eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
لیست نگران کننده است، سابقه اظهارات این ها را در فتنه 88 و دیگر فتنه ها بررسی کنید... خدا رحم کنه به این مملکت اعضای شورای راهبردی دولت چهاردهم: 🔹علی شکوری 🔹هادی خانیکی 🔹محسن رنانی 🔹فاطمه مهاجرانی 🔹جواد ظریف 🔹محمدجواد آذری جهرمی 🔹علی عبدالعلی زاده 🔹محمد قائم پناه 🔹سیدرضا صالحی امیری 🔹علی ربیعی 🔹الیاس حضرتی 🔹حسین مرعشی 🔹محمد صدوقی 🔹شهیندخت مولاوردی محکومیت در 1399 🔹حسین عبده تبریزی: پسرش دستگیر شده 🔹نورالدین آهی 🔹عباس عبدی ❌ لینک 🔹علی تاجرنیا❌ لینک 🔹فیاض زاهد ❌ لینک 🔹 محمدرضا جلایی پور❌ لینک 🔹علی طیب نیا ➖➖➖➖ کسانی که سابقه دستگیری دارند را با علامت ❌ مشخص کردیم.. ➖➖➖کیهان نوشت: شورای تعیین وزرا یا جمع متهمان و محکومان پرونده‌ها؟! (خبر ویژه) برخی اعضای شورای راهبری دولت جدید و کمیته‌های فرعی آن که اسامی آنها در رسانه‌های مدعیان اعتدال و اصلاحات منتشر شده، سوابق فعالیت‌های مجرمانه و بازداشت یا محکومیت قضائی دارند! در میان این افراد و همچنین برخی اعضای کمیته‌های انتخاب وزیران، اسامی برخی بازداشتی‌های فتنه و آشوب 1388 (شورش علیه جمهوریت و انتخاب مردم)، متهمان پرونده فساد کرسنت، متهم پرونده فروش اطلاعات به بیگانگان، شریک نزدیک شهرام جزایری (مفسد اقتصادی دوره موسوم به اصلاحات)، متهمان سوء‌مدیریت در دولت روحانی، متهمان اجرای سند ضد فرهنگی و ضد اسلامی 2030 و... دیده می‌شود و جای شگفتی است که افراد ناصالح و ناشایستی از این دست بخواهند در مسند معرفی وزیر و مدیر بنشینند و به اسم گره‌گشایی از معیشت مردم، حجم خسارت‌های دولت قبل خود را چند برابر نمایند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 شیخ حسین انصاریان همان کسی است که یک روزی این حرفو زد و بهش حمله کردند و گفتند داری سیاه نمایی میکنی‌. اون زمان اگر مسئولین این حرفشو میشنیدن امروز کار به اینجا نمیرسید. الهی هر دستی که این کلیپ به اشترک می‌ذاره به ضریح امام حسین ع بخوره
﷽ 🩶 ❓چرا اسبها که حیوانات فهمیده و نجیبی هستند، روز عاشورا بر پیکر مطهر امام‌حسین‌عليه‌السّلام تاختند؟! ✍🏼 حدود هشتاد سال پیش یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند ، دهه اول محرم بوده ، به يكى از روستاهای اطراف منبر می‌رود. آن روز برف سنگينى می‌آمده است. 🔹وقتى روضه‌اش تمام مى ‏شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود. 🔹نقل می‌کند : عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى‏آمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم ، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سرِ من ، دارد مى‏آيد. 🔹حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد. 🔹 بعد آن آقا كه پشت سر من مى ‏آمد 🔸گفت : « آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم». 🔹 گفتم : « سلام عليكم» . 🔸 گفت : «مسئلةٌ» یعنی سوالی داشتم؟ 🔹 گفتم : « بفرماييد». 🔸 گفت : « آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟ 🔹 گفتم : « بله من در تاريخ خوانده‏ام كه چنین کاری کرده اند. 🔸 آن آقا گفتند : « و اسب ها هم بر بدن رفتند ؟» 🔹 گفتم : «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.» ▫️ مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. 