فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فلفل دلمه رست شده با طعم دودی شیرین😋 این دستور رو اگر که واقعا به غذاهاتون اهمیت میدین که خوشمزه تر بشه حتما درستش کنید🤗👍
سلام به روی ماهتون😍
این دستور👇
برای انواع غذاها ازجمله پیتزا،ماکارونی،مرغ،تست ها،اصلا همه چیز😄😁واقعا طعمش محشر خیلی خوشم اومده امیدوارم شماهم دوست داشته باشید🤗
👈فلفل دلمه رنگی بهتر اما من سبز هم قاطیش کردم😄🫑🫑🫑
سیر🧄
نمک وفلفل🌶️🧂
روغن زیتون🫒البته روغنش😁
👈 به سلیقه خودتون می تونید ادویه ها وسبزیجاتی که دوست دارین بهش اضافه کنید😍
#نان_شکری 🥐 😋
▫️آرد 500 گرم
▫️شیر 200 میلی لیتر
▫️50 گرم شکر
▫️50 گرم روغن
▫️تخم مرغ 1 عدد
▫️نمک 4 گرم
▫️7 گرم پودر خمیرمایه
🔸کمی شکر،خمیرمایه،کمی شیر گرم رو در یک لیوان باهم مخلوط کنید و درشو بزارید به مدت یک ربع بمونه.
در کاسه ایهمه مواد باقیمانده رو اضافه کنید. لیوان رو هم خالی کنید و آرد رو کم کم اضافه کنید و خمیر حاصل رو ورز بدید.
روی کاسه رو با پارچه بپوشانید و در جای گرم حداقل یک ساعت استراحت بدید.بعد پف خمیر رو بگیرید.
خمیر رو ورز بدید. به قسمتهای مساوی تقسیم کنید.
با روغن و زرده رومال کنید، سپس شکر را بپاشید و یک نان طبق فیلم فرم بدید. در دمای 190 درجه سانتیگراد به مدت 15 دقیقه بپزید.
#چشم_بلبلي_پلو_با_مرغ
مواد لازم
لوبيا چشم بلبلي 300 گرم
برنج سه پيمانه
شويد 200 گرم
نمك، فلفل و زردچوبه و روغن به ميزان لازم
مرغ 500 گرم
فلفل دلمهاي رنگي و پياز از هر كدام يك عدد
هويج دو عدد
زعفران به ميزان لازم
طرز تهيه
لوبيا را با دو پيمانه آب ميپزيم و در اين فاصله برنج را خيس ميكنيم. مرغ را به همراه پياز، نمك، فلفل، زردچوبه، فلفل دلمهاي و هويج ميگذاريم بپزد. بعد از پختن مرغ آن را ريش ريش ميكنيم و در روغن كمي آن را تفت ميدهيم. برنج را آبكش كرده و ته قابلمه نان ميگذاريم و يك لايه برنج سفيد و روي آن را زعفران، روي زعفران لوبيا و بعد شويد ميريزيم و اين كار را تا انتهاي مواد ادامه ميدهيم بعد از دم كشيدن برنج براي كشيدن آن در ظرف مورد نظر يك لايه برنج و يك لايه مرغ خردشده ميريزيم و روي آن را با زعفران تزئين ميكنيم.
💖💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 گفتوگوی صمیمی رهبر انقلاب با علیرضا دبیر
در حاشیه دیدار قهرمان ورزشی با رهبر انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 گفتگوی رهبر انقلاب با بانوی قهرمانی که با کودک نوزادش روی سکوی مدال رفت.
در حاشیه دیدار مدالآوران با رهبر انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داریوش ارجمند درخصوص کم لطفی به مرحومه پروانه معصومی و هجمههای غیرمنصفانه رسانهای به او:
بسیار خانم محترم و مودب و دوستداشتنی بودند و این خواست خدا بود که در دهه فاطمیه ازدنیا برند
نام پروانه معصومی بهعنوان یک هنرمند واقعی برای همیشه در تاریخ ماند.
