پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 210 حالا یه سوال خیلی مهم! - ببخشید اما چرا نماز کار جذابی نیست؟ ✴️ عزیزم اگه جذاب
#کنترل_ذهن 211
- خدایا بذار حداقل حمد رو خودمون بخونیم! لا اقل این ولا الضالین رو یه ذره بکشیم تا بتونیم گاهی یه فکری چیزی بکنیم دیگه! 😅خوب فکر رو مشغول میکنه ها!🙃
⭕️ نه دیگه. اونم امام جماعت میخونه!
بیکاااااار...!
دیگه راحت برو سراغ سیب زمینی و پیاز و ... اینا دیگه!
😌👉🍎🍐🍒🍍🍳🍰
- چقدر دیگه باید رکوع وایسیم؟
- خودش صدا میزنه! یه مکبر گذاشتن اونجا که اعلام کنه!
🔵 میکروفون هم که اخیرا میذارن برای امام جماعت که کار خوبی هم هست. چون مستحبه که صدای امام جماعت برسه به افراد.
یه مکبر هم میذارن انگار همه اینایی که پشت سر هستن خوابن!☺️😌😴☺️😌😴
🔹
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 211 - خدایا بذار حداقل حمد رو خودمون بخونیم! لا اقل این ولا الضالین رو یه ذره بکشیم تا
#کنترل_ذهن 212
✔️ خلاصه یه داستانیه برای خودش!😊
👈 همه اینا برای اینه که تو دیگه حسابی ذهنت رها بشه و فرصت کافی برای تمرین تمرکز ذهن داشته باشی.
تمرکز کنی روی اینکه آیا میتونی هیچ فکری غیر از نماز نداشته باشی یا نه.
📿 خیلی جالبه دین ما... خیلی دقیق و حساب شده هست...
از حالا دیگه میدونی چرا باید حتما بری مسجد و نمازت رو به جماعت بخونی...👌💥
تو در سطح بالاتری داری دینداری آگاهانه و لذت بخش میکنی، موفق باشی 😊🌹
🔹
پروانه های وصال
#دام شیطانی #قسمت سوم 🎬 سمیرا هرچه پرسید چی شده,اصلا قدرت تکلم نداشتم,فوری رفتم توخونه وبه مادرم گ
😈دام شیطانی😈
#قسمت_چهارم 🎬
داخل کلاس شدم,سمیرا از دیدنم تعجب کرد,رفتم کنارش نشستم,سمیراگفت:توکه نمیومدی ,همراه من رسیدی که....
اومدم بهش بگم که اصلا دست خودم نبود,یه نگاه به سلمانی کردم,دیدم دستش را گذاشته روبینیش وسرش رابه حالت نه تکون میده....
به سمیراگفتم:بعدا بهت میگم.
اما من هیچ وسیله وحتی دفتری و...همرام نیاورده بودم
کلاس تموم شد من اصلا یادم رفته بود ,شاید بابا منتظرم باشه,اینقد هم باترس اومدم بیرون که گوشیم هم نیاورده بودم.
پاشدم که برم بیرون,سلمانی صدام زد:خانوم سعادت شما بمونید کارتون دارم,نگران نباشید باباتون رفتن ,سرکارشون.....😳
دوباره گیج شدم,یعنی این کیه,فرشته است؟اجنه است؟روانشناسه که ذهن رامیخونه,این چیه وکیه؟؟؟
سمیرا گفت:توسالن منتظرت میمونم ورفت بیرون.
استاد یک صندلی نزدیک خودش گذاشت وخودشم نشست روصندلی وگفت:بیا بشین,راحت باش,ازمن نترس,من اسیبی بهت نمیزنم.
با ترس نشستم ومنتظر شدم که صحبت کند
سلمانی:وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن,سرم راگرفتم بالا ونگاهش کردم,
دوباره آتیش توچشماش بود اما اینبار نترسیدم.
سلمانی گفت:یه چیزی داره منو اذیت میکنه باید اون از طرف توباشه,ازخودت دورش کن تا حرف بزنیم .
گفتم :چی؟؟
یه گردنبد عقیق که حکاکی شده است...
