eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 كوردن بلو يا سينه سوخاري اين كوردن بلو رو داخل فر هم ميتونيد بزاريد و با خيال راحت نوش جان كنيد ،پودر پانكو يا پودر سوخاري درشت رو از هايپر هاي بزرگ يا پروتيين فروشي ها تهيه كنيد . مواد لازم ٤ عدد سينه مرغ ٢ عدد ژامبون ٤ ورقه پنير ورقه اي ٤ ورقه نمك و فلفل پودر پانكو ٢٠٠ گرم مواد خمير آبجو كلاسيك جوجو ١ ليوان روغن مايع ٢ قاشق غ خ نمك و فلفل قرمز ١ قاشق مربا خوري بكينگ پودر ١ قاشق مربا خوري آرد ١ و نيم پيمانه . حتما سينه های مرغ رو نيم ساعت بزاريد داخل يخچال تا فرم بگيره و اين كه روغن و خوب داغ كنيد ،اميدوارم درست كنيد و لذت ببريد ❤️ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😋 قیمه نثار محلی🍛 پر طرفدارترین و خاص ترین غذای قزوینی هاست، عطر و بوی بی نظیری داره، اگر قزوین رفتید این غذای خوشمزه رو از دست ندید، از پسته هم در آن استفاده میشه البته پسته مخصوصی که محصول باغ های خود قزوین است، پسته کوچک و ریزی که کاملا سبز رنگه و طعم و عطر خاصی داره.
حلوا بیسکویت 🍮 ▫️پودر بیسکویت 2 لیوان ▫️آب سه چهارم لیوان ▫️شکر سه چهارم لیوان ▫️کره و روغن یک و نیم لیوان ▫️گلاب نصف لیوان ▫️هل و زعفران 🔸بیسکویت پتی بور. همه جا موجوده. در دسترس همه هم هست. شما باید دو بسته بخرید ولی همه اش استفاده نمیشه. بیسکویت رو آسیاب کنید و بعد حتما الک کنید. بیسکویت رو بریزید توی دیگ و روی حرارت بسیار بسیار بسیار ملایم اجاق مرتب همش بزنید. یعنی آنی میسوزه. 🔸مرتب هم بزنید که کمی رنگش تیره تر بشه و عطرش عوض شه. اگر کنترلش براتون سخته مرتب از روی حرارت بردارید و باز بذارید سر جاش. اگر هم خیلی براتون سخته که اصلا این مرحله اش رو حذف کنید. من از ترکیب کره و روغن استفاده کردم اینکه شما از چه روغنی استفاده میکنید و اینکه اصلا کره استفاده میکنید یا نمیکنید در اختیار خودتونه..
😍 تهچین بادمجان 🍆 🔸اول از همه بادمجان هامون رو حلقه ای کرده روشون نمک پاشیده تا تلخیشون بره بعد نیم ساعت با یه دستمال خشکشون کرده در روغن داغ سرخشون میکنیم مرغمون رو (ترجیحا ماهیچه) پخته و از استخوان جداشون میکنیم برای تهچین ابتدا یک لیوان ماست سفت(ترجیحا سون) دو عدد زده تخم مرغ یک ق غ روغن مایع سه ق غ گلاب غلیظ و دو ق غ زعفرا ن غلیظ و نوک انگشت نمک رو خوب هم میزنیم.من چهار پیمانه برنج رو ابکش کردم و در مایعی که درست کردیم خوب مخلوط کردم.ته ظرفمون روغن ریخته و دیواره هاش رو هم چرب میکنیم. نصف برنجمون رو ریخته و مرغ ریش ریش شدمون رو که با زعفران خوب اغشته کردیم و بادمجانهای حلقه ای سرخ شده رو وسط برنجمون میدیم و باقی برنج رو ریخته با پشت قاشق کمی فشار میدیم روغن حیوانی چند قاشق روش میدیم و حدود یک ساعت میذاریم خوب دم بکشه.توی ظرف سرو برگردونده و به دلخواه تزئین میکنیم ..
