eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
امر به معروف و نهی از منکر{۱۱} 1) امر به معروف در زمره‌ی «اهل معروف» قرار می‌گیرد؛ 2) امر به معروف
امر به معروف و نهی از منکر{۱۲} 1) «اعرفوا... و اولی الامر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان:[14] اولی الامر را با امر به معروف و عدل و احسان بشناسید.» این روایت که در آن امیرالمؤمنین، علیه‌السلام، برای شناخت اموری، معیارهایی ارائه فرموده است(خدا را با خدا، رسول را با رسالت و اولی‌الامر را با ...)، نشان می‌دهد که امر به معروف آنچنان اهمیت و قدر و منزلت دارد که برای شناخت اولی الامر باید به عنوان ملاک و معیار از آن استفاده نمود. 2) «العقل منزه عن المنکر امر بالمعروف:[15] عقل، بازدارنده از منکر و امر به معروف است». عقل، این ودیعه الهی نزد انسان‌ها که ملاک و ابزار اصلی راه‌یابی و وصول انسان‌ها به هدایت و شناخت است، با معیار امر به معروف و نهی از منکر سنجیده می‌شود و چنانچه کسی این دو خصوصیت را نداشته باشد، باید حکم کرد که فاقد عقل است و یا این‌که عقلش معیوب است. چه ارزش و مقامی بالاتر از این‌که به امر به معروف و نهی از منکر معیار سنجش عقل سالم از عقل ناسالم می‌باشد. در جای دیگر امام، «دین» و «شمشیر» را که اولی برای هدایت و رأفت نسبت به آدمیان و دومی برای قهر و عذاب طاغیان نهاده شده‌اند، از آن جهت ارزشمند و معتبر می‌شمارد که اینان امر به معروف و ناهی از منکرند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️حقیقت_جهان 🌺 ️حقیقت این جهان این است که با هر دست بدهی با همان دست پس میگیری _ شما دروغ نمیشنوید مگر آنکه آمادگی شنیدن دروغ را داشته باشید نه حقیقت را . _ کسی نعمتی را ازدست نمی دهد مگر آنکه شکرانه انرا بجا نیاورده باشد. _ شما فریب نمی خورید مگر آنکه باوری خلاف کارما در شما وجود داشته باشد. _ کسی سرشما نمی تواند کلاه بگذارد مگر آنکه درزندگی در طلب چیزی باشید که حقتان نیست. _ کسی به ذلت نمی افتد مگر اینکه طمع کرده باشد. _ کسی پیر نمی شود مگر آنکه به اندازه کافی شادی نکرده باشد. _ کسی غمگین نمی شود مگر آنکه به چیز بی اهمیتی اهمیت داده باشد. پاسخ همه چیزهایی که ناحق می پنداریم درون ماست . رابطه جهان درونی و بیرونی یک رابطه حقیقی است دقیقا مانند آینه. اگر دارد به شما 🏵ظلمی می شود دنبال یافتن اشتباهی درون خود باشید که ظرفیت این ظلم رادر شما مهیا کرده... ❄️🌨☃🌨❄️
پروانه های وصال
❤️قسمت هفتاد و دو❤️ . آمدم توی راهرو نشستم. انگار کتک مفصلی خورده باشم، دیگر نتوانستم از جایم بلند ش
