eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
امام علی علیه السلام: اهل دنیا چون کاروانی باشندکه هنوز بارانداز نکرده، کاروانسالارشان بانگ برمی دارد که بار بندند و بروند قسمتی از حکمت 415 نهج البلاغه 💕💚💕
💕ما آمده ایم با حضورمان جهان را دگرگون کنیم نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند : از کرم خاکی بی آزارتر بود و از گاو مظلوم تر ! 💕💚💕
🌹آیـت الله بــنابــے: هرگاه زمـینه و تخـلف و نارضایتـــے امـــام زمـان پیـش آمد خودرا منع‌کنید و بگویید: «من به امامــم داده‌ام ڪه مبــــادا ناراحــتش ڪنم..» 💕💚💕
پیامبـر خدا صل الله علیه و آله در مدینه سکـونت داشتند و روز بـه روز بر عظمت و پیشـرفت اسـلام افـزوده می شد. یکی از مسلمین، از اهالی مدینـه بود، همسایه بدی داشـت که از او در امـان نبود نزد حضرت آمد و از همسایه‌اش شکایت کـرد و گـفت من همسـایه ای دارم کـه نه تنها خیری از او به من نمی‌رسد ، بلکه از شرّ و آزار او، آسوده نیستم پیامبرصل‌الله علیه وآله به امیرالمومنین علیه السلام و ابـوذر و سـلمان و یک نفر دیگـر که راوی می گوید به گمانم مـقداد بود فرمـود: به مسجـد بروید و با صـدای بلـند بزنیـد: لاَ إِيمَانَ لِمَنْ لَمْ يَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ. هـر کـه همسـایه اش از آزار او آسوده نباشد ایمان ندارد مولا به همـراه آنها به مسجد رفتند و سه بار با صدای بلند، ایـن دستور حضـرت را به سمـع مردم رساندند. امام صادق علیه السلام پس از نقل این داستان ، با دست خود اشاره به اطـراف کرد و فرمودند: تا در چهار طـرف ، همسایه به حساب می آیند 💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 عباس آخوندی:کاندیدایی با کارنامه مزخرف 🔹 در دولت ایشان: 🔸 نسل خبرنگاران منقرض خواهد شد 🔸 مردم غار نشین میشوند 🔸 تمام مردم رو بیمه می‌کند که اگر همه مردند هیچکس نگرانی نداشته باشد 🔸 خودتحریمی را در کشور پایه گذاری میکند 🔸 سند ایران را به نام آقازاده اش میکند 💠 مراقب انتخابتون باشید، توصیه میکنم حتما قبل از رای دادن به ایشون خودتون رو بیمه کنید😉
🌽 🍘 😋 🔸4تا تخم مرغ و با نمک و فلفل زدم نصف پیمانه پیازچه خورد شده و کمی هم جعفری و دو تا حبه سیر یا پودرسیر توش خورد کردم، بعد یه قوطی کنسرو ذرتو بهش اضافه کردم به اضافه نصف پیمانه شیر خوب همه رو با هم مخلوط کنید 🔸حالا 1 پیمونه آرد و کمی بکینگ پودر هم به مخلوطم اضافه کردم برا رنگی رنگی شدنشم به دلخواه میتونید فلفل دلمه ای اضافه کنید خوب هم بزنید . من توش پنیر پیتزا هم حسابی ریختم برشته های روش پنیر پیتزاس حالا تو روغن سرخ کنید ♦️حتی اگه رژیمی دوس دارید پنیر نزنید و تو فر درستش کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
‍ ‍ ‍ ‍ #رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_هفتاد_و_هفت شب شد و کارن اومد. بازم عادی رفتار کردم و دردم رو نش
‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 "کارن" وقتی با دست زدم تو گوش زهرا از خودم بیزار شدم. زهرا که با چشمای گریون نگاهم کرد و سرشو تکون داد، خواستم دستشو بگیرم اما رفت تو اتاق و در رو بست. صدای هق هق گریه ای که سعی میکرد خفه اش کنه عذابم میداد. آخه لعنتی تو که دوسش داری چرا اذیتش میکنی؟ غلط کردی اصلا دست روش دراز کردی. نمیدونی میتونه بره شکایت کنه؟ چرا دستت به حال خودت نیست؟ چرا نمیفهمی باید این شیطون لعنتی رو از وجودت بیرون کنی؟ مگه زهرا رو دوست نداشتی؟ حالا چرا داری آزارش میدی؟ حالا که به دستش آوردی و مال تو شده انقدر حماقت کردی که ازت دور شده. دست به صورتم کشیدم و رفتم تو اتاقمون. یک گلدون چینی رو عسلی کنار تخت بود که از سر عصبانیت پرتش کردم تو دیوار و هزار تیکه شد. _لعنتی!! صدای داد من و شکستن گلدون به گوش زهرا رسید اما نیومد. چیه انتظار داشتی بیاد بگه چیشد عزیزم؟طوریت که نشد؟ چقدر دلم میخواست خودمو از همین پنجره پرت کنم پایین. یک دنیا از شرم راحت میشدن. رفتم سمت تخت که پام سوخت. شیشه رفته بود تو پام و خونریزی کرده بود. شیشه رو زود درآوردم و پامو با دست محکم فشار دادم. دردش وحشتناک بود اما لبمو گاز گرفتم که صدام بیرون نره. حقته بیشتر از اینا باید سرت بیاد آقا کارن. اینکه یک درد جزئیه. نشستم رو تخت و پامو گرفتم محکم که خون نیاد. اون شب لعنتی با درد و کلافگی گذشت و صبحش نرفتم شرکت. به همکارم زنگ زدم گفتم برام مرخصی رد کنه واقعا نمیتونستم برم. ساعت۹بود اما زهرا هنوز بیدار نشده بود. دور پام پارچه بسته بودم. میدونستم بخیه میخواد اما بستمش تا فقط خون ریزی نداشته باشه. واقعا میسوخت و دردش امونمو بریده بود. رفتم دم در اتاق محدثه و در زدم. آروم درو باز کردم و از صحنه ای که میدیدم اشک تو چشمام جمع شد. زهرا، محدثه رو گرفته بود تو بغلش و دست دیگش رو قلبش بود.سرش رو زمین بود و بازوش شده بود بالش محدثه. غرق خواب بودن و زهرا انقدر معصومانه تو خودش جمع شده بود که دلم یک لحظه آتیش گرفت. لعنت به من که همچین دختریو آزار دادم. من لیاقتتو نداشتم زهرا تو میتونستی با بهترینا باشی. اما شانس بدت من اومدم سراغت و عاشقم شدی. رفتم بیرون و صبحونه درست کردم خودمم رفتم درمانگاه تا پامو پانسمان کنه. اول بخیه زد و بعدم پانسمان. به خونه که رسیدم دیدم صبحونه دست نخورده است و زهرا هم نیست. بهش زنگ زدم که پیامک داد. "اومدم خونه مامانم تا شب میام." ترسیدم که به دایی بگه اونوقت بدبختم. اما با خودم گفتم:اون دختر انقدر ماه و فرظته است که این چیزا حالیش میشه. مثل تو دیوونه و مردم آزار نیست. تا شب یا پای تلوزیون بودم یا پشت پنجره. ناهارم نخوردم. فکر کنم زهرا وقتی اومد که من خواب بودم رو کاناپه. چون صبح‌که بیدارشدم پتوی نازکی روم بود. خدایا این دختر فرشته اس کاش لایقش باشم. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
‍ ‍ ‍ ‍ #رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_هفتاد_و_هشت "کارن" وقتی با دست زدم تو گوش زهرا از خودم بیزار ش
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 صبحونه آماده بود و زهرا هم فکر کنم تو اتاق محدثه بود. چند لقمه خوردم و راهی شرکت شدم. تو شرکت و موقع کار همش حواسم به گندی که زدم بود. خیلی حالم از خودم بهم میخورد. از طرفی دل نداشتم ناراحتی و اشک عشقمو ببینم از طرفیم چادر سر کردن و دین و ایمان مسخره اش اذیتم میکرد. آره من مسلمون نشده بودم چون هیچی از دین اسلام نمیدونستم. نمیدونستم چه چیز خوبه و چه چیز بد. کسی نبود که یادم بده. نه پدر، نه مادر. به این امید با زهرا ازدواج کردم که شاید اون بهم یه چیزی یاد بده که به اسلام علاقه مند بشم اما..متاسفانه خودم خراب کردم رابطمون رو. و چقدرم پشیمونم از این کارخرابی. ساعت کاریم که تموم شد، باخودم گفتم یک عذرخواهی ساده به یک شاخه گل نیاز داره. باید تموم کنم این قهر و سرد بودن رو. هرچند زهرا با من قهر نمیکرد فقط من دامن میزدم به مشکلاتمون. به خودم گفتم:آخه آدم عاقل، عشقت تو زندگیته چرا داری کار و از این بدتر میکنی؟ چی میخوای دیگه؟ تنها خواسته ام برداشتن حجابش بود که به هیچ عنوان نمیتونستم حریفش بشم. خلاصه رفتم یک شاخه گل رز سرخ خریدم با یک آویز دوستت دارم و راهی خونه شدم. دیدم دست خالی بده یک جعبه شیرینی تر هم گرفتم و رفتم. ماشین رو تو ‌پارکینگ گذاشتم و زنگ واحد رو زدم. اما کسی جواب نمیداد. نگران شدم یعنی کجا رفته؟ کلید انداختم و رفتم تو. جلو در خونه که رسیدم صدای گریه محدثه رو شنیدم. نمیدونم چرا اما اولین چیزی که به زبون آوردم این بود. "یا اباالفضل" با کلید در رو باز کردم و رفتم تو. دویدم سمتی که محدثه گریه میکرد. رو تختمون دراز کشیده بود و از گریه سرخ شده بود. بغلش کردم و زهرا رو صدا زدم. _زهرا؟؟زهرا کجایی بچه غش کرده! دیدم صدایی از زهرا هم نمیاد. جعبه شیرینی و گل رو گذاشتم رو تخت و رفتم بیرون که ناگهان پای زهرا رو دیدم تو آشپزخونه. رفتم جلو تر و دیدم بیهوش افتاده رو زمین سرد آشپزخونه. _واااای خدا‌. رفتم جلو و تکونش دادم. _زهرا؟زهرا جان پاشو عزیزم. زهراخانم، خانمم، خانمی، عزیزدلم..پاشو خانم من تحمل ندارم. قلبش خیلی ضعیف میزد. تنها چیزی که به ذهنم رسید اونموقع، زنگ زدن به اورژانس بود. محدثه هم هی گریه میکرد و نمیتونستم بزارمش زمین. تا اورژانس برسه با هر بدبختی لباس تن زهرا کردم و آوردمش رو مبل. وقتی گذاشتنش رو برانکارد و بردنش، پشت سرشون با ماشین راه افتادم. اول محدثه رو گذاشتم خونه زن دایی و گفتم من و زهرا یک جایی کار داریم محدثه تا صبح پیشتون بمونه. زن دایی هم با بهت و حیرت قبول کرد. رسیدم بیمارستان و فهمیدم زهرا رو بردن آی سی یو. سرم داشت گیج میرفت. یعنی چی خدا؟ زهرای من چرا باید اینجا باشه؟ مگه چش شده یهویی؟ دکترش که اومد رفتم باهاش حرف بزنم. گفت:بیاین اتاقم لطفا. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
تلاش زیاد وسخت ممکنه همیشه نتیجه ش موفقیت نباشه اما هیچوقت نتیجه ش حسرت نیست !!! 💕❤️💕
هدایت شده از پروانه های وصال
روایت شده است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام هنگام افطار این دعا را زمزمه می‌کردند:  «بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»  خدایا براى تو روزه  گرفتیم و با روزى تو افطار می‌کنیم پس از ما بپذیر که به راستى تو شنوا و دانایى. 💕💛💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🍃🍂دعــــــــــــــاے جـــــــــوشن کبیــ5⃣3⃣ــــر🍂🍃 💦بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم💦 🌸✨ یَا مَنْ هُوَ فِی عَهْدِهِ وَفِیٌّ یَا مَنْ هُوَ فِی وَفَائِهِ قَوِیٌّ یَا مَنْ هُوَ فِی قُوَّتِهِ عَلِیٌّ یَا مَنْ هُوَ فِی عُلُوِّهِ قَرِیبٌ یَا مَنْ هُوَ فِی قُرْبِهِ لَطِیفٌ یَا مَنْ هُوَ فِی لُطْفِهِ شَرِیفٌ یَا مَنْ هُوَ فِی شَرَفِهِ عَزِیزٌ یَا مَنْ هُوَ فِی عِزِّهِ عَظِیمٌ یَا مَنْ هُوَ فِی عَظَمَتِهِ مَجِیدٌ یَا مَنْ هُوَ فِی مَجْدِهِ حَمِیدٌ سبحانک یا لا اله الا انت الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ يا رَب ✨ 💦بنام خداوند بخشنده بخشایشگر💦 🌸✨اى آنكه در پيمانش وفادار است، اى آنكه در وفاداری اش پايدار است، اى آنكه در پايداری اش والاست، اى آن كه در والايی اش نزديك است، اى آنكه در نزديكی اش لطیف است، اى آنكه در لطفش شريف است، اى آنكه در شرفش با عزّت است، اى آنكه در عزّتش بزرگ است، اى آنكه در بزرگی اش باشكوه است، اى آنكه در شكوهش ستوده است 🍃 پاک و منزهی تو ای که جز تو معبودی نیست فریاد رس فریاد رس، ما را از آتش برهان اى پروردگار من🍃 〰🔱خـــــــــواص این بنــــد🔱〰 ▶️ جهت عزیز شدن جلوی همسر ▶️
هدایت شده از پروانه های وصال