وااای این راازکجا میدید ,اخه زیرمقنعه وچادرم بود. 😳
درش آوردم وگفتم فقط وان یکاده...دادم طرفش,یه جوری خودش راکشید کنار که ترسیدم...
گفت سریع بیاندازش بیرون...
گفتم آیه ی قرانه...
گفت:توهنوز درک حقیقی از قران نداری پس نمیتونی ازش استفاده کنی .
داد زد,زود بیاندازش....
به سرعت رفتم توسالن گردنبند رادادم به سمیرا وبی اختیار برگشتم,
سلمانی:حالا خوب شد ,بیا جلو,نگاهم.کن...
رفتم نشستم
سلمانی:هیچ میدونی چهره ی تو خیلی عرفانی هست,اینجا باشی ,ازبین میره,این چهره باید تویک گروه عرفانی به کمال برسه...
سلمانی حرف میزد وحرف میزد,ومن به شدت احساس خوابالودگی میکردم,بعدها فهمیدم اون جلسه ,سلمانی من را یه جورایی هیپنوتیزم کرده,دیگه از ترس ساعت قبل خبری نبود ,برعکس فکرمیکردم یه جورایی بهش وابسته شدم.
همینجور که حرف میزد,دستش راگذاشت رو دستم,من دختر معتقدی بودم وتابه حال دست هیچ نامحرمی به من نخورده بود ,اما تو اون حالت نه تنها دستم راعقب نکشیدم بلکه گرمای عجیبی از دستش وارد بدنم میشد که برام خوش آیند بود,وقتی دید مخالفتی باکارش نکردم,دوتا دستم راگرفت تومشتش وگفت :اگر ما باهم اینجورگره بخوریم تمام دنیا مال ماست .
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
😈دام شیطانی😈 #قسمت_چهارم 🎬 داخل کلاس شدم,سمیرا از دیدنم تعجب کرد,رفتم کنارش نشستم,سمیراگفت:توکه نم
دام شیطانی
قسمت پنجم 🎬
جهان ماورای ماده سخن میگفت,من بااینکه هیچی از حرفاش نمیفهمیدم,اما همه ی گفته هاش راتایید میکردم.
بعدازساعتی با صدای در که سمیرا بود,حرفاش راتموم کرد واجازه داد راهی خانه شوم.
واین اول ماجرابود
سمیرا سوال پیچم کرد,استادچکارت داشت,چرااینقدطول کشید,چراگردنبنده را دادی به من و....
هرچی سمیرا پرسید جوابی نشنید چون من مثل آدمهای مسخ شده به دقایقی قبل فکرمیکردم,به اون گرمای لذت بخش,احساس میکردم,هنوز نرفته دلم برای سلمانی تنگ شده,دوست داشتم به یک بهانه ای دوباره برگردم وببینمش.
رسیدیم خانه,سمیرا با دق گفت:بفرمایید خانوووم,انگار شانس من لالمونی گرفتی والااا
پیاده شدم بدون هیچ حرفی,صدا زد ,همااااا
بیا بگیر گردنبندت را...برگشتم گردنبند را گرفتم وراهی خانه شدم
مامان برگشته بود خانه,گفت :کجا بودی مادر,بابات صدباربیشتر به گوشی من زنگ زد ,مثل اینکه توگوشیت راجواب نمیدادی.
بی حوصله گفتم:کلاس گیتار بودم,گوشیمم یادم رفته بود,بابا خودش منو رسوند...
مامان از طرز جواب دادنم ,متعجب شد اخه من هیچ وقت اینجور صحبت نمیکردم وبنا راگذاشت برخستگیم
واقعا چرا من اینجورشده بودم؟؟ مانتوقرمزم راخواستم دربیارم اما این بار دکمه هاش راحت باز شد,یاد حرف سلمانی افتادم که میگفت:قرمز بهت میاد,همیشه قرمز بپوش...
لبخندی رولبام نشست.
توخونه کلا بی قراربودم ,بااینکه یک روز هم از کلاس گیتارم نگذشته بود ولی به شدت دلم برای سلمانی تنگ شده بود,اصلا سردرنمیاوردم منی که به هیچ مردی رو.نمیدادم وتمایلی نداشتم, این حس عشق شدید ازکجا شکل گرفت...
