فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺صحن حضرت فاطمه(س) در نجف اشرف و نامگذاری آن توسط حاج قاسم سلیمانی
💔خوش به حالت پسر حضرت فاطمه(س)
#ایام_فاطمیه #حضرت_زهرا #فاطمیه🏴
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت🎬: چندین هفته بود در شهر همهمه برپا بود و نقل میان مجلس آن
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_شصت_یکم🎬:
ابلیس دست به کار شد،او در هر موقعیتی که پای امری خطیر و جان یک مؤمن بزرگ در بین باشد، خود را به آب و اتش میزند تا همان شود که میل ابلیسی اش خواسته، پس در این هنگام که نمرود مردد شده بود ابراهیم را بسوازند یا فکری دیگر کند، خود را به صورت پیری سالخورده درآورد و در شکل و شمایل یک پیرمرد عصا به دست ظاهر شد و به سمت سربازانی که مسؤل پرتاب ابراهیم به داخل آتش بودند،رفت.
ابلیس در مقابل سردسته مأمورین حکومتی ایستاد و گفت: خدایگان نمرود در پناه مردوک بزرگ به سلامت باشد،من از سرزمینی آنطرف آبها می آیم و برای مشکل شما چاره ای دارم.
مامور چشمانش را ریز کرد و گفت:چه چاره ای؟!
نکند می خواهی خودت ابراهیم را به داخل آتش پرتاب کنی؟!
ابلیس لبخندی زد و گفت:اگر میشد که چنین کنم، جانم را هم در این راه میدادم اما چاره کار چیز دیگری ست،در سرزمینی که من بودم وسیله ای بود که برای پرتاب سنگ به دور دست از آن استفاده می کردند و شما می توانید با کمک همان وسیله که مشهور است به منجنیق به جای سنگ ابراهیم را پرتاب کنید و به آتش بیاندازید.
مامور نمرود زهر خندی زد و گفت:ما فی الحال منجنیق از کجا بیاوریم؟
ابلیس سری تکان داد و گفت:چند سرباز تحت اختیار من بگذارید و من به آنها چگونگی ساخت منجنیق را آموزش می دهم و قول می دهم در کمتر از ساعتی،منجنیق آماده شود.
مأمور به ابلیس نگاهی کرد و گفت:لختی صبر کن تا به عرض جناب نمرود برسانم.
ابلیس همانطور که منتظر دستور نمرود بود، نگاهی به ابراهیم که در کنار آتش و زیر نور آفتاب ایستاده بود کرد و نیشخندی زد و زیر لب گفت:نفرین به من اگر تو را به قعر این آتش پرتاب نکنم و در همین حین مامور با دسته ای از سربازان آمد و گفت: نمرود امر کرده فوری دست به کار شوید و اگر مشکل ما با این کار حل شد جایزه ویژه ای نزد نمرود داری...
پیرمرد وسایل لازم را خواست و همانطور که گفته بود در کمتر از ساعتی منجنیق آماده شد و بدین ترتیب اولین منجنیق با اموزش ابلیس ساخته شد و پس از آماده شدن منجنیق، ابلیس غیب شد و مامورین هر چه دنبالش گشتند او را پیدا نکردند.
حالا آتش اوج گرفته بود،ابراهیم را داخل منجنیق قرار دادند و قبل از پرتاب دستوری از جانب نمرود به آزر رسید.
نمرود به آزر امر کرده بود که به نزد ابراهیم برود و از او بخواهد تا از کار خطایش اظهار پشیمانی کند و اقرار کند کارش اشتباه بوده و نوید داده بود که اگر ابراهیم جلوی تمام مردم از کارش توبه نمود او را می بخشد.
اما نمرود واقعا قصد نداشت ابراهیم را ببخشد و او می خواست به نوعی ابراهیم را فریب دهد تا بین مردم وجهه خود و بت ها را ترمیم کند و مردم دوباره اعتقادی راسخ به خدایان بیاورند و پس از توبه ابراهیم، او را به جرم شکستن بت ها می سوزاند.
پس آزر نزدیک منجنیق شد و از ابراهیم خواست تا برای نجات جانش در بین مردم اقرار کند که از کارش پشیمان هست تا مورد عفو قرار گیرد و ابراهیم حرف آزر را رد کرد و فرمود:چرا اقرار به پشیمانی کنم در صورتیکه اگر صدبار بمیرم و باز از نو زنده شوم همین کار را خواهم نمود...
