فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫امشب اول رجب
🌸و شب میلاد امام
💫محمد باقر (ع) است
🌸باز امشب عــشق
💫مــــهمان دل هاست 💗
🌸یارب العالمین
💫امیدوارم اين
🌸آغاز زیبا و نــورانی
💫ماه مبارک رجب
🌸آغازی باشد برای
💫شـــادی و لبخند
🌸و گشايش در كليہ
💫امورِ مادی و معنوی
🌸دوستان و عـــزیزانم 💗
🌸🍃
مداحی_آنلاین_دعای_ماه_رجب_گروه_طوبی.mp3
667.5K
🌙دعای هر روز #ماه_رجب
🤲یا من ارجوه لکل خیر ...
🎙 #گروه_طوبی
.🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸از روشنی طلعت رخشنده «باقر»
🎊شد نور علوم نبوی بر همه ظاهر
🌸در اوّل ماه رجب از مشرق اعجاز
🎊گردید عیان ماه تمام از رخ باقر.
🌸🎊ولادت امام
محمدباقر (ع) مبارک باد💫💐
🌸🍃
❤️🌼جانم امام باقر علیهالسلام
❤️💫شب اول رجب دل من بی تابه
🌷💫که شب تولده نوه اربابه
❤️💫آسمونا ستاره بارونه
🌷💫کل زمین آیینه بندونه
❤️💫کاش ببینم همچین شبی آقا
🌷💫دور تا دور بقیع چراغونه
❤️💫حلول ماه مبارک پر برکت رجب و
🌷💫ولادت امام باقر علیهالسلام مبارک
❤️💫التماس دعای فرج
#این_الرجبیون
🌸🍃
پروانه های وصال
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 *🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ( قسمت ۱۶)* *💥(ذوب شدن گناه)* *🥀همان طور که مسیر را* *میپیمو
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
*🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۷)*
*🔵نزاع مجرمان*
*✅حرفهايم که تمام شد خودم را به نيک نزديک کردم و گفتم: زود برويم تا دوباره وبال گردنمان نشدهاند*
*🔅نيک گفت: اگر تمايل داري مشاجره و نزاعشان را با يکديگر بشنوي، پس خوب دقت کن*
*❎ وقتي گوش سپردم صداي آنها را در دل تاريکي شنيدم که چند تن از آنها خطاب به گروهي ديگر ميگفتند: اگر شما نبوديد ما مؤمن ميشديم و حالا از نور و روشنايي ايمان برخوردار بوديم*
*♨️ آنها هم در جواب گفتند: مگر ما راه را براي شما بستيم؟ ميخواستيد ايمان بياوريد*
*🔥ناگهان صداي رهبرشان بلند شد که ميگفت: مگر نميبينيد من هم مثل شما گرفتارم؟ چگونه توان آن را دارم که شما را نجات دهم؟*
*✨ وقتي حرف رهبرشان به اينجا رسيد، پيروانش مأيوسانه لب به نفرين گشودند و گفتند:*
*خدايا ما گناهي نداريم*
*زيرا در دنيا او ما را رهبر و راهنما بود، پس عذابش را دوچندان کن*
*💥هنوز مشاجره مجرمان به پايان نرسيده بود که نيک مرا به خود آورد و گفت: حرکت کن، دعوايشان پاياني ندارد. آنها در جهنم نيز هميشه⚔ با يکديگر نزاع خواهند داشت*
*🌑 پس از برداشتن چند قدم ناگهان صداي دلخراشي به گوش رسيد، علت را از نيک جويا شدم، گفت: صداي يکي از مجرمان بود که سرانجام در يکي از چاههاي عميق سقوط کرد...*
*🔵سرعت عبور*
*✅مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا به خوب جلب کرد*
*🔅حدس زدم گروهي همانند ما در پرتو نور ايمانشان در حرکتند. چيزي نگذشت که به شخصي رسيديم که در پرتو نوري از نورهاي ضعيف، آهسته، قدم برمي داشت*
*☘سلام کردم و جوياي حال او شدم. گفت: خسته شدم، با اينکه مدتهاست در اين غار راه ميپيمايم، ولي هنوز در ابتداي راهم*
*گفتم: اينها به سبب ضعف ايمان توست! او نيز حرفم را تاييد کرد و در حاليکه همچنان آهسته ره ميپيمود، آهي از سينه برکشيد و گفت: افسوس... افسوس...*
*⛔️هنوز چند قدم از آن شخص دور نشده بوديم که فريادش بلند شد، خواستم برگردم اما نيک بلافاصله گفت: عجله کرد و چون نور ايمانش بسيار ضعيف بود در يکي از چالهها فرو غلطيد*
*♻️گفتم: آخر چه ميشود؟ نيک ايستاد و گفت: هيچ نيکش او را نجات خواهد داد اما بسيار دير به مقصد خواهد رسيد*
*🌟 وقتي حرف نيک به اينجا رسيد در يک لحظه چنان نوري بدرخشيد که چشمانمان را به خود خيره کرد*
*وقتي آن نور 💫تابنده ناپديد شد با تعجب بسيار از نيک پرسيدم: چه بود؟ چه اتفاقي افتاد؟*
*🌻 نيک آهي کشيد و گفت: يکي از علماي دين بود که در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريک را پيمود*
*🍁من نيز از حسرت آهي برکشيدم و گفتم: خوشا به حال او، عجب نور و سرعتي داشت. در دلم غمي غريب ريشه دوانيد و سر بر زانوي غم گذاشتم و شرمگينانه گفتم: از اينکه حاصل آن همه تلاش ساليان عمرم چنين نوري است افسوس ميخورم*.
*✨از درون خويش فرياد برکشيدم: خدايا اي آگاه به احوال زندگان و مردگان، مرا درياب و نورم را قوي ترگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسانتر عبور کنم*.
*🍃مدتي در اين حال گريستم تا اينکه احساس کردم غار روشنتر شده است، وقتي سر از زانو برداشتم نيک را نوراني تو از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شدي؟*
*🌸گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود که بي شک اجابت دعاهاي دنيايي توست که بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست کرده بودي*
*💎آنگاه ادامه داد:*
*براي عبور از اين برهوت پر* *خطر، هيچ کس نميتواند تنها به عمل نيک خود اتکا کند، چرا که در کنار عمل، رحمت خدا هم لازم است که شامل حالش گردد...*
*🌼با آن که خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا* *نميشناختم به نيک گفتم: چقدر گذرگاه اين غار طولاني است؟!*
*نيک همانطور که با سرعت گام برمي داشت جواب داد: اگر در مقابل گردباد شهوات مقاومت ميکردي مسير کوتاهتري نصيبت ميشد*
*✍ادامه دارد..*
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5