متنی بسیار زیبا👌
امروز هرگاه خواستید
کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید
به کسانی فکر کنید
که قادر به تکلّم نیستند.
قبل از اینکه بخواهید
از مزّه ی غذای تان شکایت کنید،
به کسی فکر کنید که
اصلاً چیزی برای خوردن ندارد.
امروز پیش از آنکه از
زندگی تان شکایت کنید،
به کسی فکر کنید که
خیلی زود هنگام، از دنیا رفته
قبل از آنکه از فرزندان تان
شکایت کنید، به کسی فکر
کنید که آرزوی بچّه دار شدن دارد
پیش از نالیدن از مسافتی
که مجبورید رانندگی کنید،
به کسی فکر کنید که مجبور
است همان مسیر را پیاده طی کند.
و پیش از آنکه از
شغل تان خسته شوید
و از آن شکایت کنید
به افراد بیکار و ناتوان
و کسانی که در آرزوی
داشتن شغل شما هستند فکر کنید.
زندگی،یک نعمت است
با غر زدن و نالیدن به کام
خودتان و اطرافیان تلخش نکنید
👤دکتر الهی قمشهای
💕❤️💕
از ابليس پرسيدند؛
چرا از دست مسلمانها فرار میڪنی؟؟
در پاسخ گفت: مهارتهای دزدی، ريا،
ڪلاهبرداری، حيله گری، دروغ و رشوهخواری را به آنها آموختم
و بوسيله اينها ڪاخ و ماشين و مزرعه و ویلا خريدند و ساختند!
و بر روی آنها نوشتند:
هذا من فضل ربی...!
نمڪنشناسها منڪر من شدند...!!
💕❤️💕
🌺﷽🌺
#دوڪلامحرفحساب🌸🌱
ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯ سبڪ ترین ﭼﯿﺰﻫﺎیےست
ڪھ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﻤﻞ مےشود…
ﻭﻟـے ﺍﺯ سنگین ترین ﭼﯿﺰﻫﺎیےست
ڪھ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ باید بخاطر نحوه
استفاده اش؛پاسخگو باشیم
مواظب باشیم..🚫
اینموبایلماراجهنمےنڪند!
#بهخودمونبیایم:)
💕❤️💕
بی بی خدا بیامرز میگفت:
هرکسی نون دلش و میخوره
هر وقت نون دلت رو خوردی برکت سرازیر میشه تو زندگیت
بی بی میگفت :
فکر نکنی برکت فقط پوله ها
همین که دلت خوش باشه یعنی برکت به حالت
همین که شب که از سر کار میای خونه و چراغ خونت روشن باشه و بوی غذا از آشپزخونت بیاد بیرون یعنی برکت
هرجا که زانوهات تاب سنگینی بار مشکلات رو نداشت و عزیزی زیر بازوانت رو گرفت که بلند شی یعنی برکت
اگر اولاد اهل داشتی و زنی داشتی که با کم و زیادت ساخت یعنی برکت
بی بی میگفت:
برکت زندگی به شمار دستهاییه که
تو سفرت باز میشه
برکت به تعداد قلبهاییه که توشون جا
داری و برات می تپه
همین که کسی تو زندگیت اومد و کلی از بار زندگیت و ناخواسته به عهده گرفت یعنی برکت
این که آنقدر عمر با عزت داشته باشی که نوه و نتیجه هات و دور و برخودت خوش ببینی یعنی برکت
بی بی خدابیامرز میگفت:
اره عزیز دلم برکت فقط به پول نیست
برکت به دل خوش و آدمهای سبز توی زندگیته
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
💕❤️💕
دل هرچه بشکند قیمتی تر میشود
خداوند میفرماید:
من در دلهای شکسته جای دارم.
شیطان صاحبان دلهای شکسته را
نمیتواند ببرداگر هم ببرد، رها میکند
لذا نزد خدا محترمند.
📚مصباح الهدی
•مرحوم دولابی🍃
💕❤️💕
از بهلول پرسیدند درقبرستان چه میکنی؟؟؟
او در جواب گفت:
با جمعی نشسته ام که به من آزار نمیرسانند
حسادت نمی کنند
دروغ نمی گویند
طعنه نمیزنند
خیانت نمی کنند
قضاوت نمی کنند
مرا به یاد سرای آخرت می اندازند
و
بالا تر از همه ی اینها اگر از پیششان بروم...
