❌همزمان با سخنان رئیس دفتر مقام معظم رهبری درباره انتقام #شهادت_اسماعیل_هنیه، لوگو«#خونخواهی_هنیه_عزیز» بار دیگر روی سایت #مقام_معظم_رهبری قرار گرفت
🛑#هشدار
🚨شاید گوشی شما زنگ بخوره و یه خانم خوشصدا از طریق سرور
بشما سلام کرده و با احترام سوال کنه که آیا دوز دوم یا سوم واکسن خودرا تزریق کردید یا خیر ؟
جواب بله ، عدد ۱ را بزنید
جواب خیر ، عدد ۲ را بزنید
🚨هر عددی که بزنید گوشی شما بلافاصله خاموش شده و بمحض روشن کردن گوشی به سرور آقای هکر متصل میشین و به هیچ وجه تا خالی شدن اطلاعات گوشی ، خاموش نمیشه
⬅️اطلاعات گوشی یعنی اطلاعات کارتهای بانکی
پسوردهای تمام اپلیکیشنهای نصب شده روی گوشی که در حافظه گوگل ذخیره شده و گالری و خلاصه هرچی
✅پس مراقب این تماسها باشید .
⬅️سوالی که پرسیده میشه شاید درباره واکسن ، شاید درباره داشتن پاسپورت یا کارت ملی جدید یا داشتن گواهینامه باشه
💢به همه اطلاع بدین تا مراقب باشن💢
⚖️#اطلاع_رسانی معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم #دادگستری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | گوشههایی از بازدید رهبر انقلاب از پشت صحنه فیلم سینمایی محمد رسولالله(ص)
💻 رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن سالروز ولادت پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم گوشههایی از بازدید رهبر انقلاب از پشت صحنه فیلم سینمایی محمد رسولالله(ص) در ۱۷ آبان ۱۳۹۱ را بازنشر میکند.
🌷#میلاد_پیامبر_اکرم #هفته_وحدت #پیامبر_اکرم
🌠☫﷽☫🌠
💢توصیه سید حسن نصرالله به عراقچی برای سفر به لبنان
🔹عراقچی، وزیر امورخارجه پس از آغاز به کار در وزارتخارجه با توجه به تحولات منطقه و پیرامون محور مقاومت قصد داشت پیش از عزیمت به نیویورک به لبنان سفر کند که به توصیه دبیرکل حزب الله #لبنان این سفر را به تاریخ دیگری در آینده نزدیک موکول کرد.
🔹عراقچی امروز راهی مقر سازمان ملل متحد شد تا هم مقدمات سفر #پزشکیان را فراهم کند و هم در نیویورک مذاکرات ویژهای با مقامهای متعدد برای محکومیت بینالمللی تروریسم دولتی رژیم صهیونیستی داشته باشد. #ربیع_الاول ۱۴۴۶
🌠☫﷽☫🌠
🔴ممانعت از ممنوعالکار شدن سید حسین حسینی مجری شبکه افق
♦️خبرهای تأیید نشده از ممنوع الکار شدن سیدحسین حسینی مجری باشرف شبکه افق بعد از اینکه جواب مجری شبکه باکو را داده حکایت می کند.
♦️لابی باکو سعی در اخراج و ممنوع الکار کردن این مجری عزیز را دارد.
از مسئولان صدا و سیما درخواست داریم که در مقابل فشارها تسلیم نشوند و کسانی که فشار میآورند را معرفی و رسوا کنند تا لابیهای علیف و وطن فروشان دستشان برای همه رو شود.
امضای خود را در لینک زیر ثبت کنید 👇
https://farsnews.ir/Mandegar722/1726428578717897284
🌷#میلاد_پیامبر_اکرم #هفته_وحدت #میلاد_امام_صادق مبارکباد 🎊
💖اعمال روز هفدهم ماه ربیع الاول..
#میلاد_پیامبر_اکرم #میلاد_امام_صادق
#هفته_وحدت مبارکباد 🎊 التماس دعا🌷
62.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش #توپک_پنیری😋😍
یه فینگرفود جذاب و سه سوته وبسیار خوشمزه که برای تولدها ومیهمانیها عالی هستش.
.
