❇️ پیام امام خامنه ای عزیز به نمایندگان جدید مجلس:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد المصطفی و آله الطّاهرین سیّما بقیّةالله فی الارضین.
🔹اکنون که دوازدهمین دورهی مجلس شورای اسلامی مانند همیشه در موعد مقرّر و بیتأخیر آغاز میشود، جبههی خشوع به درگاه خداوند عزیز و حکیم میسایم و استمرار و استحکام مردمسالاری دینی را که هدیهی بزرگ الهی به ملّت ایران است، سپاس میگویم.
🔹هر مجلس جدید میتواند درخششی تازه در افق روشن کشور پدید آورد و بر امید و انگیزهی ملّت بیفزاید. ترکیب نمایندگان تازهنفَس با منتخبان کارآزموده و مجرّب، این پیام را میرساند که خانهی ملّت، با بهرهگیری از اختیاراتش در قانون اساسی و با التزام به مسئولیّت سنگینش در جمع ارکان کشور، خواهد توانست روزآمدی و نوآوری را با پختگی و سنجیدگی همراه کند و قانونگذاری و نظارت را از تلاطم و آشفتگی و نیز از رکود و سکون دور نگه دارد.
🔹بیشک، تعامل منضبط و همدلانه با قوای دیگر و نیز رفتارِ جمعیِ صحیح و صبورانه در داخل قوّهی مقنّنه، به تحقّق همهی ویژگیهای یک مجلسِ تراز کمک خواهد کرد و یاد نیک نمایندگان را ماندگار خواهد ساخت.
🔹نکتهای که همواره بر آن تأکید میکنم آن است که مجلس باید آرامشبخش و امیدآفرین و برانگیزانندهی همّتها و دعوتکننده به همدلی و برادری در محیط عمومی کشور باشد. در خود مجلس نیز مسابقات بیفایدهی رسانهای و مجادلات مضرّ سیاسی، وقت و عمر کوتاه دوران مسئولیّت را به خود مصروف نسازد؛ وگرنه ظرفیّت ارزشمند حضور نمایندگان در این جایگاه والا ضایع خواهد شد و این خسارت بزرگی است.
🔹نکتهی دیگر دربارهی سوگند نمایندگی است. این سوگند، نمایشی و تشریفاتی نیست؛ سوگندی حقیقی و مسئولیّتزا است که در دنیا و آخرت گریبانگیر خواهد بود. نمایندگان محترم، ناگزیر باید در همهی مدّت نمایندگی، بندبندِ این سوگند شرعی را در پیش چشم داشته باشند و پایبندی به آن را معیار قضاوت دربارهی عملکرد خویش بدانند.
🔹نکتهی بعدی مربوط به التزامات اخلاقی است. سبک زندگی اسلامی که بخش مهمّی از آن را فضایل اخلاقی تشکیل میدهد، در عرصهی چالشهای سیاسی و رقابتهای مشروع، اهمّیّت بیشتر مییابد. در اینجا است که کیمیای تقوا و گذشت و انصاف و صداقت و مسئولیّتپذیری و کار بیمنّت، قیمت اصلی خود را آشکار میسازد. شهیدان پرواز اردیبهشت -که اکنون سراسر کشور داغدار آنها است- یکی از خصوصیّاتشان رعایت فضیلتهای اخلاقی بود. مراقبت از خویش در این زمینه را باید جدّی گرفت.
🔹نکتهی آخر یادآوریِ این حقیقت است که هر یک از نمایندگان مجلس، نمایندهی همهی ملّت ایران است؛ این بدان معنی است که کار اصلی نماینده تأمین منافع ملّی است. پیگیری مسائل حوزهی انتخابیّه باید در چارچوب نگاه کلان به مسائل کشور انجام گیرد و از تصویب طرحهای آبادانی به صورت افراطی و بیرون از حدّ طاقت بودجهی عمرانی پرهیز شود.