پشت سرم بد گویی نمی کنند.
💕❤️💕
🔴 تلنگر
مغازهدار محل، هر روز، صبح زود ماشین سمندش را در پیاده رو پارک میکند، مردم مجبورند از گوشه خیابان رد شوند.
سوپرمارکتی، نصف بیشتر اجناس مغازه اش را بیرون چیده، راه برای رفت و آمد سخت است.
کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل میکند، یا به ناهار و نماز میرود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع کانالهای تلگرام و اینستاگرامش را چک میکند.
بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور میبیند، لولهها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب میزند در حالی که پولش را پیشتر گرفته است.
کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره میزند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بیوفتد!
استاد دانشگاه، هر جلسه بیست دقیقه دیر میاد و قبل از اتمام ساعت، کلاس را تمام میکند جالبتر اینکه مقالات پژوهشی دانشجویان را به نام خودش چاپ میکند.
دانشجو پول میدهد، تحقیق و پایان نامه را کپی شده میخرد و تحویل دانشگاه میدهد تا صاحب مدرک شود.
پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمیکند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس میدهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود.
همه اینها شب وقتی به خانه می آیند، هنگامی که تلگرام را باز میکنند از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن میگویند و در اینستاگرام پستهای روشنفکری را لایک میکنند. همه هم در ستایش از نظم و قانونمداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند اما وقتی نوبت خودشان میرسد، آن میکنند که میخواهند.
جامعه با من و تو، ما میشود، قبل از دیگران به خودمان برسیم.
💕❤️💕
"رک بودن"
یعنی من در مورد مسائل مربوط به خودم
با صراحت جواب بدم؛
مثلا
این غذارو دوس ندارم
مهمونی نمیام
حوصله ندارم
و...
"گستاخ بودن"
یعنی من در مورد مسائل شخصی دیگران
مانند رنگ مو،چاق و لاغر بودن،سایز بینی،نوع پوشش،اظهار نظر کنم.
در قالب "رک بودن" به دیگران توهین نکنیم.
💕❤️💕
✅ مرد صابونی
✍در مغازه عطاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سِدر و کافور به دکان من وارد شدند. متوجه شدم اهل بصره و مردم عادی نیستند. با پرسش و اصرار متوجه شدم از ملازمان حضرت حجت هستند. با تضرع و زاری از آنها خواستم مرا به ملاقات حضرت ببرند. در نهایت پذیرفتند و به راه افتادیم.
در راه باران گرفت. اتفاقا من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. وقتی باران را دیدم به یاد صابون ها افتادم و خاطرم پریشان شد. مقداری که رفتیم در دامنه ی بیابان به چادری رسیدیم. یکی از ملازمان گفت حضرت در آن چادر است و برای گرفتن اذن دخول برای من، به داخل رفت.
💥گفت و گوی آنها را شنیدم که حضرت فرمودند: او را به جای خود برگردانید و دست رد به سینه اش بگذارید، تقاضای او را اجابت نکنید و در شمار ملازمان ما ندانید، زیرا او مردی است صابونی.
📚 کتاب میر مهر، ص ٣٠٨
آل عمران، آیه ٩٢: "لَن تَنَالُوا البِرَّ حَتَّی تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ"
💕❤️💕
کیک شکلاتی با روکش موز و خامه 🍌🍫
مواد لازم:👇
آرد 500 گرم
شکر 200 گرم
پودر کاکائو 100 گرم
بیکینگ پودر 2 قاشق چایخوری
وانیل به میزان دلخواه
نمک یک پنس
روغن 150 میلی لیتر
آب 350 میلی لیتر
شیر 200 میلی لیتر
مواد لازم برای رویه موز و خامه:👇
خامه قنادی 200 میلی لیتر
موز 3 یا 4 عدد
شکلات چیپسی 100 گرم
شیر یک لیوان
طرز تهیه:👇
فر را روشن كرده و روی دمای 180 درجه سانتیگراد تنظیم کنید تا گرم شود. آرد، شکر، پودر کاکائو، بیکینگ پودر، وانیل و نمک را در ظرفی مخلوط کنید. روغن، آب و شیر را اضافه کرده و خوب بزنید تا مایه یکدست شود. مایه را در قالب مورد نظر ریخته و داخل فر به مدت 30 دقیقه بذارید تا آماده بشه.
