💌
اگر کسی غفلت از خدا نداشته باشد
در مادیات سر کیف نمی آید ...
سرِ کیف بودن ما
کشف از غفلت ماست.
#حرف_قشنگ
#حاج_آقامجتبی_تهرانی_رضوان_الله_علیه
💕💕💕
#شادی_آرامش
⛱سختیها را جدی نگیر! 😳
❤️اصلا بگذار از این همه خونسردیات تعجب کند. بگذار بداند تو بیدی نیستی که با این بادها بلرزی!
❌اصلا تا بوده این چنین بوده، سختیها همین را میخواهند؛ میخواهند جدی بگیریشان، آنوقت دست بگذارند بیخ گلویت و نگذارند آب خوش از گلویت پایین برود!
👈اما تو مثل همیشه آرام باش، مثل همیشه بخند، سخت باش، اما سخت نگیر. بگذار سختی با تمام وجودش احساس کند، که هنوز هم کسی در این گوشه از دنیا، سخت تر از خودش پیدا می شود.
💪تو قوی باش
فقط همين!🌹
✅برای قوی شدن باید به منبع قدرت وصل بشی...
#خدا
#تلنگر
#قدرت
در زمان حضرت موسے (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفتہ بود
عروس مخالف مادر شوهـر خود بود... پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفتہ بالای کوهـے ببرد
تا مادر را گرگ بخورد...
مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت
به موسے (ع) ندا آمد برو در فلان ڪوہ مهـر مادر را نگاہ ڪن... مادر با چشمانی اشڪ بار و دستانے لرزان
دست بہ دعا برداشت
و میگفت: خدایا...!
ای خالق هـستے...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم
فرزندم جوان است و تازه داماد تو را بہ بزرگیات قسم میدهـم... پسرم را در مسیر برگشت بہ خانه اش از شر گرگ در امان دار ڪہ او تنهـاست...
ندا آمد: ای موسے(ع)...!
مهـر مادر را میبینے...؟
با اینکه جفا دیدہ ولے وفا میکند... بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهـربانترم...!!!
💕💕💕
📝 #مومن_واقعی
⚜امام علی عليه السلام فرمودند:
💚👈مومن کسی است که
🌸کسبش حلال است
🌸اخلاقش مهربان و رئوف است
🌸قلبش سالم از کینه و کدورت است
🌸زیادی مالش را انفاق کند.
🌸زیادی سخنش را نگه می دارد.
🌸مردم از شرّش در امان باشند و به خیرش امیدوارند
🌸 با انصاف با ديگران برخورد مي كند
📚نصایح: صفحۀ ۲۸۱
💕💕💕
🍃کشنده ترین نیش،
مال مار و عقرب نیست
🍃بلکه نیش زبانی هست که مستقیم
قلب را میزنـد و اعصاب
و سرنوشت انسان را
دگرگون مےکند..
🍃مواظب گفته هایمان
در زندگے باشیم
💕💕💕
⚠️تلنگرانه
#استغفاریعنے📿
«خدایا من نتوانستم از زندگےام خوب لذتـــ ببرم، حالم بد استــــ ، اخلاقم بد شده، عاشق نشدم و در خودپرستے ماندهام، روحمکثیف شده و دیگـر از چیزے لذتـــ نمےبرم، درستم کن تـا باقےمانده زندگےام را لذت ببرم»
#استاد_پناهیان
💕💕💕
✍شیخ رجبعلی خیاط
اغلب مردم اظهار میدارند که ما امام زماڹ(عج) را ازخودمان بیشتر دوست داریم!!!!!
حال که اینطور نیست زیرا اگر او را #بیشتر از خود دوست داشته باشیم
.
.
.
#بایدبرایاوکارکنیم...☝️
#تلنگر
#کاربرایامامزمان(عج)
💕💕💕
از جمله کفاره هاى گناهان بزرگ، به فریاد بیچاره و مظلوم رسیدن و تسلّى دادن به افراد غمگین است»;
#کمت۲۴
#نهج_البلاغه
💕💕💕
#حکمت۲۵
#نهج_البلاغه
ای فرزند آدم،زمانی ک خدا را میبینی ک انواع نعمت ها را ب تو می رساند تو در حال معصیتی بترس
💕💕💕
پروانه های وصال
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید #بوے_باران #قسمت_هشتم #بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق •°•°•°• _نه اون هنوز
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران
#قسمت_نهم
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
•°•°•°•
_خب...
نظرتون چیه خانوم جلالی؟...
این جمله رو با کلی خجالت گفت...
لرزش دستامو حس میکردم
و دلم...
دلم که مثل سیرو سرکه میجوشید
قشنگ قل قل میکرد!!😓
ضربان قلبم روی هزار بود...😪
+آقای صبوری...!😏
سرشو آورد بالا😶
نگرانی و استرس و توی چشماش به خوبی میدیدم...
توی چشمای آبیش!
با زبونم لبامو تَر کردم و گفتم:
+ممکنه یه لیوان آب به من بدید...😐
نفسشوکه تو سینه اش حبس کرده بودو بیرون دادو یه لیوان آب ریخت و اومد سمتم:
_بفرمایید.😒
دستام به شدت میلرزید.