نکته مهم اینه که وقتی توی روغن سرخ میکنین حرارت متوسط باشه و خیلی توی روغن نمونه چون پنیرش آب میشه و توپک وامیره😊
🧑🍳آشپزباشی🧑🍳
🍕🍩🍔🧁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش#جوجه_لبنانی😋😍👇
جوجه لبنانی هم خوشمزست هم آسون 💛🎈
مواد لازم :
◗ فیله یا سینه مرغ
◗ نصف لیوان آب پرتقال
◗ زعفران به میزان لازم
◗ ۱ قاشق ماست چکیده
◗ ۲ قاشق سس خردل و چیلی
◗ ۱ قاشق رب گوجه و نعنا خشک
◗ ۲ حبه سیر
◗ نمک و فلفل سیاه
◗ پودر سیر
🧑🍳آشپزباشی🧑🍳
🍕🍩🍔🧁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه پیتزای درجه یک و خوشمزه🥸❤️🔥
مواد لازم برای خمیر پیتزا:
آب ولرم یک لیوان
مخمر فوری یک قاشق چای خوری پر
شکر دوقاشق چای خوری
نمک نوک قاشق چای خوری
روغن زیتون دوقاشق غذا خوری
آرد فانتزی دولیوان
برای سس پیتزا :
یک عدد سیر رنده شده
یک قاشق غذا خوری کره
قارچ چند عدد برش داده شده
یک قاشق آرد
یک الی دو لیوان شیر
۱۰۰ گرم خامه
نمک وفلفل واورگانو
🍞🍳🍎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧁🍫کاپکیک شکلاتی
بدون فر ، بدون قالب و بدون همزن برقی 🤌😍
.
آرد نول : هشت قغ
بکینگپودر : یک قچ
پودر کاکائو : دو قغ
روغن مایع : شش قغ
شیر : ده قغ
شکر : هشت قغ
تخم مرغ : دو عدد
وانیل : یک دوم قچ
.
.
#کیک #کاپ_کیک #بدون_فر #کیک_بدون_فر #کاپ_کیک_شکلاتی
☕️🍞🍳🍎
💢در زمان جدایی دو آلمان ، ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﺑﻪ ﺧﻂ ﻣﺮﺯﯼ ﺭسید. ﺍﻭ ﺩﻭ ﮐﯿﺴﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺩﺍشت. ﻣﺄﻣﻮﺭ ﻣﺮﺯﯼ گمرک از او پرسید: ﺩﺭ ﮐﯿﺴﻪ ﻫﺎ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺍﻭ گفت: ﺷﻦ!
ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ کرد ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺭﺳﯽ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ، متوجه شد ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺟﺰ ﺷﻦ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ در کیسهها نیست. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻋﺒﻮﺭ داد.
ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺮ ﻭ ﮐﻠﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺨﺺ ﭘﯿﺪﺍ شد. دوباره در کیسههای همراه مرد چیزی جز شن نبود. ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ شد و مأمور به این نتیجه رسید که این مرد دیوانه است.
ﭘﺲ ﺍﺯ متحد شدن آلمان یک ﺭﻭﺯ ﺁﻥ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ دید ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝﭘﺮﺳﯽ، ﺑﻪ ﺍﻭ گفت : چرا در آن سالها کیسههای شن را با خودت از مرز رد میکردی؟
ﻣﺮﺩ گفت : من کیسههای شن را رد نمیکردم. من هر هفته یک دوچرخه نو را قاچاقی از مرز رد میکردم
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﻓﺮﻋﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﺍﺻﻠﯽ ﻏﺎﻓﻞ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ!
#حکایت
🌸🌸🌸
✍دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی میکرد.
نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست. گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر مادرم بر نفسم پشت پا زدهام. من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از من نگیر.»
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»
💥از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامعترین لغتنامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.
#حکایت
🌸🌸🌸
🔘 بیانیه حزبالله دربارهٔ حمله تروریستی رژیم به ضاحیه و شهادت فرمانده مجاهد بزرگ «حاج ابراهیم عقیل»:
▫️ رهبر عظیم الشأن جهادی، حاج ابراهیم عقیل(حاج عبدالقادر) امروز پس از عمری مجاهدت به برادران شهیدش پیوست. این مجاهد بزرگ در عمر پربرکت خود همواره در جهاد و فداکاری بود و باوجود خطرها و چالشها، دستاوردها و پیروزیهای ماندگاری همواره شایسته دریافت این جایگاه والای الهی بود.
▫️ بیت المقدس همیشه در دل، فکر و اندیشه او بود، به آرمان قدس شریف از اعماق وجود باور داشت و نماز خواندن در مسجد الأقصی بزرگترین آرزویش بود.
▫️ مایه افتخار است که امروز مقاومت اسلامی یکی از فرماندهان بزرگ خود را بهعنوان شهید #علی_طریق_القدس تقدیم میکند.
▫️ با روح پاک او عهد میبندیم که انشاءالله به اهداف، آرمانها و مسیر او که منتهی به پیروزی است وفادار بمانیم.
