eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
#قسمت_بیست_و_نهم_رمان_نسل_ سوخته: هادی های خدا - خداوند می فرمایند داستان: بنده من ... تو یه قدم به
: دعوتنامه اون شب ... بالشتم از اشک شوق خیس بود ... از شادی گریه می کردم ... تا اذان صبح خوابم نبرد ... همون طور دراز کشیده بودم و به خدا و تک تک اون حرف ها فکر می کردم... اول ... جملاتی که کنار تصویر اون شهید بود ... هر کس که مرا طلب کند می یابد ... من 4 سال ... با وجود بچگی ... توی بدترین شرایط ... خدا رو طلب کرده بودم ... و حالا ... و حالا ... خدا خودش رو بهم نشون داد ... خودش و مسیرش... و از زبان اون شخص بهم گفت ... این مسیر، مسیر عشق و درده ... اگر مرد راهی ... قدم بردار ... و الا باید مورچه ای جلو بری ... تازه اگه گم نشی و دور خودت نچرخی... به ساعت نگاه کردم ... هنوز نیم ساعت تا اذان باقی مونده بود ... از جا بلند شدم و رفتم وضو گرفتم ... جا نمازم رو پهن کردم و ایستادم ... ساکت ... بی حرکت ... غرق در یک سکوت بی پایان ... - خدایا ... من مرد راهم ... نه از درد می ترسم ... نه از هیچ چیز دیگه ای ... تا تو کنار منی ... تا شیرینی زیبای دیدنت ... پیدا کردنت ... و شیرینی امشب با منه ... من از سوختن نمی ترسم ... تنها ترس من ... از دست دادن توئه ... رهام کنی و از چشمت بیوفتم ... پس دستم رو بگیر ... و من رو تعلیم بده ... استادم باش برای عاشق شدن ... که من هیچ چیز از این راه نمی دونم ... می خوام تا ته خط اون حدیث قدسی برم ... می خوام عاشقت باشم ... می خوام عاشقم بشی ... دست هام رو بالا آوردم ... نیت کردم ... و الله اکبر ... هر چند فقط برای نماز وتر فرصت بود ... اما اون شب ... اون اولین نماز شب من بود ... نمازی که تا قبل ... فقط شیوه اقامه اش رو توی کتاب ها خونده بودم ... اون شب ... پاسخ من شده بود ... پاسخ من به دعوتنامه خدا ... چهل روز ... توی دعای دست هر نمازم ... بی تردید ... اون حدیث قدسی رو خوندم ... و از خدا ... خودش رو خواستم ... فقط خودش رو ... تا جایی که بی واسطه بشیم ... من و خودش ... و فقط عشق ... و این شروع داستان جدید من و خدا شد ... هادی های خدا ... یکی پس از دیگری به سمت من می اومدن ... هیچ سوالی بی جواب باقی نمی موند ... تا جایی که قلبم آرام گرفت ... حتی رهگذرهای خیابان ... هادی های لحظه ای می شدند ... واسطه هایی که خودشون هم نمیدونستن ... و هر بار ... در اوج فشار و درد زندگی ... لبخند و شادی عمیقی وجودم رو پر می کرد ... خدا ... بین پاسخ تک تک اون هادی ها ... خودش رو ... محبتش رو ... توجهش رو ... بهم نشون می داد ... معلم و استاد من شد ... من سوختم ... اما پای تصویر اون شهید ... تصویری که با دیدنش ... من رو در مسیری قرار داد که ... به هزاران سوختن می ارزید ... و این ... آغاز داستان عاشقانه من و خدا بود ... . . ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#قسمت_سی_ام_رمان_نسل_سوخته: دعوتنامه اون شب ... بالشتم از اشک شوق خیس بود ... از شادی گریه می کردم