🔹برادران و خواهران گرامی! کار با نیّت خدمت به مردم، عمل صالح و حسنهی مأجور الهی است و خدای شاکر علیم، در دنیا و آخرت به آن پاداش خواهد داد. جذب دلهای مردم و سپاس بیدریغ آنان یکی از پاداشهای الهی در دنیا است و تشییع چندینمیلیونی رئیسجمهور فقید و همراهان عزیزش نمونهای از این پاداش الهی است. مردم وفادار و هوشیار در شهرهای مختلف، با گلباران و اشکباران این پیکرهای پاک، یاد شهیدان دههی ۶۰ را برای نسل جدید کشور زنده کردند و در عمل، به هزاران دروغ و تهمت و شایعه پاسخ دادند. رحمت و درود خدا بر آنان!
🔹در پایان لازم میدانم از نمایندگان محترم دورهی یازدهم، بویژه رئیس پُرتلاش و هیئترئیسهی فعّال آن، تشکّر کنم.
والسّلامعلیکمورحمةالله
سیّدعلی خامنهای
🔻️ واکنش مجمع تشخیص مصلحت نظام به نامه آملی / لایحه حجاب در هیئت نظارت تایید شد
🔹واکنش روابط عمومی مجمع به نامه آملی لاریجانی درباره لایحه عفاف و حجاب: لایحه حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ #عفاف و #حجاب در جلسه هیئت عالی نظارت بررسی و به تأیید رسید و در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ به شورای نگهبان اعلام شده است.
🔹مصوبات هیئت عالی نظارت با رأی اکثریت اعضاء به تصویب میرسد و اینگونه نیست که صرفاً نظر رئیس هیئت باشد.
🔹 در انتخابات پیش رو جریان غربگرا پیش ملت جایی ندارد، زیرا مردم رییس جمهوری می خواهند که در امتداد شهید آیتالله #رئیسی باشد نه حسن روحانی
💥باتوجه به اینکه انتخابات در ۸تیر برگزار می شود و چهلم شهدای خدمت نیز هفت تیر است همچنان خدماتش در منظر است.
ویراستی حجه الاسلام روانبخش👇
https://virasty.com/QRavanbakhsh/1716519806162347250
#سید_شهیدان_خدمت #رئیسی_عزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 هرکسی نباید جای آقای رئیسی بنشیند.
🔻 ما در روزگاری هستیم که مهمتر از اینکه کی رئیس جمهور میشه، اینه که الگوی ریاست جمهوری چی باید باشه.
🔻 این گفتمان را آنقدر سنگین کنید که هرکسی جرئت نکند خودش را کاندیدا کند.
🔻 اگر دیر بجنبیم دشمن چنان سریع قلبها را ایزوگام میکند که دیگر حرف ما را قبول نمیکنند.
👤 حجتالاسلام مهدوی_ارفع
📌 برگرفته از جلسه شهیدان خدمت (مراسم شهادت آیت الله رئیسی)
✅ لطفا نشر حداکثری...
🎥 مشاهده با کیفیت بالاتر
#شهید_جمهور
#رئیسی_عزیز #سید_شهیدان_خدمت
انتخابات در پیش داریم قضاوت با شما، ادامه خدمت رسانی را میخواهید یا ادامه هفت سر اژدها را... #شهید_جمهور #رئیسی #سیدالشهدای_خدمت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج منصور ارضی: خانواده رئیسی مخصوصاً خانم و مادرش، خودشون رو کُشتن بَدَن رو ببینن، اجازه ندادیم...
برای مَردُم سوخت... 😭😭😭
#خادم_الرضا #شهید_خدمت
آجرک الله #امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداحافظ مرد دیپلماسی عزت😭💔😐
🔺دغدغه برخی عزیزان به دلیل شوکزدگی ناشی از حادثه بالگرد رئیس جمهور و انتساب آن به عملیات ترور قابل درک است.
📌اما در این خصوص فقط تحلیل وجود دارد و نه دیتا.