بدین ترتیب منجنیق آماده پرتاب شد و باز صدای شیون ملائک در ملکوت پیچید، فرشتگان دسته دسته به محضر خداوند می رسیدند و از او نجات ابراهیم را طلب می کردند
و در این هنگام جبرئیل بسیار ناراحت و برافروخته بود.
پس از جانب خداوند ندا آمد که چه چیز سبب خشم تو شده؟عرضه داشت: پروردگارا !
ابراهیم ،خلیل توست ونیست بر روی زمین احدی که تو را عبادت کند مگر ابراهیم،با وجود این،آیا دشمنت و دشمن او را بر او مسلط کردی؟
پس از جانب خداوند ندا آمد:ای جبرئیل ساکت باش.
تنها بنده ای که مانند تو از مرگ می ترسد،برای وصال به من عجله دارد،او بندۀ من است و هروقت بخواهم او را در می یابم و جبرئیل با شنیدن این سخن آرام گرفت.
اما اراده خدا بود که ابراهیم خودش نجاتش را طلب کند.
بند منجنیق رها شد و ابراهیم پرتاب شد، ایشان ما بین زمین و آسمان معلق بود آن زمان که ابراهیم بین زمین و آسمان معلق بود و
طبیعتا هر انسانی در این
زمان به هر وسیله ای تمسک میکند تا نجات پیدا کند، جبرئیل بر او نازل شد و به
او عرض کرد: ای ابراهیم!
آیا تو از من حاجتی داری؟
ابراهیم پاسخ داد:حاجت دارم اما نه به سوی تو و اما به سوی پروردگارم که او برآورنده هر حاجت است و همین
قدرکه او مرا می بیند و از حالم خبر دارد برایم کافیست.
حضرت ابراهیم در این زمان هم غرق در توحید است.
جبرائیل انگشتری را به حضرت ابراهیم داد که بر روی آن جملات مهمی نقش بسته
بود.
بر روی انگشتر اینچنین نوشته شده بود که« لا اله الّا الله،محمّد رسول الله، لا حول ولا قوّة الا بالله،فوّضت أمری إلی الله،اسندت ظهری إلی الله، حسبی الله»
ابراهیم این انگشتر را به دست کرد اما سبب نجاتش موضوع دیگری بود.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_یکم🎬: ابلیس دست به کار شد،او در هر موقعیتی که پای امری خط
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_شصت_دوم🎬:
ابراهیم رو به درگاه خدا نمود و از او طلب کمک خواست و اما این قانون درگاه الهی است که به واسطه ای حوائج را روا می کند و با اسبابی کارها را به پیش میبرد و اگر کسی زیرک باشد بدون واسطه از خداوند چیزی نمی خواهد و خداوند را به عزیزانش می خواند.
پس ابراهیم دوباره کلمات مقدس را بر زبان جاری نمود:«یاحمید و بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطرالسماوات والارض بحق فاطمه، یا محسن بحق حسن، یا قدیم الاحسان بحق حسین علیه السلام»
در این هنگام خداوند به آتش امر نمود: ای آتش! برای ابراهیم خنک و سالم شو.
حالا ابراهیم در دل آتش قرار گرفته بود، صدای هیاهوی مردم به آسمان بلند بود: خدایان بابل این قربانی را بپذیرید، خدایگان مردوک از خطای او و همه ما درگذرید، خدایان قهرتان را از ما بردارید و نعمت هایتان را به ما ارازانی دارید.
بونا در گوشه ای ایستاده بود، جایی که تعدادی از یکتا پرستان آنجا جمع بودند و به آتشی که فرزندش را دربر گرفته بود خیره شده بود او با خود می گفت: خدایی که ابراهیم را در غار حفظ کرد از آتش هم محفوظ می دارد.
و ابراهیم در دل آتش مشغول عشق بازی با خدا بود، او چشم به آسمان داشت که ناگاه مردی نورانی با لباسی سفید و چهره ای که از شدت نور دیده نمی شد در جلوی خود دید، ابراهیم ناخواسته برای احترام از جا بلند شد و همانطور که محو آن شخص شده بود فرمود: تو کیستی ای مومن؟ فرشته ای یا انسان؟! چقدر بوی خوش می دهی و با ورودت آتش انگار گلستانی شده است در اینجا...
