پروانه های وصال
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂 🍂 #رمان 🍂 #خنده_های_پدربزرگ 🎅🎅 🍃 #قسمت پنجم ........................................
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂
🍂 #رمان
🍂 #خنده_های_پدربزرگ 🎅🎅
🍃 #قسمت ششم
..........................................................🍃
🍃اثری از #سجاد_مهدوی
⚡️⚡️⚡️
...
💥تا حالا اینطوری نگاش نکرده بودم...
خودشو که خیلی وقت بود ندیده بودم
شایدهم اصلا!!!
عکساش رو هم همینطور⚡️
...فقط گاهی که دلم میگرفت و دوست داشتم آلبوم ورق بزنم....
...خنده هاش خیلی عجیب بود 🎅
آرامشی که توی چهره اش میدیدم من رو به حسادت وا میداشت 🎅🎅
...پدربزرگم رو میگم...🎅🎅🎅
...سفرهایی که رفته بودیم، مهمونی هایی که برگزار شده بود و کلی عکس دیگه بود
حتی لبخندهای توی عکس هام نگاه حسرت آور بود. اما حسادت آور نه....
خنده های پدربزرگ⚡️⚡️
اما داشت...
... خاطره های قشنگی برام زنده شد...
...خاطره هایی که بیشتر رنگ داستان و متل شبانه کودکی هام بود تا لمس واقعیت...
🔺از تعریف های یواشکی مامانم و اولین برخوردش با پدربزرگم که چطور سورپرایزش کرده...
🔺و البته گاهی وقتا دلتنگی های پدرم و تعریف از بچه گی هاش
🔺از روزایی که با داداشش چطوری پدربزرگ رو تو دور میزدن و میرفتن گردوبازی...
💥پدرم قبل از اینکه ازدواج کنه از پدر بزرگم جدا شده بود
...گاهی اوقات ماجراش رو برام تعریف میکرد...
💥 پدر بزرگم خیلی مذهبی بود.
حتی پسر بزرگترش که عموی منه هم شهید شده بود.
💥 بعد از شهادت عموحسین پدر و پدر بزرگ و مادر بزرگم که با هم توی یکی از روستاهای مشهد زندگی میکردند خیلی به سختی افتادن
و این برای پدرم قابل تحمل نبود برای همین هم روستا رو ترک کرد دنبال کار کم زحمت تر
اینارو خودش میگه
چون کس دیگه ای نیست که ازش بشنوم
💥 پدرم معمولا از پدر بزرگم چیزهای خوبی تعریف نمیکرد.
میگفت اگه اونجا میموندم تمام استعدادهام تلف میشد،
بعضی اوقات هم با تمسخر راجع به دعای پدر و مادر صحبت میکرد و میگفت که خرافات است و هیچ تاثیری در زندگی نداره،
-اگه دعای بابام تاثیر داشت پسرش دم تیر تلف نمیشد...
اینم یه استدلاله برا خودش
آخه من بابام رو قبول دارم
به من هم توصیه میکرد که خودم رو معطل این چیزها نکنم.
ظاهرا پدرم بعد از شروع اولین کارش به عنوان مسئول حسابداری یک شرکت با مخالفت پدربزرگم مواجه شده،
خود پدرم میگفت که پدر بزرگ با پولی که از این کار بدست می آورده مشکل داشته...
💥 پدرم با بعضی از زد و بندهای بانکی شرکت موافقت میکرده
..البته به این صراحت به من نمیگفت این موضوع رو خودم از حرف هاش فهمیده بودم
💥 البته اون زمان به نظر من هیچ اشکالی نداشت بلکه پدرم رو به خاطر نبوغش توی جذب سرمایه تحسین میکردم...
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
....تصمیم خودم رو گرفته بودم...
⚡️خنده های پدر بزرگم طوری جذبم کرده بود که نمیتونستم بهش فکر نکنم...
💥مدت ها بود که خنده برام بی معنی شده بود و هر لبخندی که اطرافم میدیدم یا تصنعی بود و یا از روی تمسخر.😝
💥ساکم رو پنهان کردم...
چندبار از پدر و مادرم راجع به محل اقامت پدربزرگم پرس و جو کردم،
اولش خیلی براشون عجیب بود و سعی میکردند که از زیر بار جواب شونه خالی کنند ولی چون خیلی اصرار کردم و اونا هم به خاطر فشار حادثه سعی میکردند که همیشه من رو راضی نگه دارند، بالاخره آدرس رو دادن....
