فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️🌷 بخشی از زندگینامه عارف واصل حضرت آیت الله بهجت
🔷 کودکی و نوجوانی این عارف بزرگ...
📷 بخش اول مستند آن مرد بسیار....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥افشا صدها عکس و سند و ایمیل پسر رئیس جمهورامریکا توسط یک تعمیرکار لپتاپ
.
.
💢#رئیسی درباره اتفاقات مسابقه #فوتبال ایران و لبنان: دستگاهها نباید عملکرد سلیقهای داشته باشند؛ باید از سیاستهای نظام تبعیت کنند
رئیسجمهور:
🔹تعارضی در تصمیمگیریها در مشهد نیست، برخی کوتاهیهایی در نحوه اجرای تصمیمات دارند. همه دستگاهها موظف به اجرای سیاستها و قوانین هستند، اما گاهی اوقات مدیران به وظایف خود به درستی عمل نمیکنند.
🔹باید تاکید کرد بر اینکه تمام دستگاهها خود را موظف به این بدانند که به قانون عمل کنند و عملکرد سلیقهای نداشته باشند و از سیاستهای نظام تبعیت کنند.
#ایران_قوی
پروانه های وصال
🗒 #وصیتنامه سردار شهیدحاجقاسم سلیمانی 💖« #قسمت_اول » "بسم الله الرحمن الرحیم" 🌷 شهاد
🗒 #وصیتنامه شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖« #قسمت_دوم »
🌴💫🌴💫🌴
🌸پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونههای بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را یعنی مجاهدین و شهدای این راه به من ارزانی داشتی🤲🌿
💖خداوندا! ای قادر عزیز و ای رحمان رزّاق، پیشانی شُکر شرم بر آستانت میسایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع عطر حقیقی اسلام قرار دادی
و مرا از اشک بر فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه اطهر بهرهمند نمودی؛😭
🌷چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمتهایت است؛
نعمتی که در آن «نور» است، معنویت، بی قراری که در درون خود بالاترین قرارها را دارد، غمی که آرامش و معنویت دارد.
🍃🌅❣
▪️خداوندا!
تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی بهرهمند نمودی❤️
از تو عاجزانه میخواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهرهمند فرما.🤲
▪️خدایا!
به عفو تو امید دارم ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بی همتا!
🍂دستم خالی است و کوله پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشهای به امید ضیافتِ عفو و کرم تو می آیم. من توشهای برنگرفته ام؛ چون فقیر را در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!🍀🍃.
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
📚 #حکایتی_از_کشکول_شیخ_بهایی
شبلی عارف معروف؛ به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. در آن مسجد كودكان درس می خواندند و وقت نان خوردن كودكان بود. دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند. یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری.
در زنبیل پسر ثروتمند پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك. پسر فقیر از او حلوا میخواست. آن كودك می گفت: اگر خواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن. آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو می داد. باز دیگر باره بانگ می كرد و پاره ای دیگر می گرفت. همچنین بانگ می كرد و حلوا می گرفت.
شبلی در آنان می نگریست و می گریست. كسی از او پرسید: ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شده ای؟ شبلی گفت: نگاه كنید كه طمع كاری به مردم چه رساند؟ اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت میكرد و طمع از حلوای او بر می داشت، سگ همچون خویشتنی نمی شد.
💕💛💕💛
❖
فراموش نکن
تمام سرمایه زندگیت🍃💐
"دعای خیر والدین" است
اعجاز جمله معروفشان
دستت به خاک بخورد
طلا شود
را دست کم نگیر
کمترین قدردانیت
این است که
دوستت دارم هایت
را از آنها دريغ نکنی... 🍃💐
💕💗💕💗
ریسمانی که پاره شود را
می توان گره زد
ولی همیشه
یک گره باقی می ماند...