امیدوارم اگر در این مملکت و در این حیات کملطفی و بیمعرفتی به او شده به واسطه رفتار خوبشان در این جهان از آن دنیا از مزایای رفتارشان در این جهان برخوردار باشند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره زنده یاد پروانه معصومی از بازی در سریال امام علی(ع)
پروانه معصومی شاخصههای یک بانون هنرمند فرهیخته مسلمان را به نمایش گذاشت
🔹️دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در پیامی با تسلیت درگذشت هنرمند متعهد و مردمی مرحومه پروانه معصومی نوشت: مرحومه معصومی نماینده یک زن ارزشمحور ایرانی با لباس بازیگری در سینمای پس از انقلاب بود که در بسیاری از آثار، شاخصههای مختلف یک بانوی هنرمند فرهیخته مسلمان را به نمایش گذاشت.
اگر یه عده ناراحت نمیشن بگم که بطرز خیلی خیلی عجیب همه اخبار مربوط به خانم معصومی رو بایکوت کردن و هیچ خبری و کلمه ای درباره ایشون در صفحات چهره ها در اینستاگرام نیست
همه داشتن خاطره بازی میکردن با خاطرات خوب خانم معصومی
دیدید که هر کسی یک استوری از همبازی شدن با خانم معصومی میزد
الان دو روزه که هیچ خبری تو هیچ صفحه ای نیست
تشییع زنده یاد هم بازیگران نرفتن
میشه خاطره بازی و اراداتتو با خبر فوت ایشون نشون بدی بعد نه تشییع بری نه دیگه واکنشی نشون بدی؟
خلاصه که عادی و طبیعی نیست
✍ا.د.س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نتیجه غیبت
👤استاد قرائتی
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ تختی پهلوان نامدار ایرانی روز به روز پلههای ترقی را پشت سر گذاشت. زنان و دختران جوان زیادی به او نامه عاشقانه نوشته و ابراز محبت میکردند. و از او برای مراسمهای خاص خود دعوت میکردند. اما تختی نهتنها در آن مراسمها حاضر نمیشد، بلکه پاسخی هم به ابراز احساساتکنندگان خود نمیداد.
روزی یکی از طرفداران تختی به روزنامه کیهان مطلبی ارسال کرد و ادعا کرد تختی مغرور و متکبر است و حتی جواب سلام عاشقان خود را نمیدهد.
تختی جوابیه خوبی نوشت و گفت:من متاهل هستم و از زندگی متاهلی خود راضی هستم. پس نیازی به ارتباط عاطفی با کسی در خود نمیبینم. از آن گذشته زمانیکه من خواستگاری همسرم رفتم، پهلوان نبودم یک هیزمشکن بودم که تبر تنها ثروت و سرمایه مادی من از زندگی بود. همسرم عاشق تختی هیزمشکن شد ولی شما عاشق تختی پهلوان هستید. من هرگز مهر او را با شما جایگزین نمیکنم.
📕 داستانی بر عکس این هم اتفاق افتاد، در سال 51 مردی مبلغ 30 هزار تومان برنده بلیطهای بختآزمایی شد،
خبرنگار پرسید: با این همه پول قصد انجام چه کاری داری؟ گفت: زنم مدتی است حرف مرا گوش نمیدهد، از بیپولی ذلیل شده بودم، همین فردا طلاقش میدهم، خدا پول طلاق او را به من رسانده است!!!
🌿🍁🍂🍁🌿
پروانه های وصال
💦⛈💦⛈💦⛈ #قسمت_بیست_هشتم ♥️عشق پایدار♥️ مستانه درحالیکه محکم تواغوشش بودم کنار گوشم گفت :حاضر شو ,م
💦⛈💦⛈💦⛈
#قسمت_بیست_نهم
♥️عشق پایدار♥️
امروز خواب افتادم,هل هلمی یه لقمه که مامان برام گرفته بود خوردم وحرکت کردم دیرتراز همیشه به خیاط خانه رسیدم,جلوی در خیاطی,مستانه عصبانی قدم میزد,رفتم جلو گفتم یاپیغمبر!!!چی شده؟!
مستانه:چرا اینقدر دیرکردی؟چه وقت اومدنه خااااانوم؟!
من باخنده:چی شده؟؟جا زهرا خانم راگرفتی؟!
مستانه:از دست تو واون پسره ی عجول..