🔸باز آن آقا گفتند: « آسيد مصطفى! ❓آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟» 🔹 گفتم : بله سعى كرد كه از بين ببرد. 🔸 گفت : « گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟» 🔹 گفتم : من در تاريخ خوانده‏ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند. 🔸 گفت : ❓« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می‌شود ، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء عليه‌السّلام رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!» ▫️ آقا سید می‌گوید : من به فکر رفتم که عجب سؤالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى‏كردم. ▫️گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سؤال به نظرم آمد. 🔹 گفتم : « البته اين قضيه يك جوابى دارد». 🔸 گفتند : « چى هست؟» 🔹 گفتم : « روز عاشورا حضرت سيدالشهداء عليه‌السّلام ‏خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند. اما در جريان متوكل ، اينها مى‏خواستند آثار حضرت را از بين ببرند. نظر امام‌حسین‌عليه‌السّلام بر از بين رفتن آثارشان نبود ، از اول خود حضرت مى‏خواستند ، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند. 🔸 آن آقا كه پشت سر بود، فرمود : « درست است.» 🔹 آقا سیّدمصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده‏ام، نيست... (فهمیدم 🟢 حضرت ولی عصر علیه‌السّلام بوده‌اند) ‌ ‌ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
پروانه های وصال
#رمان_آنلاین زن ، زندگی، آزادی قسمت سی و ششم: الی که انگار می دانست در وجود این دختر چه میگذرد، با
زن ،زندگی، آزادی قسمت سی و هفتم: لحظات به کندی میگذشت، سحر سرش را به شیشهٔ ماشین تکیه داده بود و به تاریکی روبه رو خیره شده بود. سارینا و نازگل هم اینقدر کم حرف بودند که اصلا حس همسفر بودن را نداشتند، از دید سحر حس می کرد محافظه کار هستند ،چون داستان زندگیشون هم نصف و نیمه تعریف کردند و سحر فقط میدونست با دوتا نابغهٔ کشف نشده طرف هست. فضای ماشین در سکوتی سنگین فرو رفته بود که با بلند شدن آهنگی ترکی این سکوت شکست و بعد دست الی از وسط صندلی جلوشون ظاهر شد که پلاستیک خوراکی را به سکت آنها گرفته بود. سارینا پلاستیک را گرفت و همانطور که لبخند ریزی میزد گفت: بیایین خوراکی های مملکت ترک را بخورید، شنیدم با کلاس هستند و بعد از زیر و رو کردن محتویات پلاستیک کیک آب میوه ای برداشت و پلاستیک را به سمت سحر گرفت. دخترا همانطور که آبمیوه دستشون را مزه مزه می کردند ،سری به نشانه رضایت تکان میدادند که ناگهان الی گفت: بخورید نوش جونتون،اما به پا آبمیوه ها وطنی، خصوصا ساندیس نمیرسه با این حرف خنده ای روی لبهای بچه ها نشست و آقای راننده از خنده دخترا خندش گرفته بود. ساعات پشت سر هم میگذشت، نزدیک سه ساعت در جاده پیش رفتند و بالاخره به شهری رسیدند که اسمش هم نمی دونستند ، اما ورودی شهر مشخص بود که از شهرهای بزرگ ترکیه هست.. وارد بزرگراهی شلوغ شدند، الی سرش را از وسط صندلی آورد و گفت: دخترا به استانبول خوش آمدید... و تازه سحر متوجه شد کجاست... بعد از نیم ساعت ،بالاخره راننده جلوی ساختمانی ایستاد. ساختمانی که مشخص بود دو طبقه هست و انگار به شکل خانه های ویلایی بود و به نظر می رسید ازساختمان های لاکچری این سرزمین می باشد. درب چوبی کنده کاری شده ای که بالای سه تا پلهٔ مرمرین بود و درب نرده مانندی در کنار پله ها که انگار فضای سبزی بزرگ در پشتش پنهان بود، درهای ورودی ساختمان بودند. ماشین ایستاد و راننده با اشاره به در چوبی گفت: خانم ها، بالای پله ها منتظر من باشید و با اشاره به در نرده مانند ادامه داد:باید از این در، چمدان هاتون را تحویل بدم تا یه بازرسی بشن... