فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعـای روز شانزدهم
مـاه مبـارک رمضـان 🌺
#ماه_رمضان
.🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نیایش_صبحگاهی 🌼🍃
🌼خدایا !🙏
چگونه به ديگری اميد بندم در حاليكه تمام خیرها در نزد توست و تمام گره ها تنها به دست تو باز ميشود و چگونه از غير تو فرمان برم در حاليكه تمام آفرينش فرمانبردار توست ....
🌼چگونه اميدم را از تو قطع كنم در حاليكه آنچه را كه نخواسته بودم ولی نياز داشتم از كرمت به من عطا فرمودی و چگونه ميتوانم به كسی مانند خودم نيازمند شوم ؟
در حاليكه با رشته ای نامرئی به تو
متصل شده ام ،
🌼چگونه از تو غافل شوم در حاليكه تو تنها نگهدارنده ی من از بلاها هستی و هميشه مراقب منی؟
🌼معبودا ! 🙏
جانم را به اميدِ بخشش خودت آرام گردان و پرده ها را از مقابل چشمانم كنار بزن و به من ديده ی بصيرت و بينائی ده.
.🌼🍃
اُمیدوارم اتفاق درست
در زمان درست برات بیوفته
اُمیدوارم آرزوی کسی باشی
که آرزوی بودن کنارش رو داری...
و اُمیدوارم به چیزایی که واقعا دوست داری
و خواسته های از ته دلت برسی...
برای هم آرزوهای خوب کنیم...💚
💕💚💕💚
🔹 اگر افراد نادان تحقیرمان کردند
ما لبخند بزنیم به سطحی نگریشان
و اعتماد بهنفسمان را تقویت کنیم.
🔹اگر افراد تنگ نظر کارمان را بیارزش می شمارند ما مصممتر شویم که داریم کاری میکنیم که مورد تنگ نظری واقع شده و این خود دستاورد کمی نیست.
🌸یادمان باشد ،گاهی حسادت دیگران، مهر تاییدی است بر درستی کارمان...
🔹 اگر افراد کجاندیش دلسردمان کنند ،
ما ناامیدی را به مبارزه با امید دعوت کنیم
و انگیزهها را مرور میکنیم..
🔹 اگر اطرافیان بجای همراهی دشمنی کنند
ما خوداتکایی را تمرین کنیم و خوشبین و صبور باشیم.
🌸 روزتون پر از انرژی های مثبت
💕❤️💕❤️
✨﷽✨
✅سنگِ وجودمان را بشکافیم تا مهر خدا را ببینیم
✍️چوپانی عادت داشت در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه با استفاده از آنها آتش درست میکرد و برای خود چای آماده میکرد. هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است، سرد است اما دلیل آن را نمیدانست.
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد، سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد.
رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود، شکر کرد و گفت: خدایا، ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی، پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.
💕💙💕💙
🔴فضيلت ميهمان بر ميزبان
محمّد بن قيس حكايت كند:
روزى در محضر مبارك امام جعفر صادق عليه السلام نام گروهى از مسلمانان به ميان آمد و من گفتم : سوگند به خدا، من شب ها شام نمى خورم ، مگر آن كه دو يا سه نفر از اين افراد با من باشند؛ و من آن ها را دعوت مى كنم و مى آيند در منزل ما غذا مى خورند.
امام صادق عليه السلام به من خطاب كرد و فرمود: فضيلت آن ها بر تو بيشتر از فضيلتى است ، كه تو بر آن ها دارى .
اظهار داشتم : فدايت شوم ، چنين چيزى چطور ممكن است ؟!
در حالى كه من و خانواده ام خدمتگذار و ميزبان آن ها هستيم ؛ و من از مال خودم به آن ها غذا مى دهم ؛ و پذيرائى و انفاق مى نمايم !!
حضرت صادق عليه السلام فرمود: چون هنگامى كه آن ها بر تو وارد مى شوند، از جانب خداوند همراه با رزق و روزى فراوان ميهمان تو مى گردند و زمانى كه خواستند بيرون بروند، براى تو رحمت و آمرزش به جا خواهند گذاشت .
