『🦋』
#ڪلامشــــهـدا🌿
•° میــفرماید ڪه؛
فــقط یڪبار ڪافے استــــــ ازتــه دل خــــدا رو صــدا ڪنید
دیــگر مال خــودتـان نیــستید مـــال او مےشــوید!
- شهیدامیـرحاجامینــے🌿
💕💜💕
⚠️ #تلنگرانه
#اندکی_تفکر
ماه رمضون نزدیکه...چشماتو بذاری روهم شعبان هم رفته...تویی و مهمونی بزرگ خدا...
لباسات آمادس؟
شعبان مقدمه استا...
نفستو کنترل کن.
مهارش کن.خواست بکشونتت تو جاده خاکی بزن تو سرش...
بلند شو چادرتو با عطر حیا اتو بزن
دستکش نوازش به دست کن
و آستین همت بالا بزن براکمک...
نقابِ لبخند بزن که هیچی بهتر از شاد کردن دل خلق الله نیست
حواست باشه کفشاتو رو دل کسی جا نذاری...
💕🧡💕
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
✍ذکرها سه دسته هستن :
❤️ یه دسته پاک کننده اند؛
گناه و زشتی رو پاک میکنن؛
مثل: «اَستغفرالله»
💚 یه دسته مدادند؛
برامون حسنه مینویسند؛
مثل: «الحمدلله»،«سبحان الله»
و«لااله الاالله»
❤️ امّا یه ذکری هست؛ که هم پاک
میکنه و هم مداده،گناهان را پاک
میکنه بجاش حسنات مینویسه!!!
و اون ذکر:#صلوات بر محمد و آل محمد.
#ماه_شعبان
#بهار_صلوات
💕💚💕
∞🦋∞
⚠️ #تـــݪنگـــر
جوانــے رفتــــــ پیش پـــیرے گفتــــــــ :
#روزے ندارم گـــره افــتاده بڪارم
پــیر مرد گفتــــــ : دستــــــ پدرو مادرتــــ
را ببـــــوس..
گفــتم : چــرخ روزگــار بڪامم نیستــــــ
#برڪـتــــــ از خانه ام رفتــه استــــــ ..
گفتــــــــ :دستــــــ پدر و مادرتــــ را بــبوس!
💕💙💕
پروانه های وصال
#رمان_بانوی_پاک_من #قسمت_یازدهم شب شده بود و همه آماده شدیم که بریم.شالم رو سرم کردم و رفتم جلو.ا
#رمان_بانوی_پاک_من
#قسمت_دوازدهم
"کارن"
شب مامانو کشیدم کنار و بهش گفتم که موندن تو این خونه برام عذابه اما مامان اصرار داشت بمونیم چون بعد سال ها میدیدشون.منم پامو کردم تو یک کفش که من ازاین خونه میرم شما دوست داشتی بمون.
ازفرداشم افتادم دنبال خونه اما مگه پیدا میشد؟اگرم بود برای مجرد ها جایی نداشتن.این چه وضعشه؟جوونا با هرسرو وضعی راه میرن تو خیابون اونوقت حق اجاره دادن خونه به مجردا رو ندارن.واقعاعجیب بود.
رسیدم خونه دیدم مادرجون داره با تلفن حرف میزنه.فقط صدای مادرجون میومد.
_قربونت برم مادر که انقدر گلی.
_...
_نه فدات بشم این چه حرفیه حتما درگیر بودی دیگه مادر فدای سرت
_...
_آره آره هستن گلم هروقت دوست داشتی بیا.
_...
_نه چه مزاحمتی عزیزمادر؟تو رحمتی.
_...
_چشم عزیزم حتما.قربونت برم مواظب خودت باش.سلامم برسون.
_...
_حتما حتما.خدانگهدارت.
رفتم تو و گفتم:کی بود هماجون که انقدر قربون صدقش میرفتی!؟چشم خان سالار روشن.
خندید و اومد جلو بغلم کرد،گفت:ازدست تو پسر.دخترداییت بود.زهراخانم.
_همون چادریه؟
_اره مادر خیلی خانومه زنگ زد هم عذرخواهی کرد که نیومده هم اینکه سلام رسوند بهتون.
تودلم گفتم:میخوام نرسونه دختره امل.
