eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشبختی چیز عجیبی است وقتی می آید گامهایش آنقدر آرام است که شاید صدای پایش را نشنوی اما وقتی نیست دردش را تا مغز استخوان حس می کنی خوشبختی یک حس درونی است خوشبختی حاصل نوع نگاه ها به زندگی ست تعبیری متفاوت از بودن و برداشتی آزاد از زندگی زندگی: ز = زیباییها را ببین ن = ندای درونت را بشنو د = دلها را شاد کن گ = گوش بسپار به سکوت ی = یاری رسان باش زندگی اینگونه است زندگی کن🌷 💕🧡💕
‍ 🌷این متن را باید طلا گرفت🌷 🌸 هیچوقت با کسی بیشتر از جنبه اش؛ 🎀 رفاقت نکن.... 🎀 درد دل نکن ..... 🎀 شوخی نکن .... 🌸 حرمت ها شکسته میشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸 هیچوقت به کسی بیشتر از جنبه اش؛ 🎀 خوبی نکن... 🎀 محبت نکن... 🎀 لطف نکن... 🌸 تبدیل به وظیفه میشه 🌸 هیچوقت از کسی بیشتر از جنبه اش؛ 🎀 خوبی نخواه.... 🎀 کمک نگیر... 🎀 انتظار نداشته باش... 🌸 که منت میشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ 💕💛💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به آسمان نرسد هر که حیدری نشود که بی ولای علی(ع)هم پیمبری نشود قسم به راه علی از مسیر گمراه است کسی که گوش به فرمان رهبری نشود چشم انتظاران صاحب زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این پیام را همیشه و تا آخر عمرتون يادتون باشه... بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته... خم میشن تا گردو رو بردارن، یهو الماسه می افته رو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره... میدونی چی می مونه...؟ یه آدم دهن باز... یه گردوی پوک... و یه دنیا حسرت... مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم ... میدونی الماسهای زندگی آدم چی میشه : پدر، مادر، همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و... هستند...! 💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به گفته مادرش، مراقبه‌ها در مورد هادی پیش از تولدش آغاز شد، از همان کودکی راهش مشخص بود، نمازشب میخواند در قنوتش شهدا را دعا میکرد . کسی که همه‌اش زمزمه یا حسین (ع) روی لب دارد، عشقش به اهل بیت مشخص میشود، به همین خاطر شهید ذوالفقاری مداح هیئت رهروان شهدا و عاشق هیئت موج ‌الحسین بود؛ کمدش پر بود از عکسهای حاج همت، شهید دین ‌شعاری و ابراهیم هادی، بیشتر وقتش برای بسیج و کار فرهنگی برای شهدا بود، و آخر عشقش به طلبگی ختم شد، نجف را انتخاب کرد و از این راه به شهادت رسید . نحوه ی شهادت شهید ذوالفقاری: نزدیک ظهر روز یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ بود که شیخ هادی به همراه دیگر رزمندگان به روستای مکشیفیه در بیست کیلومتری سامرا وارد شدند. ساختمان کوچکی در آنجا وجود داشت که بیست نفر از نیروهای عراقی به همراه هادی به داخل آن رفتند. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که یک بولدوزر انتحاری با بدنه ای پوشیده شده از ورق های آهن (ضد گلوله) از سمت بیرون روستا به سمت سنگرهای نیروی مردمی حرکت کرد. لحظاتی بعد صدای انفجاری آمد که زمین را لرزاند! صدها کیلو مواد منفجره، آسمان را سیاه کرد. انفجار به قدری عظیم بود که پیکر شهدا قادر به شناسایی نبود. در اصل پیکر هادی ذوالفقاری پرت شده بود و بعد از ۴ روز بدن این شهید بی پلاک شناسایی شد. طلبه شهید محمد هادی ذوالفقاری
شکست بخشی از زندگیست اگر شکست نخورید نمی آموزید اگر نیاموزید هر گز تغییر نخواهید کرد.