❤️قسمت هفتاد و چهار❤️ . چقدر ناز آدم های مختلف را سر بستری کردن های ایوب کشیده بودم و نگذاشته بودم متوجه شود. هر مسئولی را گیر می آوردم برایش توضیح می دادم که نوع بیماری ایوب با بیماران روانی متفاوت است. مراقبت های خاص خودش را می خواهد. به روان درمانی و گفتار درمانی احتیاج دارد، نه اینکه فقط دوز قرص هایش کم و زیاد شود. این تنها کاری بود که مدد کارها می کردند. وقتی اعتراض می کردم، می گفتند: "به ما همین قدر حقوق می دهند" اینطوری ایوب به ماه نرسیده بود دوباره بستری می شد. 😔 ❤️قسمت هفتاد و پنج❤️ . اگر آن روز دکتر اعصاب و روان مرا از اتاقش بیرون نمی کرد، هیچ وقت نه من و نه ایوب برای بستری شدن هایش زجر نمی کشیدیم. وضعیت عصبی ایوب به هم ریخته بود، راضی نمی شد با من ب دکتر بیاید. خودم وقت گرفتم تا حالت هایش را برای دکتر شرح دهم و ببینم قبول می کند در بیمارستان بستریش کنم یا نه. نوبت من شد، وارد اتاق دکتر شدم. دکتر گفت پس مریض کجاست؟ گفتم: "توضیح می دهم همسر من..." با صدای بلند وسط حرفم پرید: "بفرمایید بیرون خانم...اینجا فقط برای است نه همسرهایشان. گفتم: "من هم برای خودم نیامدم، همسرم جانباز است. آمده ام وضعیتش را برایتان....." از جایش بلند شد و به در اشاره کرد و داد کشید: "برو بیرون خانم با مریضت بیا..." با اشاره اش از جایم پریدم. در را باز کردم. همه بیماران و همراهانشان نگاهم می کردند. رو به دکتر گفتم: "فکر می کنم همسر من به دکتر نیازی ندارد، شما انگار بیشتر نیاز دارید. در را محکم بستم و بغضم ترکید. با صدای بلند زدم زیر گریه و از مطب بیرون آمدم. 😢 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❤️قسمت هفتاد و چهار❤️ . چقدر ناز آدم های مختلف را سر بستری کردن های ایوب کشیده بودم و نگذاشته بودم م
❤️قسمت هفتاد و شش❤️ . مجبور شدم سراغ بیمارستان اعصاب و روانی بروم که مخصوص جانبازان نبود. دو ساختمان مجزا برای زن ها و مرد هایی داشت که بیشترشان یا مادرزادی بیمار بودند یا در اثر حادثه مشکلات عصبی پیدا کرده بودند. ایوب با کسی آشنا نبود. می فهمید با آن ها فرق دارد. می دید که وقتی یکی از آن ها دچار حمله می شود چه کار هایی می کند. کارهایی که هیچ وقت توی بیمارستان مخصوص جانبازان ندیده بود. از صبح کنارش می نشستم تا عصر بیشتر از این اجازه نداشتم بمانم. بچه ها هم خانه تنها بودند. می دانستم تا بلند شوم مثل بچه ها گوشه چادرم را توی مشتش می گیرد و با التماس می گوید: "من را اینجا تنها نگذار" طاقت دیدن این صحنه را نداشتم. نمیخواستم کسی را که برایم بزرگ بود، عقایدش را دوست داشتم، مرد زندگیم بود، پدر بچه هایم بود، را در این حال ببینم. 😢 ❤️قسمت هفتاد و هفت❤️ . چند بار توانسته بودم سرش را گرم کنم و از بیمارستان بیرون بروم. یک بار به بهانه ی دستشویی رفتن، یک بار به بهانه ی پرستاری که با ایوب کار داشت و صدایش می کرد. اما این بار شش دانگ حواسش به من بود. با هر قدم او هم دنبالم می آمد. تمام حرکاتم را زیر نظر داشت. نگهبان در را نگاه کردم. جلوی در منتظر ایستاده بود تا در را برایم باز کند. را زدم زیر بغلم و دویدم سمت در صدای لخ لخ دمپایی ایوب پشت سرم آمد. او هم داشت می دوید. "شهلا .......شهلا........تو را به خدا......." بغضم ترکید. اشک نمی گذاشت جلویم را درست ببینم که چطور از بیماران عبور می کنم. نگهبان در را باز کرد. ایوب هنوز می دوید. با تمام توانم دویدم تا قبل از رسیدن او به من، از در بیرون بروم. 😔 رمان های عاشقانه مذهبی @ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❤️قسمت هفتاد و شش❤️ . مجبور شدم سراغ بیمارستان اعصاب و روانی بروم که مخصوص جانبازان نبود. دو ساختمان