▫️ این مصیبت وارده را به محضر حضرت ولی عصر عجلاللهفرجه، حضرت آیتالله خامنهای، به همه مجاهدان و مبارزان مقاومت در همه عرصهها و به مؤمنین تبریک و تسلیت عرض میکنیم.
🏷 #حزب_الله #شهید_ابراهیم_عقیل
🔘 حزب الله لبنان سوابق مبارزاتی شهید ابراهیم عقیل را که در عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان به شهادت رسید را منتشر کرد:
▫️ شهید بزرگ حاج ابراهیم محمد عقیل یکی از بنیانگذاران عمل اسلامی در بیروت بود.
▫️ او یکی از رهبران عملیاتهای قهرمانانه در جریان تهاجم نیروهای اشغالگر به بیروت در اوایل دهه ۱۹۸۰ بود و در اوایل دهه ۱۹۹۰ مسئولیت آموزش مرکزی حزب الله را برعهده گرفت و نقشی اساسی در توانمندیهای انسانی در تشکیلات مقاومت ایفا کرد.
▫️ فرمانده شهید ابراهیم عقیل ستون عملیاتی مقاومت اسلامی را پایه گذاری کرد و از سال ۲۰۰۸ سمت «دستیار دبیر کل در امور عملیات» را بر عهده داشت و به عضویت شورای جهاد منصوب شد.
▫️ وی همچنین از فرماندهان مقابله قهرمانانه با تجاوزات اسرائیل به لبنان در سال ۲۰۰۶ بود و بر تاسیس، توسعه و رهبری نیروی رضوان در مقاومت اسلامی تا زمان شهادت نظارت داشت. وی از زمان عملیات طوفان الاقصی رهبری عملیات نظامی نیروی رضوان در جبهه پشتیبانی را طراحی و نظارت کرد.
🏷 #حزب_الله #شهید_ابراهیم_عقیل
#علی_طریق_القدس
پروانه های وصال
#دست_تقدیر۲ #قسمت_چهل_یکم🎬: با ورود کیسان به جمع غم زده خانواده، انگار شور و شوقی پنهانی در گرفت و
#دست_تقدیر۲
#قسمت_چهل_دوم🎬:
کیسان خودش را به سمت پنجره مشرف به خیابان کشید و همانطور که وانمود می کرد ماشین های داخل خیابان را نگاه می کند گفت: ببین بیژن! من برات توضیح دادم که ...
یک عده آدم وحشی ریختن سرم، چون از لهجه ام فهمیدن من ایرانی نیستم، فکر می کردن پول و پله دارم، هر چی که داشتم و نداشتم را بردند، فقط همین پیرهن و شلوار تنم برام موند، من اصلا از ایرانی و ایرانی جماعت متنفرررم، می خوام از این جهنم دره هر چه زودتر برم، حالا تو هر چی دوست داری به سازمان بگو ولی اینم در نظر داشته باش اگر چیزی بگی که سازمان یک ذره به من مشکوک بشه، نان خودت هم آجر میشه و برا خودتم عواقب بدی داره خود دانی...
بیژن که انگار بحث های چند ساعته با کیسان فرسوده اش کرده بود و هم از شکی که به او داشت درش آورده بود گفت: گیرم من طوری این حادثه دزدی و غیبت چند روزه ات را لاپوشانی کردم، برای اون اطلاعات و نتایج آزمایش هایی که به گفته خودت روی لپ تاپ بوده و همه را از دست دادی چه جوابی بهشون بدم، اونا نتیجه از تو می خوان، می فهمی؟!
کیسان لبخندی زد و گفت: منو دست کم گرفتی انگار...
بهت که گفتم با یه نفر که دانشجوی پزشکی هست آشنا شدم، دل خوشی از ایران و این نظام و این مملکت نداره، له له می زنه برای اینکه به خارج از کشور بره، قولش دادم اگر کمکم کنه براش شرایط خروج از ایران را فراهم می کنم، کیسان به اینجای حرفش رسید صداش را پایین تر آورد و ادامه داد: اما برای خروج از ایران روی کمک تو و سازمان حساب کردم.
بیژن اخمهاش را توی هم کشید و گفت: اولا این آقای دانشجو چه ربطی به نتایج کار شما داره؟! ثانیا چرا بدون هماهنگی با من قول الکی میدی، میگن موشه تو سوراخ نمی رفت جارو هم به دمش می بست....اه...اه...
