اللَّهُمَّ
فَاجْعَلْ نَفْسِی... مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ
خدایا...
قرار ده نفس مرا حریص به ذکر و دعایت
#فرازی_از_زیارت_امین_الله
به امید ظهور آقامون صلوات❤️❤️
جعبه بزرگ را که به زیبایی کادو پیچ شده باز می کنم، تویاش یک
جعبه ی کادو پیچ شدهی دیگر است، توی آن هم یکی دیگر، از این شوخی تکراری و لوث شده لجم میگیرد، می گذارمش کنار، خیره نگاهش میکنم، دوباره شروع می کنم به باز کردن جعبه ها، نمی تواند خالی باشد، بالاخره توی آخرین جعبه ها باید چیزی گذاشته باشد. ادامه میدهم، به آخرین جعبه که می رسم، قلبم تندتر می زند، توی جعبه ی آخر یک کاغذ است، کاغذ را با حرص بلند میکنم! زیر کاغذ یک گردنبند زیباست که براقیاش چشمم را خیره میکند.خدای من! با اینکه سلیقهاش در نحوهی غافلگیر کردنم خیلی بد بود، اما در انتخاب نوع و شکل و شمایل هدیهاش بدجوری ذوق زدهام میکند. میروم جلوی آینه و امتحانش میکنم، قفلش سخت بسته میشود، کمی که با قفل گردنبند ور میروم، یاد کاغذ میافتم، کاغذ کاهی رنگ، رها شده روی تخت، برمیدارمش، نستعلیق و زیبا نوشته: " مَن كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ "كسى كه كشت آخرت بخواهد براى وى در كشتهاش میافزاییم و كسى كه كشت این دنیا را بخواهد به او از آن مىدهیم ولی در آخرت او را نصیبى نیست. *آیه 20 سورهی شورا
آری جعبه ها خالی وپرزرق وبرق این دنیا اند اما جعبه پر و جعبه ای که گردنبند دارد آخرت است واتفاقا آخرین جعبه هم هست،اگر مومن بود کوشش کرد وصبر داشت جعبه پر را در آخرین لحظات خواهیم دید اما اگر اینگونه نبودیم به جعبه های خالی این دنیا بسنده خواهیم کرد...
#داستانک_ها
#بهمددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
💕💕💕
•°
#دل_تکونے🌱
میگفت : ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ بشین !
گفتم : ﭼﻪ ﺟﻮﺭی ؟
ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺟﻮﺭی ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻳﻪ ﻧﻔﺮ میشی ؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﻭقتی ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ می ﺯﻧﻢ
ﺯﻳﺎﺩ ﻣﻴﺮﻡ ﻭ ﻣﻴﺎﻡ
ﮔﻔﺖ : ﺁﻓﺮﻳﻦ
ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ :)
ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﮐﻦ !♡
💜🌸🌙↷''✿°
💕💕💕
در فاصله چند متری با عراقیا درگیر شدیم
کاظم روی تپه بود که زخمی شد
رفتم کنارش و دیدم خون زیادی ازش رفته
خواستم بلندش کنم که گفت :
"برو و منو اینجا بزار "
بهش گفتم :
" تو رو می رسونم بیمارستان "
اما کاظم گفت :
" آقا در مقابلم نشسته .. "
آرام گفت :
" السلام علیک یا امام زمان ' عج ' و پر کشید .. " ..
#شهیدکاظم_خائف
💕💕💕
گاهے
یِڪ نِگاهِـ حـرام
شهــادت را
بَراےِ ڪَســے ڪِہ
لیاقَتِــ شهــادت دارَد
سال ها عَقَـبـ مےاَندازَد...
#شهید_حاج_حسین_خرازے
💕💕💕
یهبندهخداییمیگفت:
همهمیگن:شهدارفتن،
تامابمونیـم...!
ولیمنمیگم:شهـدا؛
رفتنتامادنبالشونبریم.
آره...!
جـامـوندیــم...! :)💔
دلروبایدصافکرد !!!
💕💕💕
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
❓حق المارّه چیست ؟
💢 حق الماره به حق رهگذر بر درخت میوه درخوردن از آن گفته می شود.
