☆∞🦋∞☆
#کلام_شهید💌
سعےڪنید سڪوتـــــ شما
بیشتر از حرفـــــ زدن باشد
هر حرفے را ڪه مےخواهید بزنید
فڪر ڪنید ڪه آیا ضرورے هستـــــ یا نه؟
هیچ وقتـــــ بـےدلیل حرفـــــ نزنید..
#شهید_محمدهادے_ذوالفقارے
#سلام_ودرود_برشهیدان
💕💛💕
پیتزای سیب زمینی🍕
#بدون_نون
پیتزا سیب زمینی خیلی راحت و خوشمزه، این پیتزا بدون خمیر درست میشه و زود هم اماده میشه طعمشم که بی نظیره😋
سیب زمینی ها رو خلالی درشت برش بزنید و داخل روغن سرخ کنید.سیب زمینی های پخته شده را روی سینی بچینید و کمی سس روی سیب زمینی ها بریزید حالا هر موادی که دوست داشتین روی سیب زمینی ها بریزید.( من مرغ پخته شده و ریش ریش شده،قارچ تفت داده شده،ژامبون،فلفل دلمه و پنیر پیتزا ریختم) گذاشتم داخل فر با درجه حرارت 180 بمدت بیست دقیقه
یــاد ڪــنــیــم یــڪــدیــگــر را
تــا خــدا مــا را یــادڪــنــد.
در گــذریــمــ؛تــا خــدا
از مــا در گــذرد.
خــوب بــخــواهیــمــ؛تــا خــدا
بــرایــمــان خــوب بــخــواهد.
خــطــاهاے دیــگــران را
بــپــوشــانــیــمــ؛ تــا خــدا
خــطــاهایــمــان را بــپــوشــانــد.!
💕💚💕
🎨 میگویند روزی یک نقاش بزرگ در عرض سه دقیقه یک نقاشی کشید و قیمت هنگفتی بر روی آن گذاشت!؟
خریدار با این قیمت گذاری مخالفت کرد و این قیمت را برای سه دقیقه کار ، منصفانه ندانست ....
نقاش بزرگ در پاسخ او گفت :
این کار در واقع در سی سال و سه دقیقه انجام گرفته ، سی سالی که به آموزش و پیشرفت فردی و تجربه اندوختن گذشت و تو ندیدی به اضافهی این سه دقیقه که تو دیدی!
💠 برخی افراد گمان میکنند که افراد موفق از خوش شانسی ، استعداد ذاتی ، یا نعمت الهی خاصی برخوردارند ، اما در واقع پشت هر موفقیت پایدار ، مدتها تلاش طاقت فرسا وجود دارد.
💕💜💕
🍃امیرالمؤمنین عليه السلام میفرمایند:
🍃إذا ضاقَ المسلمُ فلا يَشكُوَنَّ رَبَّهُ عَزَّوجلَّ، و لْيَشكُ إلى رَبِّهِ الذي بِيَدِهِ مَقالِيدُ الاُمورِ و تَدبِيرُها ....
🍃هرگاه مسلمان در تنگنا و سختى افتد، هرگز نبايد از پروردگار عزّوجلّ خود شكايت كند، بلكه بايد به درگاه پروردگار خويش، كه زمام و تدبير امور به دست اوست، شكايت برد....🖇
📚ميزان الحكمه ،جلد6 صفحه42
💕❤️
#بسیار_جالب_و_خواندنی 👌👌
توی دوران نوجوانی برای کوتاه کردن موهام، به يه مغازه سلمونی سر کوچمون میرفتم که آرايشگرش به شدت سیگاری بود.
هميشه موقع کار، يه سیگار گوشه لبش بود و تا موهام رو کوتاه میکرد سه نخ سيگار رو حتما میکشید!!!
يادمه تا آخر شب هر جا میرفتم، همه میگفتن: سيگار میکشی؟!
منم میگفتم نه به جون مادرم من سيگار نمیکشم بگذريم از اينکه بعضیها خیلی هم باور نمیکردن!
هفتهٔ پیش توی پياده رو راه میرفتم، یه آقایی جلوی مغازه عطرفروشی، يه کاغذ با يک عطر به دستم داد و به اصرارش وارد مغازه شدم.
بلافاصله فروشنده هم من رو تحويل گرفت و شروع کرد از عطر و ادکلنهاش تعريف کردن
بعد هم يه ادکلن رو به دست و لباسم زد گفت اين ماندگاریش فوق العاده ست.
از حق هم نگذرم خیلی خوشبو بود.