مرغ🥗 مواد لازم:6 نفر 3 لیوان مرغ پخته شده 1/2 یک کاهو خرد شده 1 لیوان نخود فرنگی 1 لیوان ذرت 1 لیوان زیتون بدون هسته (سبز یا سیاه) 1 لیوان کرفس خرد شده 1 لیوان گوجه فرنگی گیلاس یا معمولی خرد شده مواد سس: 1 لیوان ماست یونانی 1 قاشق غذا خوری سس خردل یا سس مایونز 2 قاشق غذاخوری آبلیمو 2 حبه سیر رنده شده 1 قاشق غذاخوری عسل (اختیاری) نمک و فلفل سیاه به میزان لازم طرز تهیه: ابتدا تمام مواد سس را در یک کاسه ریخته و مخلوط کنید تا کامل ترکیب شوند و در یخچال گذاشته،سپس یک کاسه شیشه ای با عمق زیاد را برای سرو سالاد آماده کنید و کف ظرف مرغ خرد شده ریخته و در لایه های بعد گوجه فرنگی،زیتون،نخود فرنگی،کرفس،ذرت و لایه آخر کاهو گذاشته ،این سالاد را میتوانید حداکثر 24 ساعت قبل از سرو در یخچال نگهدارید ،و موقع سرو با سس سالاد مخلوط و نوش جان کنید🤗 ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍نبی رحمت(ص) اولین کسی که وارد دوزخ می‌شود، فرمانروایی است که به عدالت رفتار نمی‌کند، و ثروتمندی که که حقوق مالی خودا را نمی‌دهد و نیازمندی که فخر فروشی میکند. أَوَّلُ مَن يَدخُلُ النّارَ أَميرٌ مُتَسَلِّطٌ لَم يَعدِل، و َذو ثَروَةٍ مِنَ المالِ لَم يُعطِ المالَ حَقَّهُ وَ فَقيرٌ فَخورٌ؛ 📚بحار؛ ج69، ص126 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
✨﷽✨ 🌼چند حدیث زیبا ✍آنکه مادرش را شاد کند، خدا را شاد کرده است؛ و آنکه مادرش را ناراحت کند، خدا را ناراحت نموده است. (نهج الفصاحه،ص760) هرگز.. هرگز.. حتی اگر به عدد ریگهای بیابان و قطره های باران در خدمت مادر باشی، حق یک روز مادر را هم بجا نیاورده‌ای. (مستدرک:15:204) کسی دوست دارد عمرش طولانی و روزی اش زیاد شود،‌ به پدر و مادر خود محبت کند. (کنزالعمال:16:475) دعای مادر از موانع اجابت دعا می‌گذرد. (مشکات الانوار:272) نگاه محبت آمیز فرزند به چهره‌ی پدر و مادر عبادت است. (بحار:74:80) بهشت زیر پای مادر است. (منتخب میزان:614) کسی که پیشانی مادر خود را ببوسد از آتش دورخ در امان است. (بحار؛8:191) پ.ن: تمام فرمول‌های موفقیت رو بریزید دور و به این فرمول عمل کنید تا توی زندگی به هر چی میخواین برسین => محبت به مادر... و دعای مادر... 💕💛💕💛
دوست خلاصه و عصاره زندگی ست. دوست چاله چوله های احساست را پر میکند. دوست احمقانه ترین حالت های گاه و بیگاهت را میفهمد. دوست شبیه سیب زمینی سرخ کرده است، آنهم نه یه ذره دو ذره، خیلی! دوست یعنی "حالت خوب نیست بیام بریم بیرون" دوست شبیه دوش گرفتن بعد از یک خستگی طولانی ست. دوست آب انار است، توی پاییز خیابان ولیعصر که نم نم باران هم توی پس زمینه میبارد. دوست چیزی ست شبیه فشردن کبودی روی تن، دردی شیرین که باید باشد. دوست بودن برای کسی راحت نیست، توی حرف همه مان دوستیم، پای عمل میشود فهمید چه کسی سيب زمینی سرخ کرده است. همانقدر لذیذ... 💕💜💕💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#قسمت_دوازدهم_رمان_نسل_سوخته: شرافت توی همون حالت ... کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ... چرخیدم
: رقابت امتحانات ثلث دوم از راه رسید ... توی دفتر شهدام ... از قول مادر یکی از شهدا نوشته بودم ... - پسرم اعتقاد داشت ... بچه مسلمون همیشه باید در کار درست، اول و پیش قدم باشه ... باید شتاب کنه و برای انجام بهترین ها پیشتاز باشه ... خودش همیشه همین طور بود... توی درس و دانشگاه ... توی اخلاق ... توی کار و نماز ... این یکی از شعارهای سرلوحه زندگی من شده بود ... علی الخصوص که 2 تا شاگرد اول دیگه هم سر کلاس مون بودن... رسما بین ما 3 نفر ... یه رقابت غیررسمی شکل گرفته بود ... رقابتی که همه حسش می کردن ... حتی بچه های بیخیال و همیشه خوش کلاس ... رقابتی که کم کم باعث شد ... فراموش کنم، اصلا چرا شروع شده بود ... یک و نیم نمره داشت ... همه سوال ها رو نوشته بودم ... ولی جواب اون اصلا یادم نمی اومد ... تقریبا همه برگه هاشون رو داده بودن ... در حالی که واقعا اعصابم خورد شده بود ... با ناامیدی از جا بلند شدم ... - خدا بهت رحم کنه مهران که غلط دیگه نداشته باشی ... و الا اول و دوم که هیچ ... شاگرد سوم کلاس و پایه هم نمیشی ... غرق در سرزنش خودم بلند می شدم که ... چشمم افتاد روی برگه جلویی ... و جواب رو دیدم ... مراقب اصلا حواسش نبود ... هرگز تقلب نکرده بودم ... اما حس رقابت و اول بودن ... حس اول بودن بین 120 دانش آموز پایه چهارم ... حس برتری ... حس ... نشستم ... و بدون هیچ فکری ... سریع جواب رو نوشتم ... با غرور از جا بلند شدم ... برگه ام رو تحویل دادم و رفتم توی حیاط ... یهو به خودم اومدم ... ولی دیگه کار از کار گذشته بود ... یاد جمله امام افتادم ... اگر تقلب باعث ... روی پله ها نشستم و با ناراحتی سرم رو گرفتم توی دستم... - خاک بر سرت مهران ... چی کار کردی؟ ... کار حرام انجام دادی ... هنوز آروم نشده بودم که ... صبحت امام جماعت محل مون... نفت رو ریخت رو آتیش ... - فردا روز ... اگر با همین شرایط ... یه قدم بیای جلو ... بری مقاطع بالاتر ... و به جایی برسی ... بری سر کار ... اون لقمه ای هم که در میاری حرامه ... خانواده ها به بچه هاتون تذکر بدید ... فردا این بچه میره سر کار حلال ... و با تلاش و زحمت پول در میاره ... اما پولش حلال نیست ... لقمه حرام می بره سر سفره زن و بچه اش ... تک تک اون لقمه ها حرامه ... گاهی یه غلط کوچیک می کنی ... حتی اگر بقیه راه رو هم درست بری ... اما سر از ناکجا آباد در میاری ... می دونی چرا؟ ... چون توی اون پیچ ... از مسیر زدی بیرون ... حالا بقیه مسیر رو هم مستقیم بری ... نتیجه؟ ... باید پیچ رو برگردی ... حالا برید ببینید اثرات لقمه حرام رو ... چه بلایی سر نسل و آدم ها و آینده میاره ... کلمات و جملاتش ... پشت سر هم به یادم می اومد ... و هر لحظه حالم خراب تر می شد ... . ادامه دارد... 🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پروانه های وصال
#قسمت_سیزدهم_رمان_نسل_سوخته: رقابت امتحانات ثلث دوم از راه رسید ... توی دفتر شهدام ... از قول مادر
: تاوان خیانت بچه ها همه رفته بودن ... اما من پای رفتن نداشتم ... توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم ... نه می تونستم برم ... نه می تونستم ... از یه طرف راه می رفتم و گریه می کردم ... که خدایا من رو ببخش ... از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد ... - حالا مگه چی شده؟ ... همه اش 1/5 نمره بود ... تو که بالاخره قبول می شدی ... این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت ... بالاخره تصمیمم رو گرفتم ... - خدایا ... من می خواستم برای تو شهید بشم ... قصدم مسیر تو بود ... اما حالا ... من رو ببخش ... عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر ... پشت در ایستادم... - خدایا ... خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده ... به هر کی نخواد، نه ... عزت من از تو بود ... من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم... تو، من رو همه جا عزیز کردی ... و این تاوان خیانت من به عزت توئه ... و در زدم ... رفتم داخل دفتر ... معلم ها دور هم نشسته بودن ... چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن ... با صدای در، سرشون رو آوردن بالا ... - تو هنوز اینجایی فضلی؟ ... چرا نرفتی خونه؟ ... - آقای غیور ببخشید ... میشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... سرش رو انداخت پایین ... - کار دارم فضلی ... اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا ... اگرم واجبه از همون جا بگو ... داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو ... بغض گلوم رو گرفت ...جلوی همه ...؟... به خودم گفتم ... - برو فردا بیا ... امروز با فردا چه فرقی می کنه ... جلوی همه بگی ... اون وقت ... اما بعدش ترسیدم ... - اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟ ... . . ادامه دارد... 🌸نوسينده:سيدطاها ايماني🌸 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پروانه های وصال
#قسمت_چهاردهم_رمان_نسل_سوخته: تاوان خیانت بچه ها همه رفته بودن ... اما من پای رفتن نداشتم ... توی
: امتحان خدا یا ...؟ - آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... کارمون واجبه ... معلوم بود خسته و بی حوصله است ... - یا بگو ... یا در رو ببند و برو ... سرده سوز میاد ... چند لحظه مکث کردم ... - مهران ... خودت گند زدی و باید درستش کنی ... تا اینجا اومدن تاوان گناهت بود ... نیومدن آقای غیور امتحان خداست... امتحان خدا؟ ... یا امتحان علوم؟ ... - آقا ما تقلب کردیم ... یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا ... چشم هاشون گرد شده بود ... علی الخصوص مدیر و ناظم ... که توی زاویه در... تا اون لحظه ندیده بودم شون ... - برو فضلی ... مسخره بازی در نیار ... تو شاگرد اول مدرسه ای ... چرخیدم سمت مدیر ... - سلام آقا ... به خدا جدی میگیم ... من سوال سوم رو یادم نمی اومد ... بلند شدن برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی ... بعدشم دیگه ... آقای رحمانی ... یکی از معلم های پایه پنجم ... بدجور خنده اش گرفت ... - همین یه سوال؟ ... همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم ... که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی ... برو بچه جون... همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من... معلوم شد اصلا شوخی نیست ... خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم ... - آقا اجازه ... لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید ... از ما گفتن بود آقا ... از اینجا گناهی گردن ما نیست ... ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید ... حق الناس گردن هر دوی ماست ... - عجب پر رویی هم هست ها ... قد دهنت حرف بزن بچه... سرم رو انداختم پایین ... حتی دلم نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود ... - اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ... . ادامه دارد... 🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پروانه های وصال
#قسمت_پانزدهم_رمان_نسل_سوخته: امتحان خدا یا ...؟ - آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... کارمون واجبه
: نامه های بی شاید ... - با خودت فکر نکردی ... اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ... ترسیدم جواب بدم ... دوباره یکی، یه چیز دیگه بگه ... اما سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... یهو یاد حرف حضرت علی افتادم که روی دیوار مدرسه نوشته بودن ... - آقا ما اونقدر از شما ... چیزهای باارزش یاد گرفتیم که بنده شما بشیم ... حقی از ما وسط نیست ... نمره علوم رو ثلث آخر هم میشه جبران کرد ... اما ... دیگه نتونستم حرفم رو ادامه بدم ... و سرم رو انداختم پایین... دوباره دفتر ساکت شد ... - برو ... در رو هم پشت سرت ببند ... کارنامه ها رو که دادن ... علوم 20 شده بودم ... اولین بار بود که از دیدن نمره 20 اصلا خوشحال نشدم ... کارنامه ام رو برداشتم و رفتم مسجد ... نماز که تموم شد ... رفتم جلو ... نشستم کنار امام جماعت ... - حاج آقا یه سوال داشتم ... از حالت جدی من خنده اش گرفت ... - بگو پسرم ... - حاج آقا ... من سر امتحان علوم تقلب کردم ... بعد یاد حرف شما افتادم که از قول امام گفتید ... این کار حق الناس و حرامه و بعدا لقمه رو حرام می کنه ... منم رفتم گفتم ... اما معلم مون بازم بهم 20 داده ... الان من هنوز گناه کارم یا نه؟... پولم حروم میشه یا نه؟ ... خنده اش محو شد ... مات و متحیر مونده بود چه جوابی به یه بچه بده ... همیشه می گفت ... - به جای ترسوندن بچه ها از جهنم و عذاب ... از لطف و رحمت و محبت خدا در گوششون بگید ... برای بعضی چیزها باید بزرگ تر بشن و ... حالا یه بچه اومده و چنین سوالی می پرسه ... همین طور دونه های تسبیحش رو توی دستش بالا و پایین می کرد ... - سوال سختیه ... اینکه شما با این کار ... چشمت مال یکی دیگه رو دزدیده ... و حق الناس گردنت بوده ... توش شکی نیست ... اما علم من در این حد نیست که بدونم ... آینده شما چی میشه ... آیا توی آینده تو تاثیر می گذاره و لقمه ات رو حرام می کنه ... یا نه ... اما فکر کنم وظیفه از شما ساقط شده ... چون شما گفتی که این کار رو کردی ... و در صدد جبران براومدی ... ناخودآگاه ... در حالی که سرم رو تکان می دادم ... انداختمش پایین ... - ممنون حاج آقا ... ولی نامه عمل رو ... با فکر کنم و حدس میزنم و ... اما و اگر و شاید ... نمی نویسن ... و بلند شدم و رفتم ... تا شنبه دل توی دلم نبود ... سر نماز از خدا خجالت می کشیدم ... چنان حس عذابی بهم دست داده بود ... که حس می کردم اگر الان عذاب نازل بشه ... سبک تر از حال و روز منه ... شنبه زودتر از همیشه از خونه اومدم بیرون ... کارنامه به دست و امضا شده ... رفتم جلوی دفتر ... در زدم و رفتم تو ... . ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اگر روزی در دعاهایتان: جهاد در راه خدا ، پیروی از امام زمان عج الله ،کسب رضایت حضرت ، اطاعت از ولی جامعه ،توفیق تربیت نسل یاران امام زمان ان شاءالله ، نجات کشور امام زمان و در یک کلام کمک برای ظهور امام زمان ارواحنا فداه رو طلب میکردین حالا این توفیق بزرگ به اختیار شما دراومده هرکی عاشقه بسم الله ....