مواظب باشیم
رشته محبت بین ما انسانها
پاره نشود
و نیازی به گره زدن نداشته باشد
💕🧡💕🧡
🔰 یک نماز چند ثانیه ای و این همه ثواب !!! 👌 از دستش ندهیم
💠 ماه مبارک رمضان ،ماهی که سحرها همه بیداریم ، خدارا شکر نماز صبح ما هم اول وقت خواهد شد ، الحمدلله
👈👈 می خواهیم طرز خواندن یک نماز چندثانیه ای اما بسیار پر ثواب را به شما بگوییم
1️⃣ قبل اذان صبح وضو گرفته و بنشینید رو به قبله ! ایستاده چه بهتر، اگر حال نداشتید همان نشسته !
2️⃣ نیت کنیم، یک رکعت نماز وتر می خوانم ، قربه الی الله
3️⃣ سوره حمد را بخوانیم.
4️⃣ خواندن سوره بعد حمد در نماز مستحبی واجب نیست، اگر حال نداشتید نخوانید
5️⃣ بعد حمد، دست به قنوت بگیرید و یک دعای ساده بخوانید مثلا اللهم اغفر للمومنین و المومنات ، اگر حال داشتید دعاهای بیشتر!
6️⃣ بعد هم رکوع و دو سجده و تشهد و سلام
7️⃣ تمام شد !!! اگر زمان بگیرید حتی یک دقیقه هم نمی شود!
👈 اما این نماز ، پر ثواب ترین رکعت از رکعت های نماز شب بود، دست کم نگیریم
👌 ای بسا کارهای کوچکی که از نظر ما کوچک است، اما ثواب های فراوانی در آن است
✅ کسانی که عادت به نماز شب ندارند، از همین شیوه در ماه مبارک استفاده کنند ، ان شالله کم کم حال خواندن کامل نماز شب هم پیدا می کنند.
👌 ان شالله تلاش کنیم در این ماه ، عادت به نماز شب خواندن پیدا کنیم، حتی یک رکعت نشسته
#ماه_رمضان
💕🧡💕🧡
🍃 در روز 13 بدر هر کجا هستید ریشه این روز را تعریف کنید 😊👇
⛔️ماجرای کشتار ایرانیان توسط یهودیان در روز 13 بدر چیست؟
💥جشن پوریم؛ رقص یهود در هولوکاست ایرانیان
✅جشن «پوریم» یکی از سنتهای قدیمی قوم یهود است که پس از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل، رنگ و بوی متفاوتی به خود گرفته است. این به اصطلاح جشن که همزمان با سیزده فروردین برگزار میشود، در حقیقت جشن و پایکوبی بر خون دهها هزار نفر از مردم ایران است که با توطئه و دسیسه دو یهودی نفوذی در دربار #خشایارشاه، کشته شدند.
✅اگرچه تصور برخی بر آن است که این داستان، افسانهای بیش نیست، بعضی دیگر از مورخان نیز آن را واقعیتی انکارناپذیر قلمداد کرده و سند آن را برگزاری جشن «پوریم» توسط یهودیان میدانند. یهودیان (خصوصا صهیونیستها) به این ماجرا اعتقاد کامل دارند و هر ساله جشن پوریم را به عنوان ⚡️نماد کشتار ایرانیان ⚡️ با آداب عجیب و دور از دین و عقل، همچون خوردن مشروب تا جایی که دیگر توان تشخیص مطلبی را نداشته باشند، خوردن خون یا مایعات به رنگ آن و ... گرامی می دارند !!😪
اما ماجرا چیست؟
✅پس از استقرار یهودیان در ایران توسط #کوروش، یهودیان جهت کسب قدرت بتدریج در لایه های حکومتی #هخامنشیان نفوذ کردند.
در زمان خشایار شاه، یهودیان با فریب و نیرنگ، یک دختر یهودی به نام « اِستِر » را وارد حرم سرای شاه ایران می کنند.