📍در خصوص ماجرای آقای بذرپاش نیز همانطور که در پستهای قبلی گفته شد، صرفا شهید امیرعبداللهیان به بذرپاش میگوید جایت را به من بده چون فردا به لبنان میروم و با حاج آقای #رئیسی کار دارم و این دلیل تغییر لحظه آخری جای دو وزیر است.
#سید_شهیدان_خدمت سرباز #امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاپوی اسفناج🥟
• اسفناج ۱ کیلو
• پنیر موزارلا ۱۰۰ گرم
• پنیر فتا ۵۰ گرم
• پنیر خامه ای ۱۰۰ گرم
• نمک و فلفل سیاه
• پول بیبر ۱ قاشق چای خوری
• کره ۱۰ گرم
• جعفری ۲ قاشق چای خوری
• روغن زیتون ۲ قاشق غذا خوری
• سیر ۱ حبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تهچین عدس جذاب😋
عدس واسه دو نفر : ۸۰ گرم
برنج : ۲ پیمانه
گوشت چرخ کرده : چشمی میریزیم
پیاز : ۱ عدد
رب انار ترش
رب گوجه
نمک
فلفل سیاه
زردچوبه
ادویه گوشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوزالاک مانتی یه رسپی جذاب ترکیه ای😋
مواد لازم:
بادمجان ۳عدد متوسط
،ماست
،سیر یک حبه
،گوشت چرخ کرده ۲۳۰گرم،
خمیر یوفکا
،پیاز ۱عدد متوسط
رب گوجه دو قاشق غ خ،
ادویه زردچوبه
،پولبیبر، پاپریکا،
پودرسیر
،نمک به میزان دلخواه،
فلفل دلمه
🔴 درسی از مکتب امام صادق (ع)
✍مردی در مسجد خوابیده بود و خود همیانی داشت. از خواب بیدار شد و همیان خود را ندید و جز امام صادق (ع) کسی در مسجد نبود.
🔸به ناچار نزد وی آمد و عرض کرد: همیان من دزدیده شده و من غیر از تو را نمی بینم.
امام صادق (ع) فرمود:
در همیان تو چقدر پول بود؟
گفت: هزار دینار
حضرت به خانه خود رفت و هزار دینار آورد و به وی داد.
🔸هنگامی که آن مرد به رفقای خود ملحق شد به او گفتند:
همیان تو نزد ماست و ما با تو شوخی کردیم.
صاحب همیان با شتاب به مسجد برگشت تا آن پول را به صاحبش برگرداند.
وقت برگشتن پرسید:
آن شخص چه کسی بود؟
گفتند :
او فرزند رسول خدا (ص) است.
🔸بالاخره جویا شد و حضرت را پیدا کرد و دینار را برگرداند.
امام قبول نکرد و فرمود:
هنگامی که ما از مال خود چیزی را رد کردیم دیگر بر نمی گردانیم.
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فرجهم
📚به نقل از : الدین فی القصص،ج ۱، ص ۱۶
🌸🍃🌸🍃
✍یکی از افراد سرشناس مکه، گوسفندانی داشت که هرگاه چوپانِ او شیر آنها را می دوشید و به او می داد، مقدار زیادی آب را با آنها مخلوط می کرد و به دیگران می فروخت.
چوپان که از عمل صاحب گوسفندان بسیار ناخشنود بود،
خطاب به او گفت خیانت نکن که عاقبت بدی را در پی دارد، اما او توجهی نکرد.
🔹روزی گوسفندان در دامنه کوهی حرکت می کردند که ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد و سیل بزرگی به راه افتاد و همه گوسفندان را با خود برد.
چوپان بدون گوسفندان به نزد خواجه رفت.
او که چوپان را بدون گوسفندان مشاهده کرد سؤال کرد گوسفندان مرا چه کردی؟
🔹چوپان در جواب گفت آن آب هایی که با شیر مخلوط می کردی جمع گردید و سیلی شد و همه گوسفندان را با خود برد.
