🌺خوشبختی
🍎زمانیست کہ وجودت
🌺ارمغان آرامش برای دیگران باشد
🌺هرزمان احساس کردی
🍎دیگران درکنارت آرامش دارند
🌺بدان کہ خوشبختی
🍎چون خودت آرامی
🌺کہ میتوانی دیگران را آرام کنی
💕💕💕
به دنبال واژه ها مباش ؛
کلمات فریبمان میدهند
وقتی اولین حرف الفبا
کلاه سرش برود
فاتحه کلمات را باید خواند...
💕💕💕
برای انسان بودن کافیه همیشه خودمون رو جلوی دوربین مخفی کائنات ببینیم😍
انسان بودن فقط به ظاهر موجه و زیبا نیست
انسان بودن در دزدی و مال مردم خوردن نمی گنجد
همینکه خودمان باشیم و فطرت پاک انسانی را قاضی رفتار خویش، و در مسیر انسانیت گام بر داریم یعنی انسانیم
شاید ما چیزی نداشته باشیم اما وجودی داریم مقدس و زیبا که از هر ظاهر زیبا ارزشمند تر است
می توان گفت شرط لازم و کافی برای انسانیت رفتار فطرت جوی ماست این رفتار فطرت جو هیچ گونه بدی و پلیدی را نمیپسندد
💕💕💕
✅ #داستان_اموزنده #توکل_برخدا
✍تمام پول هایش تمام شده و هنوز در نیمه راه سفرش بود. یکی از دوستانش از او پرسید می خواهی چه کنی؟ گفت تمام امیدم به فلانی است. دوستش گفت پس قسم می خورم که امیدت ناامید می شود. مرد با تعجب پرسید چرا؟ گفت: آخر از امام صادق علیه السلام شنیدم که می گفت:
خداوند متعال می فرماید: رشته آرزوی هر کسی را که به غیر من وصل باشد قطع می کنم. آیا او در گرفتاری هایش به دیگری امید می بندد در حالی که رفع آن به دست من است؟ آیا او در خانه دیگری را می کوبد در حالی که کلید تمام درهای بسته دست من است و خانه ام به روی همه باز است!
📚باب التویض الی الله/حدیث۷،ج ۲
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ژله_جادویی
مواد لازم :
شیر دو لیوان
شکر سه چهارم لیوان
خامه 50 گرم
وانیل یک دوم قاشق چای خوری
پودر ژلاتین 4 قاشق مربا خوری
رنگ خوراکی .در صورت تمایل
طرز تهیه :
شیر و شکر را در ظرف مناسب قرار داده و میجوشانیم تا حدی که شکر کاملاً حل بشه و شیر هم حدود 3 تا 5 دقیقه بجوشه
تا شیر روی اجاقه پودر ژلاتین را در ظرف دیگه ای ریخته و حدود 6 قاشق آب اضافه میکنیم تا حالت اسفنجی بگیره سپس روی کتری در حال جوش گذاشته تا ژلاتین مایع شود
حرارت و خاموش کنید و ژلاتین رقیق شده را به شیر اضافه کنید و خوب به هم بزنید . بعد از اینکه کمی ولرم شد ابتدا خامه را در یه ظرف دیگه آهسته به هم بزنید تا حالت مایع بشه بعد به شیر اضافه کنید . در آخر وانیل را هم اضافه کنید و خوب هم بزنید.
بعد مواد رو در قالب بریزید و اجازه بدید خوب ببنده. بعد از بسته شدن به روشی که در کلیپ می بینید اطراف ژله رو از دیواره قالب جدا کنید و زیرش ژله رنگ دلخواهتون که خنک شده رو بریزید. و سپس در یخچال قرار دهید تا ببنده.
مناجاتی بسیار زیبا
الهی نام تو ما را جواز،
مهر تو ما را جهاز،
شناخت تو ما را امان،
لطف تو ما را عیان.
الهی ضعیفان را پناهی.
قاصدان را بر سر راهی.
مومنان را گواهی. چه عزیز
است آن کس که تو خواهی...
الهی در جلال رحمانی،
در کمال سبحانی، نه محتاج
زمانی و نه آرزومند مکانی،
نه کس به تو ماند و نه به
کسی مانی. پیداست که
در میان جانی، بلکه جان
زنده به چیزی است که تو آنی
روزتون در پناه ایزد منان ...
👤خواجه عبدالله انصاری
💜روز و روزگارتون خوش💜
مرد جوانی از مشکلات خود به حکیمی گلایه میکرد و از او خواست که راهنماییاش کند. حکیم آدرسی به او داد و گفت به این مکان که رسیدی ساکنان آن هیچ مشکلی ندارند، میتوانی از آنها کمک بطلبی. مرد هیجانزده به سمت آدرس رفت، و با تعجب دید آنجا قبرستان است! به راستی تنها مردگانند که مشکل ندارند، مشکل داشتن یعنی زنده بودن...