در یکی از مراسم های شاهانه، خشایار شاه از همسر خود؛ ملکه #وشتی درخواست می کند که خود را بر حاضران عرضه کند. ملکه وشتی که بانوی عفیفی بود، از این کار اجتناب می کند و از دستور خشایارشاه برای نمایان کردن زیبایی هایش برای مهمانان شاه خودداری کرده و به دست جلاد شاه کشته می شود.
#استر از این موقعیت استفاده می کند و خواسته ی شاه را انجام می دهد. شاه سست عنصر نیز وقتی زیبایی او را میبیند، شیفته او شده و او را به عنوان #ملکه تمام ایرانیان برمی گزیند، بدون آنکه بداند او یهودی است و یا خواهرزاده و یا پسرعموی "#مردخای" رهبر مذهبی یهودیان ایران است.
#هامان، صدر اعظم خشایارشاه با درایت خود متوجه نفوذ یهودیان به دربار و توطئهچینیهای آنان میشود و باین دلیل مورد نفرت یهود قرار میگیرد. استر خشاریاشاه را با شراب بسیار مست میکند و در حال مستی در شب 13 فروردین از او حکمی میگیرد که اول، هامان اعدام شود، دوم، تمام قبایل منتسب به این فرد کشته شوند، سوم، یهودیان تا چند روز آزاد به انجام هر تعرضی در ایران هستند.
✅ یهودیان در روز 13 فروردین، قتل عام بزرگی را در ایران به راه میاندازند و 77 هزار ایرانی توسط یهودیان قتل عام می شوند. 15 قوم ایرانی در این روز از بین می رود. 😭😭
دیگر ایرانیان، برای در امان ماندن جان خود، به کوه، دشت و صحرا فرار میکنند تا از تیغ کین یهودیها در امان باشند.✔️
این اتفاق ناگوار در روز 13 فروردین رخ داده و شاید به همین دلیل از نظر ایرانیها، این روز نحس است و در تلاش برای از بین بردن نحسی آن هستند.
یهودیها در این روز، به معنای واقعی یک هولوکاست ایرانی را به نمایش گذاشتند.
قسمت اول🗣
قسمت دوم🗣
✅قساوت و کینهتوزی یهودیان در این قتل عام بصراحت در کتاب استر (کتاب مقدی یهودیان) آمده:
«و یهودیان بر دشمنان خود پیروز شدند... همه مردم از یهودیان میترسیدند و جرأت نمیکردند در برابرشان بایستند. تمام حاکمان و استانداران، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای، به یهودیان کمک میکردند... به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده، کشتند.... 10 پسر هامان بن همداتای، دشمن یهود، را کشتند... و [جسد] 10 پسر هامان را به دار آویختند... و سایر یهودیانی که در ولایتهای پادشاه بودند... 75 هزار نفر از مبغضان خویش را کشته بودند... در روز چهاردهم ماه آرامی یافتند و آن را روز بزم و شادمانی نگاه داشتند.»
✅ عمق خوشحالی یهودیان از این جنایات تا جایی است که هرساله یهودیان این روز را با عنوان #عید پوریم بخاطر کشتن ایرانیان جشن می گیرند و نفرت خودشان را از ایرانیان در این جشن نشان می دهند.
✅نکته جالب ماجرا اینست که یهودیان که 77 هزار ایرانی را طبق کتاب مقدس خودشان کشته اند، با #وقاحت تلاش می کنند خود را که دستشان آلوده به خون هزاران ایرانی است مظلوم جا بزنند. آنها چنین بیان می کنند که ایرانی ها قصد !! داشتند ما را بکشند!! وقاحت تا کجا؟؟ هزاران نفر را کشته اند و همچنان خود را که #ظالم ترین شقی ها هستند به جای #مظلوم ! جا می زنند!!
