فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸صبح دوشنبه تون
معطر به عطر خوش
صلوات بر حضرت مُحَمَّد (ص)
و خاندان مطهرش🌸🍃
🌺🍃🌸اللّهُمَّصَلِّعَلي
🌺🍃🌸مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌺🍃🌸وَعَجِّلفَرَجَهُــم
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعـای روز بیست و سوم
مـاه مبـارک رمضـان 🌸
#ماه_رمضان
.🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞سـلام صبحتون بخیر
🌼از خـدا میخواهم
💞هر آنچه آرزو داریـد
🌼بی دلیل نصیبتان شود
💞عشق و آرامش
🌼در کنارتان
💞عزت و خوشبختی
🌼همراهتان
💞سلامتی و تندرستی
🌼همیشہ در وجودتان باشـــد
💞و اِن شاءَاللّٰه دعاهاتون به
🌼آسمــان اجابت رسیده باشه...
💞دوشنبه تون زیبا و پر برکت
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند
✨وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
🌸چه مبارک سحری بود وچه فرخنده شبی
✨آن شب قـدر که ایـن تازه براتم دادند.
#حافظ
در این لحظات ناب سحر التماس دعا🌸
.🌸🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🌷امام علی (علیهالسلام) فرمودند :
🌷خوشا بـه حـال آن كس كـه خـود را
كوچكمیشمارد (فروتنی پیشه میکند)
و كسب و كــار او پاكيزه است ..
و جــانش پــاك ..
و اخــلاقـش نيكـوسـت ..
مـازاد بـر مصرف زندگى را در راه خـدا
بخـشش مـى كنـد ..
و زبـان را از زيـاده گويى بـاز مى دارد ..
و آزار او بــه مــردم نمى رسد ..
و سنّت پيامبر (ص) او را كفـايت كـرده،
بــدعتى در ديـن خــدا نمیگذارد ...
📚 حکمت ۱۲۳ نهج البلاغه
💕❤️💕❤️
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
✍یک وقت هایی...
تمام آرزوی زندگی ات این می شود
کسی که دوستش داری از تو چیزی بخواهد!!
تمامی هستیام، آقاجانم...
از ما خواسته اید
برای #فرج بسیار دعا کنیم
اما ما غفلت کرده ایم...
#نوای_دلتنگی💔
ما تماشاچیانی هستیم
که پشت درهای بسته مانده ایم
دیر آمدیم ؛ خیلی دیر
پس به ناچار حدس می زنیم
شرط می بندیم و شک می کنیم
و آن سوتر در صحنه اصلی
بازی به گونهای دیگر در جریان است
👤حسین پناهی
💕💜💕💜
نجاری بود که زن زیبایی داشت که
پادشاه را مجذوب خود کرده بود.
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم
اعدام او را صادر کرد و گفت فردا
اعدامش کنید.
نجار آن شب نتوانست بخوابد.
همسر نجار گفت: مانند هر شب بخواب
پروردگارت يگانه است و درهای
گشايش بسيار.
کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد
و چشمانش سنگين شد و خوابيد.
صبح صدای پای سربازان را شنيد
چهره اش دگرگون شد و با نااميدی،
پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه
کرد که دريغا باورت کردم.
با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را
جلو برد تا سربازان زنجير کنند.
دو سرباز با تعجب گفتند: پادشاه مرده
و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی!
در هر شرایطی امیدت را به خدا از
دست نده و هر لحظه منتظر رحمت
بی کرانش باش.
💕💜💕💜
این پیام را همیشه و تا آخر عمرتون یادتون باشه...
بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته...
خم میشن تا گردو رو بردارن، یهو الماسه می افته رو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره... میدونی چی می مونه...؟
یه آدم دهن باز...
یه گردوی پوک...
و یه دنیا حسرت...
مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم ...
میدونی الماسهای زندگی آدم چی میشه :
پدر، مادر، همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و... هستند...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سخنان بسیار شنیدنی در مورد امام زمان عجل الله
💥 بیشترین بلاها الان ، #امام_زمان را در برگرفته واحاطه کرده...
⚠️ ویدیو حاوی تصاویر تکاندهنده استت
آموختم که هیچ دارویی،
نمیتواند همچون «اُمید»
آدمی را ایستاده نگه دارد!
آموختم که در همه حال و همه وقت باید عشق ورزید، حتی در زمان خستگی، بیماری و یاس!
آموختم که جنگیدن همیشگی برای نداشته ها چشمها را به روی داشتههایمان میبندد...
گاهی باید با خیالی آسوده زندگی کرد، رها از هر نبردی و شکستی...
آموختم که هیچ دارویی، نمیتواند همچون «امید» آدمی را زنده نگه داشته باشد، زندگی بیاورد، عشق ببخشد...💖
💕💙💕💙
روزی شیخ الرئیس "ابوعلی سینا" وقتی از سفرش به جایی رسید، اسب را بر درختی بست و برایش کاه ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد.
"روستایی" سوار بر الاغ آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست، تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.
شیخ گفت:
خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند، روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت، ناگاه اسب لگدی زد.
روستایی گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد.
"شیخ" ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود.
روستایی او را کشان کشان نزد "قاضی" برد، قاضی از حال سوال کرد، شیخ هم چنان خاموش بود.
قاضی به روستایی گفت:
این مرد لال است.
روستایی گفت:
این "لال" نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، پیش از این با من سخن گفته.
قاضی پرسید:
با تو سخن گفت؟ چه گفت؟
او جواب داد که:
گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند.
قاضی خندید و بر "دانش" شیخ آفرین گفت.
"شیخ" پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت:
《جواب ابلهان خاموشی ست.》
💕💙💕💙
ای کاش هنوز کوچه ها مثل قدیم بود...
خیس بود و بوی نم میداد...
ای کاش عطر یاس آویزون شده از خونه ها
توی کوچه پس کوچه های شهر می پیچید؛
تا از بوی اونا سرمست بشیم و بی خیال دنیا...
ای کاش خونه ها
آنقدر سر به فلک کشیده نبود...
همون خونه های حیاط داری بود که به پشت
بوم ختم میشد...
ای کاش همه چیز همونجوری می موند...
پاک....
صاف...
و ساده...!