نکتهٔ جالب اينه که با اينکه خريد نکردم تا همين دو سه روز پيش هرجا میرفتم، میگفتن عطرت چیه؟ چه بوی خوبی! چند خریدی و از کجا خریدی؟
یادمون باشه
مجاورتها و ارتباطها خیلی مهمه!!!
وقتی با کسانی نشست و برخاست میکنیم و رفيق میشیم که مقید و مؤدب و فهميده هستن ناخودآگاه از اين رابطه تأثیر میگیریم و وقتی با اونائی رفاقت میکنیم که افراد آلودهای هستن خواه ناخواه تأثیر میگیریم.
حواسمون رو جمع کنیم که با چه کسی معاشرت میکنیم و دوستامون کی هستند!
هر ارتباطی میتونه روی زندگی و رفتار ما اثر مثبت و منفی بذاره شک نکنيم...
💕💙💕
هدایت شده از پروانه های وصال
دلنوشته در وداع ماه خوب خدا رمضان المبارک
✍️تمام شــد،
تمام شـــد، سـفــره کرامتی، که شاه و گدا را در کنار هم، مهمان کرده بودی.
همان سفره ای که کنارش، گداتــرها، برايت عزيزتر بوده اند.
❄️تمام شـــد.
همه ثانیه های خیسی، که تو را يكجا به آغوش من، هدیه میکردند.
❄️تمام شــد
تمام جرعه های آبی، که لحظه های افطار، هستیِ حسین را بر لبانمان زنده میکردند.
همه زمزمه هایِ أللّهمَّ لَکَ صُمنـــا
به همراه یک قطره اشــک....
و اَلـسلام علیک یا أباعَـبداللّه....
❄️وای دلبـــرم...
قلبم، از لرزيدن، دست بر نمیدارد.
بهانه هایـش، غم انگیزتر شده،
اشک هایـش، داغ تر شده،
چه کنم، اگر رمضانِ دگر را نبینم؟
دستانم... هنوز خالی اند، و قلبم، هنوز بیمار!
❄️من هنــوز، به اجابت نرسیده ام
من هنـــوز، یوسفم را ندیده ام
من هنــوز، یک نماز عید را، به امامت او اقامه نکرده ام.
❄️تمام شـــد، دلبــرم
و چشمان ما همچنان، به راه مانده است.
چشم به راه روزی که، با نوای حیدری آخرین دردانه مادر، بخوانیـــم
أللّـــهم أهل الکِبـْــریا و العَظَــــمَه...
و أهــلَ الجـــودِ و الْجَبَـــروت...
و أهــلَ الْعَفــــوِ و الَّــرحْـــمَه....
❣یا اهـــل التّـــقوی....
آخرين هنگامه، و اولین و آخرین دعــا
ما را به اشاره ی ظهورش اجابت کن.
آمین یا رب العالمین
💐عید سعید فطر عید بندگی را به همه شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنم💐
هدایت شده از پروانه های وصال
>>•امیرالمومنین علے(ع) :
🌸🍃عید فطر شبیہ ترین روز بہ روز قیامت است. چون در قیامت عدهاے کہ زیانکارند ، تأسف مےخوردند و غضبناک مےگردند و عدهاے کہ نیکوکارند رستگار و متنعم بہ نعمتهاے الهے مےشوند.🌸🍃
📚مجموعہ ورام ج 2 ص 158
هدایت شده از پروانه های وصال
بدون سختی و شکست، موفقیت به دست نمیآید.
اجازه ندهید این موارد باعث دلسردی شما شوند.
در واقع اینها باید موجب تشویق شما شوند.
لذت موفقیت در آن است که برای رسیدن به آن اشک و عرق ریخته باشید.
موفقیت بدون سختی، اصلا موفقیت نیست.
مهم نیست شما برنده شوید، مهم تلاشی است که بکار گرفتهاید.
زمان به احترام هیچکی واینمیسته.
اگه تا حالا به رویاهات فکر می کردی کافیه.
زمانش رسیده باید دست به کار بشی
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🍸 #شیر_بادام 🍸
💆خانم هایی که هر روز یک یا چند لیوان شیر بادام مخصوص را میل نمایند، بعد از مدتی، دیگر نیازی به آرایش نخواهند داشت.
👈 مصرف روزانه #شیر_بادام به روشی که در زیر آمده، برای بهبود بیماران عصبی، افسرده و نگران بسیار مؤثر است و ناراحتی های پوستی و کبدی و کسالت و فراموشی را از بین می برد و برای تمرکز فکر مفید است.
🍃 #روش_تهیه_شیر_بادام 🍃
👈 50 گرم مغز بادام خام در آب جوش خیس شده و پوست کنده شود و همراه 3 قاشق غذا خوری عسل و چهار لیوان آب سرد در مخلوط کن 5 دقیقه مخلوط شود. یک لیوان از این شیر در عرض 3 دقیقه خورده شود. همانطور که می بینید این نوع از شیر بادام، شیر خوراکی ندارد اما رنگ آن همانند شیر سفید است.