❤️قسمت هفتاد و هشت❤️ . ایوب که به در رسید، نگهبان آن را بسته بود و داشت اشک هایش را پاک می کرد. ایوب میله ها را گرفت، گردنش را کج کرد و با گریه گفت: "شهلا......تو را به خدا......من را ببر.......تورو بخدا.....من را اینجا تنها نگذار" چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بلند نشود. نمی دانستم چه کار کنم. اگر او را با خود می بردم حتما به خودش صدمه می زد. قرص هایش را آن قدر کم و زیاد کرده بود که دیگر یک ساعت هم آرام و قرار نداشت. اگر هم می گذاشتمش آن جا... با صدای ترمز ماشین به خودم آمدم، وسط خیابان بودم. 😔 ❤️قسمت هفتاد و نه❤️ . راننده پیاده شد و داد کشید: "های چته خانم؟ کوری؟ ماشین به این بزرگی را نمیبینی؟" توی تاکسی یک بند گریه کردم تا برسم خانه آن قدر به این و آن التماس کردم تا اجازه دهند مسئول بنیاد را ببینم. وقتی پرسید: "چه می خواهید؟" محکم گفتم: "می خواهم همسرم زیر نظر بهترین پزشک های خودمان در یک آسایشگاه خوش آب و هوا بستری شود که مخصوص جانبازان باشد." دلم برای زن های شهرستانی می سوخت که به اندازه ی من سمج نبودند. به همان بالا و پایین کردن های قرص ها رضایت می دادند. مسئول بنیاد نامه ی درخواستم را نوشت. ایوب را فرستادند به آسایشگاهی در شمال بچه ها دو سه ماهی بود که ایوب را ندیده بودند. با آقاجون رفتیم دیدنش زمستان بود و جاده یخبندان. توی جاده گیر کردیم. نصف شب که رسیدیم، ایوب از نگرانی جلوی در منتظرمان ایستاده بود. آسایشگاه خالی بود. هوای شمال توی آن فصل برای مناسب نبود. ایوب بود و یکی دو نفر دیگر سپرده بودم کاری هم از او بخواهند، آن جا هم کارهای فرهنگی می کرد. هم حالش خوب شده بود و هم دیگر سیگار نمی کشید. ☺ رمان های عاشقانه مذهبی @ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❤️قسمت هفتاد و هشت❤️ . ایوب که به در رسید، نگهبان آن را بسته بود و داشت اشک هایش را پاک می کرد. ایوب
❤️قسمت هشتاد❤️ . مدت کوتاهی شمال زندگی کردیم، ولی همه کار و زندگیمان تهران بود. برای عمل های ایوب تهران می ماندیم. ایوب را برای بستری که می بردند من را راه نمی دادند. می گفتند: "برو، همراه مرد بفرست" کسی نبود اگر هم بود برای چند روز بود. هر کسی زندگی خودش را داشت و زندگی من هم ایوب بود. کم کم به بودنم در بخش عادت کردند. پاهایم باد کرده بود از بس سر پا ایستاده بودم. یک پایم را می گذاشتم روی تخت ایوب تا استراحت کند و روی پای دیگرم می ایستادم. عصبانی می شدند: "بدن های شما استریل نیست، نباید این قدر به تخت بیمار نزدیک شوید." اما ایوب کار خودش را می کرد. کشیک می داد که کسی نیاید. آن وقت به من می گفت روی تختش دراز بکشم. ☺ ❤️قسمت هشتاد و یک❤️ . شب ها زیر تخت ایوب روزنامه پهن می کردم و دراز می کشیدم. رد شدن سوسک ها را می دیدم. از دو طرف تخت ملافه آویزان بود و کسی من را نمی دید. وقتی، پرز های تی می خورد توی صورتم، می فهمیدم که صبح شده و نظافت چی دارد اتاق را تمیز می کند. بوی الکل و مواد شوینده و انواع داروها تا مغر استخوانم بالا می رفت. درد قفسه سینه و پا و دست نمی گذاشت ایوب یک شب بدون قرص بخوابد. گاهی قرص هم افاقه نمی کرد. تلویزیون را روشن می کرد و می نشست روبرویش سرش را تکیه میداد به پشتی و چشم هایش را می بست. 