سوخته: هدیه خدا عید نوروز ... قرار بود بریم مشهد ... حس خوش زیارت ... و خونه مادربزرگم ... که چند سالی می شد رفته بود مشهد... دل توی دلم نبود ... جونم بود و جونش ... تنها کسی بود که واقعا در کنارش احساس آرامش می کردم ... سرم رو می گذاشتم روی پاش ... چنان آرامشی وجودم رو می گرفت که حد نداشت ... عاشق صدای دونه های تسبیحش بودم ... بقیه مسخره ام می کردن ... - از اون هیکلت خجالت بکش ... 13، 14 سالت شده ... هنوز عین بچه ها می مونی ... ولی حقیقتی بود که اونها نمی دیدن ... هر چقدر زندگی به من بیشتر سخت می گرفت ... من کمر همتم رو محکم تر می بستم ... اما روحم به جای سخت و زمخت شدن ... نرم تر می شد ... دلم با کوچک تکان و تلنگری می شکست ... و با دیدن ناراحتی دیگران شدید می گرفت ... اما هیچ چیز آرامشم رو بر هم نمی زد ... درد و آرامش و شادی ... در وجودم غوطه می خورد ... به حدی که گاهی بی اختیار شعر می گفتم ... رشته مادرم ادبیات بود ... و همه ... این حس و حالم رو به پای اون می گذاشتن ... هر چند عشق شعر بودن مادرم ... و اینکه گاهی با شعر و ضرب المثل جواب ما رو می داد ... بی تاثیر نبود ... اما حس من ... و کلماتم ... رنگ دیگه ای داشت ... درد، هدیه دنیا و مردمش به من بود ... و آرامش و شادی ... هدیه خدا ... خدایی که روز به روز ... حضورش رو توی زندگیم ... بیشتر احساس می کردم ... چیزهایی در چشم من زیبا شده بود... که دیگران نمی دیدند ... و لذت هایی رو درک می کردم... که وقتی به زبان می آوردم ... فقط نگاه های گنگ ... یا خنده های تمسخرآمیز نصیبم می شد ... اما به حدی در این آرامش و لذت غرق شده بودم ... که توصیفی برای بهشت من نبود ... از 26 اسفند ... مدرسه ها تق و لق شد ... و قرار شد همون فرداش بزنیم به جاده ... پدرم، شبرو بود ... ایام سفر ... سر شب می خوابید و خیلی دیر ساعت 3 صبح ... می زدیم به دل جاده ... این جزء معدود صفات مشترک من و پدرم بود ... عاشق شب های جاده بودم ... سکوتش ... و دیدن طلوع خورشید ... توی اون جاده بیابانی ... وضو گرفتم ... کلید ماشین رو برداشتم ... و تا قبل از بیدار شدن پدرم ... تمام وسایل رو گذاشتم توی ماشین ... و قبل از اذان صبح ... راه افتادیم ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پروانه های وصال
#قسمت_سی_و_یکم_رمان_نسل_ سوخته: هدیه خدا عید نوروز ... قرار بود بریم مشهد ... حس خوش زیارت ... و خو
سوخته: نماز قضا توی راه ... توی ماشین ... چشم هام رو بستم تا کسی باهام صحبت نکنه ... و نماز شبم رو همون طوری نشسته خوندم ... نماز صبح ... هر چی اصرار کردیم نمی ایستاد ... می گفت تا به فلان جا نرسیم نمی ایستم ... و از توی آینه ... عقب... به من نگاه می کرد ... دیگه دل توی دلم نبود ... یه حسی بهم می گفت ... محاله بایسته ... و همون طوری نماز صبحم رو اقامه کردم ... توی همون دو رکعت ... مدام سرعت رو کم و زیاد کرد ... تا آخرین لحظه رهام نمی کرد ... اصلا نفهمیدم چی خوندم ... هوا که روشن شد ایستاد ... مادرم رفت وضو گرفت ... و من دوباره نماز صبحم رو قضا کردم ... توی اون همه تکان اصلا نفهمیده بودم چی خوندم ... همین طور نشسته ... توی حال و هوای خودم ... به مهر نگاه می کردم ... - ناراحتی؟ ... سرم رو آوردم بالا و بهش لبخند زدم ... - آدم، خواهر گلی مثل تو داشته باشه ... که می ایسته کنار داداشش به نماز ... ناراحتم که باشه ناراحتی هاش یادش میره ... خندید ... اما ته دل من غوغایی بود ... حس درد و شرمندگی عمیقی وجودم رو می گرفت ... - واقعا که ... تو که دیگه بچه نیستی ... باید بیشتر روی تمرکزت کار کنی ... نباید توی ماشین تمرکزت رو از دست می دادی ... حضرت علی ... سر نماز تیر از پاش کشیدن متوجه نشد ... ولی چند تا تکان نمازت رو بهم ریخت ... و همون جا کنار مهر ... ولو شدم روی زمین ... بقیه رفتن صبحانه بخورن ... ولی من اصلا اشتهام رو از دست داده بودم ... .ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 💞 💕 🟢قسمت اول 🌼 سیر زمینی معراج از مسجد الحرام تا بیت المقدس به وسیله ی مرکبی بهشتی به نام براق صورت گرفت . جبرئیل میکائیل و اسرافیل براق را برای پیامبر آوردند . 🌼 پیامبر «ص» در وصف براق فرمودند : براق از موجودات بهشت بود ، چهره اش همانند روی بشر ، کف دست و پایش مانند سم اسب و دم آن مانند دم گاو و قدش میانه بالا بود ، زینی بر پشت آن بود از یاقوت سرخ ، حلقه رکابش از مروارید سپید ، دارای هفتاد هزار مهار از طلا ، دو بال داشت از جنس در و یاقوت و زبر جد ، چشمانش همانند اختر فروزان ، سخن می شنید و می فهمید و در میان دو دیده اش نوشته شده بود ( لا اله الا الله وحده لا شریک له محمد رسول الله ) 🌼 پیامبر «ص» به وسیله ی براق از مسجد الحرام به سمت بیت المقدس حرکت کردند وقتی رسیدند در آنجا ۱۲۴ هزار پیغمبر را دیدند که همه صف بسته و منتظر بودند ، پس در این حین جبرئیل ندا داد که راه دهید این آقا و سرور روز قیامت و صاحب حوض کوثر و صاحب لوای شفاعت است و چون شنیدند همه برخاستند و از پیامبر استقبال کردند. 🌼 پیامبر «ص» در مسجد الاقصی نخستین گام را برای عروج از زمین از روی یک تخته سنگ بزرگ برداشتند وقتی پیامبر به سوی آسمان حرکت داده شد آن تخته سنگ هم از زمین کنده شد و خواست که به آسمان برود ، جبرئیل به او نهیب زد که نیا ، چون از صعود به آسمان ممنوع بوده و از سقوط به زمین هم کراهت داشته لذا ، این تخته سنگ در هوا معلق ماند و از همان زمان تا الان در همان حالت باقی است ، بدون آنکه به نقطه ای اتکا داشته باشد و این سنگ به جاذبه زمین معلق مانده و به زمین نمی افتد ، چون جهان هستی دائم در حال گسترش است اکنون یک قسمت آن با زمین مماس شده و فقط از قسمت جنوبی به نقطه ای متصل است و این خود از عجایب روی زمین است. 📚 برگرفته از کتاب معراج پیامبر أللَّھُمَّ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِّڪَ‌ألْفَرَج‌بحِّق‌الزینب
پروانه های وصال
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 💞 #معراج_پیامبر 💕 🟢قسمت اول 🌼 سیر زمینی معراج از مسجد الحر
💞 💕 🟢 🌼 پیامبر «ص» فرمودند : جبرئیل بالا رفت و من هم بالا رفتم تا به آسمان دنیا رسیدیم . در آسمان دنیا یا همان آسمان اول پیامبر فرشته ای به نام اسماعیل را مشاهده کردند که هفتاد هزار فرشته زیر فرمان داشت که هر یک از آنها هفتاد هزار فرشته دیگر زیر فرمان داشتند. 🌼 هم چنین از عجایب آسمان اول : پیامبر «ص» فرمودند : خروسی را دیدم بال های سفید او شرق و غرب را گرفته و سر او چون یاقوت قرمز و دوپای او سبز مانند زمرد سبز ، منقار او عقیق قرمز ، پرو بالش مانند طاووس صد هزار رنگ ، دو چشمش مانند مروارید ، از نور او آسمان روشن گشته و تاجی بر سر داشت که بر آن نوشته بود ( لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله ) ، جبرئیل به پیامبر «ص» فرمودند : این خروس مؤذن است که وقت فجر و ظهر و مغرب اذان می گوید و همه ی خروس های جهان با او هم آهنگ می شوند . 🌼هم چنین پیامبر حضرت آدم «ع» و ملک الموت را در آسمان اول مشاهده کردند . 🌼 پیامبر «ص» فرمودند : قومی را دیدم که لب های ایشان چون لب شتر و بر هریک از آنها ملکی گماشته و با حربه های آتشین آن لب هارا از ایشان می بریدند و سنگ آتشین در دهان ایشان می نهادند، جبرئیل گفت : این عذاب آنهایی است که مال یتیمان را به ناحق می خوردند. 