پروانه های وصال
#رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_هشتاد_و_سه وقتی به هوش اومدم چند نفر بالای سرم بودن و منم
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_هشتاد_و_چهار
حالم که بهتر شد از بیمارستان رفتم بیرون و یک راست رفتم پیش زهرا. انقدر دلم براش تنگ شده بود که خدا میدونه. رفتم پشت شیشه و باهاش حرف زدم.
_سلام خانمم. خوبی عزیزم؟ دلم برات یه ذره شده. بهتری امروز؟ نذر کردم برات خانمی. نذر مسلمون شدنم رو کردم برای خوب شدنت عزیزم. آره بهت دروغ گفتم..من مسلمون نشدم اما الان رو تصمیمم موظفم. فقط تو خوب شو. من میشم بهترین مردی که تاحالا دیدی. میشم یک شوهر خوب و مهربون.
میشم یک مرد باغیرت و مذهبی. خواهش میکنم خوب شو تا منم بشم اونی که تو میخوای. تو که خوب بشی من دیگه هیچی از خدا نمیخوام.
الان این تویی که فقط برام مهمی. فقط تو..
با لمس شدن برگشتم.
_سلام آقای دکتر. حال شما چطوره؟
_سلام. چطوری کارن جان؟
_خوبم اگه همسرمم خوب بشه.
_خانومتون سطح هوشیاریش اومده بالاتر و خداروشکر کمی بهترن. ان شالله بهترم میشن.
دکتر که رفت باز برگشتم سمت شیشه. تو.. تو چیکار کردی یا ابالفضل؟تو داری حاجتمو میدی. تو داری زهرامو برمیگردونی. تو باب الحوائجی. من چقدر احمق بودم که تو این مدت با این نادونی و جهالت زندگی میکردم.
تو رو نشناختم و فکر کردم دارم زندگی میکنم. خیلی حالم خوب بود باید زهرا هم خوب میشد.
زهرا تو باید خوب خوب شی.
برای اولین بار رفتم تو نمازخونه بیمارستان و نشستم سر سجاده. چیزایی که دیده بودم از نماز خوندن فقط سجده رو یاد داشتم.
سرمو گذاشتم به سجده و بازم دعا کردم. انقدر دعا کردم و اشک ریختم که خدا میدونه. فقط هم اسم اباالفضل رو صدا میزدم و ازش کمک میخواستم. میدونستم جوابمو میده برای همین صداش زدم.
ازش خواستم زهرا رو بهم برگردونه تا براش بهترین همسر دنیا بشم.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_هشتاد_و_چهار حالم که بهتر شد از بیمارستان رفتم بیرون و یک
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_هشتاد_و_پنج
روزهای سختی میگذشت. تقریبا دو ماه بود که زهرا تو بیمارستان بود و فقط به من چهار پنج روز وقت ملاقات داده بودن. اونم ده دقیقه.
دلم برای جمع سه نفرمون تنگ شده بود.
هر شب محرم میرفتم همون حسینیه ای که زهرا رو نذر حضرت اباالفضل کردم و کلی دعا میکردم. کلی گریه میکردم تا زهرا رو بهم برگردونه.
تو این مدت یک بار دیگه هم سکته کرده بود که اوضاعشو وخیم تر کرده بود.
دکتر میگفت فقط دعا. زندایی که همش بچه داری میکرد و دایی هم که سرکار بود. مامانم فقط دو بار اومده بود دیدنش اما مادرجون و بابابزرگ دو رپز یک بار میومدن از پشت شیشه میدیدنش و میرفتن.
از دست مامانم خیلی دلخور بودم. مثل همیشه هیچ اهمیتی به پسرش نمیداد.
از دایی و خانوادشم که خبری نبود. مثلا خیر سرشون فامیل بودن هه.
آها راستی دوست زهرا هم هفته ای یک بار میومد و من تازه اون موقع فهمیدم چه تهمت بدی به عشقم زدم.
اون پسری که زهرا رو باهاش میدیدم شوهر همین دوستش بوده.
آتنا خیلی نگرانش بود و مواقعی هم که وقت نمیکرد بیاد، زنگ میزد بهم و احوالشو میپرسید. از خودم و رفتارم خیلی شرمنده بودم و شرمندگی هم فایده نداشت.
زهرا بدنش دیگه آب شده بود. لاغر و نحیف افتاده بود رو تخت و خیلی کم از طریق سرم بهش غذا میدادن.
