eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
21.4هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷مفیدباشید.مطیع خداباشید: 🌷پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: اَلْعِبادَةُ عَشْرَةُ اَجْزاءٍ تِسْعَةُ اَجْزاءٍ فى طَلَبِ الْحَلالِ؛ عبادت ده جزء دارد، که نُه جزء آن، طلب روزى حلال است. بحارالأنوار، ج 103، ص 9، ح 37.
🌷مفیدباشید.مطیع خداباشید: برنامه ریزی درزندگی: 🌷امام كاظمُ عليه السلام میفرمایند: 🌷اِجتَهِدُوا في أن يكونَ زمانُكُم أربَعَ ساعاتٍ : ساعَةٌ لِمُناجاةِ اللّه ِ ، و ساعَةٌ لأمرِ المَعاشِ ، و ساعَةٌ لمُعاشَرَةِ الإخوانِ و الثِّقاتِ الذينَ يُعَرِّفُونَكُم عُيُوبَكُم و يَخلُصُونَ لَكُم في الباطِنِ ، و ساعَةٌ تَخْلُونَ فيها لِلَذّاتِكم في غَيرِ مُحَرَّمٍ . [بحار الأنوار : 78/321/18 .] 🌷امام كاظم عليه السلام: 🌷 اوقات خود را چهار قسمت نماييد : 🌷۱. زمانى براى مناجات با خدا 🌷۲. زمانى براى كسب و كار 🌷۳. زمانى براى معاشرت با برادران و افراد مورد اعتمادى كه عيبهايتان را به شما گوشزد مى كنند و در باطن خير خواه شما هستند 🌷۴. زمانى براى كام جويى از لذّتهاى حلال 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
یکی از بهترین قسمت‌های صحیفه سجادیه اونجاست که می‌گه: ولاتکلنی إلی خلقک مرا به خلق خود واگذار نکن! کسی که می‌تونه کاری برای ما انجام بده، خود خداست ... ⚫️⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 امام سجاد علیه السلام : سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهى مى باشد و از سختى ها و شدايد صحراى محشر در امان است : اوّل آن كه در كارگشائى و كمك به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد. دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتى بينديشد كه كارى را كه مى خواهد انجام دهد يا هر سخنى را كه مى خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودى خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او مى باشد. سوّم قبل از عيب جوئى و بازگوئى عيب ديگران ، سعى كند عيب هاى خود را برطرف نمايد. ⚫️⚫️⚫️⚫️
✍📔از رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍمی؟ ﮔﻔت : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪگي ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ: *دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ! *دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ! *دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ! *دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ! *دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ! ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 اصل ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ميكنم ⚫️⚫️⚫️⚫️
🗣توييت پیرامون فرمایشان رهبر معظم انقلاب حفظه الله نباید اجازه داد قصور یا تقصیر معدود نمایندگان عملکرد قاطبه این عزیزان خدوم را زیر سوال ببرد ‏امیدواریم در مجلس دوازدهم با عمل به شعار شفافیت و کنشگری فعالانه هیئت نظارت بر عملکرد نمایندگان، فضا برای اندک خاطیان نا امن شود ‏مجلس اگر در برخورد با هر نوع از فساد خصوصا در خانه ملت بی مماشات برخورد کند ‏آنوقت است که می تواند دیگر نهاد ها و سازمان ها را حساب کشی و سر خط نماید ‏نمایندگان محترم و شریف مجلس یقین داشته باشند مادامی که در مسیر توصیه های مدبرانه و حکیمانه رهبر انقلاب گام بر می دارند فرزندان این کشور در ⁧ ⁩ و ⁧ ⁩ یار و یاور ایشان خواهند بود. ‏⁧ ⁩ ‏⁧
مسعود پزشکیان در گفت‌وگو با سایت دفتر خامنه‌ای، در خصوص انتخاب وزرای کابینه خود گفت: «پس از بررسی کارگروه‌ها در آخر خدمت خامنه‌ای خواهیم رفت و با هماهنگی و مشورت با او به یک جمع‌بندی نهایی خواهیم رسید که وزرا را معرفی کنیم.» او افزود: «با هماهنگی خامنه‌ای به هدف‌مان خواهیم رسید.» رصد رسانه معاند ➖➖➖ یعنی فردا هر اتفاقی بیافته بندازند گردن رهبری... خدا رحم بکنه
41.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶️ ...هر چه ادامه می‌دادم مسیر را می‌دیم به جایی بدتر مرا می‌بُرد،گویی واقعا گمراهم می‌کند احساس ترس پیدا کردم و قطع امید از او کردم...