😔 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌼داستان زیبای پیرمرد رنجور ✍️پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و از سختی‌هایش می‌نالید؛ دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟ پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که باید آن‌ها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند، دو تا عقاب هم دارم که باید آن‌ها را هدایت و تربیت کنم. ماری هم دارم که آن را حبس کرده‌ام. شیری نیز دارم که همیشه باید آن را در قفسی آهنین زندانی کنم. بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم. مرد گفت: چه می‌گویی، آیا با من شوخی می‌کنی؟ مگر می‌شود انسانی این همه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند؟! پیرمرد گفت: شوخی نمی‌کنم، اما حقیقت تلخ و دردناکی‌ست. آن دو باز چشمان منند، که باید با تلاش و کوشش از آن‌ها مراقبت کنم. آن دو خرگوش پاهای منند، که باید مراقب باشم به سوی گناه کشیده نشوند. آن دو عقاب نیز، دستان منند، که باید آن‌ها را به کار کردن آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم. آن مار، زبان من است که مدام باید آن را دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او سر بزند. شیر، قلب من است که با وی همیشه در نبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند و آن بیمار، جسم و جان من است که محتاج هوشیاری مراقبت و آگاهی من دارد. این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده و امانم را بریده. ❄️🌨☃🌨❄️
✅هر چه خوبی داریم از خداست ✍️حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی: قرآن می‌فرماید: ما اصابک من حسنة فمن الله و ما اصابک من سیئة فمن نفسک؛ هر چه خیر و خوبی به تو می‌رسد از خداست و هر چه شر و بدی است از خود توست. این را چگونه باید به نسل جوان توضیح بدهیم؟ مرحوم آیت الله حائری در این زمینه مثال بسیار خوبی دارند که می‌گویند: وقتی کره زمین دور خودش می‌گردد، دور خورشید هم می‌گردد. همیشه یک جای کره زمین روشن است و یک جای دیگر تاریک. هر جا روشن است از خورشید است و هر جا تاریک است از خود زمین. ما هم مانند زمین در برابر خورشید هستیم. هر چه نعمت و خیر داریم از خداست و هر چه بدی و تاریکی است از جانب ماست. ❄️🌨☃🌨❄️