🍃🍂دعــــــــــــــاے جـــــــــوشن کبیــ6⃣3⃣ــــر🍂🍃 💦بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم💦 🌸✨ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا کَافِی یَا شَافِی یَا وَافِی یَا مُعَافِی یَا هَادِی یَا دَاعِی یَا قَاضِی یَا رَاضِی یَا عَالِی یَا بَاقِی سُبحانَک یا لا اِلهَ اِلّا اَنت الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ يا رَب ✨ 💦بنام خداوند بخشنده بخشایشگر💦 🌸✨خدايا! از تو درخواست می‌كنم به نامت اى بسنده، اى درمان بخش، اى وفادار، اى تندرستی ده، اى راهنما، اى به نيكى خوان، اى داور، اى خشنود، اى بلندمرتبه، اى ماندگار 🍃 پاک و منزهی تو ای آنکه جز تو معبودی نیست فریاد رس فریاد رس ما را از آتش برهان ای پروردگارم🍃 〰🔱خـــــــــواص این بنــــد🔱〰 ▶️ اگر خدای ناکرده در شرّی واقع شده‌اید، برای رفع شرّ بخوانید ▶️
فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت هندوانه‌ای برای خـــــدا به من بده، فقیرم و چیزی ندارم ... هندوانه فروش در میان هندوانه‌ها گشتی زد و هندوانهٔ خراب و بدرد نخوری را به فقیر داد فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمی‌خورد! مقدار پولی‌ که‌ به همراه‌ داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه‌ پولم به من هندوانه‌ای بده... هندوانه فروش هندوانه خوبی را وزن ڪرد و به مرد فقیر داد فقیر هر دو هندوانه‌ را رو به آسمان ڪرد و گفت: خداوندا بندگانت را ببین... این هندوانهٔ خراب را بخاطر تـــو داده و این هندوانهٔ خوب را بخاطر پول❗️ ما بنده‌های خوبی نیستیم!!! خودت ما را سر به راه کن ‌💕❤️💕
چه زیبا خالقی دارم دلم گرم است و می دانم که فردا باز خورشیدی میان آسمان چون نور می آید شبی می خواندم با مهر سحر می راندم با ناز چه بخشنده خدای عاشقی دارم شبتون در پناه خدا 🌙 ⚡️✨🌟✨⚡️
‌‌‌‌‌🎆✨🌙--------------------🌟 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج
هدایت شده از پروانه های وصال
animation.gif
161.4K
🌹 @parvaanehaayevesaal💕 الهی در این لحظه ملكوتی سحر درهای رحمتت را برویمان بگشا به همه نعمت سلامتی ارزانی ده وحاجت دردمندان عطا کن " آمیـن "
@parvaanehaayevesaal💕 ماه رمضان کم کم رو به پایان است خوشا به حال کسانی که لحظه لحظه و ثانیه ثانیه از این مهمانی استفاده کردند در این لحظات عرفانی مارو از دعای خیرتون بی نصیب نکنید. طاعاتتون قبول 💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ خــدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیـــرد قـرار خوشم‌چون که باشی مرادر کنار سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖
💫امام صادق علیه السلام فرمود: كسى كه در ماه رمضان آمرزيده نشود، تا رمضان آينده آمرزيده نگردد، مگر آن كه در عرفه حاضر شود.✨
🔹آیت الله حائری شیرازی: گل با همه گلبرگها زیباست، نه پرپر از زینب کبری(س) در موقع اسارت سؤال شد که این حادثه را چطور دیدی؟ جواب داد: به خدا همه چیز زیبا بود. او همه چیز را کنار هم میبیند. شما اگر یک مجموعه زیبا را برش برش کنید و آن را تکه تکه نگاه کنید، زیبا نیست. یک گل، وقتی همه اجزایش را با هم میبینیم، زیباست ولی پرپر شدهی آن ناراحتکننده است. حضرت زینب(س) میگوید، من همه چیز را کنار هم گذاشتم و کلّ تصویر را میبینم که میگویم، زیباست. آن بزرگوار از چه زاویه ای نگاه میکند به صحنه عاشورا که زیبایی میبیند؟ قطعا از زاویهای بالاتر از زمان حال است، . مثل هواپیمای نقشه برداری که یک زاویه دید کلّی به دست میدهد. 💕❤️💕
🌷رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: 🌷مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَعَظَّمَهُ مَنَعَ فَاهُ مِنَ الْكَلَامِ وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَعَنَّى نَفْسَهُ بِالصِّیامِ وَالْقِیام... امالی صدوق ص ۳۰۳ 🌷هرکس خداشناس باشد: 🌷۱.زبانش راازحرام حفظ میکند 🌷۲.حرام نمیخورد 🌷۳.خودش رابانماز و روزه تربیت میکند 💕💚💕