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿
پروانه های وصال
#رمان_آنلاین زن ،زندگی، آزادی قسمت سی و هفتم: لحظات به کندی میگذشت، سحر سرش را به شیشهٔ ماشین تکیه
زن ، زندگی، آزادی قسمت سی و هشتم: دخترها بالای‌ پله ها ایستادند و بعد از چند دقیقه درب چوبی بزرگ که با طرح های زیبا و آنتیک کنده کاری شده بود ،باز شد. خانمی که به نظر می رسید لباس خدمتکاران را به تن دارد ، پشت در به آنها لبخند میزد و با اشاره دست آنها را به داخل دعوت می کرد. الی همانطور که لبخند ژکوندی کنج لبش نشانده بود ،آهسته به طوریکه که دخترها بشنوند گفت: احتمالا این خانم زبون ما را نمی فهمه وگرنه اینجور با لال بازی مارا دعوت نمی کرد، خوش باشید دخترها... وارد ساختمان شدند ابتدا راهرویی بود که سمت چپش دری نیمه باز به چشم می خورد همان خانم با اشاره به اون اتاق می خواست چیزی بگوید که باز الی لب به سخن گشود: فک کنم میگه اتاق تعویض لباس هست. یکی یکی وارد اتاق شدند و بر عکس انتظارشان، اتاقی ساده که کف آن با سرامیک های کرم رنگ پوشیده شده بود، پنجره ای بزرگ در انتهای اتاق بود که پرده ای قهوه ای رنگ آن را پوشانده بود، میز بزرگ اداری با صندلی چرم سیاه رنگ به چشم میخورد. به محض ورود دخترها، زنی لاغر اندام که کت و شلوار مشکی رنگ و پیراهن سفید با یقهٔ دالبری پوشیده بود از پشت میز بلند شد. همانطور که از پشت عینک با شیشه های گرد کوچولو دخترها را نگاه میکرد... لبخندی به روی لب نشاند و در جواب سلام آهسته و کوتاه دخترها گفت: سلام، خوش آمدید خانم های زیبا و بعد یکی یکی روی چهرهٔ دخترها تمرکز کرد و سپس صندلی هایی که کنار دیوار ردیف شده بود را نشان داد و گفت: بفرمایید بنشینید دخترها که انگار ماتشون برده بود بدون هیچ حرفی روی صندلی ها نشیتند. ان خانم که فارسی را شیوا و روان صحبت میکرد جلوی ردیف دخترها چند قدم برداشت و یک باره ایستاد و گفت: من کریشا هستم، خوشحالم که بالاخره تونستید از ایران خارج بشید ،اما هنوز تا رسیدن به مقصد اصلی راهی در پیش دارید، الان هم ورود به اینجا قوانینی دارد که شما هم مستثنی نیستید البته باید بگویم تمام این قوانین برای حفظ امنیت خودتان است و سپس در کوچکی را در انتهای اتاق ،درست رو به روی پنجره نشان داد و گفت،یکی یکی وارد این اتاقک میشید، لباس های تنتون را در میارید لباسی که توی اتاق گذاشته شده را می پوشید و از در پشتی اتاق وارد اتاقکی دیگر که شبیه اتاقک آسانسور هست میشوید، داخل اون اتاقک یک دقیقه صبر می کنید و بعد که صدای بوق بلند شد از آن خارج میشوید. کریشا نگاهی به چهره متعجب دخترها انداخت و ادامه داد: اگر ساعت ،النگو ، دستبند یا هر چیز فلزی همراه دارید داخل همون اتاق اول از خودتون جدا کنید و تحویل من بدید ،بعدا به شما برمیگردونم... وبا زدن این حرف به سمت سحر آمد که اولین صندلی را برای نشستن انتخاب کرده بود و با اشاره به درب ،به او فهماند که اول او برود.. ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