یکی از بزرگان میگفت: ما یک گاری چی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند. یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟ گفتم: بله! گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است! من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟ گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند...!! از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد. سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم. یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد... 💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساندویچ فلافل (با فر) مواد اولیه (با کمی تغییر) نخود ۸۰۰ گرم پیاز قرمز متوسط ۲عدد جعفری خورد شده مقداری پودر زیره سبز یک قاشق چای خوری پودر چیلی یک دوم ق چ پودر تخم گیشنیز یک دوم ق چ سیر دوحبه ارد الک شده ۱۳۰ گرم روغن زیتون چهار قاشق غ . مواد را با غذا ساز میکس کنید و روی ظرف فر گذاشته به مدت ۳۰ دقیقه در فر با دمای ۲۰۰ درجه سانتیگراد اجازه پخت دهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛱آدمها وقتی ناامید می شوند به خیلی کمتر از آنچه لیاقتش را دارند راضی می شوند و این دلیلی ست برای وجود آدمهای نالایق در زندگیمان... 💕💙💕
⛱اگر بخواهی نعمتی در تو زیاد شود، باید آنرا ستایش کنی. حتی وقتی گیاهی راستایش کنی، بهتر رشد میکند تقدیر کنید، ستایش کنید، تأیید کنید تا نعمتهای خدا بسوی شما سرازیر شود 💕🧡💕
پیوست ..دعای خیر عارفی را پرسیدند:‌ بدین در آمده‌ای،‌ هدیه چه آورده‌ای؟ گفت: گدایی که بر در خانه‌ی سلطان آید، از او نمی‌پرسند که چه آورده‌ای، بلکه از او می‌پرسند:‌ ای گدای بی‌نوا! چه می‌خواهی؟‌ دستی که به درگاه شاهان دراز می‌شود، خالی می‌آید و پر برمی‌گردد. نه اینکه چیزی می‌آورد و چیزی می‌برد. 🌹 «الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج» 💕❤️💕
بیاناتی از رهبر انقلاب به مناسبت شهادت امام هادی (ع) 🔹رهبر انقلاب: امام هادی و امامان دیگر (ع)، همه در این خط حرکت کرده‌اند که حاکمیت خدا را، حاکمیت قانون الهی را بر جامعه‌ها حکومت بدهند. 🔹تلاش‌ها شده است، جهادها شده است، زجرها کشیده شده است؛ زندان‌ها و تبعیدها و شهادت‌های پرثمر و پربار در این راه تحمل شده است.
افرادی كه انرژى مثبت دارند، اغلب مهربان و با عاطفه هستند،‌ به زمين و زمان مهربانی می كنند، غصه دارند اما آن را قصه نمی كنند تا خُلق مردم را تنگ نکنند، اغلب افرادى خوش خُلقند، دنبال نقاط مثبت هستند، در برابر ناملايمات زندگی خم به ابرو نمی آورند. اين افراد در بلند مدت يك نيرویی بدست می آورند كه از همه لحاظ مورد قبول اطرافيان هستند و به قول روانشناسان "شخصیت كاريزماتیک" دارند. امیدوارم تو هم به اندازه‌ای، کاریزماتیک باشی… 💕💚💕
◾️صلوات خاصه علیه السلام اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
🌿🌹🍃🌹🍃🌹🌿 🍃آیٺ اللہ حسن زاده آملے مےفرماید: 🌷🍃 یڪ روز بعد از نماز صبح همانگونہ ڪہ در سجاده نشستہ بودم و مشغول مناجاٺ و ذڪر پروردگار متعال بودم، 🌷🍃مڪاشفہ اے براے من اتفاق افتاد، در مڪاشفہ دیدم لبهاے من را با نخ و سوزن مےدوزند و بسیار هم درد و رنج دارد، 🌷🍃بعد بہ من گفتند این باطن عمل و سزاے ڪسے اسٺ ڪہ زبانش را از حرفهاے بیهوده نگہ نمےدارد. 🌸منبع:انسان در عرف عرفان🌸 ☆○°°°○°°°○🌿🌹🌿○°°°○°°°○☆ 💕❤️💕