در درون هر انسان فاسدی، حتى فرعون یک انسان واقعی در زنجیر است👌💯 از نظر اسلام در درون هر انسان فاسدی، حتى فرعون، یک انسان واقعی در زنجیر است. یعنی فرعون تنها بنی اسرائیل را به زنجیر نکشیده، یک انسانی، یک فرشته پاکی را هم در درون خودش به زنجیر کشیده است. پیغمبران می‌آیند برای شوراندن و انقلاب و عصیان، اما اول می‌روند سراغ آن انسان نهفته در درون فرعون‌ها بلکه آن انسان را بشورانند علیه این انسان اکتسابی اجتماعی که الآن بر این موجود حکومت می‌کند. لهذا موسی بن عمران اول مأمور می‌شود برود سراغ خود فرعون. «... لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى» [^1] برو بلکه این فرعون را به وسیله انسانی نهفته در درون خودش واژگون کنی. البته اگر بعد از آنکه ایمان به او مکرر در مکرر عرضه شد، در مقابل دعوت پیغمبر عناد ورزید، این عناد بعد از اتمام حجت، دیگر چاره پذیر نیست. «... سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ» «۲» مرحله بعد از این است. اگر از اینجا سود نبردند آنوقت می‌روند سراغ طبقات محروم [و حتی غیر محروم،[ آنها را علیه فرعون‌ها و فرعونی‌ها می‌شورانند. استاد مطهری، انقلاب اسلامی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص42، 43 🇮🇷🖇
4_5938379382979561804.mp3
1.78M
امام رضا(علیه السلام) را نمازی با عظمت و مهم می‌دانستند و به یاران می‌فرمودند که: خانه‌هایی که در آن، نماز شب خوانده می‌شود، به آسمان و ساکنان آسمان، روشنی و نور می‌دهند؛ همانطور که ستارگان آسمان برای ساکنان زمین نورافشانی می‌کنند. ایشان، وقتی یک سوم آخر شب می‌رسید، از رختخوابشان بلند می‌شدند. بعد، درحالیکه به گفتن ذکر مشغول بودند و ذکر استغفار، یعنی استغفرالله ربی و اتوب الیه می‌گفتند، می‌گرفتند، مسواک می‌زدند و به خواندن نماز شب مشغول می‌شدند.
ツ 🌹حاج آقا مجتبی تهــرانی(ره): هـــر ڪاری میخــواهی ڪُن امـا این ‌را بدان ڪه این‌‌ تو را خدا پیغـمبر و مومنین می بینند! ‌ 👌حیا ڪن‌ ڪه یڪ ‌وقت نڪند عمـل را ببرند نشـان آقا‌ رســول الله (ص) بـــدهند.
🌸الهى... ✨دراین شب زیبای بهاری 🌸سلامتی را ✨نصیب خانواده هایمان 🌸دلخوشی را ✨نصیب خانه هایمان 🌸و آرامش را ✨نصیب دلهایمان گردان 🌸و هيچ خونه اى ✨درد و غم نداشته باشـه آمیـــنَّ 🙏 شب بهاریتون گرم محبت 🌸 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت🌸 🗓امروز چهارشنبه ☀️ ۴ خرداد ١۴٠١ ه. ش 🌙 ٢٣ شوال ١۴۴٣ ه.ق 🌲 ٢۵ می ٢٠٢٢ ميلادى 🌸🍃
🌸هر کار مهمی که درآن 💖 “بسم الله ”‌ ذکر نشود، 🌸بی فرجام است. 💖بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ 💖 🌸سلام صبحتون بخیر 💖فرجامتون نیک باد روزتون به زیبایی نام خدا 🌸 🌸🍃
🍃🌷صبحتون معطر به عطر خوش 🍃🌷صلوات بر حضرت محمد (ص) 🍃🌷و خاندان مطهرش 🍃🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، 🍃🌷کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ 🍃🌷إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا