#داستانک
💫مرد حلوا فروش
⚜مردی به نزد حلوا فروشی رفت و گفت: مقداری حلوای نسيه به من بده
حلوا فروش قدری حلوا برايش در کفه ترازو گذاشت و گفت :
امتحان کن ببين خوب است يا نه. مرد گفت:روزه ام، باشد موقع افطار
حلوا فروش گفت: هنوز ۱۰ روز به ماه رمضان مانده ؛
چطور است که حالا روزه گرفته ای .مرد گفت:
قضای روزه پارسال است.
حلوا فروش حلوايش را از کفه ترازو برداشت و گفت :
تو قرض خدا را به يک سال بعد می اندازی
قرض من را به اين زودی ها نخواهی داد .
من به تو حلوا نمی دهم...!!
💕💚💕
🌸 نماز خائفانه بخوان 🌸
🍀 خداوند در توصیف #نماز_شب خوانها میفرماید : نماز شان با خوف و ترس است. (تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا ؛ سجده آیه ۱۶) آیا میدانید آنها از چه چیزی میترسند؟
🍀 #شیخ_رجبعلی_خیاط در توضیح این آیه فرمودند: خوف و طمع در این آیه خوف از فراق است و طمع وصال مانند #امیرالمؤمنین که در دعای کمیل می فرماید گیرم که بر عذاب جهنم تحمل کنم اما چگونه بر جدایی تو تاب بیاورم؟ (فَهَبْنِي يَا إِلَهِي ... صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ)
🍀 همچنین یکی از شاگردان این عارف بزرگ میگوید روزی ایشان به من گفت:
«فلانی! عروس خود را برای که آرایش میکند؟» عرض کردم : برای داماد
فرمود: «فهمیدی؟» سکوت کردم.
🍀 فرمود: شب زفاف فامیل عروس تلاش میکنند او را به بهترین شکل آرایش کنند تا مورد پسند داماد واقع شود، ولی عروس در باطن یک نگرانی دارد که دیگران متوجه نیستند، نگرانی این است که اگر در شب وصال نتوانست نظر داماد را جلب کند یا داماد حالت انزجاری از او پیدا کند، چه کند؟
🍀 بنده که نمیداند [نماز و ] کارهای او مورد قبول خداوند متعال واقع شده است یا نه، چگونه میتواند خائف و نگران نباشد؟! آیا تو خود را برای «او» آراسته میکنی یا برای «خود» و برای وجهه پیدا کردن میان مردم؟
🍀 [برخی] اموات وقتی مُردند میگویند : خدایا مرا برگردان تا عمل صالح انجام دهم. عمل صالح آن است که خدا بپسندند نه اینکه نفس تو آن را امضا کند.
👌 [ بنابراین ایشان برای خوف نمازگزاران دو علت بیان کردند؛ یکی ترس از فراق و جدایی و دیگری ترس از مورد پسند نبودن نماز در درگاه خدا]
📚 کیمیای محبت، محمدی ری شهری، صفحه ۲۳۶.
#نمازشب
💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 سر گناهان خودت با خدا صحبت کن.
چطور؟
👈🏼 با پیش کشیدن بحث جهنم....
🎙استاد پناهیان
آخرهای تابستان بود
چند هفته ای می شد که دلم خانه ی پدربزرگ را میخواست اما کسی دلتنگیم را نمی دید، برای یک بچه ی هفت ساله تحمل دلتنگی سخت بود آنقدر سخت که یک روز صبح کتونی هایم را پوشیدم و بی خبر از خانه بیرون زدم....
تنها نشانی که از خانه ی پدربزرگ داشتم یک دکه ی روزنامه فروشی سر کوچه شان بود...
از شوق رسیدن به خانه ی پدربزرگ تمام مسیر را دویدم تا اینکه چشمم به دکه ی روزنامه فروشی افتاد ،خوشحال به داخل کوچه رفتم...
همینطور چشمم به خانه ها بود که دیدم نه ... خبری از خانه ی پدر بزرگ نیست...
با خودم گفتم حتما جلوتر است...خسته و نا امید شده بودم ...
دیگر می دانستم مسیرم اشتباه است ولی نمی خواستم اشتباهم را قبول کنم...
به انتهای کوچه رسیدم و فهمیدم آن دکه فقط شبیه دکه ی روزنامه فروشی سر کوچه ی پدربزرگ بوده...
تمام مسیر را برگشتم و به خانه رفتم ... به همان نقطه ی شروع ... فقط خستگی به تنم ماند ...
از آن روز سال های زیادی میگذرد...
اما این روزها فکر می کنم خیلی از ما آدم ها هنوز مسیر اشتباه را می رویم...
یادمان می رود هرچه بیشتر مسیر اشتباه _تصمیم اشتباه_ را ادامه دهیم بیشتر باید به عقب برگردیم...
یادمان می رود قرار بود به جایی برسیم نه اینکه فقط در حرکت باشیم...
یادمان میرود مسیری که اشتباه باشد هرچقدر بروی به هدفت نمی رسی و فقط خستگی اش بر تنت می ماند...
این را هم بگویم صدساله هم شوی باز دلتنگی سخت است
اما دلتنگی دلیلی برای ادامه ی مسیر اشتباه نیست
✍ #حسین_حائریان
─┅─═इई 💚❤️💚ईइ═─┅─
🌸ازهم بگشای
💫دیده را با صلوات 💗
🌸با خنده بگو
💫شکرخدا را صلوات 💗
🌸برگی بزنی بار دگر
💫دفتـر عمـر
🌸صبحست و بگو
💫محفل ما را صلوات 💗
🌸''اَللّهمّ صلِّ علی محَمّد
وآل مُحَمَّد وَ عجِّّل فرجهُم🌸
🌷آغاز روز باعطر خوش صلوات
🌷اللّهُمَّ
🌼🌷صَلِّ
🌼🌼🌷عَلَی
🌼🌼🌼🌷مُحَمَّد
🌼🌼🌼🌼🌷وَ آلِ
🌼🌼🌼🌼🌼🌷مُحَمَّد
🌼🌼🌼🌼🌷وَ عَجّلْ
🌼🌼🌼🌷فَرجَهُمْ
🌼🌼🌷وَ اَهْلِکْ
🌼🌷اَعْدَائَهُمْ
🌷اجمعین
زندگیتون بیمه با ذکر صلوات..