💕💕💕
دانایان سکوت میکنند،
با استعدادها گفتگو میکنند
و ابلهان مجادله میکنند !
#ضرب_المثل_چینی
💕💕💕
بابا داشت روزنامه میخوند
بچه گفت: بابا بیا بازی!
بابا که حوصله بازی نداشت
یک تیکه از روزنامه رو که نقشه دنیا بود
رو تیکه تیکه کرد و گفت :
فرض کن این پازله…! درستش کن!
چند دقیقه بعد بچه درستش کرد
بابا، باتعجب پرسید:
توکه نقشه دنیا رو بلد نیستی چطور درستش کردی؟!
بچه گفت: آدمای پشت روزنامه رو درست کردم …
دنیا خودش درست شد
آدمهای دنیا که درست بشن ، دنیا هم درست میشه ... !!
💕💕💕
ساده ترین کار جهان
این است که خودت باشی
و دشوارترین کار جهان
این است که
کسی باشی
که دیگران می خواهند...
💕💕💕
••
خداوند از مومن ادایِ تکلیف را مۍخواهد ،
نه نوع کار و بزرگی و کوچکی آن را ...
فقط #اخلاص ...
و با دیدِ تکلیفی
بھ وظیفه توجه ڪردن !
#شهیدآقامهدیباکرۍ
پ.ن:
با کارهاے کوچک و سرشار از اخلاص هم میتونیم به بالاترین درجات برسیم :)
«فقط اخلاص براۍ خدا
#ماملت_شهادتیم
💕💕💕
🤴🌊پادشاهى با نوكرش در كشتى نشست تا سفر كند، از آنجا كه آن نوكر نخستین بار بود كه دریا را مى دید و تا آن وقت رنجهاى دریانوردى را ندیده بود، از ترس به گریه و زارى و لرزه افتاد و بى تابى كرد، هرچه او را دلدارى دادند آرام نگرفت ، ناآرامى او باعث شد كه آسایش شاه را بر هم زد، اطرافیان شاه در فكر چاره جویى بودند، تا اینكه حكیمى به شاه گفت : ((اگر فرمان دهى من او را به طریقى آرام و خاموش مى كنم .))
🤴 شاه گفت : اگر چنین كنى نهایت لطف را به من نموده اى . حكیم گفت : فرمان بده نوكر را به دریا بیندازند. شاه چنین فرمانى را صادر كرد. او را به دریا افكندند. او پس از چندبار غوطه خوردن در دریا فریاد مى زد مرا كمك كنید! مرا نجات دهید! سرانجام مو سرش را گرفتند و به داخل كشتى كشیدند. او در گوشه اى از كشتى خاموش نشست و دیگر چیزى نگفت .
🌊 شاه از این دستور حكیم تعجب كرد و از او پرسید: ((حكمت این كار چه بود كه موجب آرامش غلام گردید؟ ))
👳♂حكیم جواب داد: ((او اول رنج غرق شدن را نچشیده بود و قدر سلامت كشتى را نمى دانست ، همچنین قدر عافیت را آن كس داند كه قبلا گرفتار مصیبت گردد.))
✅ اى پسر سیر ترا نان جوین خوش ننماند
💕💕💕💕
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 18 ☢ یه نکته ای که با شنیدن بحث مبارزه با راحت طلبی ممکنه به ذهن بیاد اینه که آد
#افزایش_ظرفیت_روحی 20
#اهمیت_تذکر_درونی
🔶 خیلی وقتا میشه که آدم با یه سری آموزش های دینی و اخلاقی خیلی عالی آشنا میشه و حتی به مرحله #عمل هم میرسه ولی بعد از یه مدت کم کم اون ها رو فراموش میکنه.
🔵 بله ما در تنهامسیر با مفاهیم زیبای بسیار زیادی آشنا شدیم و ممکنه خیلی هاش رو هم عمل کرده باشیم ولی بعد از یه مدت اون کارهای خوب کمرنگ یا فراموش میشه.
راه حل این موضوع چیه؟
👈🏼 اینه که انسان "یه مراقبت دائمی" از خودش داشته باشه. همیشه به خودش #تذکر بده. همیشه با سوء ظن به هوای نفس خودش نگاه کنه.
آدم نباید خودش رو ول کنه....
🔸 فلسفه برخی از اعمال دینی همین یاداوری و تذکر هست.
چرا به ما گفتن هر روز 5 وعده نماز بخونید؟ نمیشد که آدم همه نماز ها رو جمع کنه و آخر هفته یه دفعه ای بخونه؟🙄
- نه! مهم این یاداوری و تذکر مداوم هست. همونطور که شیطان و هوای نفس به طور مداوم مشغول فریب انسان هستند از این طرف هم باید تذکر به طور مرتب باشه.