🔻 شرایط استفاده از حق الماره
❶ منجر به افساد نگردد؛ بدين معنا كه شاخه درخت و ساقه گیاه را نشكند،
به قدر متعارف بخورد، خوردن در حدى نباشد كه برمحصول باغ و مزرعه تأثير چشمگير بگذارد. بنابر اين، چنانچه چند نفر از يك جا- هرچند اندک بخورند
و خوردن آنان نمود داشته باشد و افساد به شمار رود ، جایز نخواهد بود.
❷ عبور اتفاقى باشد. بنابر اين، اگر از ابتدا به قصدخوردن میوه درختى از آن جا بگذرد، خوردن جایز نيست. برخى اين شرط را نپذيرفته و خوردن را هرچند با قصد آن از ابتدا جایز دانستهاند.
❸ به خوردن بسنده كند و چيزى از محصول را با خود نبرد.
❹ باغ فاقد ديوار و در باشد.
بنابر اين، بالا رفتن از ديوار و گشودن در باغ و مانند آن تصرف در ملک ديگرى محسوب میگردد وجایز نيست.
❺ بنابر قول برخی علم یا ظن به ناخشنودى صاحب باغ يا مزرعه نداشته باشد.
❻ بنابر قول برخی میوه بر سر درخت باشد یعنی محصول چيده نشده باشد.
#احکام
#حق_الماره
💕💕💕
🌹 #حاج_اسماعیل_دولابی
هر چه را #ذڪـر ڪنید در نفــــس
شما بزرگ میشودو نقطه مقابل آن
ڪوچڪ میگـــردد.
با ذڪر دنیا و مصائب و مشڪلات
آن هم خدا و آخــرت در نفس شـما
ڪوچڪ میشود هم غصه #دنــیا
بزرگ می شـــــود و هم بعد از دنیا
تــهی دست و خاسِــر خواهـید بود.
💕💕💕
✍تلنگر
وقتی ميميريم ما را به اسم صدا نميکنند و درباره ما ميگويند: جسد کجاست ؟ و بعد از غسل دادن ميگويند :جنازه کجاست ؟ وبعد از خاک سپاری ميگويند: قبر ميت کجاست ؟ همه لقب ها و پست هايی که در دنيا داشتيم بعد از مرگ فراموش ميشه مدير ، مهندس ، مسؤول ، دکتر، بازرس...
پس فروتن و متواضع باشيم...نه مغرور و متکبر. پس به چی مينازيد؟ عارفی گفت : آنچه ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت! حيف بی دقت گذشت؛ اما گذشت! تاکه خواستيم يک «دوروزی» فکرکنيم!! بردرخانه نوشتند؛ درگذشت..
💕💕💕
پروانه های وصال
❤️عاشقانہ مذهبے❤️(قسمت3) با خستگے بہ عاطفہ نگاہ ڪردم از صورتش معلوم بود اونم چیزے نفهمیدہ! _خانم هین
#عاشقانہ_مذهبے (قسمت4)
همونطور ڪہ تو حیاط راہ میرفتم درس میخوندم،سنگ ڪوچیڪے بہ صورتم خورد آخ ڪوتاهے گفتم و دوبارہ مشغول درس خوندن شدم دوبارہ سنگ بہ بازوم خورد!
با حرص این ور اون ور رو نگاہ ڪردم،عاطفہ با خندہ از پشت دیوار سرشو آورد بالا و گفت:خاڪ تو هِد خرخونت!
_آزار دارے؟
لبخند دندون نمایے زد.
_اوهوم،وقتے من درس نمیخونم تو هم نباید بخونے!
ڪار همیشگیش بود وقتے تو حیاط درس میخوندم میرفت رو نردبون و از پشت دیوار اذیت میڪرد!
درس ها بہ قدرے سنگین بود ڪہ حوصلہ شوخے با عاطفہ نداشتم رفتم سمت خونہ ڪہ دوبارہ سنگ سمتم پرت ڪرد خورد بہ سرم!
_هوے هوے ڪجا؟!
برگشتم سمتش و محڪم ڪتابو پرت ڪردم،سریع سرش رو دزدید.
صداے آخ مردے اومد،با چشماے گرد شدہ نگاهش ڪردم!
_عاطفہ ڪے بود؟
عاطفہ با لحن گریہ دار گفت:داداشمو ڪشتے قاتل!
رفتم ڪنار دیوار و رو تخت ایستادم،تو حیاطشون سرڪ ڪشیدم دیدم امین نشستہ رو زمین سرشو گرفتہ ڪتاب هم ڪنارش افتادہ!زیر لب خاڪ بر سرمے گفتم!