من:پسره ی عجول؟!!!
مستانه:ب ب ب بله,آقا مثل اینکه مهرتو گلوگیرش شده,میخواد دراسرع وقت ببینتت.
کلی سرخ وسفید شدم وگفتم:مستانه,من نمیتونم,نمیام,میترسم,بابام مامانم و..
مستانه:میای,خوبم میای,پسره راه نداشت دیشب کل خونه های کرمان رابگرده تاپیدات کنه والاااا
میخواد یه صحبت کوتاه کنه ونظرت رابدونه ,منم باهات میام دیگه...
مستانه نگذاشت برم داخل خیاط خونه,دستم را گرفت وبه زور من را کشان کشان دنبال,خودش برد ویک راست رفتیم یه کافه درهمون نزدیکیا,دیدم ببببله آقا محمود منتظر نشسته....
کل بدنم میلرزید,رنگ میدادم ورنگ میگرفتم.
آقا محمود بی توجه به حال نزارم با پررویی تمام گفت:هیچ کس بهت گفته وقتی خجالت میکشی ,خوشگل ترمیشی؟؟!
وای خدای من قلبم داشت از دهنم میزد بیرون.اخه منی که در کل عمرم بایه نامحرم اینجور رودر رو حرف نزده بودم الان فکر میکردم بزرگترین جنایت قرن را انجام میدم,اما ازایوان روی میز,کمی اب خوردم,مسلط برخود وباسری,پایین به حرفهاشون گوش میکردم.
آقامحمود بعداز معرفی خودش وآبا واجدادش ووضعیت زندگیشان ,ازم خواست به پیشنهاد ازدواجش فکرکنم.
خداییش ازنظرمن جوان خوب,مودب,تحصیلکرده وزیبایی بود اما از عکس العمل پدرومادرم میترسیدم.
یک دفعه یاد خاله وپسراش,افتادم
خدای من جلال راکجای دلم بزارم...اون اگه بفهمه که درجا خفه ام میکنه
من لام تاکام حرف نزدم,فقط شنونده بودم واقا محمود بود که نطقش گل کرده بود وهرچه بیشتر,حرف میزد,من بیشتر محو باطن ساده وبی تکلفش میشدم ,باطنی که برخلاف ظاهر اتوکشیده وفرنگیش,مملواز صداقت ویکرنگی بود.بللاخره بعداز ساعتی با نارضایتی,قلبی اش اجازه داد تا مرخص بشم
قرارشد هرچه زودتر با خانوادم صحبت کنم وخبرش رابه مستانه بدهم.
ازکافه زدم بیرون,حالم خوش نبودکه به خیاط خانه بروم.مستقیم رفتم خونه,
مادرم از برگشتن بی موقع ورنگ برافروخته ام زد توسرش وگفت:خدامرگم بده طوریت شده؟
گفتم :نه مادر اتفاقی نیافتاده بزار یه اب به سروصورتم بزنم ,برات تعریف میکنم
اومدم تواتاق,مادر منتظر نشسته بود وبی صبرانه گفت حالا بگو ببینم چی شده؟
با من ومن وکلی خجالت وسرخ وسفید شدن برا مادرم گفتم.
مادرم با طمأنیه گفت:این اتفاقی هست که یه روز برا هر دختری میافته,ان شاالله خیره,هرچی خداصلاح بداند
فقط فعلا به خاله ات نگو که شربه پا میشه...
بزارظهرپدرت اومد به بابات بگو,نظر من,نظر باباته...
دل توی دلم نبود ,درسته با بابا راحت بودم اما بازم روم نمیشد....
ادامه دارد....
#براساس واقعیت
▪کُپی بدون نام نویسنده حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
🌿🍁🍂🍁
پروانه های وصال
💦⛈💦⛈💦⛈ #قسمت_بیست_نهم ♥️عشق پایدار♥️ امروز خواب افتادم,هل هلمی یه لقمه که مامان برام گرفته بود خور
💦⛈💦⛈💦⛈
#قسمت_سی ام
♥️عشق پایدار♥️
برای امدن بابا لحظه شماری میکردم, بعضی وقتا از, حس عشقی پنهان سرشار میشدم وگاهی نگرانی نهفته ای به دلم چنگ میزد..
