فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعـای روز شانزدهم
مـاه مبـارک رمضـان 🌺
#ماه_رمضان
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دلت دریاست می دانم
✨و این زیباست می دانم،
🌸در این سحر نورانی،
✨دعایم کن،
🌸که قلبت چشمه
✨جوشان خوبیهاست!
🌸التمــاس دعـــا
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️حق بفرمود من و جمع ملک در ملکوت
🌹نه فقط ما ، که همه عالمِ قدس و جبروت
❤️می فرستیم بر آن حُسن و کمال و برکات
🌹بر جمال و گُل رُخسار محمد (ص) صلوات
🌹 اللّهم صلّ علی مُحمّد
❤️و آلِ محمّد
🌹و عجّل فرجهم
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸در این صبح هایی
🍃که نسیم بهاری٬
💓ریههایت را پر میکند
🌸در این صبح ها که
🍃تا چشم باز میکنی٬
💓بنفشه ها برایت می رقصند
🌸در این صبح هایی که
🍃خداوند تو را با بوسهٔ
💓اول صبحش بیدار میکند
🌸برایت٬ آرزو میکنم
🍃آرامش٬
💓سهم امروز و هر روزت باشد
🌸آرزو میکنم
🍃شادی و خوشبختی٬
💓قرین لحظههایت باشد.
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تغییر
🔸️در زندگی از چیزهای زیادی می ترسیدم
و نگران بودم تا اینکه آنها را تجربه کردم
وحالا ترسی از آنهاندارم.
🔸 از" نفرت "میترسیدم
یاد گرفتم"به هر حال هر کسی نظری دارد"
🔸از" تنهایی"میترسیدم
یاد گرفتم"خود را دوست بدارم"
🔸از" شکست "میترسیدم
یاد گرفتم"تلاش نکردن یعنی شکست"
🔸از" درد "میترسیدم
یاد گرفتم"درد کشیدن برای رشد روح لازم است"
از" سرنوشت "میترسیدم
یاد گرفتم"من توان تغییر آن را دارم"
و درآخراز" تغییر "میترسیدم
تا اینکه یاد گرفتم حتی زیباترین
#پروانه_ها هم قبل از پرواز کرم بودند
و #تغییرآنهارا زیباکرد"
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸لحظههایِ زندگی
🌾همانندِ قاصدکهایی هستند که
🌸با یک دم و بازدمِ ما به هوا میروند؛
🌸لحظههایِ زندگی را دریابیم و
🌾آرزوهایِمان را در گوشش نجوا کنیم،
🌸قدرِ لحظهها را بدانیم
🌾مبادا که گذرِ عمر،
🌸قاصدکهایِ لحظههایِمان را به بادِ فنا دهد.
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِلهي لَیْتَ اُمّي لَمْ تَلِدْني
خدای من ای کاش مادرم مرا نمیزایید
چه مناجاتی، چه مناجاتی
😭
(مناجاة الإمام السجاد ع )
سيد مصطفى الموسوي
#ماه_رمضان
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨"صلوات"
🌺مداد است و پاک کن ....
✨یعنی هم حسنه می نویسد...
🌺هم گناه را پاک میکند....
✨صبح چهارشنبه تون معطر به عطر
🌺صلوات بر حضرت محمد (ص)
✨و خاندان مطهرش
🌺اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ،
✨کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ
🌺إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ
🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹هفت نصیحت زیـبــا🌹
🌼گشاده دست باش، جاری باش،
کمک کن ، مثل رود
🌺با شفقت و مهربان باش ،
مثل خورشید
🌼اگر کسی اشتباه کرد آن را
بپوشان ، مثل شب
🌺وقتی عصبانی شدی خاموش
باش ،مثل خواب
🌼متواضع باش و غرور نداشته
باش ،مثل خاک
🌺بخشش و عفو داشته باش ،
مثل دریا
🌼اگر میخواهی دیگران خوب باشند ،
🌺خودت خوب باش ، مثل آیینه
🌸🍃
🔘 داستان کوتاه
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . .
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ایمان داشته باش
که کمترین مهربانیها
از ضعیفترین حافظه ها
پاک نمیشوند...
🌸پس چگونه فراموش شوی
توکه پیشهات مهربانی است
🌸خوبها هیچگاه تنها نیستند
چون مهربانی همسایه آنهاست☺️
تقدیم به شما دوستان خوب 🌸
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸زندگی با همه وسعت خویش
🍃محفل ساکت غم خوردن نیست
🌸حاصلش تن به قضا دادن
🍃و افسردن نیست....
🌸هوس دیدن و نادیدن نیست
🍃زندگی جنبش جاری شدن است
🌸 از تماشاگه آغاز حیات
🍃تا بدانجا که خدا میخواهد.
روزتون بانشاط و پر انرژی 🌸🍃
🌸🍃
#داستانهای_خیلی_کودکانه
(سیاره سرد)
🌍 هزاران مایل دور از زمین، آنطرف دنیا، سیارهی کوچکی بنام "فلیپتون" قرار داشت.
این سیاره خیلی تاریک و سرد بود. بخاطر اینکه خیلی از خورشید دور بود و یک سیاره بزرگ هم جلوی نور خورشید را گرفته بود
در این سیاره موجودات عجیب سبز رنگی زندگی میکردند.😰
🪐 آنها برای اینکه بتوانند اطراف خود را ببینند از چراغ قوه استفاده می کردند.
یک روز اتفاق عجیبی افتاد!
یکی از این موجودات عجیب که اسمش "نیلا" بود باطری چراغ قوه اش را برعکس درون چراغ قوه گذاشت.
ناگهان نور خیره کنندهای تابید و به آسمان رفت و از کنار خورشید گذشت و به سیارهی زمین برخورد کرد.🌍
🌏 آن نور در روی سیارهی زمین به یک پسر به نام "بیلی" و سگش برخورد کرد.
نیلا بلافاصله چراغ قوه اش را خاموش کرد ولی آن دو موجود زمینی، بوسیله نور به بالا یعنی سیاره ی فلیپتون کشیده شدند.
آنها در فضا به پرواز در آمدند و روی سیارهی فلیپتون فرود آمدند.
🌎 بیلی سلام گفت و نیلا هم دستش را تکان
داد.
بیلی گفت: "وای اینجا همه چیز از بستنی
درست شده شده است."
سگ بیلی هم پاهایش را که به بستنی آغشته شده بود، لیس می زد.
نیلا با ناراحتی گفت: "ولی هیچ کس اینجا بستنی نمی خورد چون هوا خیلی سرد است."
🌝 نیلا خیلی غمگین به نظر می رسید. او پرسید: "آیا شما میتوانید به ما کمک کنید؟ آخه ما به نور خورشید احتیاج داریم تا گیاهان در سیاره ما رشد کنند"
بیلی گفت: "من یک فکری دارم. آیا میتوانی ما را به خانهمان برگردانی؟"
نیلا گفت: "یک دقیقه صبر کن." سپس او باطریهای چراغش را بر عکس قرار داد زووووووووووم.
✨ بیلی و سگش به کره زمین برگشتند.
بیلی به اتاق رفت و آینه را برداشت. او به حیاط آمد و آینه را طوری قرار داد که اشعه خورشید که به آینه می خورد اشعه هایش به سیاره فلیپتون برگردد.
☀️ با این فکر بیلی، سیاره فلیپتون دیگر سرد نبود. هر روز سگ بیلی آینه را در زیر نور خورشید قرار می داد تا نور و گرمای کافی به سیاره کوچک برسد.
حالا دیگر نیلا و دوستانش می توانستند
در زیر نور خورشید از خوردن بستنی لذت
ببرند.
#داستانهای_خیلی_کودکانه
🌸🌸🌸