📚محجّة البيضاء: ج 3، ص 33.
💕💜💕💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗گاهے گذشت میڪنیم
💖گاهی گذر...
💗معناے این دوفرق میڪند
💖بخشیدن دیگران دلیل
💗ضعیف بودن ما نیست...
💗آنهارامیبخشیم
💖چون آنقدرقوےهستیم
💗ڪہ میدانیم آدمها اشتباه میڪنند
💖وبزرگترین هدیہ گذشت،
💗آرامش است...
💗لحظه هاتون پر از آرامش الهی
🌸🍃
حکایت
مردی در نیمههای شب دلش گرفت و از نداری گریه کرد. دفتر و قلم به دست گرفت و شمع را روشن و برای خدا نامهای نوشت.
نوشت به نام خدا نامهای بخدا. ازفلانی. خدایا در بازار یک باب مغازه میخواهم یک باب خانه در بالا شهر و یک زن خوب و زیبای مؤمن و پولدار و یک باغ بزرگ در فلان جا.
دوستش که این نامه را دید گفت: «دیوانه! این نامه را به خدا نوشتی چگونه به خدا میخواهی برسانی؟» گفت: «خدا آدرس دارد و آدرسش مسجد است.» نامه را برد و در لای جدار چوبی مسجد گذاشت و گفت خدایا با توکل بر تو نوشتم نامهات را بردار!! نامه را رها کرد و برگشت.
صبح روز بعد ناصرالدینشاه به شکار میرفت که تندباد عظیمی برخاست طوری که بیابان را گرد و خاک گرفت و شاه در میان گرد و خاک گم شد. ملازمان شاه گفتند: «اعلیحضرت! برگردیم شکار امروز ممکن نیست. شاه هم برگشت.
چون به منزل رسید میان جلیقه خود کاغذی دید و باز کرد و دید همان نامه مرد فقیر است که باد آن را در آسمان رها و در لباس شاه فرود آورده بود. شاه نامه را خواند و اشک ریخت. گفت بروید این مرد را بیاورید.
رفتند کاتب نامه را آوردند. کاتب در حالی که از استرس میترسید، تبسم شاه را دید اندکی آرام شد. شاه پرسید: «این نامه توست؟» فقیر گفت: «بلی ولی من به شاه ننوشتهام به خدایم نوشتهام.» شاه گفت: «خدایت حکمتی داشته که در آغوش من رهایش کرده و مرا مأمور کرده تا تمام خواستههایت را به جای آورم.»
شاه وزرا و تجار و بازاریان را جمع کرد و هرچه در نامه بود بجا آورد. در پایان فقیر گفت: «شکر خدا.» شاه گفت: «من دادم شکر خدا میکنی؟» فقیر گفت: «اگر خدا نمیخواست تو یک ریالم به کسی نمیدادی؛ اگر اهل بخششی به دیگرانی بده که نامه نداشتند.»
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی کوتاهه..
زندگی نمایشی است که هیچ تمرینی برای آن وجود ندارد
پس
آواز بخوان...
اشک بریز...
بخند...
و با تمام وجود زندگی کن..!
قبل از آنکه نمایش تو بدون هیچ تشویقی به پایان برسد!
#مرتضی_خدام.
🍃بر مزار بی خانه ای نوشته بودند:
شکر خدا بالاخره صاحبِ خانە و مکان خویش شدم.
🍃بر سنگ قبر فقیری نوشته بودند:
پا برهنه به دنیا آمدم، پابرهنه زیستم و پا برهنه به آخرت برگشتم.
🍃روی سنگ ثروتمندی خواندم:
همه کس را با پول راضی کردم، اما فرشته ی مرگ را نتوانستم راضی کنم.
🍃بر مزار دلشکسته ای چنین نگاشته شده بود:
قیامتی هست، تلافی می کنم.
🍃بر گور جوانی چنین خواندم:
یکدیگر را نیازارید. به خدا قسم پشیمان خواهید شد.
🍃بر قبر کودکی نوشته بودند:
خوشحالم بزرگ نشدم تا به درنده ای تبدیل شوم.
🍃بر مزار مادری نگاشته بودند:
تو رو خدا مواظب بچه هایم باشید.
