هربار که برنامه ای برای خودتون مینویسید
تصمیمی میگیرید و نمیتونید پاش وایستید
#عزت_نفستون_صدمه میبینه
روی برنامه هاتون و تصمیماتتون بیشتر حساس بشین
آسون بگیرین
برای تصمیم گیری اول خودتونو بشناسین
توقعتونو از خودتون پایین بیارین
بعد با رشد عزت نفستون میتونید در راستای تصمیمات بهتر و بزرگتر و قدم بردارید
#روانشناسی
❄️🌨☃🌨❄️
نیمی از نگرانی ها و اضطراب های ما
مربوط به نظر دیگران است،
ما باید این خار را
از بدن خود بیرون بکشیم
نظر دیگران، تصوری خام یا یک وهم است
که هر لحظه میتواند تغییر کند
نظر دیگران به نخی بند است
و ما را برده ی آنان می کند،
برده ی نظراتشان و بدتر،
برده ی آنچه وانمود میکنند
به نظرشان می رسد!
🖊 #اروین_یالوم
❄️🌨☃🌨❄️
هر چیزی تو زندگی بهدست آوردی
به لطف چیزاییه که از دست دادی
به زمستون نیاز داری تا بهار بشه
و به تاریکی، تا نور داشته باشی...
❄️🌨☃🌨❄️
🌸روایتی از همسر فرمانده
یکی از سرداران سپاه در خاطرات خود می گفت:شهید "تقوی" در جبهه دعا ابوحمزه ثمالی را از حفظ در قنوت نمازش میخواند.
همیشه نشسته میخوابید و پایش را دراز نمیکرد.
یک بار از او پرسیدم: حاج حمید، چرا این کار را انجام میدهید?
جواب داد: در محضر چه کسی بخوابیم، ما اینجا با بهترین بندگان خدا زندگی میکنیم.
من پایم را جلوی شما دراز کنم
سردار سرتیپ
شهید سیدحمید تقوی فر
شهید مدافع حرم
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
💫خواندیم و شنیدیم؛
شبهای قدر، تقدیرات آدمیزاد رقم میخورد!
باید این شبها را، خوب درک کرد!
اما ؛ این ادراک، یک شرط بزرگ دارد !
اتفاقایی باید در ماه رجب، و بعد شعبان، برایمان بیفتد، تا به درک این شبها برسیم!
💥در غیر اینصورت، باختهایم!
#أین_الرجبیون
....
#حرف_قشنگ🌱
پرندهای که روی شاخه درخت نشسته،
هیـچـوقـت نـگـرانِ شکستـن شـاخـه و
سقوط نیست!
چون به شـاخه اعتمـاد نکرده؛ بلکه به
بال و پَرِ خودش اعتماد داره🌱
کاش همینقدر به خدا اعتماد داشتیم
و زندگی میکردیم..🧡
❄️🌨☃🌨❄️
اگر نتوانی به یک زن احترام بگذاری، نمیتوانی به هیچکس دیگری احترام بگذاری !
زیرا شما از طریق زنان آمده اید. زنی که نُه ماه در بطنش بوده ای و سالها مراقب و عاشق تو بوده است.
تو نمیتوانی بدون یک زن زندگی کنی. او مایه تسلی توست. گرمای توست.
زندگی بسیار ریاضی وار است، زن برکت و شعر زندگی ات میشود.
مردی که اینها را در یک زن نبیند، به جای قلب، سنگ در سینه دارد.
❄️🌨☃🌨❄️
📚#داستان_کوتاه
هارون بر خود قرار داد که هرکس حرف حکیمانه و شیرینی زد به او کیسه ی زری ببخشد، روزی دید پیرمردی پشت خمیده، با حالت زار، مشغول کاشت درخت زیتون است!!!
هارون گفت :
ای پیرمرد تو با این سن و سال زیتون می کاری و حال آنکه عمر تو کفاف برداشت میوه ی آن نمیکند؟
پیرمرد گفت:
ای خلیفه! دیگران کاشتند و ماخوردیم ما میکاریم، دیگران بخورند!!!
هارون خوشش آمد بدره ی زری به او داد...
پیر مرد گفت :
درختان مردم بعد از سالها میوه میدهد ولی درخت ما در حال میوه داد!!!
هارون بیشتر خوشش آمد کیسه ای دیگر زر به او داد...
پیر مرد گفت :
درختان دیگر سالی یکبار میوه میدهد اما درخت ما دوبار به بار نشست!!!
هارون بیشتر خوشش آمد کیسه ی زری دیگر به او داد و زود از آنجا عبور کرد و میگفت : اگر بایستیم خزانه را خالی خواهد کرد.....
❄️🌨☃🌨❄️
📔#داستان_کوتاه_خواندنی👌
پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت می کرد.
یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند.
از مادرش پرسید: مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟
مادر گفت: از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند باتعجب گفت: داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی؟
و قبلا به من گلایه نکردی.
مادر پاسخ داد: بله فرزندم من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم وعادت کردم ولی می ترسم تو وقتی فرزندانت در پیری تورا به اینجا می آورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی.
❄️🌨☃🌨❄️