🍂🍃🍂🍃🍃
....یعنی چاره ای جز کندن از اونهمه کابوس بود؟...
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂 🍂 #رمان 🍂 #خنده_های_پدربزرگ 🎅🎅 🍃 #قسمت ششم .........................................
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂
🍂 #رمان
🍂 #خنده_های_پدربزرگ 🎅🎅
🍃 #قسمت هفتم
..........................................................🍃
🍃اثری از #سجاد_مهدوی
..............................................
💥
-مرغ یه پا داره؟...
-اصلا میبرمت اونور آب ....حتما دکترای بهتری هستن که خوبت کنن
+آره عزیزم اینقدر خودتو اذیت نکن ..... بابات خیر تورو میخواد...
-...نهایتش اصلا میزارم اونجا زندگی کنی و درس بخونی....جا قحطه میخوای بری دوقوزآباد؟!!!☹️☹️
💥ولی من گوشم بدهکار این حرفا نبود
بابام خوب میدونست که اونور آب هم کاری پیش نمیره...
فقط میخواست منو منصرف کنه...
و میدونست سفر آخری که به خونه پسر عمه مون رفتیم تو اتریش با اکراه بود...
🔺حالا با این ریخت و قیافه که عمراً
💥ولی تو هر شرایطی من فکر کندن از خونه بودم
برای همین مسافرت تنهایی اونم جای بکر غنیمت بود.
💥کوله بار سفرم رو بستم... بعد از رزرو بلیط هم بدون سرو صدا رفتم بیرون...
🍃🍃🍃
دیگه حوصله صحبت با پدر و مادرم رو هم نداشتم، نمیخواستم چیزی رو براشون توضیح بدم
💥فکر کردم روز حرکت باید کلی حرف بزنم تا راضی بشند که دست از سرم بردارند یا اینکه یواشکی برم
⚡️ ولی در عین ناباوری دیدم که تمام مراحل خداحافظی در یک کلمه "خداحافظ" خلاصه شد...
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
💥به صورتم باند بسته بودم که چهره ام مشخص نباشه اما به هر حال نگاه های سنگین مردم رو نمیشد از خودم دور کنم...
💥وقتی هم که سوار هواپیما شدم نگاه ها ادامه داشت، نفر کنار دستم هم سوال هایی راجع به صورتم پرسید. من هم جواب هایی دادم و در آخر هم خودم رو به خواب زدم تا از این فضولی ها نجات پیدا کنم.💤💤😴💤💤
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃باد خوبی میومد و صورت ناهموارم رو نوازش میداد.
🍃داخل روستا آروم آروم باندهای صورتم رو باز کردم🤕
میخواستم واکنش اولیه پدربزرگم رو ببینم.
🍃 نمیدونستم چطوری خودم رو معرفی کنم، حدس میزدم من رو به خاطر پدرم پس بزنه و اصلا تحویلم نگیره...
😎😷باعینک دودی و دستمال خونه پدر بزرگم رو پرسون پرسون پیدا کردم...
همه اهل روستا میشناختنش.🎅
🔺 رفتار روستایی ها با مردم شهر فرق میکنه.
🔺 همه از دیدن من یه حسی بهشون دست میداد
اما این حس تمسخر رو همراهی نمیکرد
🔺چندتا بچه گردوهاشون رو تو خاک رها کردند و فرار...🏃🏃
🔺چندتاشون هم سر آب بازی جوی باریک ده خشکشون زد ولی حتی یک کلمه هم چیزی بهم نمیگفتند😶😶
🍃ترحم رو میشد از توی چشم های اکثرشون دید. ... 😌
...همین هم خیلی برام جالب بود ...
🍂بهتر از نگاه تند و شکلکی بعضی ها تو مترو بود😒
🍃...خونه پدربزرگم از دور معلوم بود، آجرهای سه سانتی رنگ و رو رفته تنها نمای ساختمان بود
🍃با یه قاب عکس بزرگ روی تیربرق روبرویی شون که انگار تازه و تمیز بود اما عکسش قدیمی🖼
🍃 یه کم دیگه که جلو رفتم چهره یه پیرمرد رو دیدم که خیلی شبیه تصورم و توقعم از عکسها نبود
🍃سر و صورتش کاملا سفیدپوش بود البته لباساشم سِت کرده بود☺️
🍃جلوی در حیاط روی یه صندلی تاشو نشسته بود و بنظر منتظر و مضطرب میومد
اضطرابش شکستگی که تو صورتش موج میزد رو بیشتر نشون میداد
....تا منو دید بلند شد و به سمتم لبخند زنان حرکت کرد
🍃 لبخندش چین جدیدی به پیشونی و چشماش داد که شکستگیش رو کم عمق میکرد🎅
لبخندش همون لبخندهای زیباش که توی عکس ها دیده بودم بود،🎅
اگه سر وضعش برام آشنا نبود
اما لبخندش کاملا آشنا بود
لبخند پدربزرگ🎅🎅
🍃من رو به سینه خودش چسبوند، سرم رو بوسید
+چرا دیر اومدی باباجون... نمیگی بابابزرگت از نگرانی پس میفته.....🎅
..