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
روشنگری = گسترش آگاهی
نشانه های یک
انسان بالغ و باکمالات:
_بیشتر می بخشی
_به تفاوت ها احترام میذاری
_عشق رو، زور نمیکنی
_ درد هایی که گاهی به قلبت وارد میشه رو میپذیری
_به سادگی قضاوت نمیکنی
_دیگه از بحث های به درد نخور و بی سرو ته به وجد نمیای(غیبت نمیکنی)
_ذهن باز تری داری
_خواب رو بهتر از شب جمعه الکی بیرون موندن میدونی
_گاهی ترجیح میدی ساکت بمونی تا اینکه درگیر یک دعوا و جدال غیر منطقی و بی معنی بشی
(بزرگی را گفتند:ذکری عنایت فرمایید.
گفت:شما را سفارش می کنم
به ذکرِ شریفِ سکوت)
_شادمانی تو به دیگران بستگی ندارد
بلکه به خود درونی تو بستگی دارد.
💕❤️💕❤️
انسان آگاه، مثل آسمان است.
او در دنیا زندگی می کند،
گرسنگی می آید، سیری،
تابستان، زمستان،
روزهای خوب، روزهای بد،
همه چیز می آید و می رود،
و او فقط نظاره گر است، به راحتی مینگرد،
و می داند که هر چیزی سپری میشود.
خیلی چیزها می آیند و میروند،
اما او خود را با هیچکدام مانوس نمی کند.
زیرا می داند او هیچکدام از این
حالات گذرا نیست...
💕💚💕💚
ظالمان از قلب مردم ، عشق را دزدیده اند
خنده را از لب گرفته ، گریه را بخشیده اند
گفته بودند ، خنده بر هر درد بی درمان دواست
این دوا از ما گرفته ، درد را بخشیده اند
آن چنان در غم گرفتاریم و از هم بی خبر
چون که رسم عاشقی را از جهان برچیده اند
در زمان ما محبت پیشه ای پرسود نیست
هر که شد کارش محبت دیگران خندیده اند
تکه ای از سنگ شد یک گوهر کمیاب و ناب
سنگ را قیمت نهاده ، جای دل بخشیده اند
💕💜💕💜
#کوکی_شکلاتی_نرم 🍪😋
▫️آرد 70 گرم
▫️بیکینگ پودر 1 قاشق چایخوری
▫️تخم مرغ 1 عدد
▫️کره 50 گرم
▫️شكلات تلخ 70 گرم
▫️شکر نصف پیمانه (میتونین كمترش كنين)
▫️نمک نوک قاشق چایخوری
▫️وانیل نوک قاشق چایخوری
🔸كره و شكلات رو با هم به روش بنماری آب میکنیم. تخم مرغ و شكر رو با همزن دستی میزنیم تا از لختگی دربياد، وانيل، نمک و بیکینگ پودر رو اضافه میکنیم، بعد شكلات و كره رو اضافه کرده و خوب با قاشق هم میزنیم تا ترکیب يكدست بشه.
🔸حالا آرد الک شده رو آروم آروم اضافه كرده و هم میزنیم. موادمون نه خيلی شل باشه نه خيلی سفت.