✨﷽✨ 🌼عیب‌های همسر خود را به هیچکس حتی والدین خود نگویید! ✍️آیت الله مجتهدی (ره): آیه شریفه ﻗﺮآن کریم میﻓﺮﻣﺎید: زن‌ها ﺑﺎﯾﺴتی ﭘﻮﺷﺶ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮای ﻋﯿﻮب ﻣﺮدان باشند و بالعکس. اگر از عیوب همسر خود بگویید در این صورت همه به زﻧﺪگی ﺷﻤﺎ اﯾﺮاد ﮔﺮﻓﺘﻪ و زیبایی بیرونی زﻧﺪگی ﺷﻤﺎ تهدید می‌شود. اﻧﻘﺪر بایستی در پوشاندن ﻋﯿﻮب همسر دقیق و ﺣﺴﺎس ﺑﺎشید که ﺣتی اﮔﺮ کسی ﻗﺴﻢ ﺧﻮرد که همسر ﺷﻤﺎ ﻓﻼن عیب را دارد ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻗﺴﻢ ﺑﺨﻮرید که خیر؛ همسر من این عیب‌ها را ندارد و اﯾﻨﻄﻮر نیست! اشکال ندارد، آﺑﺮوداری از یک ﻣﺴﻠﻤﺎن دروغ ﻣﺤﺴﻮب نمیﺷﻮد. ﺑﻨﺎبراین اوﻻ اﯾﺮادات ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﯾﺶ را ﺑﻪ کسی ﻧﮕﻮیید؛ ﺛﺎنیا اﮔﺮ خواستید ﻫﻢ ﺑﮕﻮیید ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮدﺗﺎن آن ﻫﻢ در محیطی آرام، ﺗﻨﻬﺎ و ﺑﺎ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﻣﻄﺮح ﻧﻤﺎیید. اﻟﺒﺘﻪ بعضی از ﺧﺎنم‌ها ﻋﺎدت دارﻧﺪ در ﻫﻨﮕﺎم صحبتﻫﺎی زﻧﺎﻧﻪ بعضی از این ﺻﺤﺒﺖﻫﺎ را دوﺳﺘﺎﻧﻪ ﻣﻄﺮح ﻧﻤﺎیند ولی ﻏﺎﻓﻞ از آﻧﻨﺪ که آﺑﺮوی ﺷﻮﻫﺮ ﺧﻮﯾﺶ را ﻣﻘﺎﺑﻞ دوﺳﺖ ﺧﻮد ﺑﺮده‌اﻧﺪ و ﻣﺤﺒﻮبیت قبلی او را کم کرده‌اﻧﺪ. ﻓﺮاﻣﻮش نکنید زیبایی زﻧﺪگی ﺑﻪ ﭼﺸﻢﭘﻮشی و پوشاندن ﻋﯿﻮب و ﻋﺪم اﻇﻬﺎر ﺑﻪ غریبه می‌باشد. ممکنه فکر کنید گاهی با درددل و زیر سوال بردن همسرتان پیش حتی والدین احساس سبکی یا پیروزی به شما دست می‌دهد. ولی واقعیت این است که شما و همسرتان با هم دوباره آشتی می‌کنید و به وضع سابق برمی‌گردید، ولی کدورتی که دیگران از همسر شما به دل گرفته‌اند به راحتی فراموش نمی‌شود. ❄️🌨☃🌨❄️
✨﷽✨ 🔴مِثقالَ ذَرّه ✍در قیامت نوبت حساب و کتاب مِثقالَ ذَرّه‌هاست! مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی همان چند لحظه‌ای که بوی عطر زنی تمام مردی را به‌هم می‌ریزد! مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی همان چند لحظه‌ای که شخصی به نامحرمی لبخند می‌زند ولی فکرش ساعت‌ها درگیر همان یک لبخند است! مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی حساب و کتاب زمانی که فردی با همسرش بلند می‌خندد و جوان مجردی هم در همان حوالی آن‌ها را با حسرت نگاه می‌کند. مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی حساب کردن زمانی که فردی در پایان صحبت‌هایش با نامحرم به خیال خودش از روی ادب، جانم و قربانت می‌گوید و رابطه‌ای را به همین اندازه سرد می‌کند! مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی همان چند لحظه‌ای که با فروشنده‌ای نامحرم، احساس صمیمیت می‌کند. و... قدر این‌ها پیش ما خیلی کوچک است و به حساب نمی‌آید. اما مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند امثال همین‌هاست، همین کارهای کوچکی که مثل ضربه اول دومینو خیلی کوچک است اما انتهایش را روزی که پرده‌ها کنار رفت، خواهیم دید! 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 ❄️🌨☃🌨❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸در این شب زیبای زمستانی 🍃دعا میڪنم 🌸شبتون پر امید 🍃عشقتون خدا ✨زندگیتون پویا 🌸و لحظہ هاتون پر از آرامش باشہ. 🌸زندگیتون پر از آدمهای خوب 🍃و امضاء خدا پای تک تک آرزوهاتون شبتون بخیر ✨🌙⭐️ 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸الهی! بهترین آغازها آن‌ است که، ✨با تکیه بر نام و حضور تو باشد. 🌸پس با توکل به اسم اعظمت، ✨آغاز میکنیم روزمان را 🌸مهربانا ... ✨هر جا که تو باشی، 🌸نور هست، شفا هست، ✨عشق و آرامش و برکت هست. 🌸الهی! تو باش تا همه چیز ✨به سامان بیاید🙏🏻 الهی به امید تو نه خلق روزگار 🌸 🌸🍃