حتی تودانشگاه هم اصلا حواسم به درس نبود.
هنوز یک روز دیگه باید سپری میشد تا دوباره ببینمش...
دیگه طاقتم طاق شد ,شماره ی سلمانی راکه دراخرین لحظات بهم داده بود,ازجیب مانتوم دراوردم وگرفتم.
تا زنگ خورد ,یکهو به خودم اومدم وگفتم وای خدامرگم بده الان چه بهانه ای بیارم برای این تلفن .....
گوشی رابرداشت,الو بفرمایید,
من:س س س سلام استاد,
استاد:سلام همای عزیزم,دیگه به من نگو استاد ,راحت باش بگو بیژن....
خوبی,چه خبرا؟
من:خوبم ,فقط فقط...
بیژن:میدونم نمیخواد بگی ,منم خیلی دلم برات تنگ شده,میخوای بیا یه جا ببینمت؟
اخیه بااین حرفش انگاردنیا رابهم داده بودند.
گفتم:اگه بشه که خوب میشه
بیژن:تانیم ساعت دیگه بیاجلو ساختمان کلاس,باشه؟؟
من:چشم ,اومدم
مامان.وبابا هردوشون سرکاربودند
یه زنگ زدم مامانم,گفتم بیرون کار دارم,مامان هم کلی سفارش کرد که مراقب خودت باش و....
آژانس گرفتم سمت کلاس گیتار وحرکت کردم...
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
دام شیطانی قسمت پنجم 🎬 جهان ماورای ماده سخن میگفت,من بااینکه هیچی از حرفاش نمیفهمیدم,اما همه ی گف
یامهدی:
😈دام شیطانی😈
#قسمت_ششم 🎬
رسیدم جلو ساختمان,سلمانی منتظرم بود ,امد جلو دستش رادرازکرد سمتم,منی که این کارها راحرام میدونستم,بی اختیار دست دادم,وااای دوباره تنم داغ شد...
سلمانی اشاره کردبه ماشینش وگفت میخوام یک جای جالب ببرمت ,حاضری باهام بیای..
تو دلم گفتم:توبگو جهنم ,معلومه میام.
بایک لبخندی نگاهم کردوگفت فرض کن جهنم..😊
وای من که چیزی نگفتم,باز ذهنم راخوند,داشتم متقاعد میشدم ,بیژن از عالم دیگه ای هست...
شدم سوار,سلمانی نشست وشروع کرد به توضیح دادن:ببین هماجان,اینجایی که میبرمت یه جورکلاسه ,یه جورآموزشه,اما مثل این کلاسای مادی وطبیعی نیست,خیلیا برای درمان دردهاشون میان اونجا,انواع دردها با فرادرمانی ,درمان میشه,خیلیا برای کنجکاوی میان وبرخی هم برای پیوند خوردن به عرفان وجهان ماورای طبیعی,جهان کیهانی میایند ,هرکس که ظرفیت روحی بالایی داشته باشه به مدارج عالی دست پیدامیکنه,به طوریکه میتواند بیماریها را شفا بدهد ,اصلایه جور خارق العاده میشه...
بیژن هی گفت وگفت,من تابه حال راجب اینجورکلاسها چیزی نشنیده بودم,اما برام جالب بود,بیژن یک جوری حرف میزد که دوست داشتم زودتر برسیم
خیلی دوست داشتم بتونم این مدارج راطی کنم.......
واین اولین برخورد حضوری من با گروه به قول خودشون عرفان حلقه,یا بهتره بگم حلقه ی شیطان بود.....
رسیدیم به محل مورد نظر,داخل ساختمان شدیم.
کلاس شروع شده بود,اوه اوه کلی جمعیت نشسته بود,یه خانم محجبه هم داشت درس میداد,به استادهاشون میگفتن (مستر),ماکه وارد شدیم ,خانمه اومد جلو مثل اینکه بیژن درجه اش از این خانمه بالاتربود.