کیسان قیافه حق به جانبی به خود گرفت و گفت: طرف خییلی زبله، یه نیرو مثل این داشته باشین کلی براتون کار میکنه، حالا کار بدی کردم که نیروی به این فعالی را براتون جذب کردم؟! بعدم همون روز که این اتفاق برام افتاد باهاش تماس گرفتم که به مناطقی که من رفتم مراجعه کنه و نتایج تمام آزمایشات عمومی را که ثبت کردم برام جمع آوری کنه
و از طرفی نتایح آزمایشات خاصی که برای سازمان مهم هست را روی یه فلش ریختم و اون فلشه را دارم...
بیژن خنده بلندی کرد و از جا بلند شد و همانطور که به سمت کیسان می آمد و با دست روی شانه او زد گفت: خوب! پسر خووب از همون اول بگو که اطلاعات را روی فلش داری و خیال ما را راحت کن، واقعا نمی بینی چقدر جلز و ولز می کنم؟!
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂
پروانه های وصال
#دست_تقدیر۲ #قسمت_چهل_دوم🎬: کیسان خودش را به سمت پنجره مشرف به خیابان کشید و همانطور که وانمود می
#دست_تقدیر۲
#قسمت_چهل_سوم🎬:
بیژن دست کیسان را گرفت و همانطور که به سمت مبل های کرم رنگ می کشاند گفت: حالا بیا دقیقا تعریف کن چی برات پیش اومده؟!
کیسان دست بیژن را به کناری زد و گفت: من با تو که هنوز به من مشکوکی هیچ حرفی ندارم، چندین بار برایت تعریف کردم، منظورت چیه دم به دقیقه ای از من می خواهی برایت یک واقعه تکراری را تعریف کنم؟!
و بعد سری به نشانه تاسف تکان داد و ادامه داد: هنوز یادم نرفته در چندین مرحله، چند نفر را فرستادی که مثلا من را تعقیب کنند و سراز روابط من در بیارن.
کیسان سرش را نزدیک سر بیژن آورد و کلمات را شمرده شمرده اما بلند تکرار کرد: ای آقای شکاک، این را توی مغزت فرو کن، اگر تو یه مدت هست با سازمان کار می کنی، من یک عمر توی خود اسرائیل زندگی کردم و درس خوندم و قد کشیدم، تو اصالتت ایرانی هست و من هیچ خط و ربطی به ایران ندارم. پس اگر خیانتکاری در بین باشه، اون خیانتکار تو می تونی باشی نه من!! و بعد به سمت در خروجی آپارتمان حرکت کرد و همانطور که وانمود می کرد می خواهد از آنجا بیرون برود گفت: من کاری با تو و سازمانت ندارم، با یه زنگ به داخل اسرائیل شرایط خروجم را از این کشور عقب مانده، فراهم می کنم و تو بمان و سازمانت...
بیژن که مشخص بود دستپاچه شده خودش را به کیسان رساند و گفت: حالا چرا تلخ شدی؟! ببین جایی که ما آموزش دیدیم لازمه اش شک کردن هست، الانم بعد از کلی تلاش، موساد یک عملیات را به عهده سازمان مجاهدین گذاشته، حالا ما تمام تلاشمان را می کنیم که سرفراز بیرون بیایم تا مأموریت های بیشتری به ما دهد و ما را مهره سوخته فرض نکند، من عذر می خواهم، بگذار با سازمان تماس بگیرم تا ببینم قدم بعدی...
در همین حین صدای گوشی بیژن بلند شد.
بیژن حرفش را نیمه کاره رها کرد و به سمت اوپن کوتاه آشپزخانه رفت و با دیدن شماره روی گوشی چشمانش از همیشه بازتر شد و تماس را وصل کرد و گفت: سلام آقا، امرتون...
صدای خشنی از پشت خط فریاد زد: همین الان خودت را به من برسان!
بیژن با تعجب گفت: اتفاقی افتاده؟!
صدا بلند تر از قبل در گوشی پیچید: گفتم خودت را به من برسان.
بیژن چشمی گفت و گوشی را قطع کرد و همانطور که به سمت تنها اتاق اپارتمان می رفت گفت: من یه توک پا میرم تا بیرون و زود برمی گردم، تو هم تا میام استراحت کن، خیالت راحت باشه دیگه بازپرسی در کار نیست و تمام تلاشم را می کنم که پایان مأموریتت را بگیرم..
بیژن با شتاب بیرون رفت و سر خیابان برای خودش تاکسی گرفت و نمی دانست که سوار ماشینی شده که راننده اش یک نیروی امنیتی هست.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
پروانه های وصال
#دست_تقدیر۲ #قسمت_چهل_سوم🎬: بیژن دست کیسان را گرفت و همانطور که به سمت مبل های کرم رنگ می کشاند گف
#دست_تقدیر۲
#قسمت_چهل_چهارم🎬:
بیژن به سمت پایین شهر حرکت کرد و بعد از یک ربع رانندگی وارد محله ای قدیمی شدند و جلوی در سبزرنگ بزرگی که انگار خانه باغ بود دستور توقف داد.