بالاخره بابا آمد,نهار ابگوشت داشتیم که درآرامشی کذایی صرف شد,بعد ازنهار,بااشاره ی مادرم مشغول جمع کردن سفره شدم,ازپچ پچ های مادرفهمیدم ,داره خبرها رامیرسونه,گوشه ی لب بابا بالا پرید وچشاش برق زد,احساس کردم اوضاع بروفق مراد است. اخه این نهایت ارزوی یک پدر, است که خوشبختی وسروسامان گرفتن تنها فرزندش را ببیند, آن هم درآن دوره, پسری تحصیل کرده ودرسخوانده ودکتر... عنوانی دهن پرکن وبسیار سنگین وبا افتخار بود..
پدرم درحالیکه که انگار محو افکار مختلف بود صدایم کرد
وگفت:دخترم, مادرت یه چیزایی میگه, تواین جوان راازکجا میشناسی؟اون تورا از کجا میشناسه؟
گفتم:نمیشناسم ,پسردایی دوستم ,مستانه است.دیروز من را با مستانه دیده...
بابا:حتما از خانواده ی اعیونی هستند که فرهنگ رفته هست,اوضاع زندگی مارامیدونن؟؟میدونن که تحصیلکرده خانواده ما تویی انهم فقط تا, یه مقطع خاص؟
پدرومادرش,اصل ونسبش کین؟؟
گفتم ,من که نمیشناسم ,ولی اونجوری که میگفتند, اسم باباش یوسف میرزا ست الان خارج ازکشوره,مادرش تهرانه,اینجا هم اومده به اقوامش وپدربزرگش که فکر کنم, اسمش باقر خان......
یک دفعه پدرم که باهرحرف من سرخ شده بود,نعره ای زد که تابه حال نشنیده بودم وگفت:بس کن دیگه نمیخوام بشنوم ,ساکت شوو
وای خدای من, مگه من چی گفتم؟چه بی احترامی کردم, چرا اینجوری, شد؟بابا که از چند لحظه قبل کلی ذوق زده شده یود چرا یکهو اینجور داد وهوار سرم کرد, اخه این اولین بار بود که بابام اینجور برخورد میکرد, نا خوداگاه
گریه ام بلند شد نگاه به مادرکردم ,حالش بدتر از بابا بود ,رفتم کنارش تااومدم حرفی بزنم ,سیلی مادر به گونه ام خورد...
مامان چی,شده؟؟!!
مگه من چکارکردم؟؟
بابام دادزد:دیگه حق نداری ازخونه بیرون بری,خیاط خونه هم مرد میفهمی مررررد
درک نمیکردم اینهمه خشونت ونامهربانی برای چیه؟؟اینها که از وقتی فهمیدن گل وبلبل بودن حالا چرا یکدفعه اینجوری شد؟
رفتم اون یکی اتاق,درک نمیکردم که چه کارخلافی کردم که مستوجب سیلی مادری,شدم که نازکتر ازگل بهم نمیگفت وحکم زندان رااز پدر گرفتم؟؟؟
خاله کبری همراه دخترش فاطمه از سرصدا خودشون رابه اتاق ما رسونده بودند وسیرتاپیاز ماجرا رافهمیدن....
ادامه دارد...
#براساس واقعیت
▪کُپی بدون نام نویسنده حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
🌿🍁🍂🍁🌿
پروانه های وصال
💦⛈💦⛈💦⛈ #قسمت_سی ام ♥️عشق پایدار♥️ برای امدن بابا لحظه شماری میکردم, بعضی وقتا از, حس عشقی پنهان س
💦⛈💦⛈💦⛈
#قسمت_سی و یکم
♥️عشق پایدار♥️
فاطمه وخاله که در کمتراز,دقیقه به اوضاع واحوال ما پی بردندوفهمیدند که چه خبراست وچه کسی خواستگاری کرده و...فلطمه که خیلی با من جورد وبه غیر از دخترخاله بودن رفیقهای صمیمی هم بودیم, انگاری دلش برام سوخته بود امد داخل اتاق ومیخواست بیاد کنارم وبه نوعی دلداریم بدهد که ناگاه خاله دستش راکشید وگفت:کنار این دختره ی پررو نرو...میترسم تورا هم از راه به در کند وبا نگاهی خصمانه به صورتم خیره شد
چون نمیدانستم به چه گناهی,مجازات میشم ,صدا زدم گفتم:چیه خاله ,حالا من شدم دختره ی پررو؟؟!!به خاطراینکه خواستگاربرام اومده وسر پسرت بی کلاه مونده پررو شدم؟؟بگو که قصد داشتی منو برا جلالت لقمه بگیری وحالا یکی دیگه ,بهتر ودهن پرکن تر از پسر یک لاقبا وبداخلاقت پا پیش,گذاشته سوختی ومن شدم پررو وراه به درکن اره؟؟
خاله با خشم فریاد زد:پسر من با اون ادم کش ها قابل قیاس نیست.