آن مرد نورانی آغوشش را گشود و ابراهیم را سخت در آغوش گرفت و فرمود: من همانم که تو در درگاه خدا ما را واسطه قرار دادی...ای ابراهیم، من دومین کلمه از کلمات مقدس هستم مگر خدا را نخواندی«یا عالی بحق علی» من علی ام و مأمور شدم تا تو را یاری کنم، همانگونه که نوح را در طوفان بلا یاری کردم.
ابراهیم و دومین کلمه مقدس با هم به گفتگو پرداختند و ابراهیم غرق و محو در وجود فرزندش علی شد.
آتش همچنان می سوخت و مردم منتظر بودند تا شعله های آتش فروکش کند و بقایای جسم سوخته ابراهیم را با چشم خود ببینند، نمرود هم از بالای جایگاهش به آتش چشم دوخته بود، ناگاه انگار چیزی توجهش را جلب کرده باشد از جا بلند شد و چند قدم جلو آمد و مشاور اعظمش را پیش خواند و همانطور که به کوه آتش اشاره می کرد گفت: آیا هم آنچه که من می بینم تو هم میبینی؟! آیا چشم های من درست می بینند؟!
مشاور سرش را جلوتر امد و گفت: چه می بینید قربان؟!
نمرود به آتش اشاره کرد و گفت: آنجا را ببین! ابراهیم درون آتش ایستاده ، هیچ شعله آتشی نزدیک او نیست، انگار با کسی صحبت می کند و گویا که آتشی در اطرافش نیست حتی حتی ببین به نظر می رسد درون آتش قدم می زند!!!
مشاور با دقت نگاه کرد و بعد ناله ای از سر تعجب کرد و گفت: اوه! پناه بر مردوک، درست می بینید، ابراهیم سالم است، انگار آتش با او کاری ندارد، گویا آتش هم او را تقدیس می کند.
نمرود سری تکان داد و گفت: آتش خدای او را تقدیس می کند و بعد سر در گوش مشاورش برد و ناخوداگاه گفت: عجب خدای قدرتمندی دارد ابراهیم! اگر کسی از مردم خدای ابراهیم را برای پرستش انتخاب کند، او بسیار زیرک است و من به آنها حق میدهم، چراکه چنین خدایی لایق پرستیدن است...
در همین هنگام ابراهیم با بویی بسیار خوش، قدم زنان از آتش بیرون آمد، بدون آنکه کوچکترین خراشی پیدا کرده باشد و یا حتی لباسش اندکی تغییر کرده باشد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_دوم🎬: ابراهیم رو به درگاه خدا نمود و از او طلب کمک خواست
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_شصت_سوم🎬:
مردم گویا از دین این صحنه شوکه شده بودند و همه ابراهیم را به یکدیگر نشان میدادند، به یکباره فریادشان بلند شد: آه...ابراهیم زنده است، آتش ابراهیم را نسوزانده، خدای ابراهیم او را نجات داده...
ابراهیم جلو می آمد و همراه او نسیمی روح بخش و خنک و بسیار معطر در حرکت بود به طوریکه کل فضای آنجا مملو از عطری بسیار خوشبو و عجیب شده بود، عطری که تا به حال کسی به مشام نکشیده بود و گویا این عطر عصاره تمام گلهای عالم بود
آزر و کاهنان هم به این صحنه نگاه می کردند و چنان دستپاچه شده بودند که نمی دانستند چه کنند، در این زمان یکی از کاهنان اعظم نزد آزر آمد و گفت: می دانی اگر حرکتی نکنیم تمام اعتقادات بابلیان به بت ها برفنا می رود و همه به راهی خواهند رفت که پسرت ابراهیم طلایه دار آن است.
آزر شانه ای بالا انداخت و گفت: می دانم! اما چیزی به ذهنم نمی رسد، اگر تو می توانی کاری کنی بکن، این گوی و این میدان...
آن کاهن دندانی بهم سایید و گفت: من نمی توانم اجازه دهم که حاصل تلاش سالهای سال کاهنان به یکباره بر باد رود، باید سوار بر جهل مردم شویم همانگونه که تا به حال این کار را کرده ایم و با زدن این حرف به سمت ابراهیم که حالا فاصله ای تا مردم نداشت رفت و در حین رفتن دستانش را بالا برده بود و در هوا تکان میداد و می گفت: خاموش باشید مردم! ساکت باشید تا موضوع مهمی را برایتان بگویم.
نمرود با دیدن صحنه کنار کوه آتش اشاره ای به طبال کرد تا طبل بکوبد و مردم را ساکت کند تا ببیند آن کاهن چه می گوید.