مستر:سلام مسترسلمانی,خوبی استاد,به به میبینم شاگردجدید آوردین
بیژن:سلام مستر ,ایشون شاگردنیست ,هما جان ,عزیز منه,سرش را برد پایین تر واهسته گفت ,قبلا هم اسکن شده..
چیزی ازحرفهاش دستگیرم نشد
مستره گفت:ان شاالله خوشبخت بشید بااون قبلیه که نشدید ان شاالله باهما جان خوشبختی رابچشی...
این چی میگفت ,یعنی بیژن قبلا ازدواج کرده وجداشده بود؟؟
رفتم نشستم,جو جلسه معنوی بود از کمال روح ورسیدن به خدا صحبت میکردند....
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
آیت الله مجتهدے تهرانے(ره):
♨️عُجب این است که انسان به عبادتش بنازد، خودش رو خوب بداند, خیال کند روزه هایش قبول شده، نمازهایش قبول شده بہ خودش بادی بکند. این را مےگویند عُجب و خطر دارد.
خداوند تبارک و تعالی به حضرت داوود فرمود: ای داوود! بہ گنهکاران بشارت بده ، اما صدیقین را بترسان!
🌷حضرت داوود تعجب کرد و پرسید: خدایا، صدیقین را بترسانم؟ من باید به صدیقین بشارت بدهم و گنهکاران را بترسانم، حال چرا برعکس شده؟
💟خدا فرمود: صدیقین را از عُجب بترسان، آدم خوب ها، نمازشب خوان ها را از عُجب بترسان ولی گنهکاران را بشارت بده. چرا؟
چون گنهکاران دچار عجب و غرور نیستند، آنها مےگویند: «ما آشغال بندگانت هستیم» اما صدیقین به عبادتشان مےنازند.‼️
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#بحق_حضࢪٺ_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم
☘پیامبر ﷺ میفرمایند:
فرشتهای در اوّل و آخر روز
دفتری آورده و عمل آدمیزاد را
در آن مینویسد.
پس در اوّل و آخر دفتر،
عمل خیر ثبت کنید، که
خدا میان این دو را
برای شما بیامرزد؛
(سپس حضرت ادامه دادند:)
خدای عزّوجلّ میفرماید:
فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ
(بقره ١٥٢)
پس مرا ياد كنيد،
تا شما را ياد كنم؛🌱
و [نیز]
خداوند جلّجلاله
میفرماید:
وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ
(عنکبوت ٤٥)
و یاد خدا بزرگتر است؛
❌وعده ما هر سحر... بوقت_بندگی
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#بحق_حضࢪٺ_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم
•{🌙}
شما #نمازشب نخونے
چپ نمیکنے بیفتے توی درّه📛▒
ولی سحرها یه چیزایی میدن
○● که هیچوقتِ دیگھ نمیدن 😍●○
نمازشب را به نیت ظهورآقا #امام_زمان(عج)و آزادی #فلسطین بخوانیم ان شاءالله توفیق شود روزی در مسجدالاقصی نمازشب بخوانیم
تصویرروبازکنبههمینسادگیهها✌️
شبتونرویاےحرم💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫الإمام المهدى عليه السلام
فى إبنَةِ رسول الله
صلى الله عليه و اله
لي اُسوَةٌ حَسَنةٌ .
💫💫💫
💫امام مهدى عليه السلام
در [ سيىره ] دختر رسول خدا
صلى الله عليه و اله
براى من سرمشقى نيكو هست .
📗 : حكمت نامه فاطمى : ص :١٣٧
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟 خدا عشق یعنی حال من باهات خوبه، چقدر خوبه دوست داشتن خدااا، والا خیلی خوبه یه تست بزن
💟 بهش زنگ بزن. اگه آنتن نمیداد، شبکه مشغول بود و حتی اگه در دسترس نبود! به زنگ زدنت ادامه بده! حتی یه لحظه ارتباطت رو باهاش قطع نکن
💟 آخه میدونی؛ یکی اون بالا سال هاست منتظر یه تماسته!
