3.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تزئین سبزیجات و سوسیس
#تزیین_سبزیجات_وسوسیس
@parvaanehaayevesaal
🍕🍕
4.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ژله خرده شیشه
#ژله_خرده_شیشه
@parvaanehaayevesaal
🍕🍕
4.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانه داری
سبد سرخکن تون اینطوری تمیز کنید و بشورید تا یه عمر براتون سالم بمونه
#خانه_داری
🍕
🍕@parvaanehaayevesaal
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کیک تابه ای شب یلدا
مواد لازم
تخم مرغ ۴ عدد
آرد ۲/۵ لیوان
آب یا شیر یک لیوان سرخالی
روغن مایع نصف لیوان
وانیل نوک ق چ
شکر یک لیوان
بیکینگ پودر ۲/۵ ق چ
تخم مرغ و شکر و وانیل ۵ دقیقه با همزن دستی بزنید روغن و آب رو اضافه کنید آرد و بیکینگ پودر از قبل الک کنید. و طی سه مرحله کم کم اضافه کنید
مایه کیک رو دو قسمت کنید به یکی چند قطره رنگ خوراکی قرمز و به یکی رنگ خوراکی سبز اضافه کنید
کف تابه با قابلمه رو کاغذ روغنی بزارید مواد کیک رو توی دو تا قابلمه بریزید و روی شعله پخش کن که از یک ربع قبل داغ سده بزارید دمکنی بزارید بعد از ۴۵ دقیقه آمادس
با سیخ چوبی تست کنید اگر بهش نچسبید آمادس
داخل فر از قبل گرم شده دمای ۱۷۰ درجه
مدت ۴۵ دقیقه
کیک رو با شیر مرطوب کنید و وسطش خامه فرم گرفته بزنید
میتونید از کرمفیل یا خامه صبحانه استفاده کنید
نحوه فرم دادم خامه قنادی
خامه قنادی رو از فریزر بیرون بزارید که کمی شل بشه بعد ۳ دقیقه با دور کند همزن و ۵ دقیقه با دور تند همزن برقی بزنید تا فرم بگیره
#کیک_تابه_ای_شب_یلدا
🍕@parvaanehaayevesaal
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_یلدا
سلام مولای ما.....مهدی جان
#سلام_امام_زمانم
#یلدا
اَلَّلهُمـ ّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
تعجیل درفرج پنج صلوات
@parvaanehaayevesaal
🔺️جلسه ساعت۳ بامداد
🔸امروز یکی از مسئولان ارشد ثبت اسناد قم تعریف می کرد:
🔻حدود دو هفته قبل از شهادت شهید رئیسی ایشان به قم سفر کرده بود.
ساعت یک بامداد در منزل بودم که طی تماس تلفنی از من خواسته شد برخی مستندات مورد نیاز در نهضت ملی مسکن و جوانی جمعیت را به محل پروژهها ببرم.
🔻حدود ساعت ۳ بامداد به محل پروژهها در اطراف شهر قم رسیدم با صحنهای مواجه شدم که بغض کردم.
🔻دیدم در آن ساعت #شهید_رئیسی روی زیراندازی نشسته و جلسهای تشکیل داده و با جدیت پیگیر ساخت و رفع مشکلات مربوط مسکن استان است...
🔸گویا شهید رئیسی در برخی از سفرها، بازدید از طرح های مسکن را با توجه به تراکم برنامه ها پس از ساعت ۱ بامداد انجام می داد... #تعهد
@parvaanehaayevesaal
🚬دولت جدید #سوریه سیگار کشیدن را ممنوع کرده و سیگاری ها را مجازات می کند. #وعده_صادق #جارچی
@parvaanehaayevesaal
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 به بهانه بلندترین شب سال // شب یلدا شبی برای با هم بودن
🔸#یلدا با خصوصیات ارزشمند ایرانی مثل مهماننوازی، کرامت و ارزشگذاری به پیوندهای خانوادگی در تاریخ کهن این سرزمین ثبت شده است. #شب_یلدا #وعده_صادق
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_چهل_سه🎬: یوسف به سن بلوغ رسیده بود و زیباتر از همیشه می ن
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_چهل_چهارم🎬:
حالا مکان دلبری و عشق بازی زلیخا برای یوسف مهیا شده بود و زلیخا باید گام بعدی را بر می داشت.
صبح زود بود، ماهرترین مشاطه مصر که مشاطه دربار فرعون نیز بود به امر زلیخا به حضور او رسیده بود و با حوصله و ظرافتی زیاد مشغول آرایش زلیخا شد.