پروانه های وصال
#قسمت_اول #رمان_عشق_که_در_نمیزند « به نام خالق عشق » 🌼عشق که در نمیزند🌼 بدو ابجی دیر شد دیگه ...! و
#قسمت_دوم
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
دلم نیومد جوابش و ندم ولی خوشم نمیومد از پسرایی که از من به شخصی خواستگاری کنن همیشه معتقد بودم دختر مثل گله پس باید با ریشش برداشت نه از ساقه چید؟!
گفتم : بهتر بود بزرگترا رو در جریان میزاشتید من تابع خانوادمم
ببخشید باید برم سر کلاسم و سریع رفتم
بعد کلاس شماره خونمون رو گرفت و رفت.
خوشم نمیومد ازش اصلا حاضر نبودم زن یه طلبه بشم😅😅
ولی با اصرار زیاد شمارمون و گرفت .
..........
سلااام
سلام دخترم خسته نباشی؟!
ممنون.سلامت باشی
لباساتو عوض کن بیا کارت دارم
یعنی چیکارم داشت؟! از رو کنجکاوی سریع لباسمو در اوردم و اومدم پایین
جونم مادر در خدمتم؟!
چیزه
- چی؟!
امشب مهمون داریم؟!
- کی؟!
خواستگارن
چی!! خواستگار!!!
چیه تعجب کردی انگار بار اولشه خواستگار میاد براش....
- چیزی نیس
یعنی اینقدر این پسره سریع اقدام کرده چقدر هول بوده 😅😅😅
اخرش که طلبس ....
..........
نرجس مامان چایی هارو بیار
اینقدر مطمعئن بودم خودشونن که حتی نرفتم ببینم کی هست!!
چادر سفیدمو سر کردم چایی دستم گرفتم و رفتم.مشتاق دیدنشون نبودم که بخوام نگاشون کنم.
چایی رو که جلوش گرفتم گفت ممنون بانو!!!
سرمو بالا اوردم این کیه دیگه؟! این که طلبهه نیس.😅😅
به خودم میخندیدم نرجس خانوم ضایع شدی....😅😅😅
یه گوشه نشته بودم و به این فکر میکردم که این پسر رو کجا دیدم؟!
😳🤔😳🤔😒
نویسنده : shiva_f@
#ادامه_داره_...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#قسمت_دوم #رمان_عشق_که_در_نمیزند دلم نیومد جوابش و ندم ولی خوشم نمیومد از پسرایی که از من به شخصی خ
#قسمت_سوم
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
تو فکر بودم که بابا گفت
-نرجس دخترم اقا علی رو تا اتاقت راهنمایی نمیکنی؟!
به خودمم اومدم و گفتم
چشم
در اتاق و باز گردم و گفتم بفرمایید
خانما مقدم ترن؟!
خندم گرفته بود. سرمو پایین انداختم و رفتم داخل .کنار تختم نشسته بود و منتظر که اقا حرفشون و بزنن....
خب بخوام خودمو واس شما بگم در کل یه پسر مذهبی معمولی ام و زیاد خشک نیستم.😓
یه کار دارم و یه ماشین.🚗
میتونم با حمایت بابام عروسی آنچنانی بگیرم ولی به شخصه مخالف این کارم و دوست دارم رو پای خودم وایسم.😌
چقدر خوب این خیلی خوبه که رو پای خودش وایسه .😊
در آمدمم واس یه زندگی معمولی خوبه اهل اسراف و مدگرایی نیستم. اگه میتونین با زندگی عادی من کنار بیایید یا علی....
سرم پایین و غرق حرفاش گوش بودم که با یا علی بلندش به خودم اومدم. دیدم جلوم ایستاده!!!
چیزی شده؟!
منتظرم جواب شمارو بگیرم
باید روش فکر کنمم.
باش ، یا علی👋🏻
...........
یه ساعتی میشد رفته بودمم هنوز قلبم اروم و قرار پیدا نکرده بود.از وقتی دیده بودمش اصلا غرق افکار بچگیم شده بودم.انگار دوباره برگشته بودم به پنج ، شش سال پیش که تو مقطع راهنمایی مادرش معلممون بود و ما واس دیدن پسر چه کارا که نکردیم🙊😌😀
اون روز که دیدمش نظری نداشتم بدم ولی امروز....
نمیدونم چرا اصلا فکرش نمیکردم که بخوام یه روز عروس معلمم بشم....🙈
با صدای در مامان به خودم اومدم
- خب دخترم نظرت چی بود؟! به تظر من و بابات که پسر خوبی بود مخصوصا که شناختیمشون دیگه....
-نمی دونم مامان گیچ و منگم بزار بیشتر فکر کنم🤔
یه احساسی دارم که نمیدونم چیه از وقتی دیدمش اروم و قرار نداشتم.
مامان یه نیش خند زود و همون جور که داش میرفت بیرون ما خنده گفت
- عشق که در نمیرنه...
یعنی من عاشق شدم؟؟؟؟
نویسنده : shiva_f@
#ادامه_داره_... 🙄
بامــــاهمـــراه باشــید🌹