با بلند شدن صدای طبل همه خاموش شدند، حالا کاهن کنار ابراهیم ایستاده بود و پشت سرشان در فاصله ای دورتر، هیزم ها همچنان در آتش می سوختند.
آن کاهن به ابراهیم اشاره کرد و رو به مردمی که سراپا گوش شده بودند تا بفهمند آن کاهن چه در چنته دارد، کرد و گفت: ای مردم بابل! گمان می کنید که ابراهیم را خدایش نجات داد که آتش او را دربر نگرفت و به او آسیبی نرساند؟!
هیچ کس جوابی نداد و آن کاهن صدایش را بلند تر کرد و گفت: همانا این کار هم کار ما بود، ما برای اینکه شما ببینید که مردوک و خدایان بابل چقدر قدرت دارند، از مردوک خواستیم که کاری کند تا آتش ابراهیم را نسوزاند اینگونه می خواستیم مهر مردوک را نسبت به انسان ها نشان دهیم و این آتش کسی را نخواهد سوزاند چون خواسته ما بود و مردوک اجابت کرد.
نمرود از آن بالا نیشخندی زد و در گوش مشاورش گفت: عجب حقه بازیست این کاهن! دوست دارم او کاهن اعظم برج بابل شود.
هنوز حرف در دهان نمرود بود و مردم به ابراهیم بد گمان شده بودند که به اذن خداوند یکتا، ناگاه جرقه ای از کوه آتش همراه با هیزمی شعله ور برخاست و بر سر آن کاهن افتاد و کاهن در چشم بهم زدنی گُر گرفت و سوخت و به درک واصل شد و این موضوع معجزه ای دیگر از خدای ابراهیم بود تا مردم به او ایمان آورند.
در این هنگام، نمرود که شاهد همه چیز بود از جای برخواست، او باید کاری می کرد که هم اعتماد مردم را جلب کند و هم به نحوی ابراهیم را رام خود کند چون خوب می دانست هر کاری بر علیه ابراهیم ممکن است شروع معجزه ای دیگر از جانب خدای ابراهیم باشد و اوضاع نمرود و خدایان بابل را بدتر کند، پس باید با نقشه ای زیرکانه پیش می رفت پس صدایش را بلند کرد و ابراهیم را خطاب قرار داد و فریاد زد:...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
❤️ #نکات_تربیتی_خانواده 102 "خدای مهربان و حکیم" ✅ اگه آدم اون لقمۀ آخر رو نخوره باعث میشه که همیش
🌷 #نکات_تربیتی_خانواده 103
🌺 خداوند متعال، انسان رو خلق کرده و «اصلا هم نمیخواد انسان رو مریض و ضعیف ببینه».☺️
💢 نمیخواد ببینه انسان داره به خاطر بیماری و سایر مشکلات، اذیت میشه.
✅ خداوند حکیم میدونه که اگه آدم از زندگی خودش کم لذت ببره، سراغ گناه هایی میره که پر از ضرر هست...🔥🔥🔥
🌺 برای همین با برنامه های عالی و دقیق و انسان شناسانه، به آدم کمک میکنه تا بیشترین لذت رو از زندگیش ببره.🌹😊
🌺🍀 ☘️🌺
آیت الله العظمی بهجت (ره):
بعضی از علما با سفارش به
نماز اول وقت و یا نماز شب،
زندگی آیندهی فرزندانشان را تأمین میکردند.
⬅️ در محضر بهجت، جلد اول، صفحه ۸۵
🏷 #خودسازی #نماز_اول_وقت #نماز_شب
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همسر شهید لبنانی خطاب به مردم ایران: انشاالله امام خامنه ای امام جماعت ما در قدس باشند
تصویر آن خانم ایرانی که از دست خودش طلا درآورد را دیدم.