عاطفہ طلبڪارانہ گفت:بیچارہ داداش من دوساعتہ میگہ عاطفہ،هانیہ رو اذیت نڪن....
امین نذاشت ادامہ بدہ و با عصبانیت گفت:من ڪے گفتم هانیہ؟!
نگاہ ڪوتاهے بهم انداخت و آروم گفت:من گفتم خانم هدایتے!
لبم رو بہ دندون گرفتم،گندت بزنن هانیہ،هرچے فحش بلد بودم نثار عاطفہ ڪردم با خجالت گفتم:چیزے شد؟
بہ نشونہ منفے سرش رو تڪون داد و بلند شد،تند تند گفتم:بہ خدا نمیدونستم شما اینجایید،میخواستم عاطفہ رو بزنم،آقاامین ببخشید!
با گفتن اسمش سرخ شدم،ڪتابمو گرفت سمتم و گفت:این براے درس خوندنہ نہ وسیلہ رزمے!
بیشتر خجالت ڪشیدم،سرم رو انداختم پایین دیگہ روم نمیشد هیچوقت جلوش آفتابے بشم،خیلے عصبے بود مگہ از قصد ڪردم؟!عاطفہ ڪہ حالم رو دید خواست چیزے بگہ ڪہ دستش رو فشار دادم ساڪت شد!
زیر لب گفتم:بازم عذر میخوام دیگہ....
ادامہ ندادم و وارد خونہ شدم،از تو فریزر چندبستہ یخ برداشتم،دوبارہ رفتم رو تخت و بدون اینڪہ حیاطشون رو نگاہ ڪنم گفتم:عاطفہ،بیا این یخ ها رو بگیر!
صداے امین اومد:عاطفہ داخلہ،صداش ڪنم؟
با دلخورے گفتم:نہ خیر!
یخ ها رو گذاشتم رو دیوار.
_اینا رو بذارید رو سرتون!
با لحن آرومے گفت:خانمِ ہ...هانیہ خانم؟!
با گفتن اسمم گر گرفتم،احساس ڪردم دارم میسوزم با عجلہ وارد خونہ شدم،از پشت پنجرہ دیدم ڪہ یخ ها رو برداشت و بہ حیاط نگاہ ڪرد!
نویسنده:#لیلے_سلطانے❤️
پروانه های وصال
#عاشقانہ_مذهبے (قسمت4) همونطور ڪہ تو حیاط راہ میرفتم درس میخوندم،سنگ ڪوچیڪے بہ صورتم خورد آخ ڪوتاهے
❤عاشقانہ مذهبی❤(قسمت5)
با بے حوصلگے وارد حیاط شدم،سہ هفتہ بود خونہ عاطفہ اینا نمیرفتم،از امین خجالت میڪشیدم،اوایل آذر بود و هواے پاییزے بدترم میڪرد! بہ پنجرہ اتاق عاطفہ نگاہ ڪردم،سنگ ریزہ اے برداشتم و پرت ڪردم سمت پنجرہ،خواب آلود اومد جلوے پنجرہ با عصبانیت گفت:صد دفعہ نگفتم با سنگ نزن بہ شیشہ؟!همسایہ ها چے فڪر میڪنن؟!عاشق دلخستہ م ڪہ نیستے فردا بیاے منو بگیرے!بذار دوتا همسایہ برام بمونہ! با خندہ نگاهش ڪردم. _ڪلا اهداف تو شوهر ڪردن خلاصہ میشہ؟ نشست لب پنجرہ با نیش باز گفت:اوهوم،زندگے یعنے شوهر! با خندہ گفتم:بلہ بلہ لحاظشم گرفتم! خواست چیزے بگہ ڪہ دیدم چشماے خواب آلودش گشاد شد و لبشو گاز گرفت. با تعجب گفتم:چے شد عاطفہ؟ پریدم رو تخت و حیاطشون رو نگاہ ڪردم،امین داشت با اخم نگاهش میڪرد،خواستم از رو تخت برم پایین ڪہ با صداے بلند و عصبے گفت:هانیہ خانم! خیلے جلوش خوب بودم خوبتر شدم! برگشتم سمتش و آروم سلام ڪردم! بدون اینڪہ جواب سلامم رو بدہ با عصبانیت گفت:وسط حیاط نمایش راہ انداختید؟تماشگرم ڪہ دارہ! با تعجب نگاهش ڪردم،برگشت سمت چپ! _میرے خونہ تون یا بیام؟! یڪے از پسرهاے همسایہ از تو تراس نگاہ میڪرد،خون تو رگ هام یخ بست! جلوے امین یہ دختر دست و پا چلفتے با ڪلے خراب ڪارے بودم! زیر لب چیزے گفت ڪہ نشنیدم،با عصبانیت رو بہ عاطفہ گفت:برو تو! عاطفہ سرش رو تڪون داد و گفت:الان ترڪش هاش همہ رو میگیرہ! برگشتم سمت من. _شما هم بفرمایید منزلتون!