گفتم:یا حضرت عباس ,ازکی خواستگاری مساوی با ادمکشی شده؟؟پس یه مشت ادمکش دورم راگرفتن وخبرندارم...
ناگاه دست خاله بالا رفت تا به صورتم بزند,دستش راتوهواگرفتم وگفتم:دیگه نشد,مامانم نیستی که بزارم کتکم بزنی,تااینجا هم احترام خالگی وبزرگتر یودنت را نگه داشتم..
با این حرف من انگار عقده دل خاله باز شدو چشماش رابست ودهانش رابازکرد:دختره ی کله خوار,مادربیچارت تنگ قبرستانه ,کدوم مادر تو اگه قدم داشتی مادرت را زیر خاک گور نمیکردی...
خدای من ,این چی میگفت؟؟مادر من که زنده است؟؟
خاله بی توجه به حال من بی رحمانه گفت وگفت...
ازعشق یوسف میرزا,از مرگ عبدالله از دربه دری ,عزیز وبتول,از مرگ مادرجوانمرگم ازرفتن ماه بی بی واز دربه دری پدر وبرادرم,داستانهای قذیمی را که سالیان سال در دل مدفون کرده بود را اشکار کرد و وقتی همچی راتمام وکمال گفت از اتاق بیرون زد,صدای گریه ی مادرم یاهمون خاله صغری رامیشنیدم ,حال خودم بدتراز او بود,پناه بردم به قران ,همون قرانی که حالا میفهمیدم یادگار پدرم اقاعزیز بود.
سرم راگذاشتم روی قران اشک ریختم....گریه کردم....ضجه زدم و....دیگه چیزی نفهمیدم .......
ادامه دارد.....
#براساس واقعیت
▪کُپی برداری بدون ذکر نام نویسنده حَرام اَست
🌿🍁🍂🍁🌿
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
پروانه های وصال
💦⛈💦⛈💦⛈ #قسمت_سی و یکم ♥️عشق پایدار♥️ فاطمه وخاله که در کمتراز,دقیقه به اوضاع واحوال ما پی بردندوف
💦⛈💦⛈💦⛈
#قسمت_سی_و دوم
♥️عشق پایدار♥️
نمیدونستم چه مدت گذشته,چشام رابازکردم ,خودم را درحالی که ازتب میسوختم در رختخواب دیدم,مادرم کنار بسترم با دستمالی خیس بر سروصورت داغم میکشید تادید چشام رابازکردم,مثل قبلنا مرا به آغوش کشید وهردوبی صدا گریه کردیم,مادرم سرورویم راغرق بوسه کردولی
ازم میخواست تا حلالش کنم,درکش میکردم,پدر وخواهرومادر از دست داده بود واین بین من باعث زنده شدن خاطرات تلخ شده بودم.
گفتم:مادر دیگه حرفش رانزن...من ناخواسته باعث زنده شدن کابوسهاتون شدم
تا نام مادراز دهانم خارج شد,اشک شوق از دیدگان خاله صغری روان شد,باورنمیکرد به این راحتی گذشته باشم..
چشمم به قرانی افتادکه پدر در اخرین سفرش به ماه بی بی سپرد تا به دست دخترکش برساند.دست درازکردم بردارمش ,دیدم جلدش دراثر اشکهای اون شب ,ازقران جداشده.مادرم تا نگاهم رادید گفت:قربون دختر قشنگم بشم,ناراحت نشو ,درست میشه,میدیم کتاب فروشیها درستش میکنن.....