🌼 پیامبر «ص» فرمود : قومی را دیدم که از پوست و گوشت ایشان لقمه لقمه می گرفتند و در دهان آنان می گذاشتند و به آنها می گفتند بخورید آنچه می خوردید . جبرئیل گفت : این عذاب کسانی است که غیبت مردم می کنند و پشت سر یکدیگر بدی می گویند. 🌼 پیامبر «ص» فرمود : جماعتی را دیدم که هرگاه یکی از ایشان می خواست برخیزد از بزرگی شکمش نمی توانست . جبرئیل گفت : این عذاب ربا خواران است که در روز قیامت بر نمی خیزند مگر مانند جن زده ها. این قسمت ادامه دارد........‌. 📚 برگرفته از کتاب معراج پیامبر أللَّھُمَّ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِّڪَ‌ألْفَرَج‌بحِّق‌الزینب
🔮 *خانم ها بخوانند*👇👇👇🌹🌹 1️⃣ *پیامبراکرم(ص):* هرگاه زنی برای مرتب کردن خانه چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد خداوند به او نظر رحمت میکند. 2️⃣ *پیامبر اکرم (ص):* در هر بار شیر خوردن نوزاد خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده را به زن میدهد. 3️⃣ *امام علی(ع):* جهاد زن خوب شوهرداری کردن است. 4️⃣ *امام صادق(ع):* بهترین زنان زنی است که برای شوهرش خوشبو باشد. 5️⃣ *امام صادق (ع):* چند گروه از زنان با حضرت زهرا (س) در قیامت محشور میشوند. یکی از آنان زنانی هستند که بر بداخلاقی شوهر خود صبر میکنند. 6️⃣ *امام محمدباقر(ع):* هیچ چیز برای زن در شب اول قبر بهتر از رضایت شوهرش نیست. 7️⃣ *پیامبراکرم(ص):* یک لیوان آب دست شوهر دادن بهتر است از یک سال نماز شب خواندن و روزه گرفتن است. 8️⃣ *پیامبراکرم(ص):* چون زنی به شوهر خود آب گوارایی دهد خداوند ۶۰ گناه او را میبخشد. 9️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست که دیگ غذایش را بشوید مگر آنکه خداوند او را از گناهان و خطاها میشوید. 🔟 *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست که هنگام نان پختن عرق کند مگر آنکه خداوند بین او و جهنم هفت خندق قراردهد. 1️⃣1️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست که لباس ببافد (بدوزد) مگر آنکه خداوند برای هر نخی صد حسنه مینویسد و صد گناه محو میکند. 2️⃣1️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست موی فرزندان خود شانه بزند و لباس آنان را بشوید، مگر آنکه خداوند برای هر مویی حسنه ای بنویسد و برای هر موی گناهی را پاک کند و او را در چشم مردم زینت دهد. 3️⃣1️⃣ *حضرت زهرا(س):* بهتر و برتر از همه اینها رضای خدا و رضای مرد از همسرش است. رضای همسر رضای خدا و غضب همسر غضب خدا میباشد. 4️⃣1️⃣ *حضرت زهرا(س):* هیچ زنی نیست که با اطاعت همسرش بمیرد مگر آنکه بهشت بر او واجب میشود. 5️⃣1️⃣ *امام صادق(ع):* هیچ زنى نیست که شوهرش را یکبار آب دهد(یک لیوان) مگر اینکه این رفتار براى او از عبادت یک سال که روزهایش را روزه بگیرد و شبهایش به شب زنده دارى مشغول باشد بهتر است و خداوند در عوض هر باردکه شوهرش را آب دهد، شهرى در بهشت براى او بنا میکند و شصت گناه از او را می آمرزد. 📚 وسائل الشیعه ج۲ ص۳۹ 💕💙💕💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آثار نماز شب//استاد پناهیان *أللَّھُمَّ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِّڪَ‌ألْفَرَج‌بحِّق‌الزینب؏*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸خداوندا... ✨امروز را در نام زیبایت 🌸صبح می کنم ✨باشد که مرا از من رهایی دهی 🌸و در فیض خودت ✨زندگیم را برکت ببخشی 🌸تا هرآنچه ✨ارادہ و خواست تو 🌸در آن است برایم مقدّر شود. 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو 🌷🍃