#نشر_حداکثری_با_شما
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی که #نمازشب میخونه.....👆
آیت الله مجتهدی تهرانی ره
♡اللّهـــــم عجّـل لولیـــک الفـــرج ♡ ❤️
♡┅═════════════﷽══┅
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ ما انسانها در عالم #برزخ چگونه زندگی خواهیم کرد؟
🎙 استاد #محمدی
♡اللّهـــــم عجّـل لولیـــک الفـــرج ♡ ❤️
♡┅═════════════﷽══┅
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁خـدایـا
✨صفحه ای دیگـر
✨از عمـرمان ورق خورد
✨روز را در پنـاهت
✨به شب رسـاندیم
✨پـروردگارا
✨شب را بر همـه عزیزانمـان
✨سرشار از آرامش بفـــرما
🍁و در پناهت حافظشان باش
شبتون خوش در پناه خـدا 🍁
@parvaanehaayevesaal
🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸پروردگارا
✨امـروز چتر رحمتت را
🌸بر سر دوستانم
✨همیشه باز نگهدار
🌸و بهترین تقدیرها
✨را برایشان رقم بزن
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
@parvaanehaayevesaal
🌸🍃
سـ🍁ــلام
روزتون پراز خیر و برکت
🗓 امروز چهارشنبه
☀️ ۷ آذر ١۴٠۳ ه. ش
🌙 ۲۵ جمادی الاولی ١۴۴۶ ه.ق
🌲 ۲۷ نوامبر ٢٠٢۴ ميلادی
@parvaanehaayevesaal
🍁🍂
دعای امروز 🌺❤️🌺
خـــــدایا🙏
در این صبح زیبا
حال خوب ،رزق بسیار
برکت زیاد ، موفقیت و
آرامش را به ما عطا کن✨🙏
آمیـــن یا حَیُّ یا قَیّوم 🙏
ای زنده، ای پاینده 🙏
@parvaanehaayevesaal
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷آن چشمه ی جوشنده اکسیر حیات
🌼انگیزه ی خلقت است و آیینه ی ذات
🌷بشنو که فرشتگان همه می گویند
🌼بر خاتم انبیا محمد صلوات
🌷اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ🌷
🌷🌼وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌼🌷
@parvaanehaayevesaal
🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســـلام
🍃صبحتون بخیر
🌸چهارشنبه تون پربرکت
🍃امروزتان زیبا و پراز موفقیت
🌸شمع عمـرتان فروزان
🍃برای امروزتان
🌸برکتی عظیم،
🍃آرزوهایی دست یافتنی
🌸خوشبختی های ماندگار
🍃شادیهایی از ته دل آرزومندم
@parvaanehaayevesaal
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌺🍃
🌺خـدایا
آدمهای خوب سر راهم بگذار ...
حس بسیار خوبیست هنگامی که
در لحظه هجوم غم
یا ناامیدی
یا پریشانی؛
بی هوا کسی سر راه آدم سبز بشود...
🌺کلامش، نگاهش، حتی نوشتهاش
آرامش و شادی و امید بپاشد
به زندگی.
فقط از دستِ خودِ خدا برمیآمده
که آن آدم را،
یا کلام و نگاه و نوشتهاش را
برای آن لحظه خاص
سرِ راه زندگی ما بگذارد.
🌺خدايم... خدای خوبم
من را هم از واسطههای خوب کردنِ حالِ بندههایت قرار بده...
آمیـن 🌺
@parvaanehaayevesaal
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حدیث
❤️امام علی عليه السّلام:
🌹اخلاقت را خوب کن تا
خدواند حسابت را آسان گرداند 🌹
📗امالی صدوق ، ص۲۷۸
@parvaanehaayevesaal
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 به رسم ارادت
🦋 تقدیم به شماخوبان
🌹 اُمیدوارم تنتون سالم
🦋 زندگیتون پر از سعادت
🌹 عاقبتتون بخیر
🦋 و سایه خشنودی خدا
🌹 همیشه بالای سرتون باشه
@parvaanehaayevesaal
🌸🍃
#خونسرد_باش
اگر زندگی راحتی میخواهی، خونسرد باش. خونسرد در تصمیمگرفتن، واکنش نشان دادن، قضاوت کردن و بروز دادن. خونسرد که باشی زود تصمیم نمیگیری و پیش از هر کار یا رفتاری، فکر میکنی. زود کسی را و اتفاقی را قضاوت نمیکنی و هر حرف و اشارهای را به خودت نمیگیری و خشمگین و اندوهگین نمیشوی برای هر چیزی. خونسرد که باشی، راحت احساست را ابراز نمیکنی و اگر کردی هم برایت اهمیتی ندارد که پاسخ این ابراز را چگونه دریافت خواهیکرد.
خونسرد که باشی تمام کنشها، واکنش نمیخواهند و تمام اتفاقات حوالیات به تو مربوط نمیشوند و تمام هیجانات و رفتارهای آدمها از روی منظور نیست.
خونسرد که باشی، همهچیز آرامتر پیش میرود و جهان زیباتر میشود و رابطهات با آدمها در درستترین حالت ممکن قرار میگیرد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
@parvaanehaayevesaal
🌸🍃