38.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶️ زمانی متوجه شدم در چه زمان و مکانی هستم که سوار از اسب پایین آمد مشکش را دیدم تازه فهمیدم چه کسی مشک داشته و کارش چه بوده...
مهدےجان❤️ مردی شبیه آسمان از ایل با کوله بار نور و عرفان خواهد آمد پای تمام چشمه ها بکارید نور دل چشم انتظاران خواهد آمد تابنده ترین ،به صبح سوگند روزی شب ما هم به پایان خواهد آمد 🌹 🌹 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(سلام‌الله‌علیها)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#رمان_آنلاین زن،زندگی، آزادی قسمت شصت: وارد هال شدم، خبری از کریستا نبود، به سمت آشپزخانه رفتم و در
آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و یکم: دست زهرا را توی دستم گرفتم و از جا بلند شد، هر چه بیشتر فکر می کردم ، بیشتر به این نتیجه میرسیدم که تنها راه موجود همین است. بله باید دست بکار بشوم، حتما توی اون آشپز خونه کوفتی ،چاقویی چیزی پیدا میشد. اگر کریستا و همدستانش میخوان منو امثال زهرا را برای اهداف شیطان پرستانه شان قربانی کنند، چرا من نتونم جان این ابلیسک ها را بگیرم؟! حتما میتونم...اما...اما بعدش چی؟ الان مطمئن بودم که توی اتاقی که هستم دوربین نداره، آخه اونجور که الی می گفت ،تمام زوایای اتاق را بررسی کردم، بعدم این اتاق چیز به خصوص جای پنهان یا حتی تابلویی چیزی نداشت که دوربین کار گذاشته باشند و از طرفی مایی که اینجا آمدیم ، همه جوره پاکسازی شدیم و انگار توی لندن وجود خارجی نداریم ،پس واقعا لازم نبود ما را زیر نظر بگیرن و این یک شانس خوب بود برای ما... همانطور که دست زهرا توی دستم بود ،ناخوداگاه طول و عرض اتاق را می پیمودم، به میز و صندلی ها رسیدم، زیر بازوی زهرا را گرفتم و روی صندلی نشوندمش و جلوی پاش زانو زدم. دست کوچک زهرا را توی دستم گرفتم و گفتم: زهرا جان، آنطوری که متوجه شدم ما الان توی لندن هستیم، تو گفتی که با بابا و مامانت لندن زندگی میکردی و بابات انگلیسی هست درسته؟! زهرا که با بهت به من نگاه میکرد، آب دهنش را قورت داد و سرش را به نشانهٔ بله تکون داد. شانه های شکنندهٔ زهرا را توی دستم گرفتم و ادامه دادم: اگر یک اتفاقی بیافتد که بشه از این خونه فرار کنیم ، آیا میتونی ، جایی که زندگی می کردی را پیدا کنی؟ آیا آدرس خونه تان را داری؟! زهرا سرش را پایین انداخت و گفت: نه! لندن شهر بزرگی هست، من نمی تونم خونه مان را پیدا کنم، آخه همیشه با ماشین بابا یا مامان توی شهر میرفتیم.. گونه اش را ناز کردم و آه کوتاهی کشیدم که یکدفعه زهرا گفت: اگر یه موبایل داشته باشیم میتونم به پدرم زنگ بزنم من شماره اش را حفظم و شروع کرد به گفتن شماره ای که در خاطرش ثبت بود... انگار دنیا را به من داده بودند...زهرا می گفت و من تکرار می کردم.. باید به فکر یک اسلحه بودم، یه چاقو و حتی یه کارد یا یه قیچی.. از جا بلند شدم، باید به بهانه غذا درست کردن دنبال اون وسیله میگشتم. ادامه دارد.. 📝به قلم : ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
پروانه های وصال
#رما_ آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و یکم: دست زهرا را توی دستم گرفتم و از جا بلند شد، هر چه بیش
زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و دوم: دوباره زهرا را تنها گذاشتم و بیرون رفتم. داخل آشپزخانه شدم، یخ گوشت ماهی باز شده بود. کشوهای کنار اجاق گاز را یکی یکی باز کردم. خبری از چاقو نبود، اما چند تا کارد بود. یکیشون را برداشتم و وانمود کردم می خوام باهاش گوشت را تیکه تیکه کنم، اما می خواستم ببینم چقدر تیز هست. نه خوب بود، در کابینت بالا را باز کردم و شیشه روغن را بیرون آوردم، گاز را روشن کردم و مشغول سرخ کردن شدم در همین حین در اتاق کریستا باز شد و بدون اینکه نگاهی به من بیاندازد با عجله به طرف در ورودی رفت. خودم را به جایی رسوندم که در ورودی توی دیدم بود. متوجه نشدم کی پشت در هست ، اما یک شئ کوزه مانند با رنگی سیاه ،به دست کریستا بود. کریستا کوزه سیاه را توی آغوش گرفته بود، انگار یک چیز خیلی گرانبها داره. خیلی کنجکاو شده بودم تا بدانم داخل اون کوزه چی چی هست؟ کریستا نگاهی بهم انداخت و وارد آشپزخانه شد،بوی گوشت ماهی سرخ شده توی فضا پیچیده بود. انگار اشتهای کریستا هم باز شده بود. کوزه سیاه را روی کابینت کنار اجاق گاز گذاشت و قاشقی از جاقاشقی کنار سینک برداشت و به طرف ماهیتابه آمد. خودم را کشیدم کنار، کریستا همانطور که چشم به ماهی داشت گفت: به به...آشپزی هم بلدی پس.. پیش خودم گفتم چه آشپزی... خودم را نزدیک کوزه سیاه کردم و عمدا دستم را به کوزه زدم و در یک چشم بهم زدن کوزه نقش زمین شد و با صدای شترقی، شکست.. و سرامیک های کرم رنگ کف آشپزخانه رنگ میگرفت...باورم نمیشد.. همانطور که خیره به خون زیر پایم بودم ، متوجه کریستا شدم که خرناس کنان به سمتم میامد... ناخوداگاه کارد را برداشتم و به طرف اتاق فرار کردم. کریستا که انگار دیوانه شده بود پشت سرم شروع به دویدن کرد وهمزمان زیر لب فحش میداد.. خودم را داخل اتاق پرت کردم و در را بستم و پشت در نشستم. زهرا با دیدن من شروع به جیغ کشیدن کرد و من گیج بودم ولی زهرا حق داشت،کارد دستم و خونی که از کوزه روی لباس و پاهام ریخته بود باعث ترس زهرا شده بود و زهرا پشت سر هم جیغ میکشید و کریستا هم با مشت های محکم به در میکوفت مدام تهدیدم میکرد تا در را باز کنم. ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 ادامه دارد
پروانه های وصال
#رمان_آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و دوم: دوباره زهرا را تنها گذاشتم و بیرون رفتم. داخل آشپزخان
زن، زندگی ،آزادی قسمت شصت و سوم: نمی دونستم چکار کنم، گیج بودم ، از یک طرف جیغ های مدام زهرا و از طرف دیگه تهدیدهای کریستا.. در یک لحظه تصمیم خودم را گرفتم، از جا بلند شدم در را باز کردم، کریستا که انگار گارد گرفته بود کمی عقب رفت، من در حالکیه کارد آشپز خانه را نشونش میدادم به طرفش رفتم و با صدایی محکم گفتم: خودت را برای مرگ آماده کن.. با این حرف انگار شیرین ترین جوک دنیا را برای کریستا تعریف کرده باشم، شروع کرد به خندیدن و کارد دست من را نشان میداد و میگفت: با این می خوای منو بکشی؟! زهرا که به دنبالم بیرون آمده بود ، باز شروع به جیغ کشیدن کرد. کریستا با خشم نگاهی به صورت زهرا کرد و گفت: اینو خفه اش کن و در یک لحظه اسلحه ای را از زیر پیراهنش بیرون کشید و به سمت من نشانه رفت. دست پاچه شدم ، نمی دونستم چکار کنم، کارد را به گوشه ای پرت کردم ، زهرا را توی بغلم گرفتم، با اشارهٔ کریستا به سمت یکی از مبل ها