eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشبختی چیز عجیبی است وقتی می آید گامهایش آنقدر آرام است که شاید صدای پایش را نشنوی اما وقتی نیست دردش را تا مغز استخوان حس می کنی خوشبختی یک حس درونی است خوشبختی حاصل نوع نگاه ها به زندگی ست تعبیری متفاوت از بودن و برداشتی آزاد از زندگی زندگی: ز = زیباییها را ببین ن = ندای درونت را بشنو د = دلها را شاد کن گ = گوش بسپار به سکوت ی = یاری رسان باش زندگی اینگونه است زندگی کن🌷 💕💕💕
🔴 آقای نمکی! چرا باید واکسن کرونا را از شرکت بیل گیتس و شرکت های امریکایی که تابحال میلیونها انسان را کشته اند بخرید؟ حتی افریقاییها از گیتس واکسن نمیخرند! با خود فکر نمیکنید چرا دارو را تحریم کرده اند و واکسن را آزاد؟ غفلت شماست یا خیانت؟!
وقتی گرسنه ای یه لقمه نون خوشبختیه . . . وقتی تشنه ای یه قطره آب خوشبختیه . . . وقتی خوابت میاد یه چرت کوچک خوشبختیه . . . خوشبختی یه مشتی از لحظاته . . . یه مشت از نقطه های ریز که وقتی کنار هم قرار می گیرن یه خط رو می سازن به اسم زندگی قدر خوشبختی هاتونو بدونید . . . 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون تعارف با دکتر مینو محرز از واکسن ساخته شده توسط ایران مطمئن باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رئیس ستاد اجرایی: نخستین تزریق تست انسانی واکسن هفته اول دی انجام میشود. بهترین و مطمئن ترین واکسن را در کشور تولید خواهیم کرد. به قدری مطمئنیم که همه‌ آماده تزریق این واکسن هستیم
زمین بهشت میشوداگر مردم بفهمند هیچ چیز عیب نیست جزقضاوت ڪردن دیگران هیچ چیز گناه نیست جزحق الناس هیچ چیز ثواب نیست جز خدمت به دیگران هیچ ڪس اسطوره نیست الّا در مهرباني و انسانیت 💕💕💕
✨﷽✨ 🌴می‌گویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید. روزی قافله‌ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر می‌رفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار می‌دهد تا در شهر به برادرش برساند. منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب می‌تواند کرد بی آنکه بریزد. 🐪چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر می‌رسد و امانتی را می‌دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان می‌کند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار می‌دهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد. چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی‌بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی می‌رود. در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان می‌کند،‌ دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین می‌ریزد. ✨چون زرگر این را می‌بیند می‌گوید: «ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد می‌باشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!» 💕💕💕
✨﷽✨ 🌼چهار ناظر حاضر بر زندگی انسان : ✍هرلحظه و هرزمان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند که قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند ❶⇦ ناظر اول〖خــدا〗 است. 🍀 ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؛ ‏آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند؟ سوره مبارکه علق آیه ۱۴ ❷⇦ ناظر دوم〖ملائک مقرب خدا〗 هستند؛ 🍀 الله تعالی میفرماید : ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید؛ از شما حرکتی سر نمیزند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند سوره مبارکه قاف آیه ۱۸ ❸⇦ سومین ناظر 〖زمین〗 است. 🍀 خداوند در قران کریم میفرماید : یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛ در آنروز زمین هرچیزی که دیده را بیان میکند. سوره مبارکه زلزال آیه ۴ ❹⇦ چهارمین ناظر 〖اعضاء و جوارح خود ما〗 می‌باشند. 