درباره محرم و صفر خیلی تحقیق کرده بودم. بالاخره قرار بود منم به لطف خدا مسلمون بشم. باید خیلی چیزا رو میدونستم تا وارد دینشون بشم.
و مهمترینش هم محرم و صفر بود که از یکی شنیده بودن که رهبر ایران که الان فوت کرده، گفته:«این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.»
تحقیقاتم از هیئت و حسینیه شروع شد و به اینترنت و فیلم و عکس هم کشیده شد.
حالا میفهمم چه جهالتی میکردم که اسلام رو نمیشناختم.
قرآن رو هر روز برمیداشتم و هم برای یادگیری و آشنایی و هم برای شفای همسرم حداکثر دو آیه غلط و غلوط میخوندم.
خیلی بهم آرامش میداد. از همون اول قرآن شروع کردم. از بسم الله الرحمن الرحیم که همه جا نوشته بود معانی زیادی در این آیه نهفته است.
برای منی که مبتدی بودم خوندن قرآن هم کافی بود.
خیلی سعی میکردم اشتباه نخونم اما نمیشد. کلمات عربی برام نامفهوم بود و اگر ترجمه اش رو نمیخوندم هیچی متوجه نمیشدم.
روزی که رسیدم به آیه«الا بذکر الله تطمئن القلوب»فهمیدم که اون ذکری که هر شب تکرارش میکردم برای آرامش روحم یکی از آیه های قرآن بوده.
روز به روز به قرآن و دین مبین اسلام بیشتر علاقه مند میشدم و به خدا هم نزدیک تر.
شناختم تو واقعه عاشورا و محرم صفر به طرز باور نکردنی بالا رفت.
مخصوصا حضرت اباالفضل رو خیلی خوب شناختم. عباس هم بهشون میگفتن و قلب من چقدر با آوردن این نام آروم میشد.
هنوز امام ها رو خوب نمیشناختم اما میتونستم تشخیص بدم که اما چندم هستن. خلاصه که شناخت من به دین اسلام و مذهب شیعه باعث سرگرم شدنم و آرامش گرفتن قلبم شد.
یک روز از دکتر اجازه گرفتم و به ملاقاتش رفتم.
_سلام خانمی.حالت چطوره؟خوبی؟دلم برات تنگ شده بابا نمیخوای بیای پیش ما؟ اگه محدثه رو ببینی. خانمی شده برای خودش مثل مامان گلش. به فکر من اگه نیستی به فکر دخترمون باش. اون مادر میخواد نه مادربزرگ.
زهراخانمی من تو این روزا درگیر خدای تو و دین و مذهب تو بودم و چقدر درگیری شیرینی بود. آشنا شدن با تاریخ اسلام و نزدیک شدن به خدایی که تو رو اینهمه خوب و با حیا آفریده خیلی قشنگ بود. تو که خوب شدی با هم میریم مشهد و من اونجا مسلمون میشم بهت قول میدم.
فقط تو برگرد پیشم من قسم میخورم راه کج نرم. اصلا از گل نازک تر بهت نگم. وقتی تو زندگیم بودی نمیفهمیدم چه فرشته ای دارم اما الان که نیستی باورم شده چه حماقتی کردم و از دستت دادم. قربون قاب مهربونت برم بیدار شو و به زندگیم رنگ و بوی تازه بده.
تا عمر دارم نوکیتو میکنم به اباالفضل.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
⭐ فــطـریـه ⭐
در رسالـه ی عشــق آمده:
کسانی که قوت غالب آنها غم حسین_ع است، فطریه شان با حضرت زهرا(سلام الله علیها)ست💚
🔴 چون فطریه بر سه کس واجـب نــیست
دیوانه، فقیر وکسی که نان خور دیگری است
🔴 حساب کردم دیدم
هم دیوانه حسینم
هم گدای حسینم و❤️
هم نان خور سفره اش✨
صلی اللَّه علیک یا اباعبدالله💚
و صلي الله علی الباکین علی الحسین علیه السلام💚
#عید_فطر مبارک باد.
#ماه_شوال
☆∞🦋∞☆
#اندڪےتفڪر . . . !
مۍگفتـــــ :
آنقدر رو شخصیتتون ڪارڪنید
که به جایـےبرسیدڪه
هرڪے باهاتون حرفـــــ زد،
حداقل یه دقیقه بره تو خودش
و راجبتون فڪر ڪنہ. . . ♨
آرهخلاصـہ
⇢ #تلنگرانه🌿
💕❤️💕
💝ﻣﺸﮏ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ،
ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ،
ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ ...
ﮔﻔﺖ:
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ،
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ!
ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ؛
ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ ...💝
💕💚💕