بگذارید کیک کاملا خنک شود.به کمک چاقو، لایه پف کرده کیک رو بردارید و پودر کنید.حالا با کمی شیر روی کیک رو خیس کنید.خامه رو با بقیه شیر و شکلات چیپسی مخلوط کنید و آن را روی کیک بریزید و موزها رو در قسمتهای مختلف آن فرو ببرید.در آخر کیک پودر شده رو رویش بریزید.با پودر پسته(دلخواه) تزیین کنید.
پروانه های وصال
✍ #نکات_دعای_عهد 25 🔸وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ... خدایا مرا به راه او در آور... 🕋در میان سخنان
✍ #نکات_دعای_عهد 26
«مولای جذاب»💕
🔮و أَنْفِذْ أَمْرَه...؛ و فرمانش را نافذ کن...
💥منظور از «نفوذ امر او» اینه که آثار حقیقت او در آفاق و انفس ظاهر شود، یعنی حضرت با ظهورش در اوضاع عالم تصرف کند زیرا که ظهور ایشان ، میزان و محک حقایق و اسرار خلایق هست.
☀️مثل آنکه نیکی نیکان و بدی بدان را ظاهر کند. هر چند در ظاهر ، نیکی نیکان قبل از ظهور، مخفی و بدی بدان مخفی بوده باشد.
⭕️ و البته در حین این درخواست باور داریم که زمام همه امور به دست خداوند است و تقدیر و تدبیر جهان هستی بر وفق حکمت مختص او است.
✅ همه امور به اذن اوست و چیزی خارج از قدرت او نیست، اگر چه مخلوق در حد خود، قدرت و اختیاری داشته باشد و البته همهی این ها برای کسی است که استعداد و ظرفیت این همه خواسته را دارد.
آسیابانی پیر در دهی دور افتاده زندگی می کرد .
هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن می برد، علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمی داشت، مردم ده با اینکه دزدی آشکار وی را می دیدند ، چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای نداشتند و فقط نفرینش می کردند.
پس از چند سال آسیابان پیر، مُرد و آسیاب به پسرانش رسید.
شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره ای بیاندیشید که به سبب دزدی گندم های مردم از نفرین آنها در عذابم...
پسران هریک راه کار ارائه نمود. پسر کوچکتر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده و تنها دستمزد می گیریم ؛ پسر بزرگتر گفت : اگر ما چنین کنیم ، مردم چون انصاف ما را ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود. " بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه از او برداریم. با این کار مردم به پدر درود می فرستند و می گویند، خدا آسیابان پیر را بیامرزد او با انصاف تر از پسرانش بود."
چنین کردند و همان شد که پسر بزرگتر گفته بود.
مردم پدر ایشان را دعا کرده و پدر از عذاب نجات یافت و این وصیت گهر بار نسل به نسل میان نوادگان آسیابان منتقل شد و به نسل مسئولین ما رسید!
💕❤️💕
#عجب_مثالی_زدند_حضرت...❗️
🍃امام باقر (ع) : حريص به دنيا ، همانند كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر دور خود مى تند ، خارج شدن از پيله بر او سخت تر مى شود ، تا آن كه از غصه مى ميرد.