🍀 الله سبحان میفرماید : تکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ در آنروز دست‌ها و پاها شهادت می‌دهند که چه کاری کرده‌اند. 📚سوره مبارکه یس آیه ۶۵ 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کرانچی سیب زمینی🌺🌺 به راحتی در خانه کر انچی سیب زمینی درست کنید👩‍🍳 مواد لازم👇👇 سیب زمینی: نیم کیلوگرم پنیر چدار: ۱۰۰ گرم نشاسته ذرت: ۱۰۰ گرم نمک: ½ قاشق چایخوری فلفل سیاه: ¼ قاشق چایخوری پودر فلفل پاپریکا، پودر سیر و پودر پیاز: در مجموع ½ قاشق چایخوری جعفری خشک و کنجد: اختیاری طرز تهیه برای درست کردن اسنک کرانچی سیب زمینی پنیری ابتدا باید سیب زمینی‌ها را بشورید و آب‌پز کنید. پوست سیب زمینی‌ها را بگیرید و خوب له کنید. سپس پنیر چدار رنده شده، نمک و فلفل سیاه را اضافه کنید و خوب هم بزنید و ورز دهید تا یکدست شود. اگر کرانچی تند و فلفلی دوست دارید به جای فلفل سیاه از پودر فلفل قرمز استفاده کنید. در صورت تمایل مقداری جعفری خشک و کنجد هم به مواد اضافه کنید. سپس مایه سیب زمینی به دست آمده را روی یک تخته یا سطح کارتان پهن کنید. طرز تهیه کرانچی سیب زمینی پنیری خانگی به ساده‌ترین روش ممکن قطر مایه باید ۱ سانتی‌متر باشد و سپس با یک چاقوی تیز به صورت برش‌های باریک برش بزنید. در یک ماهیتابه گود مقداری روغن بریزید. قرار است کرانچی‌ها در روغن شناور باشند پس مقدار روغن کم نباشد. بعد از اینکه روغن خوب داغ شد کرانچی‌ها را در روغن داغ سرخ کنید. در یک دیس دستمال بگذارید و کرانچی‌ها را روی آن بچینید تا روغن کرانچی گرفته شود. 👩‍🍳👩‍🍳〰〰〰〰〰〰👩‍🍳👩‍🍳
پروانه های وصال
🌟سیده‌ی نساء عالمیان در ادامه فرمودند: 🌸و نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ ا
🌟سیده‌ی نساء عالمیان در ادامه فرمودند: 🌸و نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَخْذَى الْخَلْقَ بِاِنْزالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها... 🌸و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذاری آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگی آنها مردم را به سپاسگزاری خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد. ندبه یعنی صدا کردن آن مندوب است. ما در دعای ندبه‌، وجود امام زمان علیه‌السلام را صدا می‌کنیم. مندوب یعنی مُستحب؛ برای این‌که خدا صدا کرده است که ما داریم بندگی می‌کنیم. ندبه هم به معنای صدا کردن و هم گریه کردن و هم به معنی آن چیزی که خداوند دوست دارد، می‌باشد. وَ نَدَبَهُمْ یعنی خداوند مردم را دعوت کرده است. لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها برای این‌که مردم از خدا بخواهند نعمت‌هایش را بیشتر کند. اِسْتِزادَ باب استفعال است. یعنی طلب زیاد کردن. یعنی به واسطه‌ی شکر، زیاد شدن نعمت‌ها و محامد را دعوت کرده است. برای این‌که به واسطه‌ی شکر طلب زیادی بکنند. یعنی مدام بگویند: خدا را شکر؛ در قرآن هست: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ اگر شکر کنید ما زیاد می‌کنیم. پس شکر اِسْتِزادَ است. خدا دعوت به چه دلیل دعوت کرده است مردم را لاِسْتِزادَتِها به شکر کردن؟ بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها برای این‌که خداوند نعمت‌ها را قطع نکند و متصل باشد. یعنی خدا خواسته است که مرتب و مدام شکر نعمت کنیم و این‌که از خدا نعمت‌های بیشتری بخواهیم و خداوند نعمت‌ها را برای ما متّصل کند. ادامه دارد...👇🏾👇🏾👇🏾
پروانه های وصال
🌟سیده‌ی نساء عالمیان در ادامه فرمودند: 🌸و نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ ا