رفتم تو اتاقم و درگیر لب تاب و آهنگام شدم.چند تا آهنگ قشنگ دانلود کرده بودم که داشتم گوش میدادم.
دراتاق زده شد و مامان اومد تو.
_در داره اینجاها.
اومد تو و نشست رو تخت.
_واسه اومدن تو اتاق پسرم باید اجازه بگیرم؟
هوفی کشیدم و گفتم:چیکار داری؟
_خونه بهت ندادن نه؟
_خوشحالی؟
باحرص گفت:این چه وضع حرف زدن با مادرته؟
_مامان بس کن تروخدا اعصاب ندارما.
دید به نتیجه ای نمیرسه ازاتاقم رفت بیرون
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_بانوی_پاک_من #قسمت_دوازدهم "کارن" شب مامانو کشیدم کنار و بهش گفتم که موندن تو این خونه برا
#رمان_بانوی_پاک_من
#قسمت_سیزدهم
تاشب خودمو مشغول کردم تا به چیزایی فکر نکنمکه عذابم میده.نیمه های شی بود و همه شام خورده بودن جزمن که از عصر پایین نرفته بودم.دوست نداشتم با سالار روبرو بشم.اصلا از خودش و قانوناش خوشم نمیومد.برعکس عاشق مادرجون شده بودم و راحت اسمشو صدا میزدم.برام شام هم آورد منم چون نخواستم دستشو رد کنم دولقمه ای خوردم.
صدای تقه ای به در اومد.
_بفرمایین.
پدربزرگ جان بودن.اومد تو و نشست رو تخت.
_بی مقدمه میرم سراصل مطلب..مامانت گفت میخوای بری.
هدفونم رو ازگوشم درآوردم چ گفتم:بله همینطوره.
_چرا اونوقت؟من چشم امیدم تو بودی پسر.عصای دستم میشی.
_مگه خودتون پسر ندارین؟
_اونا که همیشه نیستن پیشم.میخواستم کارخونه رو بسپرم دستت بچرخونی اما مثل اینکه نظرت یک چیز دیگه است.
پوزخندی زدم و گفتم:من چشمم به جیب بابام نبود،شما که دیگه جای خود داری.
عصبی،بلندشد و گفت:توخارج ادب یادت ندادن پسر؟
نخواستم دعوا بشه برای همین حرفی نزدم.اونم رفت.
پیرمرد بدعنق،گیرش افتاده به من.
صدای زنگ گوشیم منو از فکر بیرون اورد.جالبه این گوشی ما سال تا سال زنگ نمیزنه.نمیدونم کیه که یادم افتاده.
بادیدن شماره فهمیدم دوست قدیمیم دِرِکه.
_به رفیق قدیمی.چطوری؟
_یادی از مانمیکنی کارن جان.خوبم توخوبی؟
_میگذره.چیشد یادی ازما کردی؟
_دوست دخترت گیر داده بود زنگ بزن ببین کارن کجاست؟
_کی؟
_النا
_تحویلش نگیر بگو کارن مرده.
_عه کارن این چه حرفیه؟
_کار نداری حوصله ندارم درک؟
_مثل همیشه بی اعصاب.خدافظ
گوشیمو پرت کردم رو تخت و رو صندلی چرخدار لم دادم.
اعصابم حسابی بهم ریخته بود.خونه هم شده بود دردسر.اینجوری نمیشه باید یه فکری به حال خونه بکنم.حوصله بحث کردن با خان سالار رو ندارم.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_بانوی_پاک_من #قسمت_سیزدهم تاشب خودمو مشغول کردم تا به چیزایی فکر نکنمکه عذابم میده.نیمه ها
#رمان_بانوی_پاک_من
#قسمت_چهاردهم
صبح مشغول پوشیدن کفشام بودم که در حیاط بازشد و یک دخترچادری وارد حیاط شد.بادیدنش حدس زدم زهراباشه.
تا منو دید جلو اومد و سلام کرد.جوابشو آروم دادم.
مثل اینکه صداشو مادرجون شنید،چون گفت:سلام گل دخترم بیاتو مادر.
_سلام مادرجون.
مادرجون اومد دم در و گفت:به به دخترگلم.خوبی؟آهایادم رفت معرفی کنم اینم پسرعمت کارن.