منابع:
۱. جوامع الحکایات، صفحه ۳۱۳
۲. قصه های شنیدنی حیوانات، صفحه ۱۶
داستانهای پند آموز
🆔 @dastanhaipandamoz1
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
#توبه
✍روزی ذوالنون مصری با اصحابش در کشتی نشسته بودند.
کشتی دیگر می آمد و گروهی از اهل طرب در آنجا عیش و نوش می کردند.
شاگردان ذوالنون گفتند :
ای شیخ، دعا کن تا کشتی آنها غرق شود تا شومی آنها رفع شود.
ذوالنون برپای خاست و دست ها را بلند کرد و گفت :
🔹بار خدایا، چنان که این گروه را در این جهان، عیش خوش داده ای، اندر آن جهان نیز عیش خوش بده.
مریدان متعجب شدند.
چون کشتی پیش تر آمد و اهل طرب چشم شان بر ذوالنون افتاد، به گریه افتادند و بساط عیش و نوش را جمع کردند و به خدای بازگشتند.
ذالنون، شاگردان را گفت عیش خوش آن جهان، یعنی توبه در این جهان!
📚 منبع: کشف المحجوب، علی بن عثمان هُجویری
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فرجهم
🌸🍃🌸🍃
📝#حكايتيبلنداماارزشصدبارخوندنداره
✍علی نامی که در محله فعلی که مصلای همدان نام دارد و در گذشته به آن گنداب میگفتند زندگی می کرد! به همین دلیل او را #علیگندابی صدا می کردند. علی گندابی چهره ای زیبا بهمراه چشمهای زاغ و موهای بور داشت که یک کلاه پشمی خیلی زیبایی هم سرش میکرد.
🔸لات بود اما یکجور مرام و معرفت ته دلش بود،برای مثال یکروز که تو قهوه خانه نشسته بود و یک تازه عروس به او نگاه میکرد، به خودش گفت علی پس غیرت کجارفته که زن مردم به تو نگاه میکنه؟
بعد کلاهش را درآورد و بعد از ژولیده کردن موهاش از قهوه خونه بیرون رفت.
🔹یک روز آقای شیخ حسنی که از روضه خوان های همدان بود، برای روضه خوانی به یک روستا رفته بود. او تعریف کرده که:
رفتم روضه را خواندم آمدم بیام که دیر وقت بود و دروازه های شهر رو بسته بودند و هنگامیکه خواستم به روستا برگردم، یادم افتاد که فردا در نماز جمعه سخنرانی دارم و گفتم اگر بمونم از دست حیوان های درنده در امان نخواهم ماند.
🔸زمانیکه خواستم در بزنم، دیدم علی گندابی با رفقاش عرق خورده و داره اربده کشی میکنه.
دیگه گفتم خدایا توکل به تو و در زدم که دیدم علی گندابی درو باز کرد، اربده می کشید و قمه دست داشت.
گوشه عبای منو گرفت و کشون کشون برد و گفت:
آق شیخ حسن این موقع شب اینجا چیکار میکنی ؟
🔹گفتم: رفته بودم یه چند شبی یه جایی روضه بخونم که گفت: بابا شما هم نوبرشو آوردید، هر 12 ماه سال هی روضه هی روضه.
گفتم: علی فرق میکنه و امشب، شب اول محرمه اما تا این رو بهش گفتم علی عرق خورده قمه به دست جا خورد، بطوریکه سرش را به دروازه می زد با خودش می گفت: علی این همه گناه توی ماه محرمم گناه.
🔸به شیخ حسن گفت شیخ به خدا تیکه تیکت میکنم اگه برام همینجا روضه نخونی که شیخ میگه:
آخه علی روضه منبر میخواد . روضه چایی میخواد، مستمع میخواد.
گفت: من این حرفاحالیم نیست منبر میخوای باشه من خودم میشم منبرت. چهار دست و پا نشست تو خاک ها بشین رو شونه من روضه بخون، اومدم نشستم رو شونه های علی شروع کردم به روضه خوندن که علی گفت:
🔹آهای شیخ این تجهیزات رو بزار زمین منو معطل نکن صاف منو ببر سر خونه آقا ابولفضل عباس و بهش بگو آقا علیت اومده.