....وَ اسْتَخْذَى الْخَلْقَ بِاِنْزالِها اسْتَخْذَى، "خ" و "ذ" خذی یعنی فروتنی کرد. اسْتَخْذَى یعنی خواست که دیگران فروتنی کنند. وَ اسْتَخْذَى الْخَلْقَ بِاِنْزالِها یعنی خدای متعال خواسته است از مردم که فروتنی کنند به خاطر این‌که سرشاری نعمت را بیشتر کند. اِنْزالِها یعنی نعمت را نازل کند و فرو بریزد. خداوند خواسته است برای این‌که مردم نعمت‌شان بیشتر شود، فروتنی کنند. پس با شکر کردن و فروتنی نمودن، طلب زیادی کنند. بنابراین اگر شکر کنند، نعمت‌ها متصل می‌شود و اگر فروتنی نمایند، خداوند نعمت‌های خودش را نازل می‌کند. ادامه دارد...👇🏾👇🏾👇🏾
پروانه های وصال
....وَ اسْتَخْذَى الْخَلْقَ بِاِنْزالِها اسْتَخْذَى، "خ" و "ذ" خذی یعنی فروتنی کرد. اسْتَخْذَى یعنی
...وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها به خانواده‌ی داغ‌دیده می‌گویند: خداوند به شما صبر جزیل عطا کند. یعنی صبر همراه با شکر و معنویّت و نه با اعتراض؛ حضرت می‌فرمایند: وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها خداوند از خلائق طلب حمد کرده است برای این‌که نعمت‌ها را زیباتر نماید. یعنی نعمت‌ها را جزیل کند. پس خدا از مردم خواسته است که طلب زیادی کنند برای اتصال نعمت‌ها. از مردم خواسته است که فروتنی کنند برای فرو ریختن نعمت‌های پُشت سَر هم. از مردم خواسته است که ستایش و حمد کنند برای این‌که نعمت‌های‌شان را جزیل کند. یعنی نعمت‌ها را فرو بریزد و ضمن این‌که می‌ریزد، بهترین نیز باشد. 🌸والْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌 شیطان میگه: همین یڪ بار ڪن، بعدش دیگه خوب شو! یوسف/9 خــدا میگه: باهمین یڪ گناه ،ممکنه بمیره و هرگز توبه نکنی، وتا ابد جهنمی بشی...!! بقره/81 ؟ ❌کار شیطان‌ وسوسه‌ است‌ نه‌ اجبار 💕💕💕 💔
گنجشڪ از باران پرسید : ڪار تو چیست باران با لطافت گفت : تلنگر زدن به انسانهایی ڪه آسمان خـــدا را از یاد برده اند . . . ‎ 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️آموختم " تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد. ♦️آموختم " گاهی از زیاد نزدیک شدن، فراموش می شوی. ♦️آموختم " تا با کفش کسی راه نرفتم، راه رفتنش را قضاوت نکنم. ♦️آموختم " گاهی برای بودن، باید محو شد. ♦️آموختم " دوستِ خوب پادشاهِ بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند. ♦️آموختم " از کم بودن نترسم اگر کم باشم شاید ولم کنند، ولی زیاد که باشم حیفم میکنند. ♦️آموختم " برای شناخت آدمها یکبار بر خلاف میلشان عمل کنم. 💕💕💕
جوان گفت : امام‌زمانت‌را میشناسے؟ پیرمرد : بلہ میشناسم! جوان : پس سلامش کن:) پیرمـرد: السلام‌علیڪ‌یاصاحب‌الزمان جوان لبخندے زد و گفت : و علیکم السلام:)🌹 آخ خدا تورو به بھترینات! همچین‌روزے رو.. نصیبمون‌ڪن🌱 💕💕💕
پروانه های وصال
گفتیم که: 👈🏼 به نتیجه رسیدن در امور دنیایی لزوما به "تلاش و به درست عمل کردن ما" بستگی نداره. 🔵 چو
79 قبول اعمال 🔶 به اینجا رسیدیم که به نتیجه رسیدن در امور دنیایی لزوما به "تلاش و به درست عمل کردن ما" بستگی نداره. 🔵 چون گاهی از اوقات دستگاه امتحان به ما اجازه میده که "با وجود عملکرد نادرست به نتیجه برسیم" تا در همین نتیجه هم از ما دوباره امتحان گرفته بشه. ⭕️ در یه جایی هم ممکنه که ما کاملا به وظیفه خودمون عمل کنیم ولی به نتیجه نرسیم. ✔️✔️✔️ در اینجا نباید احساس شکست کنیم چون به وظیفه خودمون در امتحان عمل کردیم. ☢️ «حتی این نگاه که آیا خدا از ما قبول میکند و به عمل ما نتیجه میده؟» هم نتیجه نگاه اشتباهی هست. ✅ چون ممکنه که خدا عمل ما رو قبول کنه ولی نتیجه دنیایی به عمل ما نده. ⭕️ بر عکس هم ممکنه اتفاق بیفته و خدا عملی رو از ما قبول نکنه ولی نتیجه دنیایی به ما بده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_پنجاه_و_پنجم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به روايت اميرحسين .........
