پروانه های وصال
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهلم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ به روایت حانیه .........................
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_چهل_ویکم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
به روایت حانیه
.................................................................
صداای زنگ در نشانگر اومدن مامان اینا بود. وای که این نماز چقدر آرامش بخش بود از آرامشش,شنیده بودم ولی هیچ وقت درکش نمیکردم ، وقتی به این فکر میکنی که لیاقت پیدا کردی در برابر پروردگار خودت بایستی و باهاش صحبت بکنی این ناب ترین حسه دنیاس . انگار یه پشتیبان و پناهگاه داری . با ذوق و شوق تمام ، سجاده رو جمع کردم و چادر رو تا کردم و دوییدم تو پذیرایی. با دیدن مامان پریدم بغلش و گفتم مامان نماز,خوندم . با دیدن اشکای مامان اول ذوقم کور شد ولی بعد فهمیدم که اشک شوق بوده. اون شب نماز خوندنم رو همه بهم تبریک گفتن و خوشحال ترین فرد جمع فکر کنم امیرعلی بود.
خاله مرضیه_ خب بچه ها بیاید بریم سفره رو بندازیم.
_ چشم.
.
.
.
_ای وای بابا من گوشیمو جا گذاشتم. وایسید یه لحظه.
بابا_ بدو بدو.
_ چشم.
سریع درو باز کردم و دوییدم پایین. زنگ درو زدم....
فاطمه_ جونم خانوم حواس پرت.
_ فاطی گوش...
فاطمه_ بله. تشریف بیارید داخل بی حواس خانوم. 😂
_ خب درو بزن......... باز شد.
فاطمه دم در ورودی وایساده بود با یه پلاستیک آبی
_ مرسی نفس.
فاطمه_ اینم برای شماست.
و بعد پلاستیک رو به طرف من گرفت.
_ چیه ؟
فاطمه _ یه هدیه. ببخشید ولی دوبار ازش استفاده کردم.
داخل پلاستیک همون سجاده و چادر نمازی بود که باهاش نماز خوندم.
_ ولی فا...
فاطمه_ خب دیگه مصدع اوقاتم نشو سرده.
_ مرسی
فاطمه _ بهش برسی
_ همچنین
فاطمه_ فدامدا
_ بابای
فاطمه_ خدانگهدارت
یه مکث کوچیک کردم و حس خوبی به این کلمه داشتم، بهم یادآوری میکرد که یه پشتیبان خوب و محکم دارم.
_ خدانگهدار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_چهل_ویکم
هدایت شده از پروانه های وصال
بار الها
به حق خوبی
به حق بزرگی
به حق انصاف
به حق حقانیت
به حق مهربانی
به حق عشق
بهترین ها را به حرمت این شب معنوی
برای همه دوستانم مقدر بفرما
🌟شبتون بخیر و آرام🌟
🔔تـــݪنگـــرامـــروز
✅ ما بنده خداییم و هر بنده ای موظف به اطاعت بی چون و چرا از ارباب خویش و نماینده اوست!
✅ البته در این میدان بندگی، کاملا آزاد و مختاریم!
📛 ولی بدانیم که با تخلف، خودمان را جهنمی کرده ایم و با توجه به اینکه اهل بیت همه چیز را کاملا روشن کرده اند، هیچ بهانه ای برای گمراهی نداریم نزد خدا!
👌 اهل بیت و مبلغان دین نیز، جز تبلیغ و گفتن، وظیفه دیگری ندارند
👇👇👇👇
🌴 آیه 12 سوره تغابن 🌴
🕋 وَأَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ ۚ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ
⚡️ترجمه:
خداوند را (در اوامر و نواهى شريعت) اطاعت كنيد و پيامبر را (در دستورات حكومت و سنّتهايش) پيروى نماييد، پس اگر روى گردانيد، (بدانيد كه) همانا بر رسول ما جز پيام رسانى آشكار (وظيفه ديگرى) نیست.
🌻🌱🌻🌱🕊🌱🌻🌱🌻
#بهشت_مادری
#آیت_الله_مظاهری
📚 اگر پدر و مادر، اهل #تحقیق و مطالعه باشند و در مقابل دید فرزندان خود با کتاب سر و کار داشته باشند، #فرزندان از شیرخوارگی با برداشت از رفتار والدین خود #کتاب خواندن را میآموزند و تا آخر عمر اهل #مطالعه میمانند.
📌 همچنانکه اگر پدر و مادر، صرفاً اهل #خوشگذرانی و تماشای فیلم و سرگرمیهای دیگر باشند و وقت خود را به #بطالت بگذرانند، نباید از فرزندان خود انتظار #مطالعه داشته باشند.
#کتابخوانی
#سبک_زندگی_اسلامی
💕💕💕
✅حکایتهای پندآموز
✍گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود ودپند گوید. پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! ▫کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. 🔼
گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید🌱
📚 تذكرة الاولياء، عطار نیشابوری
💕💕💕
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨
💌#دلنوشته_مهدوی
#سلام_پدر_مهربانم
❣مهدے جان!
▫️هیچ کس به من نگفت که چرا نشسته ای در هنگام شنیدن آن نام زیبا که قیام را خاطره آور است.
▪️چه بسیار نامهایت را شنیدم ولی غافل از اینکه وظیفه دارم برخیزم و به احترامت، شما را یاد کنم.
▫️به من نگفتند که امام صادق علیه السلام وقتی نام زیبایت را شنید که قرار است بیایی و چه زیبائی ها به همراه بیاوری، به روی پا ایستاد و احترام را به نهایت رساند.(1)
▪️حتی شنیده ام عالِم پاک دل آیت الله صافی وقتی در مجلسی همه قیام کردند عذر آورد که من پیرم و پاهایم طاقت ایستادن ندارد مرا ببخشید، اما بعد از لحظه ای تا مجری، نام مبارک شما را آورد؛ ناگاه آن عالم بزرگ، با زحمت به روی پا ایستاد در حالی که همه مثل من، نشسته بودند و غافل از وظیفه شان.
و آن عالم، به خود نگفت که بنشین، وقتی که همه نشسته اند!
▫️نه، اینجا جای نشستن نیست، من باید بگویم که آماده ام، هر وقت و هر جا که بخواهی با سر می آیم وکسی که حاضر نیست فقط ازجایش بلند شودوبنشیند چه طور می خواهد منتظر باشد؟!
▪️هر چند آنچه مهم جلوه می کند این است که احترام شما را در عمل به گفته های نورانی شما، حفظ کنم.
1- مکیال المکارم، ص245.
📚هیچکس به من نگفت
💌#دلنوشته_مهدوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
التماس دعا🤲
💕💕💕