كف سينی رو کاغذ روغنی پهن کرده و خمیر رو به اندازه های یه گردو برداشته و با فاصله میچینیم و حدود 12 دقیقه توی فر گرم شده با دمای 180 درجه سانتیگراد قرار میدیم
#مرغ_سوخاری_آمریکایی
450 گرم سینه مرغ فیله شده
1/4 لیوان سس مایونز
1 قاشق غذاخوری سس خردل
1 حبه سیر رنده شده
1/2 لیوان پودر سوخاری پانکو
1/2 لیوان آرد سوخاری معمولی(آرد نان باگت)
1/4 لیوان پنیر پارمسان رنده شده
1/2 قاشق چایخوری نمک
1/8 قاشق چایخوری فلفل
ابتدا به تکه های فیله شده ی مرغ نمک و فلفل بزنید و کنار بگذارید همزمان در یک کاسه سس مایونز،خردل و سیر رنده شده را کامل با هم مخلوط کنید و مرغ را اضافه کرده هم بزنید تا به سس آغشته شود سپس حداقل چند ساعت و حتی بهتر است یک شب در یخچال استراحت دهید تا مزه دار شود
در یک بشقاب گود آرد سوخاری،آرد پا نکو،پودر پارمسان و نمک،فلفل را باهم مخلوط کرده و مرغ های مرینیت شده را در مخلوط آرد بغلتانید،سپس روی توری فر گذاشته و روی مرغ ها مقداری روغن اسپری کنید و در فر از قبل گرم شده با دمای 180 درجه برای مدت 20 تا 25 دقیقه یا بسته به حرارت فرتون تا زمانی که دو طرف مرغ ها ترد و طلایی شود قرار دهید در ماهیتابه با روغن داغ سرخ کنید،و با انواع سس دلخواه سرو کنید
#کوفته
#کوفته
ديشب يه بسته گوشت چرخ شده گذاشتم تو يخچال كه تاصبح يخش وابره
صبح كه بيدار شدم لپه رو گذاشتم بپزه و چند نوبت آبش رو عوض كردم
يه قابلمه برنج از ديروز تو يخچال بود برا همين ديگه برنج نپختم
بنظرم طعم كوفته با برنج تازه خيلى بهتره
سبزى خشك معطر و نمك و فلفل و آرد و تخم مرغ رو با گوشت تركيب كردم
لپه و برنج رو كمى ميكس كردم و يدونه پيازم رنده كردم و به مخلوط گوشت اضافه كردم و گذاشتم يخچال كاملا خنك بشه
پياز داغ درست كردم و رب گوجه و كمى ادويه اضافه كردم و تفت دادم و بهش آب اضافه كردم و گذاشتم ريزجوش بزنه و سس كوفته آماده بشه
مايه كوفته رو از يخچال آوردم بيرون
چهار تا تا كوفته ى درشت درست كردم و امروز وسطشون فقط آلو بخارا گذاشتم و قِل دادم توى سُس و گذاشتم جابيفته
چن تا دونه آلو ترش هم تو سس كوفته ها انداختم و نمكش رو اندازه كردم و تمام..
#رول_سبزیجات 🥖 😋
🔸پیاز نگینی کنین تفت بدین بهش نمک و فلفل و زردچوبه و پاپریکا اضافه کنین سیب زمینی نگینی اضافه کنین سرخش کنین بعد هویج نگینی.
تو یه ماهیتابه دیگه قارچ و پیازچه رو تفت بدین تا جایی که آبش خشک بشه به موادمون اضافه میکنیم و یکم فلفل سبز بریزین توش .
درسته رول سبزیجاته اما من دم آخری یکم گوشت چرخکرده بهش اضافه کردم که تبدیل شد به رول گوشت و سبزیجات
بعد موادتون که کاملا سرخ شد شعله رو خاموش کنین بزارین خنک بشه.
خمیر یوفکارو پهن کنین بهش ترکیب سفیده تخم مرغ و شیر بزنین تا منعطف بشه از مواد بریزین توش و لبه هارو تا بزنین و رول کنین روی سینی فر کاغذ روغنی پهن کنین و رول هارو بچینین روش و رومال زرده تخم مرغ و زعفرون بزنین و کنجد بریزین روش میتونین سیاه دونه هم بریزین روش بزارین داخل فر از قبل گرم شده تو دمای ۱۸۰درجه به مدت نیم ساعت روشم یکم بزارین گریل بشه
13.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تجربه نزدیک به مرگ خانم لود میلای روسی درباره ی سقط جنین. ایشون چندین بارسقط جنین در زندگیش انجام داده که در تجربه ای که داشتن صحنه هایی رو میبینن. انتشار این مطلب جلوگیری از سقط جنین میکنه و شما قطعا در ثوابش شریک خواهید بود.