واینگونه بود من از واقعیت وجودی خودم اگاه شدم وزندچیم رنگی دیگر گرفت,رنگی از غربت وبی کسی گرچه پدرخوانده ومادرخوانده ام مثل قبل بودند اما من مریم قبل ندم ,از بازی روزگار متعجب بودم ,یک زمان مادرم را درمقابل یوسف میرزا قرار میدهد وچرخ روزگار میچرخد ومیچرخد وسپس پسر یوسف میرزا درمقابل دختر بتول قرارمیگرد ,انگار باید باشد تا من به واقعیت زندگی ام پی,ببرم حال که فهمیدم که هستم وچه هستم باید جوری دنبال پدرم باشم,اما چگونه؟؟با چه سرنخ ونشانه ای؟با کدام یار ویاوری؟...
ادامه دارد
#براساس واقعیت
▪کُپی برداری بدون ذکر نام نویسنده حَرام اَست▪
🍂🌿🍁🍂🌿
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن برای تقرب 1 بسم الله الرحمن الرحیم 🔶 کارهایی که ما آدم ها میتونیم انجام بدیم به دو قسمت
.
👆🏻ابتدای مباحث فوق العاده ی کنترل ذهن
✅ با این بحث، یه دوره جدید در زندگی خودتون آغاز کنید....😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️🔸هیچ کاری در تربیت فرزند بالاتر از روضه های خانگی نیست....
استاد پناهیان
✨این صدقه دادن های اول صبح...♥️
✨صبح را با صدقه آغاز کنید
🔺️امام صادق علیه السلام فرمودند:
مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ حِینَ یُصْبِحُ أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنْهُ نَحْسَ ذَلِکَ اَلْیَوْمِ.
کسى که بامدادان صدقهاى بدهد، خداى عزّ و جلّ پیشامد نحس آن روز را از او دفع میکند.
🔸️الکافی، ج 4، ص 6
⚪️این صدقه دادن های اول صبحت به نیت سلامتی امام زمانت (اگر چه مبلغ اندکی باشد) خیلی اوضاع و احوال زندگی ات را سر و سامان می دهد، #مولا علیه السلام [بدهکار تو و من نمی مانند] و هزار هزار برابر برایمان جبران می کنند.
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
❤️💛💚💙💜💗
ادامه مقدمات نمازشب
🔴 بعد از بيدار شدن از خواب:
☕️ مرحوم قاضى به شاگردان خود دستور داده بود كه در ميان شب چون براى نماز شب بر مى خيزيد چيز مختصرى تناول كنيد؛ مثل چاى يا دوغ يا يك خوشه انگور، يا چيز مختصر ديگرى كه بدن شما از كسالت بيرون آيد و نشاط براى عبادت داشته باشيد.
📚طهرانى سيد محمد حسين حسينى؛ روح مجّرد، علامه طباطبايى، مشهد مقدس، چاپ هشتم، ۱۴۲۵ ه.ق، ص ۷۶.
#سفارش_بزرگان_به_نماز_شب
#اسباب_توفیق_نماز_شب
🌷 آیةالله مجتهدی تهرانی :
📿 در میان نمازهای نافله، در مورد نافله شب بیشتر سفارش شده است. اگر هیچ نافله ای نمیخوانید لااقل نافله شب را ترك نكنید.
📿 سحر بلند شوید، مانند خروس ها كه برای ذكر خدا بیدار میشوند. اگر حوصله ندارید یازده ركعت بخوانید، لااقل یك ركعت آخر را بخوانید، اگر باز هم حوصله ندارید، بلند شوید و یك «یا رب» بگویید و بخوابید.
📿 سحرها بلند شوید و استغفار كنید و قرآن بخوانید.
#نماز_شب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸در این شب زیبـا
✨میسپارمتان به
✨اون کسی که تو دیار
✨بی کسی بین همه ی
✨دلواپسی ها مونس
✨ و همدممان است
✨شبتون در پناه حق
✨به امیـد
🌸فـردایی پراز بهترینهـا
🌸🍃