💟 پینوشت:حتی گاهی،اگه ارتباط وصل نشد، براش پیام بزار بهت قول میدم گوش میده:)
🌟شبتون بخیر و در پناه خدا🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خداوندا...🙏
🌸امروز را در نام زیبایت
✨صبح میڪنم
🌸باشد ڪہ مرا از من رهایی دهی
✨و در فیض خودت
🌸زندگیم را برڪت ببخشی
✨تا هرآنچہ
🌸ارادہ و خواست تو
✨در آن است برایم مقدّر شود.
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀امروز به نیت
🥀همه مردم سرزمینمان
🥀سلامتي خودتون
🥀و خانواده محترم تون
🥀و آرامش روح رفتگان
🥀حادثه تروریستی کرمان
🥀صلواتی ختم میکنیم
🖤اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
🥀وآلِ مُحَمَّدٍ
🖤وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلهای گروه💕
آخر هفته تون سرشاراز مهربانی
دنیای بدون
محبت و مهربانی
مثل آسمون💫
بدون خورشیده
امروز به یکدیگر 🤍
عشق و محبت هدیه دهیم
و غم ها را با
هم درمان کنیم💕
❄️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️آخر هفته تون پربرکت
الهی حالتون خوب 🌷
❄️لحظه هاتون سرشاراز آرامش
کارهاتـون مـوفق 🌷
❄️نگاه مهربان خدا همراهتون
مشکلات تون آسان🌷
❄️و زندگیتون با
خوشبختی سپری بشه 💐
❄️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگیتو با امید ادامه بده،
نذار امید تو قلبت بمیره!
خوشبختی اون چیزی نیست که
هر کسی از بیرون ببینه،
خوشبختی تو قلب آدمهاست...♥️
قلبتون سرشاراز امید و خوشبختی🤍
❄️🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️زندگی شما مثل یک کتاب است.
صفحه عنوان آن نام شماست.
مقدمه آن معرفی شما به دنیاست.
صفحات آن گزارش روزانه تلاش ها، کوشش ها، لذتها و یأس های شما می باشد.
هر روز افکار و اعمال شما در کتاب زندگی تان ثبت می گردد.
هر ساعت تاریخچه ای به وجود می آیدکه باید برای همیشه باقی بماند.
روزی فرا می رسد که کلمه " پایان" باید روی کتاب شما نوشته شود.
پس کاری کنید که در مورد کتابتان بگویند
تاریخچهای است از هدف عالی، خدمت بی دریغ و کارکرد بسیار خوب.
❄️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبہ و ياد درگذشتگان😔
🌹پنجشنبه هست شاخه گلي بفرستيم
🌿براي تموم آنهايی كه در بين ما نيستند
❤️ولي دعاهاشون هنوز كارگشاست،
🌿يادشون هميشه با ماست
🌹و جاشون بين ما خاليه،
🌿دلمون خيلي وقتها
🌹هواشونو مي كنه,
🌿امادیدارشون میفته به قیامت,
🌹شاخه گلي به زيبايي يك فاتحه
❄️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺تقدیم با بهترین آرزوها
🌿آخرهفته تون شـاد و زیبا
🌸الهی
🌿در این روز زیبا
🌺هر چی حس خوبه
🌿خدای مهربون براتون
🌸مقدرکنه
🌿دلتون شاد
🌺لحظه هاتون آرام
🌿وجودتون سلامت و
🌸زندگیتون پراز محبت باشه
🌿پنجشنبه تون شاد
🌺در کنار عزیزانتون
❄️🍃
پدر و مادر دانا به فرزندشان می گویند که درس بخوان تا فهم تو و نگرش و حال و احساس تو رشد پيدا کند و زندگي و درک بهتري داشته باشی. از دنيا و كارت لذت بيشتري ببری و اینگونه که باشد به انسانهاي ديگر هم كمك خواهي كرد.
والدين نادان به فرزندانشان می گویند درس نخون خاك بر سرت، بزرگ ميشي هيشكي زنت نميشه، بدبخت ميشي. فلانيو ميبيني؟ درس نخوند بدبخت شد تو هم ميشي عين اون!
يادمان باشد رفتار ما با كودكانمان در بزرگسالي تبديل به صداي درون آنها براي تمام عمر خواهد شد.
❄️🍃