27.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 جوانی که در کما زمین خوردن مادرش در حرم امام رضا(ع) را دید
▪️این قسمت: بیست و چهار سال بعد
▫️تجربهگر : آقای حسن کریمی
💢لینک فیلم کامل در تلوبیون:
https://www.telewebion.com/episode/2564523
15.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 در اوج زندگی کن!
🔻 تو خبر نداری چقدر عاشق و شیدایی ...
#تصویری
پروانه های وصال
🌹 #رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت25 #هوالعشـق❤ 🌹 _ هنوز دیر نشده!عاشق شو! گرچه میدانم دیراست!گرچه احساس خشم
🌹
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت26
#هوالعشـــق❤
🌹
باچهره ای درهم پشتت رابمن میڪنے و میروی سمت نیمڪتےڪه رویش نشسته بودی.درساق دستم احساس درد میڪنم.نکند بخیه ها بازشوند؟احساس سوزش میکنم و لب پایینم را جمع میکنم.مچ پایم هم درد گرفته! زیر لب غر میزنم: بـےعصاب!
فاطمه سمتم مےآید ودرحالیڪه بانگرانےبه دستم نگاه میکند میگوید:
_ دیدی گفتم سوار نشیم!؟..خیلی غیرتیه!
_ خب هیشکی اینجا نبود!
_ ارع نبود.اما دیدی که گفت اگه میومد..
_ خب حالا اگههه...فعلا که نبود!
میخندد
_ چقد لجبازی تو!....دستت چیزیش نشد؟
_ نه یکم میسوزه فقط همین!
_ هوف ان شاءالله که چیزیش نشده.وقتےپاتو کشیدا گفتم الان بامخ میری تو زمین..
با مشت ارام به کتفم میزند و ادامه میدهد:
_ اما خوب جایـےافتادیا!
لبخند تلخےمیزنم.مادرم صدامیزند:
_ دخترا بیاید شام!...اقا علے شمام بیا مادر.اینقد کتاب میخونےخسته نمیشے؟
فاطمه چادرم رامیکشد و برای شام میرویم.تو هم پشت سرمان اهسته تر مےآیـے.نگاهم به سجاد مےافتد!ڪمے قلقلک غیرتت چطور است؟چادرم رااز دست فاطمه بیرون میکشم.کفش هایم را درمی آورم.و یکراست میروم کنار سجاد مینشینم!نگاهم به نگاه متعجبت گره میخورد.سجادازجایش ذره ای تڪان نمیخورد شاید چون دیدش بمن مثل خواهر کوچکتراست!رو به رویم مینشینے و فاطمه هم کنارت.مادرت شام میکشد و همه مشغول میشویم.زیر چشمےنگاهت میکنم که عصبے با برنج بازی میکنے.لبخند میزنم و ته دیگم را ازتوی بشقاب برمیدارم و میگذارم در ظرف سجاد!
_ شما بخورید اگر دوس دارید!
_ ممنون!نیازی نیست!
_ نه من خیلی دوس ندارم حس کردم شما دوس دارید...
و اشاره به تیکه ته دیگی که خودش برداشته بود کردم.لبخند میزند.
_درسته!ممنون!
زهراخانوم میگوید:
_ عزیزدلم!چقد هوای برادر شوهرشو داره...دخترمونی دیگه!مثل خواهر برای بچه هام.
مادرم هم تعارف تکه پاره میکند که:
_ عزیزی ازخانواده خودتونه!
نگاهت میکنم.عصبی قاشقت را دردست فشار میدهی.میدانم حرکتم رادوست نداشتی.هرچه باشدبرادرت نامحرم است!آخر غذا یک لیوان دوغ میریزم و میگذارم جلوی سجاد!یکدفعه دست ازغذا میکشی و تشکر میکنی! تضاد در رفتارت گیج کنندس!اگر دوستم نداری پس چرااینقدر حساسی؟!