لبخند قشنگی زد و گفت:خوشبختم اقا کارن.
دستشو جلو نیاورد منم خودمو سبک نکردم و گفتم:منم همینطور.
بعد خداحافظی کردم و از خونه رفتم بیرون.این دختره خیلی باخواهرش فرق میکرد.تو این مدت کم که ایران بودم تک و توک خانم چادری دیده بودم.
شونه بالاانداختم و با تاکسی خودمو به بنگاهی که قرار بود سراغ خونه رو بگیرم،رسوندم.
اونجاهم تافهمیدن مجردم گفتن بهت خونه نمیدیم.بابا مگه یک پسر مجرد چه
قدر جا میخواد اشغال کنه که این اداها رو درمیارین؟
کلافه چند جا دیگه رفتم اما خونه نبود که نبود.کاش مامان راضی میشد باهام بیاد خونه بخریم.اونجوری حتمابهمون خونه میدادن.
تارسیدم خونه دیدم دخترداییم هنوز هست.چادررنگی سرش بود و داشت کمک مادرجون میکرد.چه اداها!!
رفتم تو اتاقم و موقع ناهار اومدم بیرون.سرمیز ناهار مادرجون کلی ازغذت تعریف کرد گویا دستپخت زهرابوده.ازحق نگذریم خیلیم عالی شده بود.مامان اما مثل من زیاد تعریف نکرد چون مغرور بود.
اصلا نگاهشم نکردم دخترداییمو ببینم چه شکلیه.برام مهمم نبود چون چادری بود و ازاین دختراخوشم نمیومد.البته بگم ازدخترای کنه و سیریشم بدم میومد.
ناهار که تموم شد،سرمیز مادرجون پرسید:خب پسرم چیشد؟خونه پیدا کردی؟
_نه مادرجون خونه کجابود؟هرجا میرم میگن به پسر مجرد خونه نمیدیم.من نمیدونم این چه قانون مسخره ایه!!
زهرازبون باز کرد وگفت:به نظر من که کارخوبی میکنن.جوونای این دور و زمونه خونه مجردی که بیاد دستشون هزارتا کار انجام میدن.
طلبکارانه نگاهش کردم و گفتم:اینهمه دختر و پسری بدحجاب ریخته توخیابون به اینا گیر نمیدن،به خونه مجردی گیر میدن.جالبه!
_بله درست حرف منو بااین حرفتون تایید کردین.جوونای این دور و زمونه!اینو بهتون بگم که جامعه نمیتونه میلیون ها نفرو از تو خیابون جمع کنه بخاطر بدحجابیشون اما میتونه جلو گیری کنه برای فساد جامعه.نمیتونه؟
مستقیم نگاهش کردم و گفتم:دختردایی کی گفته که حالا خونه مجردی منبع فساده؟خیلیا هستن برای راحتی و اسایش خودشون خونه تنهایی میگیرن.
زهرا موقرانه سرش رو پایین گرفت و گفت:پسرعمه شما ایران نبودی نمیدونی.همه بدبختیا ازهمین راحتیا و آسایشا شروع میشه.
دهن منو بسته بود اما من کم نمیاوردم.
ازسر میز بلندشدم و گفتم:نمیدونستم استاد جامعه شناسی هستین.
اونم همونطور که با غذاش بازی میکرد،گفت:بنده هم نمیدونستم شما وکالت میخونین.
نگاه بدی بهش انداختم و رفتم تو اتاقم.دختره خیره سر امل واسه من آدم شده.نشونت میدم در افتادن با کارن چه مزه ای داره زهراخانم.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
💛💛💛 رزق معنوی روز💜 تکه ای از مناجات شعبانیه5 ای خدا من چون کسی بدرگاهت عذر میخواهم که بقبول عذر س
💛💛💛
رزق معنوی روز
تکه ای از مناجات شعبانیه6
ای خدااگر مرا به خودم مواخذه کنی ترا بعفوت مواخذه میکنم واگر مرا به گناهم بازخواست کنی ترا بمغفرتت بازخواست میکنم واگر مرا به آتش دوزخ بری اهل آتش را آگاه خواهم کرد که من ترا دوست می داشتم
ای خدا اگر در مقابل طاعاتت عملم اندک است در مقابل رجاء وامید بکرمت آرزویم بسیار است
ای خدا چگونه از درگاه لطفت محروم وناامید برگردم درصورتیکه بجود واحسان تو حسن ظنّ بسیار داشتم که بحالم ترحم کرده وعاقبت از اهل نجاتم میگردانی
ای خدا عمرم را با درد وغفلت ازتو فانی ساختم وجوانیم را در سستی بعد از تو بفرسودم....