❤️ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤️❤️ به روايت حانيه ........................................ کلا امروز روز گیج بودن من بود، همش داشتم خرابکاری میکردم ، اون از صبح ، اینم از الان. همش فکرم درگیر اتفاقی که صبح افتاد بود، نمیتونستم منکر این بشم که این پسر یه جذبه ای داشت که منو جذب میکرد ، از همون روز اول که دیدمش انگار با بقیه مردای مذهبی که دیده بودم ، جز بابا و امیرعلی ؛ فرق میکرد. از طرفی من استارت تغییراتم با حرف اون زده شد. فاطمه_ کجایی حانیه؟ چته تو امروز؟ _ ها ؟ چی؟ چی شده؟ فاطمه_ هیچی راحت باش. به توهماتت برس من مزاحم نمیشم . _ عه. توام. فاطمه _ عاشق شدی رفت. _ عاشق کی؟ فاطمه_ الله علم _ یعنی چی؟ فاطمه_ هههه. یعنی خدا داند _ برو بابا . . . _ اه اه اه خاموشه مامان_ چی خاموشه؟ _ عمو. دوروزه خاموشه. من دلشوره دارم مامان مامان _ واه دلشوره برا چی؟ توکلت به خدا باشه . اصلا چرا باید کاری بکنه چون نماز خوندی؟ چه حرفا میزنیا. بیخیال صحبت با مامان شدم ، ذهنم حسابی درگیر بود ، درگیر عمو و رفتاراش. درگیر اون پسره. درگیره درس و دانشگاه که تصمیم به ادامش داشتم. و چیزی که خیلی این روزا ذهنمو درگیر کرده بود ، دوست شهید. یه جا تو تلگرام خونده بودم که بهتره هرکس یه دوست شهید داشته باشه ، کسی که لبخندش، چهرش و حتی زندگینامه اش برات جذابیت داشته باشه . اما من دو دل بودم ، چون هنوز تو خیلی چیزا شک داشتم ، چرا چادر ؟ درکش نمیکردم . فقط حجابو میتونستم درک کنم . چرا شهادت؟ چرا جنگ؟ چرا همسر شهدا از شوهراشون میگذرن؟ و خیلی چراهای دیگه که باید دنبال جوابشون باشم..... ❤️❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ من در طلبم روی تورا میخواهم بی پرده بگویمت تورا میخواهم شعر از خانم 💗 افسانه صالحي💗 ❤️❤️❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ .
پروانه های وصال
#هوالعشق❤️ #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_پنجاه_و_ششم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤️❤️ به روايت حانيه ...........