فاطمه دستهایش رابهم میمالد و باخنده میگوید:
_ هووورا! امشب ریحان خونه ماست!
خیره نگاهش میکنم:
_ چرا؟
_ واا خب نمیخوای بعد ده روز بیای خونمون؟..شب بمون باهم فیلم ببینیم...
_ اخه مزاحم..
مادرت بین حرفم میپرد.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
🌹 #رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت26 #هوالعشـــق❤ 🌹 باچهره ای درهم پشتت رابمن میڪنے و میروی سمت نیمڪتےڪه روی
🌹
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت27
#هوالعشـــق❤
🌹
دیگر کافی بود!هرچه دادو بیداد کردی!کافیست هرچه مرا شکستی و من هنوز هم احمقانه عاشقت هستم!نمیدانم چه عکس العملی نشان میدهی اما دیگر کافیست برای این همه بی تفاوتی و سختی!دستهایم رامشت میکنم و لبهایم راروی هم فشارمیدهم.کلمات پشت هم ازدهانت خارج میشود و من همه را مثل ضبط صوت جمع میکنم تا به توان بکشانم و تحویلت دهم.لبهایم میلرزد و اشک به روی گونه هایم میلغزد..
_ تو بخاطر تحریک احساسات من حاضری پا بزاری روی غیرتم؟؟؟
این جمله ات میشود شلیک اخر به منی که انبوهی ازباروتم!سرم را بالا میگیرم و زل میزنم به چشمانت!دست سالمم رابالا می آورم و انگشت اشاره ام را سمتت میگیرم!
_ تو؟؟؟!!! تو غیرت داری؟؟؟داشتی که الان دست من اینجوری نبود!!...آره ...آره گیرم که من زدم زیر همه چیز زدم زیر قول و حرفای طی شده...تو چی!توام بخاطر یمشت حرف زدی زیر غیرت و مردونگے؟؟
چشمهایت گرد و گردتر میشوند.و من درحالیکه ازشدت گریه به هق هق افتاده ام ادامه میدهم
_ تو هنوز نفهمیدی ! بخوای نخوای من زنتم!شرعا و قانونا! شرع و قانون حرفای طی شده حالیش نیست! تو اگر منو مثل غریبه ها بشکنی تا سرکوچه ام نمیبرنت چه برسه مرز برا جنگ!...میفهمی؟؟ من زنتم...زنت! ما حرف زدیم و قرار گذاشتیم که تو یروزی میری...اما قرار نزاشتیم که همو له کنیم...زیر پا بزاریم تا بالا بریم! توکه پسر پیغمبری..آسید آسید از دهن رفیقات نمیفته!توکه شاگرد اول حوزه ای...ببینم حقی که ازمن رو گردنته رو میدونی؟اون دنیا میخوای بگی حرف زدیم؟؟؟ اا؟؟چه جالب!
چهره ات هرلحظه سرخ تر میشودصدایت میلرزد و بین حرف میپری..
_ بس کن!..بسه!
_ نه چرا!! چرا بس کنم حدود یک ماهه که ساکت بودم..هرچی شد بازم مثل احمقا دوست داشتم ! مگه نگفتی بگو...مگه عربده نکشیدی بگو توضیح بده...ایناهمش توضیحه...اگر بعداز اتفاق دست من همه چیو میسپردم به پدرم اینجور نمیشد. وقتی که بابام فهمید تو بودی و من تنها راهی کلاس شدم بقدری عصبانی شد که میگفت همه چی تمومه! حتی پدرمم فهمید از غیرت فقط اداشو فهمیدی... ولی من جلوشو گرفتم و گفتم که مقصر من بودم.بچه بازی کردم...نتونستی بیای دنبالم...نشد! اگر جلوشو نمیگرفتم الان سینتو جلو نمیدادی و بهم تهمت نمیزدی! حتی خانواده خودت چند بار زنگ زدن و گفتن که تو مقصر بودی...اره تو!اما من گذشتم باغیرت! الان مشکلت شام پارکو لباس الان منه؟؟؟ تو که درس دین خوندی نمیفهمی تهمت گناه کبیرس!!! اره باشه میگم حق باتوعه
🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
🌹 #رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت27 #هوالعشـــق❤ 🌹 دیگر کافی بود!هرچه دادو بیداد کردی!کافیست هرچه مرا شکستی
🌹
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت28خیلی_طولانیه
#هوالعشـــق❤
🌹
بغضت را فرو میبری...