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 106 🔶 امیرالمومنین علی علیه السلام میفرماید: النّفسُ مَجْبولَةٌ على سُوءِ الأدبِ
107 ❇️ یکی از خصوصیات ادب این هست که برخی از احساسات انسان رو پنهان میکنه. ☢️ مثلا ادب به انسان میگه اگه یه نفر رو خیلی دوست داشتی "زیاد ابراز نکن" یا اگه از یه نفر متنفر شدی "زیاد نشون نده". در حقیقت ادب به انسان میگه که حداقلی از محبت و نفرت خودت رو ابراز کن. 🔶 در واقع دین که مجموعه ای از اداب هست انسان رو طوری تربیت میکنه که بتونه احساسات خودش رو تحت کنترل خودش در بیاره. البته محبت به اهل بیت و برخی استثنائات موضوعش فرق میکنه که در آینده در موردش صحبت خواهیم کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_پنجاه_دوم: نظامی سابق سکوت آزار دهنده اي توي اتاق بود ... اگر قبول نمي کرد
: نقشه بزرگ 2 ماه فرصت ... بدون اینکه اسم شاهدم رو بهشون بدم ... یا اينکه بگم از کجا حقيقت رو پيدا کرده بوديم ... فقط اسم الکس بولتر رو بهشون دادم ... و فرصتي که ازش به عنوان طعمه براي گير انداختن بقيه اعضاي اون باند استفاده کنن ... بعد از اين مدت ... حتي اگه نتونسته باشن از اين فرصت استفاده کنن ... من از شاهدم استفاده مي کردم ... هر چقدر هم سخت يا حتي غير ممکن ... مجبورش مي کردم حرف بزنه و اون رو به جرم قتل به دادگاه مي کشيدم ... اما دلم نمي خواست به اين راحتي تموم بشه ... اون بايد تاوان تمام کارهايي رو که کرده بود پس مي داد ... جلسه مشترک تموم شد ... به زحمت، خودم رو تا پشت ميزم رسوندم و نشستم ... کوين از گروه شون جدا شد و اومد سمتم ... - مي خواستم ازت عذرخواهي کنم ... حرف هاي اون روزم خوب نبود ... که گفتم پليس خوبي نيستي ... و ... تو واقعا پليس خوبي هستي ... در تمام اين سال ها بهترين بودي ... نگاهم رو ازش گرفتم ... اوبران داشت به سمت مون مي اومد ... نمي خواستم جلوي اون حرفي زده بشه ... شايد کوين داشت ازم عذرخواهي مي کرد ... ولي اتفاق 10 سال پيش ... چيزي نبود که هرگز از خاطرات من پاک بشه ... خاطره اي که امثال کوين ... هر چند وقت يک بار، با همه وجود ... دوباره برام زنده اش مي کردن ... - فراموشش کن ... اوبران ديگه کاملا بهمون نزديک شده بود ... کوين که متوجهش شد ... با لبخند سري براي لويد تکان داد و رفت ... - پاشو ... بايد برگرديم بيمارستان ... - داشتم پرونده جان پروياس رو نگاه مي کردم ... توش نوشتن چند سال پيش توي يه حادثه دختر 3 ساله اش کشته شده ... هر چند افسر پرونده ... اون رو حادثه عنوان کرده اما فکر کنم بايد دوباره اين پرونده باز بشه ... پرونده رو کشيد سمت خودش ... و شروع به ورق زدن کرد ... - فکر مي کني حادثه نبوده؟ ... - اگه حادثه نبوده باشه چي؟ ... جان پروياس کسي بوده که با همه قوا جلوي اونها رو گرفته ... اگه حادثه، صحنه سازي بوده باشه ... و توي اون صحنه سازي به جاي خودش، دخترش کشته شده باشه چي؟ ... فکر مي کنم اين پرونده ارزشِ دوباره باز شدن رو داره ... پرونده رو بست و گذاشت روي ميز خودش ... - اينکه ارزش داره يا نه رو من پيگيري مي کنم ... و تو همين الان، يه راست برمي گردي بيمارستان ... با زبون خوش نري به خاطر عدم ثبات عقلي و رواني ... و به جرم خودآزادي و اقدام به خودکشي، بازداشتت مي کنم ... رفت سمت میزش و کتش رو از روي پشتي صندليش برداشت ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... - قبل از اينکه من رو ببري بيمارستان ... يه جاي ديگه هم هست که حتما بايد خودم برم ... دستم رو گذاشتم روي ميز ... و به زحمت از جا بلند شد بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_پنجاه_سوم: نقشه بزرگ 2 ماه فرصت ... بدون اینکه اسم شاهدم رو بهشون بدم ... یا
: افتخار دردناک در رو باز کرد ... بعد از ماه ها که از قتل پسرش مي گذشت ... و تجربه روزهايي سخت و بي جواب ... دوباره داشت، من رو پشت در خونه شون مي ديد ... - کارآگاه منديپ؟! ... چي شده اومديد اینجا؟ ... لبخند خاصي صورتم رو پر کرد ... - قاتل پسرتون رو پيدا کرديم آقاي تادئو ... اشک توي چشم هاش جمع شد ... پاهاش يه لحظه شل شد و دستش رو گذاشت روي چارچوب در ... نمي دونست بايد بخنده و شاد باشه ... يا دوباره به خاطر درد از دست دادن پسرش سوگواري کنه ... - بفرماييد داخل ... بيايد تو ... با سرعت رفت و همسرش رو صدا زد ... و من بدن بي حالم رو روي مبل رها کردم ... - کي بود کارآگاه؟ ... کي پسر ما رو کشته؟ ... به خاطر چي؟ ... مارتا تادئو ... زن پر دردي که بهش قول داده بودم تمام تلاشم رو انجام ميدم ... و حالا با افتخار مقابلش نشسته بودم ... هر چند براي پذيرش اين افتخار دردناک، هنوز زود بود ... - تمام حرف هايي که قبلا در مورد علت قتل کريس ... و اينکه زندگي گذشته اش، زندگي آينده اش رو نابود کرده ... يا اينکه اون دوباره به همون زندگي قبل برگشته ... اشتباه بود... کريس، نوجوان شجاعي بود که جانش رو براي کمک و حفظ زندگي ديگران از دست داد ... اون چيزهايي رو فهميده بود که مي تونست مثل خيلي ها بهشون بي توجه باشه و فقط به خودش فکر کنه ... به موفقيت خودش ... به آينده خودش ... به زندگي خودش ... اما اون شجاعانه ترين تصميم رو گرفت ... با وجود سن کمي که داشت نتونست چشمش رو به روي اطرافيانش ببنده ... و تا آخرين لحظه براي نجات اونها و حمايت از انسان هايي که دوست شون داشت مبارزه کرد ... و اين کاريه که من مي خوام بکنم ... نمي خوام اجازه بدم تلاش و فداکاري اون بي ثمر بمونه ... الان اگه چيز بيشتري بهتون بگم ... ممکنه همه چيز رو به خطر بندازم ... حتي جان شما رو ... اما مي تونم بگم ... همون طور که به قول دفعه قبلم عمل کردم ... اين بار همه تمام تلاشم رو مي کنم تا خون پسرتون پايمال نشه ... فقط تمام حرف هاي امشب بايد کاملا مثل يه راز باقي بمونه ... رازي که تا من نگفتم ... هرگز از اين اتاق خارج نميشه ... از منزل اونها که خارج شديم ... هر دو ساکت بوديم ... من از شدت درد ... و اون ... پاي ماشين که رسيدم ... سرماي عجيبي وجودم رو فرا گرفت ... نفسم سنگين و سخت شده بود ... اوبران در و باز کرد و نشست پشت فرمون ... دستم رو بردم سمت دستگيره در ... که ... حس کردم چيزي توي بدنم پاره شد و پام خالي کرد ... افتادم روي زمين ... سريع پياده شد و دويد سمتم ... در ماشين رو باز کرد ... زیر بغلم رو گرفت و من رو نشوند روي صندلي ... اون تمام راه رو با سرعت مي رفت ... اما سرعت من در از حال رفتن ... خيلي بيشتر از رانندگي اون بود ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