من هم روضه رو شروع کردم:
"ای اهل حرم پیر علمدار نیامد/ سقای حسین نیامد" دیدم یک دفعه دارم بالا و پایین میرم و دیدم علی گندابی از شدت گریه یک گوشه صورتش را گذاشته رو زمین و اشک میریزه.
🔸 روضه که تموم شد، علی گندابی گفت: شیخ ازت ممنونم میشم یک کار دیگه هم برام انجام بدی؟ رویت رو بکنی به سمت نجف امیر المومنین به آقا بگی علی قول میده دیگه عرق نخوره.
گفتم باشه و رفتیم خونه. فردا که در مسجد بالای منبر رفتم،
گفتم : آهای مردم به گوش باشید که علی گندابی توبه کرده.
🔹روضه که تموم شد مستقیم به در خونه علی گندابی رفتیم، در که زدیم زنش در رو باز کرد، گفتیم با علی گندابی کار داریم که زنش گفت علی گندابی رفت، دیشب که اومد خونه حال عجیبی داشت گفت باید برم، جایی جز کربلا ندارم یا علی آدم میشه بر میگرده یا دیگه بر نمیگرده.
🔸علی گندابی رفت مدتی مقیم کربلا شد و کم کم که دیگه خالی شده بود رفت نجف اشرف. میرزای شیرازی که به مسجد میومد تا علی رو نمی دید نماز نمیخوند، تاعلی هم خودش رو برسونه.
یک روز که با هم تو مسجد نشسته بودن و علی داشته نماز میخونده به میرزای شیرازی خبر میدن که فلان عالم در نجف به رحمت خدا رفته، گفت:
🔹باشه همینجا یه قبری بکنید نمازشو میخونم بعد خاکش میکنیم. خبر اومد که قبر حاضره اما مرده زنده شد و قلبش به کار افتاده که میرزا گفت:
قبر رو نپوشونید که حتما حکمتی در کاره. نماز دوم شروع کردن تموم که شد گفتن میرزا هر کاری میکنیم علی از سجده بلند نمیشه، اومدن دیدن علی رفته، علی تموم کرده بود .
🔸میرزا گفت: میدونید علی تو سجده چی گفته؟ خدا رو به حق امام علی(ع) قسم داد و گفت: خدایا یک قبر زیر قدم زائرای امام علی(ع) خالیه میزاری برم اونجا......
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فرجهم
پروانه های وصال
شاهزاده ای در خدمت #قسمت صد و بیست وچهارم🎬:. اشعث نفسی تازه کرد و ادامه داد : به ناچار از آن اتاق
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و بیست و پنجم🎬:
فضه از شنیدن داستان هایی که راجع به عمر ، خلیفه دوم خود خوانده و رفتارش با زنان نقل محافل بود ، تأسف می خورد ، روزی با خود اندیشید که چه بهتر برود و در مجلس وعظ این خلیفه حضور پیدا کند و او را با سوالاتش که طبق آیات قرآن است به چالش بکشد.
چادر به سر نمود و وارد مسجد شد ، نماز تمام شده بود،
خلیفه خود خوانده برمنبر خانه خدا تکیه زد ، فضه می خواست از جای برخیزد و جلو برود و از شأن و احترام بانوان که با چشم خود و با گوش خود ،آنزمان که در محضر رسول خدا بود ،دیده و شنیده بود ، سخنها بگوید و با استدلال به قران رفتارهای عمر را زیر سوال ببرد.
فضه تکانی به خود داد ، ناگهان متوجه شد که زنی دیگر با عبا و روبنده ، زودتر از او از جای برخواست و نزدیک منبر شد
فضه بر جای خود نشست تا آن زن سؤالش را بپرسد.
آن زن نزدیک منبر شد و سلامی داد...
عمر سری تکان داد و گفت : فرمایش؟!