📚منبع : كافى، ج ۲، ص ۳۱۶
💕❤️💕
پروانه های وصال
#حتما بخونید
📌بعد از نماز ظهر بود حدود ساعت ۲ بعد از ظهر کوچه ها خیلی خلوت بود من و کمیل روبروی کوچه زیر سایه یک درخت مشغول صحبت کردن بودیم ناگهان دیدم که کمیل رنگش پرید و سرش را پایین انداخت😓😓 چند لحظه ای بود که سرش پایین بود سرش را بالا اورد و گفت مهدی همین جا بمان من گفتم چی شده گفت: گفتم همین جا بمان ، جلو نیا☝️
به پشت سرخودم نگاه کردم و دیدم که خانم وآقایی درحال نزدیک شدن بهماهستند مردیورزشکار و درشتاندام بود💪
با خودم گفتم فکر کنم کمیل هوس کتک خوردن کرده همچنانکه کمیل جلو میرفت من خودم را برای کتک خوردن آماده کردم گفتم کمیل تو ورزشکاری من چی بگم من که کتکه رو خوردم😢🤕
به سمت آنها رفت ومن هم پشت سر او حرکت کردم
به آنها رسید سلام کرده همین طوری که سرش پایین بود گفت ببخشید میشه خواهشی از شما بکنم⁉️
اجازه بدهید چند لحظه ای به همسر شما نگاه کنم و از اون لذت ببرم.......
آن مرد به شدت عصبانی شدو گفت: حرف دهنت را به فهم.😡😡😡
کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد...
اجازه بدهید چند لحظه به همسر شما نگاه کنم از اون لذت ببرم. مرد به شدت عصبانی شده و سیلی محکمی به صورت کمیل زد😤😤😤 ، کمیل دوباره در خواست خودش را تکرار کرد و این دفعه سیلی محکم تری به صورت کمیل زد👊 همسرش گفت نه به سر پایینت نه به این حرفات خجالت بکش😠 چرا همچین درخواستی میکنی؟
کمیل گفت نمیدونستم اگر ازشما اجازه بگیرم شما ناراحت میشوید و الا مثل دیگران که بدون اجازه از همسر شما لذت می بردند من هم لذّت میبردم...
جوان به شدت عصبانی شد #سیلی محکمی با دست چپ به صورت کمیل زد 😔😞
آن لحظه کمیل دستشو جای سیلی گذاشت و نشست روی زمین شروع به گریه کردن کرد 😭😭
فکر کنم یادش افتاد به "مادر" شایدم باخودش میگفت مادر من مردم جوانم ورزشکارم ولی شما ... 😭😭😭😭💔
من به جوان گفتم حالا سیلی میزنی بزن ولی چرا با دست چپ زدی😭 یادش اوردی که در کوچه ها مادرش را زدند😭 در حالی که مادر ۱۸ ساله بود و او فقط یک نوجوان بود💔💔
این جوان حیرت زده به کمیل نگاه می کرد نمیدانست چه کند همسرش گفت: این که می گویند #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) هست؟ و من گفتم بله...
یادش اوردی حضرت زهرا ( سلام الله علیها )را زدند😔 وقتی این را شنید روی زانوهایش افتاد و از کمیل عذر خواهی کرد کمیل او را در آغوش گرفت وهر دو شروع به گریه کردند😭😭 کمیل به او گفت تورو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود از همسرت بخواه که همیشه با "چادر" باشد وان جوان گفت قول میدهم که هیچ وقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود☝️
چند سالی گذشت
کمیل شهید شد💔🕊 والان تشیع جنازه کمیل هست همچنانکه دم در خانه شهید ایستاده بودم دیدم که همان جوان می آید ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت : کمیل چه شده است ؟ تصادف کرده ؟
گفتم ، شهید شده است🕊
گفت ، کجا ؟
گفتم ، سوریه
گفت ، مگر میگذارند کسی برود ؟
گفتم ، بله پاسدارها میروند
گفت ، مگر او پاسدار بود ⁉️
گفتم ، بله اوحدود ۴ سال است که پاسدار است
گفت ، سوریه بوده ؟
گفتم بله و ناگهان ناخواسته گفتم: سوریه حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) دختر همان کسی که در کوچهها سیلی خورده 😔💔
گریه اش گرفت وبا کنده های زانو افتاد روی زمین😭
خیره خیره بعکس شهید نگاه می کرد و گفت: کمیل من به قول خودم عمل کردم توروخدا کمکم کن مثل تو شهیدشم😔
📝 اری شهدا همیشه در همه جا تاثیر گذارند....
شهید مدافع حرم کمیل قربانی🌹