رفتم. همانطور از شدت استرس بدنم به لرزه بود موهای زهرا را نوازش می کردم که آرام گیرد. در همین حین صدای زنگ در بلند شد.. یعنی کی میتونست باشه؟! کریستا که انگار انتظار کسی را نداشت با تعجب به در نگاهی کرد و سریع اسلحه را زیر لباسش پنهان کرد و به ما اشاره کرد که عادی باشیم و حرکت اضافه انجام ندیم و با انگشتش ما را تهدید کرد که هر حرکت اضافه مساوی با مرگمون خواهد شد. نفسم را آهسته بیرون دادم، به زهرا نگاهی انداختم و‌دیدم او به در چشم دوخته است. کریستا موهای بلند و بور و لختش را مرتب کرد ، نفسش را آرام بیرون داد لبخندی ساختگی روی لب گذاشت و در را باز کرد. ناگهان در یک لحظه دو مرد که لباس پلیس به تن داشتند کریستا را کنار زدند و وارد خانه شدند. کریستا اعتراض کنان گفت: شما حق ندارید... یکی از مردها به سخن درآمد و گفت: همسایه ها به پلیس زنگ زدند انگار صدای جیغ کودکی از اینجا می آمده.. و با دیدن زهرا به طرف ما آمدند. کریستا اعتراض کنان جلوی یکی از آنها را گرفت و‌گفت: شما حق ندارید داخل این خانه شوید ،اینجا هیچ کس مجوز ورود ندارد و چیزی آرام در گوش مأمور پلیس گفت که من متوجه آن نشدم. زهرا که انگار با دیدن پلیس ها آرام شده بود، از بغل من پایین آمد و.. ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
پروانه های وصال
#تقویت_عزت_نفس 73 🔶 تقوا ایجاب میکنه که ما موقع خوندن قرآن مودب باشیم. ما به هر میزانی که به قرآن
75 🔶 شما دعای کمیل رو بخونید. مناجات شعبانیه رو بخونید. سراسر رعایت ادب مقابل مولاست... و هر کسی بیشتر رعایت ادب کنه خدا بیشتر بهش نگاه میکنه... تقوا یعنی چی اصلا؟ 👈🏼🌷 یعنی رعایت ادب بندگی... جالب و زیباست که اهل بیت انقدر مودبانه با خدا مناجات میکنند که حتی اظهار عشق و محبتشون هم فوق العادس... در نهایت ادب مثلا امیرالمومنین علی علیه السلام در مناجات شعبانیه صدا میزنه: الهی... إن أدْخَلْتَنِی النّارَ أَعْلَمْتُ أهْلَها انّی اُحِبُّکَ... خدایا اگه منو به آتش جهنم بندازی اونجا به اهل جهنم میگم که چقدر دوستت دارم.... 😭 💞 اصلا این تیکه مناجات، آدم رو آتیش میزنه... حتی آقا امیرالمومنین مستقیما صدا نمیزنه خدایا من دوستت دارم... صدا میزنه من به اهل جهنم میگم که دوستت دارم... 💢 ماها خیلی وقتا چایی نخورده با خدا پسرخاله میشیم! موقع دعا رعایت ادب نمیکنیم برای همین چیز خاصی هم گیرمون نمیاد! ولی اگه هرچقدر میتونیم مودبانه مناجات کنیم اوضاع فرق خواهد کرد 🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥اثبات عصمت اهل بیت علیهم السلام با استدلالی بسیار شنیدنی از قرآن (سوره انسان) کارشناس:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴اولین آزمون وفای به عهد 🔹فردا حکم مسعود به عنوان نهمین رئیس جمهور ایران بعد از پیروزی انقلاب تنفیذ می شود. 🔸پزشکیان در ایام انتخابات بر دو راهبرد کلان تاکید کرد و با وجود عدم ارائه وعده‌های متنوع بر این دو موضوع بسیار تاکید کرد. 1⃣ تلاش برای ایجاد اجماع و تقویت وفاق ملی 2⃣ انجام امور براساس کار کارشناسی 💢انتخاب اعضای کابینه‌ی دولت و ارائه لیست وزرای پیشنهادی به مجلس شورای اسلامی می‌تواند اولین آزمون وفای عهد رئیس جمهور منتخب باشد. آزمونی که نشان می‌دهد او به معدود وعده‌های داده شده در ایام پایبند هست یا خیر؟