زن که لحن خشن عمر او را مضطرب کرده بود با لرزشی در صدایش گفت :سؤالی از جنابتان داشتم که اگر اجازه دهید بگویم؟
عمر که همیشه در مقابل زنان احساس قدرت می کرد ، نیشخندی زد و بادی به غبغب انداخت و گفت : بگو سوالت را ضعیفه، اما قبل از آن بگو که از زنان مهاجر هستی یا انصار؟! آزاده ای یا آزاد شده ای؟
ان زن بار دیگر با صدای لرزان گفت:
كنيزي از كنيزان هستم و هنوز طعم آزادی را نچشیده ام
عمر تکانی سخت به خود داد و با لحنی خشمگین و صورتی که از عصبانیت به سرخی می گرایید، گفت: پس اين روسري و مقنعه چيست؟! آن را از سرت بردار؛ چون اين پوشش مخصوص زنان آزاده و مؤمن است.
كنيز که مشخص بود به دین اسلام است و از عریان نمودن سرو تن خود اِبا دارد لحظه اي اهمال كرد.
عمر مانند ببری خشمگین از جايش برخواست و با تازيانه ای که همیشه در دست داشت و همیشه با ان به جنگ با زنان می رفت ، شروع به زدن آن کنیزک نگون بخت نمود و آنقدر بر سرش زد تا روسری را بردارد....
در این هنگام مردی از بین جمعیت صدا زد و گفت : اهای کنیزک اگر جانت را می خواهی حجابت را بردار ،چون من با چشم خویش دیدم که در منزل عمربن خطاب کنیزان با سری لخت و تنی نیمه عریان از میهمانان پذیرایی می کنند ،
این حکم خلیفه است پس موظف به اجرای این حکمی...
فضه با دیدن این صحنه و شنیدن این سخنان از جای بر خواست و همانطور که آهی سوزناک میکشید با خود زمزمه کرد : براستی که این اسلام نیست که تو بر مسند خلافتش نشسته ای ، این دین بویی از اسلام ناب محمدی که رسول خدا صلی الله علیه واله ،پیام رسانش بود نبرده ...
نمی دانم بعد از مرگ چگونه جواب رسول الله را خواهید داد؟!!! ...
ادامه دارد
📝به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
پروانه های وصال
شاهزاده ای در خدمت #قسمت صد و بیست و پنجم🎬: فضه از شنیدن داستان هایی که راجع به عمر ، خلیفه دوم خود
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و بیست وششم🎬:
روزگار شتابان در گذر بود و دور دور خلیفهٔ خود خوانده دوم بود و هر روز داستانی از شاهکارهای این شخص به گوش فضه می رسید که هر کدامش تاسف برانگیز بود.
فضه مشغول آسیاب کردن گندم بود ، او می خواست نان داغ بپزد و به بهانهٔ این نان به خانه مولایش علی علیه السلام سری بزند و با دیدن جگر گوشه هایش که همان فرزندان بانویش زهرا سلام الله بودند رفع دلتنگی نماید.
در همین احوالات بود که درب خانه را زدند ، ثعلبه هوار کشان سوار بر چوبی که به عنوان اسب از آن استفاده می کرد ، نزدیک درب شد و در را گشود.
زن همسایه وارد خانه شد و همانطور که لپ کودک را در دست میفشرد ، به سمت جایی که صدای آسیاب کردن گندم از انجا بلند بود رفت و نزدیک فضه شد ، روبنده را بالا داد و سلام کرد.
فضه همچون همیشه با ایات قران جواب سلام زن را داد و او را تعارف به نشستن کرد.
زن بر روی زمین خاکی در کنار فضه نشست و همانطور که زانویش را می مالید گفت : از مسجد می آییم...نمی دانی عمربن خطاب چه غوغایی به پا نمود.
اصلا عالم و آدم از کارهای این مرد انگشت به دهان مانده اند و تندخویی او بر زمین و زمان آشکار شده ، من نمی دانم ابوبکر چه در او دید که زمام امور مملکت را به دستش داد و او هم افسار شتر خلافت را بی هدف به هر کجا می کشاند.
