eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ وای اینو بیبین 👀 با روح و روان آدم بازی میکنه 🥴 ‌ ‌ این دسر به شدت راحت و خوشمزه است حتما امتحان کنین. ‌ مگنولیا با بیسکوییت لوتوس😋 ‌‌مواد لازم:👇 ۶۰۰ گرم شیر ۱ عدد تخم مرغ ۱ استکان شکر (استکان استفاده شده ۱۲۰ میلی لیتر) ۲ ق غ پر آرد نصف ق چ وانیل ۱ پاکت خامه صبحانه ۱ بسته بیسکوییت لوتوس (یا هر بیسکوییتی که دوست دارین) هلو- موز شکلات ساده و شیری ‌ طرز تهیه:👇 در قابلمه به جز خامه همه ی مواد را بریزید مخلوط کنید و روی حرارت بگذارید و مدام هم بزنید تا به قوام برسد سپس خامه رااضافه کنید هم بزنید و شعله را خاموش کنید. بیسکوییت ها را پودر کنید . هلو و موز را خرد کنید . در ظرف سرو مورد نظرتان یک لایه از کرم بریزید لایه دیگر پودر بیسکوییت و میوه و به همین ترتیب ادامه دهید و در نهایت شکلات را آب کنید و روی آن بریزید. به همین راحتی 👌🤗 نوش جان 🌸 ‌ ‌ ✦••┈❁🍟🍔❁┈••✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انگار دیگه آبادان عزادار نبود🤔 [] اجرای کنسرت قبل از بازی لیگ در استادیوم آزادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◈حرف جالب مسیحیِ مسلمان‌شده در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌼 👤[] 💫[ (عج)]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-آبروےمؤمن♥️🌱• -استاد دانشمند✨ -پیشنهاددانلودڪلیپ❕
حاج اسماعیل دولابـے: "آزمون ایمان" زمانے استـــــ ڪه چیزے را میخواهید و به دستـــــ نمےآورید 💕💚💕💚
°•🌱 می گفت: کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد! بر سردر خانه نوشته بود: هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان.. 🕊🌷 💕🧡💕🧡
••🌿•• به رفیقش پشت تلفن گفت: ذکر "الهی به رقیه" بگو مشکلت حل میشه رفیقش یک تسبیح برداشت به ده تا نرسیده دوستاش زنگ زدن و گفتن سفر کربلاش جور شده...! 🌱 اللهی به رقیه..🤲🏻 💕💖💕💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌼از این فرصتها سوء استفاده نکنید ✍اگر هر کس دروغ می‌گفت در همان آنی که دروغ می‌گفت یک تومان از جیبش کم می‌شد... مَثَل معروف عامیانه‌ای می‌گوید: «اگر هر کس دروغ می‌گفت در همان آنی که دروغ می‌گفت یک تومان از جیبش کم می‌شد هیچ کس دروغ نمی‌گفت»؛ذبله، هیچ کس دروغ نمی‌گفت اما اجبارا، نه اینکه کسی که دروغ نمی‌گفت می‌شد یک انسان راستگو. خدای متعال به انسانها این مقدار آزادی را داده چون کمال انسان جز در پرتو اختیار و آزادی امکان‌پذیر نیست، اما این به معنی این نیست که خدا و حقیقت و عدالت در کمین بندگان نباشد. از باب تشبیه، [خدا] مثل کسی است که کمین می‌کند و خودش را مخفی می‌کند و می‌خواهد کسی را توقیف کند. بعد در حالی که او بی‌خبر است ناگهان از مخفیگاه بیرون می‌آید و یقه او را می‌گیرد. خدا و پروردگار تو، یعنی آن عدل الهی و آن انتقام الهی، همیشه در کمین است؛ پس، از این مهلتها و فرصتها سوء استفاده نکنید. 📚 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج13، ص75 💕💚💕💚
✨﷽✨ 🏴عقوبت گناهان به سوی شیعیان سریع تر از هر کسی . شیعیان در قیامت مؤاخذه نمی شوند زیرا پیش از آن بوسیله ی بلاها پاک خواهند شد ✍امام صادق علیه السلام فرمود: از گناهان بپرهیزید و برادرانِ [دینی] تان [یعنی شیعیان] را از آن بر حذر دارید چرا که به خدا سوگند، عقوبت [و بلا] به سوی کسی سریع تر نباشد از آنچه بسوی شماست. چرا که شما [مؤمنان] درباره ی آن در روز قیامت بازخواست نشوید. [بلکه در دنیا و یا در هنگام مرگ و یا در قبر به عقوبت گناهان گرفتار و پاکیزه می شوید.] 💢مشاهده می شود که در هنگام نزول بلاها و گرفتاری های عمومی مانند خشکسالی و زلزله و سیل و یا بروز جنگ ها و قحطی و فراگیر شدن گرانی و فقر، برخی از جاهلان به مقایسه ی جامعه ی مؤمنین با جامعه ی کفار می پردازند و بروز مشکلات در جامعه ی مسلمین را نشانه ی دروغ بودن فضیلت ایمان بر کفر می نمایانند و یا دست کم آن را نشانه ی برتری کفّار بر مؤمنین در رفتار و پندار تلقی می کنند. حال آنکه در حقیقت و بر اساس روایات نزول بلاها معنا و دلایل وسیعی دارد. از جمله برای مؤمنین موعظه و تذکّر و موجب پاک شدن از گناهان و برای کفّار مایه ی عبرت و تعجیل در عذاب خواهد بود. 📚الدعوات (للراوندي)سلوة الحزين ؛ ص291 📚بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏6 ؛ ص57 📚وسائل الشيعة ؛ ج‏15 ؛ ص305 💕❤️💕❤️