بیژن کرایه را حساب کرد و از ماشین پیاده شد و صبر کرد تا ماشین حرکت کرد و از او دور شد و بعد شماره کاووسی را لمس کرد و چند دقیقه بعد در باز شد.
بیژن همانطور که پشت سر مرد لاغر اندام جلویش می رفت، اطراف حیاط را که باغی با درختان مختلف را از نظر گذراند.
روبه رویش ساختمانی آجر سفالی بود که رنگ کدر سفالها نشان از قدمت خانه میداد.
بیژن وارد هال بزرگی که با سه قالی کرم رنگ فرش شده بود و دور تا دور هال با کاناپه های قهوه ای سوخته پوشیده شده بود، شد.
مرد لاغر اندام در هال را بست و خودش روی حیاط ماند، دقیقا مثل دفعه قبل که بیژن به انجا امده بود.
کاووسی روی مبل روبه روی در نشسته بود و بیژن همانطور که به سمتش می رفت سلام کرد و دستش را دراز کرد.
مرد با نخوتی در حرکاتش دست بیژن را لمس کرد و مبل کنارش را به او نشان داد تا بنشیند و به محض نشستن بیژن، خودش از جا بلند شد و دستانش را پشت سرش حلقه کرد و شروع به قدم زدن کرد و بیژن از هیبت این مرد که اینک به نظرش بلندتر و با شانه های پهن و گوشتی که کمی قوز هم داشت می آمد، کمی می ترسید، پس ترجیح داد چیزی نگوید.
کاووسی خود را به پنجره بزرگ هال که با پرده ای سفید رنگ پوشیده شده بود رفت و کمی پرده را کنار زد و همانطور که حیاط را از نظر می گذراند گفت: متاسفانه تیم اصلی ما لو رفته است و تعدادی از بچه ها دستگیر و تعدادی دیگر گم و گور شده اند و بعد همانطور که مشت گره کرده اش را روی پایش میزد زیر لب فحشی نثارشان کرد.
بیژن با شنیدن این حرف مانند فنر از جا پرید و گفت: از کجا معلوم این جا لو نرفته باشه؟! باید زودتر بریم...
کاووسی به عقب برگشت و گفت: اولا هیچکدام از افراد گروه ادرس اینجا را نداشتند، تنها کسی که آدرس دارد، شما هستید.
الانم هم برای احتیاط شما را اینجا خواندم تا بیایید و باهم با محموله ای که برایمان فوق مهم هست به آپارتمان شما برویم.
بیژن که آشکارا رنگش را باخته بود گفت: شا..شاید اینجا لو رفته باشد و بعدم آپارتمان من که تا الان سفید مانده هم لو بره...
کاووسی با خشم به طرف بیژن برگشت و گفت: من مطمئنم اینجا لو نرفته، اگر می خوام به اون لونه موش بیام فقط به دو دلیل هست، اول اینکه احتیاط کنم ، دوم اینکه ماموریت مهمی را که اسراییل بر عهده ام گذاشته با همفکری هم انجام بدیم.
بیژن نگاهی استفهام آمیز به کاووسی کرد و گفت: گفتم که اون دکتره تحقیقاتش را انجام داده و نتایج اختصاصی تحقیقات را داره و نتایج عمومی را هم قراره جوانکی که دکتره جذبش کرده و بهش اعتماد کرده طی امروز و فردا برامون بیاره...
کاووسی اوفی کرد و گفت: نه منظورم این نبود و صدایش را پایین تر آورد و ادامه داد: تعدادی کتاب خطی که از نظر قدمت تاریخی ارزشی بسیار دارند و از لحاظ علمی ارزشی مافوق تصور من و تو دارند را به دست آوردیم که باید به اسرائیل منتقل شود، اما از آنجایی که افراد ما لو رفتن و امکان اینکه من و تو و کل گروه هم شناسایی شده باشیم زیاده، پس باید این محموله را توسط افرادی ناشناس به آن طرف مرز بفرستیم و راهی اسرائیل کنیم.
چون وقت تنگ است نمی تونم منتظر کمک سازمان باشیم و باید خودمون فکری کنیم، حالا از تو می خوام چند نفر که ناشناس و البته مورد اطمینان...
بیژن که انگار چیزی ذهنش را قلقلک میداد جرات کرد و به میان حرف کاووسی دوید و گفت:...
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