eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴ویژگی‌های کاندید اصلح از منظر رهبر انقلاب 🔹دکتر سعید محمد در کرمانشاه: رهبر انقلاب فرمودند فردی را انتخاب کنید که پاکدست، در میان مردم، مدیر و مدبر و آشنا به امور باشد که خلاصه می‌شود در آیت الله رئيسی.
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
💠 با اين خدا نميشود انسان بدرفتاری بكند 💠 🔷آیت الله جوادی آملی: وجود مبارك حضرت رسول در نهج‌الفصاحه دارد كه من به خدا عرض كردم : اعمال امتّ من را به عهده من بگذار و اجازه بده من از طرف شما مأمور بررسی و حسابرسی بندگان تو كه امتّان من‌اند باشم، 🔹برای اينكه اگر يك وقت يكی از افراد امتّ من آلوده بود و گناهی ‌كرد، در آن محكمه‌ای كه اولين و آخرين حاضرند، من طوری ستاری كنم كه من بدانم و او، ديگر نزد ديگران رسوا نشود چون امت من است و بالأخره مرا قبول كرده، 🙏 اين لطف را خدايا در حق من و امتّم بكن! ❇️ذات اقدس الهی به من فرمود: رسول من! اعمال امتّ تو را در قيامت من خودم بررسی می‌كنم كه اگر كاری باعث سلب حيثيت و آبروريزی شد، حتی تو هم نبينی. ✅اين خداست! اينكه می‌بينيد سيل اشك از يك عده عاشقان ميريزد برای اينكه بالأخره آدم در برابر اين ستّار، در برابر اين غفّار قرار دارد؛ ❤️با اين خدا نميشود انسان بدرفتاری بكند. 💻 سایت إسراء، نمازجمعه 81/10/06 💕❤️💕
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
  سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند. یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟ برادر بزرگ تر جواب داد: بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده. سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم. نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت: من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم. نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد: نه، چیزی لازم ندارم. هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود. کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟ در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست. وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد. نجار گفت: دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنهارا بسازم تا به حال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!!  📕 🍃🌸 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
پروانه های وصال
قسمت پنجاه: وسوسه حدود هفت ماه از مسلمان شدنم می گذشت ... صبح عین همیشه رفتم سر کار ... ولی م
قسمت پنجاه و یک: من ترسو نیستم برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم ... اما یه لحظه به خودم اومدم ... - حواست کجاست استنلی؟ ... این یه انتخابه... یه انتخاب غلط ... نزار وسوسه ات کنه ... تو مرد سختی ها هستی ... نباید شکست بخوری و به خدا خیانت کنی... حالا جای ما عوض شده بود ... من سعی می کردم کین رو متقاعد کنم که اون کار درست نیست و باید دزدی رو بزاره کنار ... و بعد از ساعت ها ... - باورم نمیشه ... تو اینقدر عوض شدی ... دیگه بعید می دونم بتونی به یه گربه هم لگد بزنی ... تو یه ترسو شدی استنلی ... یه ترسو ... - به من نگو ترسو ... اون زمان که تو شب به شب، مادرت برات غذای گرم درست می کرد ... من توی آشغال ها سر یه تیکه همبرگر مونده دعوا می کردم ... اون زمان که پدرت توی کارخونه تا آخر شب، کارگری می کرد تا یه سقف بالای سرتون باشه، من زیر پل و کنار خیابون می خوابیدم ... و هنوز زنده ام ... تو درست رو ول کردی و برای هیجان اومدی سراغ این کار ... من، برای زنده موندن جنگیدم ... فکر کردی با یه نقشه و بررسی موقعیت ... و پیدا کردن یکی که برات پول شون کنه؛ می تونی از اونجا دزدی کنی ... اون مغازه طلا فروشی بالای شهره ... قیمت ارزون ترین طلاش بالای 500 هزار دلاره ... فکر کردی می خوای سوپر مارکت محله مون رو بزنی که پلیس ده دقیقه بعد بیاد جنازه ها رو ببره؟ ... . - محاله یکی تون زنده برگردید ... می دونی چرا؟... چون اونهان که حقوق پلیس ها رو میدن ... چک های رنگارنگ اونها به شهردار و فرمانداره که دولت فدرال می چرخه ... پس به هر قیمتی، سیستم ازشون دفاع می کنه ... فکر کردی مثل قاچاق مواده که رئیس پلیس ولستون، خودش مدیریت قاچاق توی دستش باشه و سهم هر کدوم از اون گنده ها برسه ... تازه اونجا هم هر چند وقت یه بار برای میتینگ های تیلیغاتی یه عده رو میدن دم تیغ ... احمق نشو کین ... دست گذاشتن روی گنده ها یعنی اعلام جنگ به شهردار و فرماندار ... فکر کردی بی خیالت میشن ... حتی اگر بتونی فرار کنی که محاله ... پیدات می کنن و چنان بلایی سرت میارن که دیگه کسی به دست گذاشتن روی اشراف فکر نکنه ... اما فایده نداشت ... اون هیچ کدوم از حرف های من رو قبول نمی کرد ... اون هم انتخاب کرده بود ... وقتی از کافه اومدم بیرون ... تازه می فهمیدم که خدا هرگز کسی رو رها نمی کنه ... حنیف واسطه من بود ... من واسطه کین ... مهم انتخاب ما بود ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
پروانه های وصال
قسمت پنجاه و یک: من ترسو نیستم برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم ... اما یه لحظه به خودم اومدم ..