_ فکرکنم مجبور شیم دستتو سه باره بخیه بزنیم!
فهمیدم میخواهےاز زیرحرف در بروی!اما من مصمم بودم برای اینکه بدانم چطور است که تعداد روزهای سپری شده درخاطر تو بهترمانده تامن!
_ نگفتی چرا؟...چطورتوازمن دقیق تری؟...توحساب روزا!فکرمیکردم برات مهم نیست!
لبخند تلخی میزنی و به چشمانم خیره میشوی
_ میدونستی خیلی لجبازی!خانوم کله شق من!
این جمله ات همه تنم را سست میکند. #خانوم_من!
ادامه میدهی..
_ میخوای بدونی چرا؟...
باچشمانم التماس میکنم که بگو!
_ شاید داشتم میشمردم ببینم کی از دستت راحت میشم.
و پشت بندش مسخره میخندی!
از تجربه این یک ماه گذشته به دلم می افتد که نکند راست میگویی! برای همین بی اراده بغض به گلویم میدود..
_ اره!...حدسشومیزدم!جز این چی میتونه باشه؟
رویم را برمیگردانم سمت پنجره و بغضم رارها میکنم.
تصویرت روی شیشه پنجره منعکس میشود.دستت را سمت صورتم مےآوری ،چانه ام را میگیری و رویم را برمیگردانی سمت خودت!
_ میشه بس کنی..؟ زجر میدی بااشکات ریحانه!
باورم نمیشد.توعلی اکبر منی؟.
نگاهت میکنم و خشکم میزند. قطرات براق خون از بینی ات به آهسته پایین می ایند و روی پیرهنت میچکد. به من و من می افتم.
_ ع...علی...علی اکبر...خون!
و باترس اشاره میکنم به صورتت.
دستت را اززیر چونه ام برمیداری و میگیری روی بینی ات..
_ چیزی نیست چیزی نیست!
بلند میشوی و از اتاق میدوی بیرون.
بانگرانی روی تخت مینشینم...
💞
موتورت را داخل حیاط هل میدهی ومن کنارت اهسته داخل می آیم...
_ علی مطمعنی خوبی؟...
_ اره!...از بی خوابی اینجوری شدم! دیشب تاصبح کتاب میخوندم!
بانگرانی نگاهت میکنم و سرم را به نشانه " قبول کردم " تکان میدهم...
زهرا خانوم پرده را کنار زده وپشت پنجره ایستاده! چشمهایش ازغصه قرمز شده.
مچ دستم را میگیری،خم میشوی و کنار گوشم بحالت زمزمه میگویی..
_ من هرچی گفتم تایید میکنی باشه؟!
_ باشه!!...
فرصت بحث نیست و من میدانم بحد کافی خودت دلواپسی!
آرام وارد راهرو میشوی و بعد هم هال...یاشاید بهتراست بگویم سمت اتاق بازجویی!! زهرا خانوم لبخندی ساختگی بمن میزند و میگوید:
_ سلام عزیزم...حالت بهتر شد؟دکتر چی گفت؟
دستم رابالا میگیرم و نشانش میدهم
_ چیزی نیست! دوباره بخیه خورد.
💞
بامــــاهمـــراه باشــید🌹