پروانه های وصال
#رمان_آنلاین زن ، زندگی، آزادی قسمت سی و هشتم: دخترها بالای‌ پله ها ایستادند و بعد از چند دقیقه درب
زن، زندگی، آزادی قسمت سی و نهم: سحر از جا بلند شد ، ناگهان الی به صدا درآمد و گفت: ببخشید کریشا خانم اگر دندونمون را پر کرده باشیم اینم شامل اون فلزات میشه؟! کریشا لبخندی زد و گفت: خوب شد گفتید و با سرعت به سمت میز رفت، کشوی میز را باز کرد و کاغذی را بیرون آورد و همانطور که دنبال یک اسم میگشت گفت: اشکال که داره، اما نه برای همه تان ،صبر کنید...و بعد با نگاهی به دخترها گفت: سحر...سحر کدومتون هستین... سحر که سر جایش خشکش زده بود گفت: سحر منم، چیزی شده؟! کریشا به طرف سحر آمد و گفت: ببینم تو دندون پر کرده، یا پلاتین توی بدنت نداری که؟! سحر سری به نشانهٔ نه تکان داد و گفت: نه شکر خدا سالمم و دندون هام هم طبیعی هستند.. کریشا لبخندش پررنگ تر شد و گفت: این خوبه! حالا چیز فلزی که همراهت نیست؟ در این هنگام الی به وسط حرف کریشا پرید و گفت: اما من دندونم را پرکردم، سارینا هم من من کنان گفت: منم دندون پر کرده دارم کریشا نگاهی به سخر کرد و گفت: شما اشکال نداره، سحر مهم بود که مشکلی نداره... سحر ساعت دستش را دراورد و به طرف کریشا داد و گفت: فقط همین.. کریشا ساعت را گرفت و به سحر اشاره کرد که وارد اتاق شود. درب اتاق گر چه کم عرض بود اما مشخص بود که چند لایه و محافظت شده است. وارد اتاق شد، اتاقی ساده و‌ کوچک که تنها وسیله داخل اتاق ، جالباسی بود که سمت راست در، به دیوار چسپیده بود. روی جالباسی چهار کیف که محتوی بسته های لباس بود، آویزان بود و جالب تر از همه این بود که روی هر کیف اسم دخترها نوشته شده بود. سحر مشغول تعویض لباس شد، داخل بسته پک کامل لباس بود که اتفاقا اندازهٔ اندازه هم بود ،انگار چندین بار به طور دقیق اندازه گرفته شده بود و بعد مختص سحر دوخته شده بود کت و دامن کرم رنگی که جلوهٔ زیبایی به سحر میداد، سحر خودش را داخل آینهٔ قدی که کنار جالباسی داخل دیوار تعبیه شده بود، نگاهی انداخت، شال کرم رنگ را هم روی سرش انداخت و زیر لب گفت: فکر همه چی را هم کردند و میدانستند انگار ما مسلمانیم و با زدن این حرف یاد صحنهٔ اغتشاشات افتاد و آرام گفت: انهم چه مسلمانی!!! بعد وارد اتاقکی شد که تنها در داخل اتاق بود ، همانطور که کریشا گفته بود ،یک دقیقه آنجا ماند و با بلند شدن بوق از اتاقک خارج شد و از اتاق بیرون آمد. به محض بیرون آمدن، کریشا به الی اشاره کرد که داخل اتاق شود. الی که انگار با دیدن تیپ جدید سحر به وجد آمده بود، چشمی گفت، جلو آمد و قبل از رفتن به اتاق با دو دستش دست های سحر را گرفت و همانطور که بوسه ای از گونهٔ سحر میگرفت گفت: چه خوشگل شدی عزیزم و بلافاصله سرش را کنار گوش سحر اورد و آرام تر گفت: جان الی نگهش دار یادگار مادرمه و سحر حس کرد، الی چیزی را در دستش جای داده.. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
پروانه های وصال
یامهدی ریپورتم نمیتونم پی ویتون چیزی بنویسم: #تقویت_عزت_نفس 63 🔶 چون ما دارایی ارزشمندی همراه خودم