قسمت پنجاه و دوم: و من عاشق شدم اواخر سال 2011 بود ... من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار می کردم و درس می خوندم ... انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود ... شادی وآرامش وارد زندگی طوفان زدهمن شده بود ... شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش می گرفت ... چند وقتی می شد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن ... دانشگاه، توی رشته پرستاری شرکت کرده بود ... شاید احمقانه به نظر می رسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم ... زیر نظر گرفته بودمش ... واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود ... من رسم مسلمان ها رو نمی دونستم ... برای همین دست به دامن حاجی شدم ... اون هم، همسرش رو جلو فرستاد ... و بهتر از همه زمانی بود که هر دوشون به انتخاب من احسنت گفتن ... حاجی با پدر حسنا صحبت کرد ... قرار شد یه شب برم خونه شون ... به عنوان مهمان، نه خواستگار ... پدرش می خواست با من صحبت کنه و بیشتر با هم آشنا بشیم ... و اگر مورد تایید قرار گرفتم؛ با حسنا صحبت می کردن ... تمام عزمم رو جزم کردم تا نظرش رو جلب کنم ... اون روز هیجان زیادی داشتم ... قلبم آرامش نداشت ... شوق و ترس با هم ترکیب شده بود ... دو رکعت نماز خوندم و به خدا توسل کردم ... برای خودم یه پیراهن جدید خریدم ... عطر زدم ... یه سبد میوه گرفتم ... و رفتم خونه شون ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
⭕️تلاش برخی افراد معلوم‌الحال برای تغییر رای مردم و دو دوره‌ای کردن انتخابات 🔻دهباشی که پس از سومین مناظره به پینه پیشانی جلیلی تیکه مینداخت، پس از چند ساعت نظرش عوض میشه و از جلیلی تعریف میکنه! ❓یعنی چی شده؟ ❓چه دستور جدیدی از ملکه رسیده؟
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
🌸کسانی که "بهترین لحظات" خوش زندگی را به شما هدیه می کنند ا! ١_"آغوش مادریست" که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد.. ٢_"دستان پدریست"که برای راه رفتنت ، "با تو کودکی کرد".. ۳_"خواهر یا برادریست" که برای ندیدن اشکهایت ، "تمام اسباب بازیهایش را به تو داد".. ۴_"همسر توست" که با تمام وجود در کنار تو "معمار زندگی" مشترک تان است... ۵_"فرزند توست" که خالق "زیبایی های آینده است"...🌸 💕💚💕
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
🔴حمایت جامعه مدرسین قم از رییسی 🔹جامعه مدرسین حوزه علمیه قم طی بیانیه‌ای حمایت خود را از سید ابراهیم رییسی در انتخابات ریاست‌جمهوری خطاب به مردم منتشر کرد. ✅ در این بیانیه آمده است که پس از برگزاری جلسات متعدد و ارتباط با علمای اعلام و هم‌اندیشی با گروه‌های مختلف و رعایت همه جوانب و معیارها و ارائه گزارشات در جلسات شورای عالی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سرانجام موضوع در جلسه ۲۱ خرداد مطرح و با نصاب بیش از دو سوم اعضای جامعه، رییسی به عنوان نامزد اصلح شناخته شد. 💕💜💕
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
🌹هفت نصیحت زیـبــا🌹 🌼گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن ، مثل رود 🌺با شفقت و مهربان باش ، مثل خورشید 🌼اگر کسی اشتباه کرد آن را بپوشان ، مثل شب 🌺وقتی عصبانی شدی خاموش باش ،مثل خواب 🌼متواضع باش و غرور نداشته باش ،مثل خاک 🌺بخشش و عفو داشته باش ، مثل دریا 🌼اگر میخواهی دیگران خوب باشند ، 🌺خودت خوب باش ، مثل آیینه 💕💜💕
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
میفرماید ڪہ؛ فقط‌‌ یڪبار ڪافے استـــــ.. ازتہ دل رو صدا ڪنید دیگر مال‌ خودتـان‌ نیستید او‌ مےشوید![] ••|شـــــہیدامیرحاج‌امینے🌷 💕💙💕 ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
۲۴ خرداد ۱۴۰۰