فضه آهی کشید و با خود اندیشید :ملتی که پا روی سخن و حکم خدا گذارند بی شک گرفتار چنین آدمی می شوند که نه دنیا داشته باشند و نه آخرت...
زن بی خبر از افکار فضه ادامه داد:
در مسجد نشسته بودیم که ناگهان پسر نوجوان عمر در حالیکه لباس نو پوشیده بود وارد مسجد شد.
عمربن خطاب مشغول سخنرانی بود ، تا چشمش به فرزندش با ان سرووضع مرتب افتاد ، مانند تیری که از چله کمان می گریزد ، سخنانش را نصفه و نیمه گذاشت و از منبر پایین پرید و با تازیانه ای که همیشه در دستش بود و گویی با این تازیانه همزاد است ،به جان پسرک بی نوا افتاد...
صدای گریه و زاری پسرک و داد و هوار ملت بر هوا بلند شد و همگان گمان می کردند این پسر خطایی سخت کرده که پدرش چنین حرکت زشتی انجام میدهد...
عده ای به سمت او رفتند تا مابین او و پسرش قرار گیرند و شفیع پسرک شوند که....
ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
پروانه های وصال
شاهزاده ای در خدمت #قسمت صد و بیست وششم🎬: روزگار شتابان در گذر بود و دور دور خلیفهٔ خود خوانده دوم
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و بیست و هفتم🎬:
هر چه جمعیت دور خلیفه خود خوانده دوم بیشتر میشد ، عمر بن خطاب جری تر تازیانه را بر بدن پسرک بینوا فرود می آورد.
او آنقدر کودک خود را زد که عرق بر پیشانی اش نشست و نفس زنان ، کمرش را راست نمود و در این بین پیرمردی عصا زنان جلو رفت و گفت : یا خلیفه! این کودک پسر توست ، چه خطای بزرگی مرتکب شده که اینچنین سزاوار تنبیه هست؟
عمر بی توجه به سوال پیرمرد ، اوفی کرد و برای رفع خستگی بر پلهٔ اول منبر نشست ..
پیرمرد که جواب خود را نگرفته بود ، رو به پسرک کرد و گفت : پدرت که چیزی نمی گوید ، تو خود بگو چه کردی؟
پسرک درحالی که بینی اش را بالا میکشید و رد اشک و سرخی تازیانه بر صورتش به جا مانده بود ، شانه اش را بالا داد ...
براستی ان کودک نیز خود نمی دانست به چه جرمی تنبیه شده است.
شخصی کاسهٔ سفالین پر از آب را جلوی عمر گرفت ، عمر لاجرعه اب را بالا کشید و رو به جمعیت گفت : سرانجام پسر من را دیدید؟! و با اشاره به آن کودک ترسان ادامه داد : این پسر ، جگر گوشه من است ، او را به مناسبت جرمش چنین تنبیه نمودم و وای به حال شما و زنان و فرزندانتان ،هرکدام که جرمی مرتکب شوند ، من رحم و شفقتی بر آنها نخواهم داشت.
شخصی از بین جمعیت صدا زد : مگر پسرت چه کرده بود؟!
عمر آهی کشید و گفت :واقعا شما نمی دانید و نمی بینید یا خود را به نفهمی میزنید؟!
مگر نمی بینید که این پسر لباس نو بر تن کرده و کاملا مشخص است که دچار کبر و غرور شده ، من او را زدم که دیگر هیچ وقت دچار تکبر نشود...
تا اینچنین حرفی از دهان عمر بیرون جست ، تمام جمع را سکوتی مبهم فرا گرفت و هر کس به زعم خویش کار خلیفه را تفسیر می کرد.
زن همسایه نفسی چاق کرد و رو به فضه گفت : واقعا باید بر دینی تاسف خورد که سردمدارانش اینچنین ظالم و بی رحم هستند...
ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