سـ❄️ـلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 امروز چهارشنبه ☀️ ۴ اسفند ١۴٠٠ ه. ش 🌙 ٢١ رجب ١۴۴٣ ه.ق 🌲 ٢٣ فوریه ٢٠٢٢ ميلادى 🌸🍃
🌹﷽🌹 🌹روزمان را با شکرگزاری آغازکنیم ✨با شکرگزاری برای تمام آنچه 🌹اکنون هست 🌹شکربرای امروز و لحظه‌های زیبایی ✨که پیش رو داریم 🌹برای تمام خوبیهاییکه ✨امروز میتوانیم داشته باشیم 🌹خدایا شکر برای نعمتها ✨الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ 🌺🍃
🌺🍃سلامی به زیبـایی عشق 🌺🍃به طراوت لبخند 🌺🍃به روشنایی خورشید 🌺🍃به سبـزی غزل 🌺🍃به رایحه مریم و شب بو 🌺🍃به شمـا دوستان گـلم 🌺🍃صبحتان سرشـاراز مهربانی 🌺🍃روزتان مملو از خوشی 🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه هم به مقصد فکر نکن! به اینکه حتما باید هر روز، قدم مثبتی برداشته‌باشی، به هرقیمتی که شده... همیشه هم به تلاش و تکاپوی مطلق فکر نکن، به اینکه باید هر روز تلاش کرده‌باشی، بدون هیچ وقفه‌ای... همیشه هم خودت را برای رسیدن به هدف‌ها و مقصدها تحت فشار نگذار، گاهی پنجره را باز کن تا بادی به سر و صورتت بخورد، آسمان را نگاه کن که چه آرام و سر به زیر و بی‌انتهاست، و پرنده‌ی کوچکی که چه بی‌خیال و خوشبخت، در وسعت بی‌انتهای آن می‌رقصد. چشمانت را ببند و نفسی عمیق بکش و با خودت بگو؛ "قرار نیست تمام روز و سال و ماه و هفته‌ام را به موفقیت مطلق فکر کنم، آنقدر که از هیچ‌ چیز لذت نبرم" ، گاهی مشغولیت‌های زندگی را از لیست اولویت‌هایت خارج کن، رها شو در آرامش محض و از رهایی‌ات لذت ببر... گاهی به این فکر کن که آمده‌ای تا زندگی کنی، که خوشحال باشی، و سرخوشانه و بدون خیال، مسیر رویاهای خودت را دنبال کنی. گاهی فقط به این فکر کن که آرام باشی. فقط همین... ─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🌷نتیجه پیروی ازخواسته های دل،بدبختی وجهنم: 🌷۱.لاتتبع الهوی...۲۶صاد 🌷۲.عسی ان تکرهواشیئاوهوخیرلکم...۲۱۶بقره 🌷۳.عسی ان تکرهواشیئاویجعل الله فیه خیراکثیرا.۱۹نسا 🌷۴.ان النفس لامارة بالسوء.۵۳یوسف 🌷۵.فخلف من بعدهم اضاعواالصلوه واتبعوالشهوات فسوف یلقون غیا۵۹مریم ❄️🌨☃🌨❄️
آدمها قند را می شکنند تا از حلاوتش بهره گیرند رکورد را می شکنند تا به افتخارش برسند هیزم را می شکنند تا به گرمای آتش برسند غرور را می شکنند تا به افتادگی برسند سکوت را می شکنند به آوازی برسند برای همه شکستن هایشان دلایل خوبی دارند آدمها هنوز نفهمیدم چرا آدمها" دل" میشکنند؟! ❄️🌨☃🌨❄️
(عجل الله)🌱 - گاهے اوقات ، گناھ ڪه مےکنم ، تو سرت را پایین مےاندازۍ! آقا جــــان حلالم ڪن !✋🏻💔(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنران حجت الاسلام به اندازه یه لیوان آب یاد امام زمان علیه السلام بودن....