یامهدی ریپورتم نمیتونم پی ویتون چیزی بنویسم: 65 ⭕️ اگه پولت رو در راه خوبی خرج نکردی حتما در راه دشمنان خدا خرج خواهی کرد... مثلا طرف ثروتمنده ولی پولش رو برای اربعین خرج نمیکنه! اتفاقا میبینی که خرج آنتالیا و خرج دشمنان خدا میکنه... دنیا همینه... 👈🏼 این قاعده هست در دنیا... اگه مهربانیت رو در راه خدا خرج نکردی حتما برای دشمنان خدا مهربانی خواهی کرد.. 🔺 اگه ورزش نکردی گرفتار تنبلی و راحت طلبی میشی! خیییلی ساده... به نظر بنده که این موضوع خیلی هولناک هست... 🔺 ماها فکر میکنیم اگه برای خدا کار نکردیم نهایتا بیکار بودیم! ما باید خودمون رو مجبور کنیم به جهاد در راه خدا. ما باید خودمون رو به مبارزه با نفس مجبور کنیم. یک لحظه نباید از خودمون غافل بشیم... تا غافل بشی ابلیس بغلت میکنه و با خودش میبره... ✅ عزممون رو جزم کنیم و هر لحظه با اراده قوی خودمون رو مجبور به کسب خوبی ها کنیم. این مسیر اصلی تقواست... 💠 🔅 علیه‌السلام: ✍️ جاهِدْ نَفْسَكَ لِتَرُدَّها عَن هَواها، فإنَّهُ واجِبٌ علَيكَ كجِهادِ عَدُوِّكَ؛ 💠 براى بازداشتن نفْس خود از خواهش‌هايش با آن مبارزه كن كه مبارزه با نفْس، همچون مبارزه با دشمنت، بر تو واجب است. 📚تحف‌العقول: ۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توئیت بسیار تند و محکم استاد شجاعی در واکنش به اظهارات ۱۴۴۶ تسلیت باد🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️لحظه اصابت پهپاد یمنی به ساختمانی در تل‌آویو سخنگوی نیروهای مسلح یمن: تل‌آویو را با پهپاد جدید «یافا» هدف قرار دادیم. این پهپاد قابلیت عبور از سامانه‌های رهگیر را دارد و رادارها نمی‌توانند آن را شناسایی کنند. بانکی از اهداف در فلسطین اشغالی داریم. در پاسخ به کشتارهای دشمن به اجرای عملیات علیه آنها ادامه می‌دهیم. در ۱۴۴۶
🔴هرچی از یزیدیان شنیدیم، از جماعت مدعی زندگی و آزادی دیدیم!! به یاد شهیدان آرمان علی وردی و روح الله عجمیان
⭕️ به نظر شما رئیس‌جمهور منتخب اصلی مردم ایران کدومشونه؟ 📌🤨اونی که داره ترکیب وزرا رو میچینه؟! 📌😐یا اونی که همش هیئت میره و برای نوه‌اش آبنبات میخره؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بلاتشبیه مثلا فکر کن یزید بیاد بگه: یکی از عوامل مهم پیروزی ما بر سپاه حسین بن علی و اصحابش، عدم حضور توابین در این نبرد بود...😏 وقتی کسایی رو میبینم که هیچوقت از تاریخ عبرت نگرفتن و اسم خودشونم گذاشتن تریبون و رسانه انقلابی ، فقط دلم میخواد سرمو بزنم تو دیوار از این همه حماقت... ۱۴۴۶ 🥀
مذهب رسمی کشور اثنی‌عشری است ❇️ملاک انتخاب، ‎شایستگی و صلاحیت است و اگر فردی از سایر مذاهب مصرح در قانون اساسی، شایستگی بیشتری داشت منصوب خواهد شد؛ همچون حکم رهبرانقلاب برای امیر شهرام ایرانی، فرمانده نداجا.لذا آنچه در ترجیح بی‌دلیل غیرشیعه گفت، خلاف قانون است. 👤 مالک شریعتی، نماینده مجلس به هوش باش🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ این خانمه رو با زنش اشتباه میگیره! 😅یعنی این میخواد تو هم شرکت کنه⁉️🤣😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 : فرود «⁩» در تل آویو⁩ آغاز ماجرا است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 🌷یاد امام راحل، شهدا و علمای معظم هر شب ۵صلوات عنایت بفرمایید🙏 « الّلهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد و عَجّل فَرَجَهُم »