❤ ️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به روایت حانیه............ سرشو بالا گرفته بود ، به زور تونستم چشماشو ببینم چشماشو بسته بود ، سرخ شده بود و داشت میلرزید و زیر لب هم چیزی زمزمه میکرد ، نمیدونم چرا ، ولی دوست نداشتم منو تو این وضع ببینه. هرچند فکر کنم هنوز صورتمو ندیده بود چون سرم پایین بود و موهامم ریخته بود تو صورتم چشمای اونم بسته . به فکرم زد که سریع بلند شم و فرار کنم ، اما ترسیدم ، ترسیدم دوباره گیراونا بیوفتم ، تنها صدایی که شنیدم ، صدای یکی از اون پسرا بود که گفت _ اوه ساسی یارو از این بچه بسیجیاس، بدو بریم. و بعد سکوت...... چند دقیه گذشته بود و من فقط از سرجام بلندشده بودم و نشسته بودم رو زمین. که یه دفعه با صداش به خودم اومدم. پشتش به من بود_ شما هیچی ندارید...... دوباره گریم شدت گرفت، لرزش صداش و بی قراری هاش به خاطر وضعیت من بود ، ای خداااا، من چیکار کردم. _ یعنی چی؟ امیرحسین _ خب چیزی ندارید..... که..... که.... خب روسری چیزی....... وای خدا من چقدر خنگم . _ داشتم ولی ولی...... تو کوچه افتاده فکر کنم. بدون هیچ حرفی، رفت داخل کوچه ، با رفتنش دوباره ترسم برگشت ، نمیدونم چرا ولی وجودش برام سرشار از امنیت و آرامش بود. بعد از یکی دو دقیقه برگشت ، بدون این که نگاهی سمتم بندازه شالم رو گرفت طرفم ، زیر لب ممنونی گفتم و شال رو ازش گرفتم ، یکم اون طرف تر کیریپسم رو برداشتم و بعد از بستن موهام ، شالمو سرم کردم و موهام رو کاملا دادم داخل. بدون هیچ حرفی وایسادم سرجام. بعد از چند دقیقه برگشت طرفم یه لحظه سرشو اورد بالا و کاملا تعجباز معلوم بود ، نمیدونم چرا ولی علاوه بر تعجب یه غم خاصی تو چشماش بود امیرحسین _ سوارشین لطفا _ کجا؟ امیرحسین _ درست نیست...... یه دختر تنها......این موقع شب......میرسونمتون. با این وجود که اونم غریبه بود ، ولی بهش اعتماد داشتم ، یه حس عجیبی دلم رو قرص میکرد ، بی حرف سمت ماشین رفتم و نشستم عقب. امیرحسین _ خونتون کجاست؟ ادرس رو بهش دادم و اونم بی هیچ حرفی حرکت کرد. تقریبا نزدیکای خونه بودیم که به این سکوت پایان داد_ فکر میکردم......چادری شده باشن. _ من.....من.......متاسفم امیرحسین _ حجاب شما به من ربطی نداره. کلا عرض کردم نمیدونم چرا ولی وقتی گفت به من ربطی نداره یه غم عجیبی اومد سراغم. _ من فقط.....تو مسجد و مکان های مذهبی چادر سرم میکنم. سرشو تکون داد و دیگه هیچی نگفت . همزمان با رسیدن ما جلوی خونه ، امیرعلی هم رسید، با تعجب از تو ماشین هردوشون زل زده بودن به هم. بعد پیاده شدن و سلام و احوالپرسی کردن فکر کنم امیرعلی منو ندیده بود هنوز. الهی بمیرم داداشم چشاش سرخ شده بود ، درو که بازکردم . امیرعلی با تعجب به من و امیرحسین نگاه کرد، هرکس دیگه بود الان هزارجور فکر میکرد ولی امیرعلی کسی بود که از قضاوت متنفر بود . . . ماجرا رو براشون تعریف کردم البته نه همشو. قسمت کشیدن شال و افتادن جلوی امیرحسین رو فاکتور گرفتم. بعد هم با اصرار فراوون امیرحسین اومد تو و مامان هم کلی منو دعوا کرد و اخرش هم با گریه و زاری از امیرحسین تشکرکرد.......... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 و صدافسوس كه از حال دلم بي خبري ❣افسانه صالحي ❣ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 .
آغازکنم به نامت ای حضرت دوست هرآنچه شود به نامت آغاز،نکوست دفترچه‌ی عشق را اگربگشاییم سطراز پی سطر،آیتی ازتو دراوست سلام دوستان خوبم✋ صبحتون بخیر و پربرکت🌸
یک غذا خوری بین راهی بر سر در ورودی اش با خط درشت نوشته بود: شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آنرا از نوه ی شما دریافت ‌خواهیم کرد! راننده ای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فورا پارک کرد و وارد رستوران شد و ناهار مفصلی را سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود. ولی دید پیش خدمت با صورت حسابی بلند و بالا جلویش سبز شده است... با تعجب پرسید: مگر شما ننوشته اید پول غذا را از نوه ی من خواهید گرفت؟ پیش خدمت با خنده جواب داد: چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ولی این صورت حساب مربوط به پدر بزرگ مرحوم شماست! ✅ اين داستان، حقيقتی را در قالب طنز بيان می دارد که کاملا مصداق دارد. ممکن است ما کارهایی را انجام دهيم که آيندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند! 💕💕💕