کمی لرزشش رو کنترل کردم و لیوان و گرفتم
اما متوجه لرزش دستام شد.😯
_شما حالتون خوبه؟!😳
+بله..خیلی ممنون...خوبم!☺
آب و جرعه جرعه خوردم
سکوت بدی توی فضا حاکم بود.😣
+خب...
آقای صبوری
من فکرامو کردم...
بازهم سرشو آورد بالا و منتظر موند...👀
+جوابِ مَن...
صدای موبایلش صحبتم و قطع کرد...😓😐
معلوم بود کاملا عصبی شده😒
_ببخشید.😑
و تلفن رو جواب داد...
_سلام
+......
_چیشده؟
+......
_مریم جان آروم بگو ببینم مامان چیشون شده؟
+......
_باشه باشه...آروم باش منم الان خودمو میرسونم
+......
_باشه...خداحافظ.
با استرس نگاهش کردم و گفت:
_شرمنده خانوم جلالی...مادرم حالشون بد شده رفتن بیمارستان...من باید برم... دوباره مزاحمتون میشم برای جواب..
+ای وای. انشاالله که خوب شن...اگه کمکی از دستم برمیاد بگین.
_ممنون از لطفتون.فعلا خداحافظ
+خواهش میکنم.خدانگهدار...
ودرو بست...
و من موندم
یه اتاق گرم
و قلبی که دیوانه وار میکوبید...😖😐
.
⬅ ادامه دارد...
پروانه های وصال
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید #بوے_باران #قسمت_نهم #بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق •°•°•°• _خب... نظرتون
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران #قسمت_دهم
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
•°•°•°•
یک هفته دیگه هم گذشت...
توی این یه هفته #سید خبری نگرفته بود..
+مامان
_بله؟
+من دارم میرم بیرون یکم دوربزنم
_باشه برو...اون چادرچیه سرت کردی؟!
+وای مامان توروخدا باز شروع نکنا...
من بزرگ شدم وخودم میتونم تواین زمینه براخودم تصمیم بگیرم...
خداحافظ
و درو بستم...
دلم خیلی عجیب گرفته...
غروب جمعه هم که بود!!
نمیدونستم میخوام کجا برم.
سوار تاکسی شدم.
_کجا برم خانوم؟
+یه جایی که آرومم کنه...!
باخودم فکر میکردم اگه الان این جمله رو بگم
راننده با اُردنگی پرتم میکنه بیرون ومیگه برو خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه!😂😂
اما در کمال تعجب دیدم راه افتاد...
منم چیزی نگفتم،
سرمو تکیه دادم به شیشه و چشمامو بستم.
صدای قطره های بارون که میخورد به شیشه رو حس میکردم.
مگه بهتر از اینم میشه؟
جمعه باشه،
غروب باشه،
دلت گرفته باشه،
بارونم بیاد!
ناخودآگاه صورت #سید توی ذهنم مجسم شد!
یه لبخند اومد روی صورتم...:)
خطاب به خودم:
+نیشمو ببند:|| 😂😐😒😏😓
_خانوم.رسیدیم.
چشمام و باز کردم.
مزار شهدای گمنام...
بغض گلومو گرفت...
من این آرامشی که باچادرم دارم و مدیون شهدای گمنامم...
کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم.
یه شیشه گلاب و یه دسته گل رز خریدم.
گل رز چقد گرون شده😓😂
بی اختیار سمت یه قبر کهگوشه بود کشیده شدم...
کنار سنگ قبر نشستم و دستم و گذاشتم روی سنگ تا فاتحه ای بخونم
که همزمان بامن
یه دست دیگه هم گذاشته شد روی سنگ و سریع برداشته شد...
سرمو بلند کردم تا صاحب دستو ببینم.
#آقاسید بود!
مگه عجیب تر از اینم میشه؟!
از جام بلند شدم و متوجه من شد.
+سلام آقاصبوری.
_ااا
سلام خانوم جلالی شمایین؟
شما اینجا چکار میکنین؟
نیمچه لبخندی زدمو گفتم
+بقیه اینجا چکار میکنن منم همون کارو میکنم.
+شما اینجا چکارمیکنین؟
بفرمایین بشینین.
در حالی که می نشستیم گفت:
_این شهید گمنام،دوست منه...
هر جمعه میام پیشش😊:)
.
گلاب و برداشتم و آروم آروم ریختم روی سنگ قبر و دست کشیدم روش...
_خانوم جلالی...
ببخشید...جواب من رو ندادید هنوز...
دستم برای لحظه ای روی سنگ خشک شد...
دوباره کارمو ادامه دادم و گفتم:
+بله.فرصت نشده بود.مادرتون خوب شدن؟
_الحمدالله خوبن...خب...من منتظرم...
یه شاخه گل برداشتم وشروع کردم به پر پر کردنش...
+راستش...
راستش آقای صبوری،
(سرمو آوردم بالا و توچشماش نگاه کردم)
+جواب من به دو دلیل،
منفی هست...
.
⬅ ادامه دارد..
آدمايى كه احساساتشون رو
راحت و صادقانه و بدون
سانسور نشون ميدن،
نه ضعيفن، نه احمق و نه
ساده لوح!!
بلكه اونقدر قوى و واقعی
هستند كه به نقاب روى
صورتشون احتياج ندارند و
به جای پنهان کردن
حرفها یا نقش بازی کردن
راحت احساسشون رو بیان میکنن!
💕💕💕