نمایش هاے بچگانہ تونم بذارید براے اڪران خصوصے! هم خجالت ڪشیدم هم عصبے شدم،خواستم جوابش رو بدم ڪہ دیدم خودنویسم تو دستشہ! با تعجب گفتم:خودنویسم!فڪر ڪردم خونہ تون گم ڪردم! با تعجب بہ دستش نگاہ ڪرد،رنگ صورتش عوض شد! خواست چیزے بگہ اما ساڪت شد،خودنویس رو گذاشت روے دیوار. همونطور ڪہ پشتش بهم بود گفت:دروغ گفتن گناہ دارہ! نمیتونست دروغ بگہ! نویسنده:#لیلے_سلطانے #از_دو_سہ_قسمت_دیگہ_تقریبا_وارد_ماجراے_اصلے_میشیم #اما_تا_اصل_داستان_مونده😉
•••
|شیخرجبعلۍخیاط|
اگر مواظب دلتان باشید و "غیرخدا" را
درآن راھ ندهید ..
آنچه را دیگران نمۍبینند، مۍبینید!
آنچه را دیگران نمۍشنوند، مۍشنوید!
#دراینحدزیبا :)
💕💕💕
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
با توکل به اسم الله
آغـــاز روزی زیبـــا
با صلوات بـــر محمـد
و آل محمــــد (ص)
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
سلام صبح زیباتون بخیر
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
كسى كه نيّت درست داشته باشد، دل سالم و پاك دارد، زيرا سالم داشتن دل از وسوسه هاى شيطانى به سبب خالص گردانيدن نيّت در همه كارها براى خداوند است.✨
#سلام_امام_زمانم 💚
توصیف قشنگی است دراین عالم هستی
تـو عـرش بَرینـی و مـن از فـرش زمینـم
آواره نه! در حسـرت دیـدار تـو بی شـک
ویـرانـهی ویـرانـهی، ویـرانـه تـــــریـنـم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#خاطره_اي_از_شهيد_حجت_الله_رحيمي
احترام به پدر ومادر✦🌱🌸
احترام به پدر ومادر که از آیات صریح قرآن کریم است از شاخصه های شهید حجت است .
ایشان علیرغم سن کمش چنان به پدر ومادرش احترام می گذاشت که انسان را به فکر وا می داشت .
عشق به پدر و مادر ، رعایت ادب ، بوسیدن دست پدر ومادر و..از شاخصه های وی بوده که این امر دعای پدر ومادرش را به دنبال داشت .
مرتضی دوست شهید حجت می گفت همه دور هم نشسته بودیم و خواستیم در این عید مبارک عرض ادبی به ساحت مقدس حضرت علی اکبر علیه السلام کنیم بی اختیار وبدون اینکه هواسم باشه گفتم یادتون باشه به بابا ها ونه نه هاتون خیلی خوبی کنید و..
همه گفتن بنال ، چه میخای بگی ، سفره دلم باز شد گفتم ببینید همه اونا که خدا بهشون نگاه کرده شهید شدن و.. با خانواده هاشون رفیق بودن و.. گفتم و الگومون باشه این خاطره ...
تو این مدت که حجت رفیقم بود یه بار ندیدم که سر کسی داد بکشه بی احترامی بکنه صداش بالا ، بی احترامی و.. وهمیشه لبخند رو لباش بود ، همین رفتارش بود که عاشقش میشدم ، می گفت به هر جا رسیدم از دعای پدر ومادرم بود واگه دعا کنن شهید می شم ....
#شهید_حجت_الله_رحيمي
#خاطره_اي_از_شهيد
#اللهم_صل_علي_محمد_و_آل_محمد
#سرباز_امام_زمان