هدایت شده از پروانه های وصال
✨به نام آنکه
🍁هستی نام ازو یافت
✨فلک جنبش،
🍁زمین آرام ازو یافت
✨خدایی
🍁کافرینش در سجودش
✨گواهی
🍁مطلق آمد بر وجودش
✨بسم الله الرحمن الرحیم
🍁الهـــی به امیــــد تـــو
🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍂این یڪ موهبت است
صبح چشم بگشایی
و یادت بیاید
💝دوستانی دارے آبیتر از آسمان
زلالتراز شبنم و روشنتر از صبح
ڪه میشود
عشق را با آنان آموخت 🍂🍁
یکشنبه تون زیبا و پراز موفقیت 🌼
🌼🍃
🍁وجود هیچکس
🍂غمها را از بین نمی برد
🍁اما کمک میکند
🍂با وجود غمها محکم بایستیم
🍁درست مثل چتر
🍂که باران را متوقف نمی کند،
🍁اما کمک می کند
🍂آسوده زیر باران بایستیم …
🍁ابرها به آسمان تکیه می کنند ؛
🍂درختان به زمین ؛
🍁و انسانها به مهربانی یکدیگر …
🍂گاهی دلگرمی یک نفر
🍁چنان معجزه می کند که انگار
🍂خدا در زمین کنار توست !
🍁جاودان باد سایه کسانی که
🍂شادی را علتند نه شریک،
🍁و غم را شریکند نه علت …
🍁🍂
#حدیث 🌸🍃
🌸حضرت علی (ع):
خدايا به تو پناه مي برم كه ظاهر من
در برابر ديده ها نيكو،
و درونم در آنچه كه از تو پنهان
مي دارم، زشت باشد،
و بخواهم با اعمال و رفتاري كه
تو از آن آگاهي،
توجه مردم را به خود جلب نمايم،
و چهره ظاهرم را زيبا نشان داده
با اعمال نادرستي كه درونم را
زشت كرده به سوي تو آيم،
تا به بندگانت نزديك،
و از خشنودي تو دور گردم.
📚 حکمت 276
🌺🍃
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 سخی تر از حاتم
از حاتم طائی سئوال كردند: از خود كريم تر ديده ای؟ گفت: آری ديده ام. گفتند: كجا ديده ای؟ گفت: وقتی در بيابان می رفتم به خيمه ای رسيدم، پيرزنی در آن بود و بزغاله ای پشت خيمه بسته بود. پيرزن نزد من آمد و مرا خدمت كرد و افسار اسبم را گرفت تا فرود آمدم.
مدتی نگذشت كه پسرش آمد و با خوشحالی تمام از احوال من سئوال كرد. پيرزن پسرش را گفت: برخيز و برای ميهمان وسايل پذيرايی را آماده كن، آن بزغاله را ذبح كن و طعام درست نما.
پسر گفت اول بروم هيزم بياورم، مادرش گفت تا تو به صحرا بروی و هيزم بياوری دير می شود و ميهمان گرسنه می ماند و اين از مروت دور باشد. پس دو نيزه داشت آن دو را شكست و آن بزغاله را كشت و طعام ساخت و نزدم بياورد.
چون تفحص از حال ايشان كردم جز آن بزغاله چيز ديگری نداشت و آن را صرف من كرد. پيرزن را گفتم: مرا می شناسی گفت: نه، گفتم: من حاتم طائی هستم، بايد به قبيله ما بيايی تا در حق شما پذيرايی كامل كنم و عطايا به شما بدهم!
آن زن گفت: پاداش از ميهمان نگيريم و نان به پول نفروشيم ؛ از من هيچ قبول نكرد؛ از اين سخاوت بی نظير دانستم كه ايشان از من كريم ترند.
📗 #جوامع_الحكايات
✍ سدیدالدین محمد عوفی
🍂🍁🍂🍁
پروردگارا...
به زندگی ام برکت ببخش و ذهنم را روشن کن
روزی را که پیش رو دارم به تو می سپارم
با هر کس و هر موقعیتی که روبرو میشوم
برکت ببخش
از من انسانی بساز که خودت میخواهی
تا کاری را انجام دهم که تو میخواهی
خدای مهربانم به درون قلبم نفوذ کن
و همه ی خشم، ترس و درد درونم را دور کن
روحم را جانی تازه ببخش و ذهنم را آزاد کن
آمین
🍂🍁🍂🍁