آرایش و زیبا سازی زلیخا ساعت ها طول کشید اما زمانی که مشاطه دست از کار کشید، با شوقی در کلامش گفت: بانوی من! به جرأت می توانم بگویم اینک زیباترین زن مصر نه، زیباترین زن روی کره زمین را در پیش چشم خود می بینم، به راستی که شما از روز عروسی تان هم زیباتر شده اید و خوشا به سعادت عزیز مصر که چنین فرشته ای پری رو را در کنار خود دارد.
زلیخا از شنیدن تعریف زیباییش سر ذوق آمده بود و زیر لب گفت: آیا در چشم آن دلبر گریز پای هم چنین زیبا و با عظمت جلوه می کنم؟! و سپس مشاطه را مرخص کرد و دستور داد زیباترین لباسی که در مصر بود و او اخیرا سفارش داده بود را بیاورند، لباسی از حریر سفید که در جای جای آن سنگ های الماس درخشان به چشم می خورد و آنقدر نرم و نازک بود که تمام تن و بدن زلیخا را به نمایش می گذاشت و لطافتی بیش از قبل به آن می بخشید و ناخوداگاه بیننده را وادار میکرد که به این زن ظریف و زیبا ساعت ها چشم بدوزد و لذت ببرد.
زلیخا لباسش را پوشید و به سمت حجله ای که همچون گنجینه ای گرانبها با هفت در از دیگر ساختمان جدا میشد و با زیباترین آینه ها و محرک ترین تصاویر شهوانی آراسته شده بود رفت و در اتاق بر تختی زرین و چشم نواز که دور تا دورش را پرده های حریر قرمز کشیده بودند تکیه زد و ندیمه مخصوص خودش را به دنبال یوسف فرستاد و تا به او بگویند که بانوی قصر، برده کنعانی اش را برای امری مهم به حضور پذیرفته است.
پیغام به یوسف رسید، یوسف که اینک به عنوان برده خوانده شده بود، مجبور به اطاعت از ولی نعمتش بود، پس به همراه ندیمه زلیخا به سمت اتاقی که وصفش شد، حرکت نمود.
از در اول گذشتند، ندیمه در را با چند قفل بزرگ، قفل نمود، در دوم و سوم و چهارم و...تمام درها به همان روش قفل شد و ندیمه مخصوص جوری این کار را انجام می داد که یوسف ببیند و متوجه باشد به جایی که می رود از هر لحاظ پنهان و امن است تا یوسف در حضور بانویش با خیال راحت هر عملی که از او خواسته شد را انجام دهد.
در هفتم باز شد و اینبار ندیمه داخل نشد، یوسف به تنهایی داخل شد و زلیخا که از دیدن یوسف قلبش با سرعت می تپید، سعی کرد دستپاچه نشود و با حالت آرامش ساختگی گفت: یوزارسیف! درب اتاق را پشت سرت قفل کن.
یوسف نگاهی عجیب به اتاق انداخت و سرش را پایین انداخت و از جا حرکت نکرد، او دید که حتی کف اتاق هم آیینه کاری شده است.
زلیخا این حرف نشنوی یوسف را پای دستپاچگی اش گذاشت و خود از جا بلند شد، با قدم هایی آرام و شمرده و با نازی در حرکاتش به سمت درب رفت، در هفتم نیز قفل شد.
حالا همه چی مهیا بود و زلیخا شک نداشت که یوسف به در خواستش پاسخ مثبت می دهد.
زلیخا با لبخندی ملیح دور تا دور یوسف شروع به چرخیدن نمود و بعد با ناز و عشوه ای در صدایش گفت: سرت را بالا بگیر یوزارسیف، مرا مستقیم نگاه کن، دوست ندارم تصویر مرا در آینه ببینی! نگاه کن چگونه به خاطر تو به زحمت افتادم، از صبح زیر دست بهترین مشاطه مصر بودم و این حجله هم مدتهاست که تحت نظر من مشغول تزیینش بوده اند، حالا همه چی آماده است، بیا بر این تخت بنشین تا با هم لحظاتی دلبرانه و عاشقانه رقم زنیم، من اینک تماما تحت اختیار تو هستم.
یوسف حرکتی نکرد، زلیخا که انگار یکباره چیزی به خاطرش آمده باشد گفت: صبر کن! چیزی را فراموش کرده ام و سپس شال قرمز رنگ حریری را که دور گردنش انداخته بود از گردن باز کرد، به سمت قسمتی از اتاق که مجسمه آمون بود رفت، شال را بر روی آمون انداخت و گفت: این صحنه ها را آمون نبیند بهتراست، چرا که من الهه آمون هستم و ممکن است او به تو حسادت کند و اصلا خوبیت ندارد در مقابل چشم معبود،چنین صحنه هایی نمود پیدا کند
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