#مناجات_شعبانیه
#ماه_شعبان
#کانال_پروانه_های_وصال
💕❤️❤️
4_694018426716291197.mp3
13.82M
🌸استاد احمدی اصفهانی
🌻 سخنرانی کامل درباره حضرت رقیه سلام الله علیها
🍀حضرت را بهتر بشناسیم👆👆👆👆
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
هر بامدادت؛
رودخانه حیات جاری می شود ...
زلال و پاک ...
چون خورشید
مهربان و گرم وخالصمان ساز ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
┄┅─✵💝✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام سجاد علیهالسلام فرمودند:
اى فرزند آدم! تا زمانى كه واعظى از درون دارى و به حسابرسى (اعمالِ خود) اهتمام مى ورزى و ترس (از خدا و كيفر الهى) جامه زيرين تو باشد و پرهيز بالاپوشت، پيوسته در خير و صلاح خواهى بود.✨
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
#سلام_امام_زمانم ❤️
عاقبت نور تو
پهنای جهان میگیرد
جسم بی جان زمین
از تو توان میگیرد
سالها قلب من
از دوریتان مرده ولی
خبری از تو بیاید
ضربان میگیرد
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
ملت ها اینگونه تباه شدند
نخست حافظه شان را
از آنها دزدیدند
کتابهایشان را تباه کردند
و در آخر
تیر خلاص را به آنها زدند
و تاریخ و فرهنگشان را
به سخره گرفتند.
💕❤️💕
پس از مرگ انسان
قلب 5 دقیقه
مغز 20 دقیقه
پوست 2 روز
و استخوانها تنها 30 روز سالم میماند..
اما کردار نیک تاقیامت باقی میماند
💕💚💕
🌷اهمیت حجاب:
🌷۱.اولین دستور خدابه آدم ع
فرمودازاین گیاه نخور،
که حجابش نریزد
لاتقرباهذه الشجره...۱۹اعراف
🌷فتکونامن الظالمین
بی لباسی وبی حجابی،ظلم است
🌷ونتیجه ی بی حجاب بودن،اخراج ازبهشت شد.
قال اهبطوامنها...۲۴ اعراف
🌷۲.اولین دستورخدابه همه انسانها:
مواظب باشید شیطان لباستان را نگیرد.۲۷ اعراف
🌷۳.اول فرمودحجاب ،
دوم فرمود،نماز وزکات.......۳۳احزاب
🌷۴. دوبار ازحضرت مریم ع تجلیل کرد، هردوبار،فرمود: باحجاب وعفیف بود
التی احصنت فرجها ۱۲تحریم و۹۱ انبیاء
🌷۵.حضرت زهرا سلام الله علیها:
بهترین عبادت برای زن،حفظ حجاب است
💕💜💕
جوانی گفت
زن عقل ندارد
شیخ در جوابش گفت بی عقلی زن در این بود که جاهلی مثل تو را 9 ماه در شکم پرورش داد 2 سال شیر داد 20 سال منتظر شد تا احمقی مثل تو را بزرگ کند تا بهش توهین کنی.
💕💙💕
ما وقت نداریم که
دائما زندگی کردن مثلِ
این و آن را تمرین کنیم...
جرات این را داشته باشید که
پیرو قلب و ادراک
خودتان باشید ...
💕💛💕
هروقتــــــ گــــرفتار مےشــــویم …مےگوییم خــــدا …چقدر خوبــــ استــــــ وقتے هــــم ڪہ ڪــارے نــــداریم خــــدا را صــــدا بزنــیم
هــــر وقتــــــ ڪہ ســــرتــــــ بــــہ دردآیــــد
نــــالان شــوے و ســوے مــــن آیے
چــون درد سرتــــــ دوا بــدادم
یــاغے شوے و دگــــر نیایے
آیتــــ الله مجتهدے🌿
💕🧡💕