🍃بر قبر دیوانه ای نوشته بودند:
هوشیار به دنیا آمدم، هوشیار زیستم، اما بخاطر رفتارهایتان خودم را به دیوانگی زده بودم.
🍃بر سنگ قبر دکتری چنین خواندم:
همه چیز چاره و درمانی دارد غیر از مرگ!
🍃دنیا مزرعه ی آخرت است. به عاقبت خود بیندیشیم که چه کاشته ایم، چون به جز آن درو نخواهیم کرد...
🔸 از مکافاتِ عمل غافل مَشو
🔸 گندم از گندم بروید... جُو ز جُو
💕💙💕💙
امام خامنه ای:
✅ با فرزندان خود تعامل کنید. با همسران خود مهربانی و همکاری کنید. حقیقتاً همسر شما باید احساس کند که شما قدر زحمات او را میدانید.
❣️ اگر همسر شما یک همسر همراه و موافق با شما نمیبود، شما قادر به کار نبودید. میگویید نه، امتحان کنیم؛ به این خانمها بگوییم یک روز با شماها بداخلاقی کنند تا بفهمید وضعیت چطوری است.
🔵👈 اینکه میسازند، همراهی میکنند، کمک میکنند، خوشاخلاقی میکنند، خانهداری میکنند، بچهها را نگه میدارند و محیط خانه را باصفا نگه میدارند؛ یکی از بزرگترین عوامل موفقیت کار شماست.
🗒 ۸۰/۷/۲۷ و ۸۳/۷/۲
💕🧡💕🧡
✍دلم ڪه میڪَیرد " قرآن" را باز میڪنم
ڪم ڪم،معصیت هایم از ذهنم عبور میڪند
اشڪ،اشڪ ، اشڪ، اشڪ
دانه هاے مروارید اشڪ هایم را به نخ میڪشم
وقتے به صد و یڪے رسید نخ را ڪَره میزنم
شروع میڪنم:
" استغفرالله ربے و اتوب علیه " اما مڪَر
معصیت هاے من با یڪ دور ذڪر پاڪ میشود؟
تو نڪَاهم ڪردے،ڪَناه ڪردم😔
ڪَفتے: توبه ڪن !!
اما نڪردم... 😢
ڪَفته بودے :
" شما را نیافریدم مڪَر براے عبادت "
در حالے ڪه دوباره توبه شڪستم ...
اما تو باز هم روزےام را نبریدے...
خندیدم و شڪر نڪَفتم 😓
سالم بودم و سجده نڪردم 😔
اما بعد از هر قطره اشڪ شڪایت ڪردم ...
باز نڪَاهم ڪردے و خندیدے
ناشڪرترین بندڪَانت منم.😢 نه؟؟؟؟
اے مولاے من معصيت هايم بسيار است.
اما تو آن بخشندهء مهربانے
" یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ "
" یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَه "
جز خودت چه ڪسے رفیقم خواهد شد؟
" من ڪه جز تو ڪسےرا ندارم "
اڪَر تو هم نبخشے به چه ڪسے پناه ببرم؟
◁" تنها پناه بے پناهان "▷
الهی العفو الهی العفو الهی العفو
14000124-Panahian-HaghShenas-Tafrih-01-18k.Low.mp3
6.15M
#چگونه_با_عبادت_تفریح_کنیم
جلسۀ اول : معرفی موضوع جلسات؛ چگونه با عبادت تفریح کنیم؟
معرفی بحث
۱. آشنایی با نیازهای جدی و حیاتی و موضوعات غیرجدی و تفریحی در زندگی انسان
۲. ما به تفریح نیاز داریم
۳. مهمترین عامل تفریح در دین چیست؟
۴. عدم توجه به تفریح در آموزشهای دینی
۵.چند درصد از دین به تفریح مربوط است؟
۶. عبادت، تفریحی برای عیش دل انسان
۷ . با چیزی جز عبادت نمی توان این همه لذت برد
۸. عبادت و نیاز انسان به تفریح
۹. انسان از تفریح، انرژی میگیرد
۱۰ . عبادت تنها تفرّجگاه روح انسان