رمان های عاشقانه مذهبی
🍃🍃🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
4_5931640922889523064.mp3
4.94M
• تو عالم پیچیدھ طنین ِ صلواتت♥️
#عید_مبعث
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ چرا روز #مبعث روز زیارت مخصوص #امیرالمومنین است!؟
🎙حجتالاسلام میرباقری
#عید_مبعث
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
🌸بانگ تڪبیر زامواج فضا مےآید
💫گوش باشید ڪہ آواےخدا مےآید
🌸بوے عطر از نفس باد صبا مےآید
💫نفس باد صبا روح فزا مےآید
🌸پیڪ وحےاست ڪہ در غارحرا مےآید
💫بہ محمد ز خداوند ندا مےآید
🌸 عیـد مبعث مبـارڪ 🌸
📲 #عکس_پروفایل
🌸 #عید_مبعث
🌸🍃
🌟❣🌟❣🌟❣🌟❣🌟❣🌟
🌘 اعمال شب و روز 27 رجب ،عید مبعث
🌺شب مبعث از شبهای متبرکه است و برای آن اعمالی ذکر شده: 🔰
🌸 در مصباح از حضرت ابوجعفر امام جواد (ع) روایت شده که فرمود در رجب شبى است که از آنچه که بر آن آفتاب می تابد بهتر است و آن شب بیست و هفتم رجب است که در صبح آن پیغمبر خدا (ص) به رسالت مبعوث شد و براى آن شب اعمالی است که اگر شیعه ای از ما آن اعمال را در آن شب انجام دهد اجر عمل شصت سال می برد.🌻🌻
✅در مورد این عمل آمده: پس از نماز عشاء هر ساعتى از شب را تا پیش از نیمه آن بیدار شو و دوازده رکعت نماز اقامه کن و در هر رکعت حمد و سوره اى از سوره هاى کوچک مفصل ( مفصل ازسوره محمد است تا آخر قرآن) بخوان🌼🌼
☘☘نمازها دو رکعتی هستند. پس از هر دو رکعت بعد از سلام؛ هفت مرتبه سوره حمد، هفت مرتبه مُعَوَّذَتَیْن، و سوره های توحید و قُلْ یا اَیُّها الْکافِرُونَ هر کدام هفت مرتبه، و سوره قدر و آیة الکرسى هر کدام را هفت مرتبه بخوان.🍃🌸
🍂🌸بعد از اتمام نماز این دعا خوانده شود:🔰
🍃🌹الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ وَ لَمْیَکُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُکَ بِمَعاقِدِ عِزِّکَ عَلَى اَرْکانِ عَرْشِکَ و َمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ کِتابِکَ وَ بِاسْمِکَ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ وَ ذِکْرِکَ الاْعْلىَ الاْعْلىَ الاْعْلى وَ بِکَلِماتِکَ التّامّاتِ اَن تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اَنْ تَفْعَلَ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ.🌹🍃
🍂🌸پس بخوان هر دعایى و حاجتی که داری و درود فرست بر محمد و آلش .
✅ انجام غسل در این شب مستحب است.
✅ زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع) که افضل اعمال شب عید مبعث است.☘🌺
💠اعمال روز عید مبعث🔰
✳️🌹عید مبعث از جمله اعیاد عظیمه است و روزى است که حضرت رسول (ص) در آن روز به رسالت برگزیده شد . برای این روز چند عمل ذکر شده است :🔰
✅ غسل
✅ روزه، روز عید مبعث یکى از چهار روزى است که در تمام سال امتیاز دارد براى روزه گرفتن و برابر است با روزه هفتاد سال
✅بسیار صلوات فرستادن
✅ زیارت حضرت رسول(ص) و امیر المومنین(ع)
❄️🌨☃🌨❄️
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