✨﷽✨ ✍امام صادق(ع):هر کس از ترس فقر ازدواج نکند نسبت‌به لطف خداوند بدگمان شده است. چرا که خداوند می فرماید: اگر آنان فقیر باشند خداوند ازفضل وکرم خود بی ‌نیازشان‌می کند. 📚من_لايحضرة_الفقيه_ج٣ص٢٥١ حضرت محمد(ص): هیچ مردی نیست که همسرش را در خانه یاری دهد مگر اینکه برای او عبادتی فراوان از روزه و شب زنده داری به شمار آید. 📚جامع_الاخبار امام صادق ع : دو ركعت نمازى كه مرد متأهّل ‌مى‌خواند، برتراست از هفتاد ركعت ‌نمازى كه مرد مجرّد مى‌خواند. 📚ميزان_الحكمة پیامبر اکرم(ص): هر کس دوست دار خداوند را پاک و پاکیزه دیدار کند؛ باید ازدواج نماید.. 📚وسائل_الشيعه 💕💛💕💛
✨﷽✨ 🔴حکایتی بسیار زیبا و خواندنی ✍یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت:تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم. از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟ گفتم :کار گفت : فردا بیا سرکار باورم نمی شد فردا رفتم مشغول شدم . بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد رئیس شهرداری بود. چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه. بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت :توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق رئیس شهرداری کسر و پرداخت می شد. یعنی از حقوق شهید باکری این درخواست خود شهید بود. کجایند مردان بی ادعا اما الان مسئولان ما...... کمبود هزینه ها و بودجه را از طریق جیب مردم و قبض ها جبران می کنند اما حاضر به کسر مقدار ناچیزی از حقوق های نجومی خود نیستند. برخی از مسؤولین حقوق های نجومی می گیرند و خود را سهام دار انقلاب می دانند و حقوقشان را با قدم زدن در خیابانهای شیک غرب خرج می کنند. 💕💚💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
50.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•🌿 ولایت‌وهدایتِ‌مهدوے🌱
‍ °•🌱 ✅ آیت الله کشمیری بارها مشكلات مادّى و به ويژه مشكلات معنوى خود را با استعانت از اين نام مقدّس و ذکر «يا صاحبَ الزَّمانِ اَغِثْنِيْ، یا صاحِبَ الزَّمانِ أدْرِکْنی» ✨ ✅بر طرف كرده بود و بنده نيز خود بارها اثر اين نام مبارك را براى رفع مشكلات، به چشم ديده‌ام. 🍃"آیت الله ناصری ره" 📚نشريه خُلُق ،١۷ 💕🧡💕🧡
دیگران را ببخشید. بی‌ عقلی، حسادت، خیانت، تهمت و بی ادبی، نشانه‌ی عدم بلوغ روحی انسان‌هاست. انسان‌های نارس این موارد را زیاد دارند. شما انسانی رسیده باشید، با سبکبالی، بدون آنکه قضاوت یا سرزنش کنید از کنارشان بگذرید. 💕❤️💕❤️
امام خمینی (ره) : شهادت رمز پيروزے است. ملتے كه شهادت را آرزو دارد پيروز است. شما چه در دنيا پيروز بشويد يا به شهادت برسيد ، پيروزمنديد. شهادت عزت ابدے است. 📖فرازی از وصیت‌نامه شهید حاج قاسم سلیمانی: راه امام، مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار، تحت پرچم ولیّ‌فقیه است. پیشاپیش 14 خرداد سالروز عروج ملکوتی امام راحل خدمت شما تسلیت باد🌹▪️ هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهرشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#قسمت_پنجاه_و_سوم_رمان_نسل_ سوخته: تاج سر من مادربزرگ با اون چشم های بی رمقش بهم نگاه می کرد ... وق
سوخته: میراث خاله با یکی از نیروهای خدماتی بیمارستان هماهنگ کرده بود ... بنده خدا واقعا خانم با شخصیتی بود ... تا مادربزرگ تکان می خورد ... دلسوز و مهربان بهش می رسید ... توی بقیه کارها هم همین طور ... حتی کارهایی که باهاش هماهنگ نشده بود ... با اومدن ایشون ... حس کردم بار سنگینی رو که اون مدت به دوش کشیده بودم ... سبک تر شده ... اما این حس خوشحالی ... زمان زیادی طول نکشید ... با درخواست خاله ... پزشک مادربزرگ برای ویزیت می اومد خونه ... من اون روز هیچی ار حرف هاش نفهمیدم ... جملاتش پر از اصطلاح پزشکی بود ... فقط از حالت چهره خاله ... می فهمیدم اوضاع اصلا خوب نیست ... بعد از گذشت ماه ها ... بدجور با مادربزرگ خو گرفته بودم ... خاله با همه تماس گرفت ... بزرگ ترها ... هر کدوم سفری ... چند روزی اومدن مشهد دیدن بی بی ... دلشون می خواست بمونن ولی نمی شد... از همه بیشتر دایی محمد موند ... یه هفته ای رو پیش ما بود ... موقع خداحافظی ... خم شد پای مادربزرگ رو بوسید ... بی بی دیگه حس نداشت ... با گریه از در خونه رفت ... رفتم بدرقه اش ... دستش رو گذاشت روی شونه ام ... - خیلی مردی مهران ... خیلی ... برگشتم داخل ... که بی بی با اون صدای آرام و لرزانش صدام کرد ... - مهران ... بیا پسرم ... - جونم بی بی جان ... چی کارم داری؟ ... - کمد بزرگه توی اتاق ... یه جعبه توشه ... قدیمیه ... مال مادرم ... توش یه ساک کوچیک دستیه ... رفتم سر جعبه ... اونقدر قدیمی بود که واقعا حس عجیبی به آدم دست می داد ... ساک رو آوردم ... درش رو که باز کردم بوی خاک فضا رو پر کرد ... - این ساک پدربزرگت بود ... با همین ساک دستی می رفت جبهه ... شهید که شد این رو واسمون آوردن ... ولی نزاشتم احدی بهش دست بزنه ... همین طوری دست نخورده گذاشتمش کنار ... آب دهنش به زحمت کمی گلوش رو تر کرد ... - وصیتم رو خیلی وقته نوشتم ... لای قرآنه ... هر چی داشتم مال بچه هامه ... بچه هاشونم که از اونها ارث می برن ... اما این ساک، نه ... دلم می خواست دست کسی بدم که بیشتر قدرش رو بدونه ... این ارث، مال توئه ... علی الخصوص دفتر توش ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پروانه های وصال
#قسمت_پنجاه_و_چهارم_رمان_نسل_ سوخته: میراث خاله با یکی از نیروهای خدماتی بیمارستان هماهنگ کرده بود
سوخته: دستخط تمام وجودم می لرزید ... ساکی که بیشتر از 20 سال درش بسته مونده بود ... رفتم دوباره وضو گرفتم ... وسایل شهید بود ... دو دست پیراهن قدیمی ... که بوی خاک کهنه گرفته بود ... اما هنوز سالم مونده بود ... و روی اونها ... یه قرآن و مفاتیح جیبی ... با یه دفتر ... تا اون موقع دستخطی از پدربزرگم ندیده بودم ... بازش که کردم ... تازه فهمیدم چرا مادربزرگ گفت باید به یکی می دادم که قدرش رو بدونه ... کل دفتر، برنامه عبادی و تهذیبی بود ... از ذکرهای ساده ... تا برنامه دعا، عبادت، نماز شب و نماز غفیله ... ریز ریز همه اش رو شرح داده بود ... حتی دعاهای مختلف ... چشم هام برق می زد و محو دفتر بودم ... که بی بی صدام کرد ... - غیر از اون ساک ... اینم مال تو ... و دستش رو جلو آورد و تسبیحش رو گذاشت توی دستم ... - این رو از حج برام آورده بود ... طواف داده و متبرکه ... می گفت کربلا که آزاد بشه ... اونجا هم واست تبرکش می کنم ... خم شدم و دست بی بی رو بوسیدم ... دلم ریخت ... تازه به خودم اومدم و حواسم جمع شد ... داره وصیت می کنه ... گریه ام گرفته بود ... - بی بی جان ... این حرف ها چیه؟ ... دلت میاد حرف از جدایی میزنی؟ ... - مرگ حقه پسرم ... خدا رو شکر که بی خبر سراغم نیومد... امان از روزی که مرگ بی خبر بیاد و فرصت توبه و جبران رو از آدم بگیره ... دیگه آب و غذا هم نمی تونست بخوره ... سرم هم توی دستش نمی موند ... می نشستم بالای سرش ... و قطره قطره آب رو می ریختم توی دهنش ... لب هاش رو تر می کردم ... اما بازم دهانش خشک خشک بود ... . .ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