eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
20 تیر 1401حجت الاسلام پناهیان.mp3
6.89M
💠حجت الاسلام پناهیان ▫️موضوع:جهاد تبیین ⏱21 تیر 1401
°•🌱 هر چقدر به بالای قله‌ ظھور نزدیک می شیم ،هوا کم میشه ... دیگه به شُش هر کسی نمی‌سازه بی‌هوا می‌خرن،بی‌هوا می‌بَرَن.بی هوا میاد! خیلی حواستون رو جمع کنید؛ میزان ، هوای نَفسه. دائم بایدبری توی آپاراتیِ خدا 🌱 اگه غرور گرفتی،بادت خالی شه اگه پنچر شدی،بادت کنن! ♥ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌💕🧡💕🧡
رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚... ❀ پنجشنبه های قشنگ شهداییمون🌷
در هیاهوے این شهرِ آلوده‌ هوا ! که نه دستت به می‌رسد نه به نه به و نه حتے به قم ! دنج ترین جا براے پر کردن خلا قلبت❤️ همیـن‌ جاست .. جایے کنار شـــــهدا... 🕊️ 💕💚💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برا یه بارم که شده به خواب من بیا... ❤️ 🥀 شب جمعه هوایت نکنم بدان که بی تو میمیرم💔
✨﷽✨ 🌼نماز خواندن دزد و کرامت خداوند ✍حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می‌اندیشید که دخترش را به چه کسی بدهد تا مناسب او باشد‌. در یکی از شب‌ها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد. از قضا آن شب یک دزد قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد. پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید. در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد. هنگامی که به دنبال اشیای مناسب می‌گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کند. سربازان داخل شدند و او را در حال نماز دیدند، وزیر گفت: سبحان الله! چه شوقی دارد این جوان برای نماز ... و دزد از شدت ترس هر نمازی که تمام می‌کرد نماز دیگری را شروع می‌کرد. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم بردند. وقتی حاکم تعریف دعاها و نمازهای جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدت‌هاست دنبالش بودم و می‌خواستم دامادم باشد، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می‌آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ... جوان که این را شنید بهت‌زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی‌کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی فقط با نماز شبی که از ترس آن را خواندم! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود، چه به من می‌دادی و اگر با ایمان و اخلاص می‌خواندم، هدیه‌ات چه بود ... 💕💖💕💖
✨﷽✨ ✍مردی که با خبر دختردار شدنش، رنگ رخسارش تغییر کرد! مردى به مردى كه نزد رسول حق نشسته بود خبر داد همسرت دختر آورد، رنگ آن مرد تغيير كرد، رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: چه شده؟ عرضه داشت: خير است، فرمود: بگو چه اتفاقى افتاده؟ گفت: از خانه بيرون آمدم در حالى كه همسرم درد زائيدن داشت، اين مرد به من خبر داد دختردار شده ام، حضرت فرمود: زمين حمل كننده او، آسمان سايه سرش، و خداوند روزى دهنده اوست، دختر دسته گل خوشبوئى است كه آن را مى بوئى، سپس رو به اصحاب كرد و فرمود: كسى كه داراى يك دختر است، مشكل دارد «تربيت و حفظ او، تهيه جهیزيه، آماده كردن مقدمات عروسى، دلهره داماددارى» و براى هر كس دو دختر است، خدا را به فرياد او برسيد، و هر كس داراى سه دختر است جهاد و هر كار مكروهى را معاف است، و هر آن كه چهار دختر دارد، اى بندگان خدا او را كمك دهيد، به او قرض دهيد، و به او رحمت آوريد. 💠چقدر دختر عزيز است، كه رسول حق يارانش را به يارى دخترداران دعوت كرده، و كمك به دخترداران را وظيفه الهى امت قرار داده💠 📚برگرفته از کتاب نظام خانواده در اسلام اثر استاد انصاریان 💕💝💕💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌠☫﷽☫🌠 🍃 حجاب‌ زن، حق‌ الهی‌ است. 🔸 خدای‌ سبحان، زن‌ را با سرمایه‌ عاطفه‌ آفرید تا معلم‌ رقت‌ باشد و پیام‌ عاطفه‌ بیاورد. اگر جامعه‌ای‌ این‌ درس‌ رقت‌ و عاطفه‌ را ترک‌ نمود و به‌ دنبال‌ غریزه‌ و شهوت‌ رفت‌ به‌ همان‌ فسادی‌ مبتلا می‌شود که‌ در غرب‌ ظهور کرده‌ است. 🔸 زن‌ به‌ عنوان‌ امین‌ حق الله‌ از نظر قرآن، مطرح‌ است‌ یعنی‌ این‌ مقام‌ و این‌ حرمت‌ و حیثیت‌ را خدای‌ سبحان‌ که‌ حق‌ خود اوست، به‌ زن‌ داده‌ و فرموده: این‌ حق‌ مرا به‌ عنوان‌ امانت، حفظ‌ کن. 🔸 جامعه‌ای‌ که‌ قرآن‌ در آن‌ حاکم‌ است، جامعه عاطفه و انسانیت‌ است‌ و سرش‌ آن‌ است‌ که‌ نیمی‌ از جامعه‌ را معلّمان‌ عاطفه‌ به‌ عهده‌ دارند که‌ مادران‌ هستند، بخواهیم‌ یا نخواهیم، بدانیم‌ یا ندانیم، در اصول‌ خانواده، درس‌ رأفت‌ و رقت‌ است‌ که‌ کارساز است. 🔸 مرد و زن‌ در معیارهای‌ اصلی، همتای‌ یکدیگر هستند و برخی‌ مسئولیت‌های‌ اجرایی‌ بر عهده مرد است‌ که‌ اگر انجام‌ ندهد باید عواقب‌ دنیوی‌ و اخروی‌ آن‌ را تحمل‌ کند: 1️⃣ اولاً‌ تهمت‌هایی‌ که‌ به‌ اسلام‌ زده‌ و می‌گویند نیمی‌ از جامعه‌ را از بسیاری‌ حقوق‌ محروم‌ نموده، نارواست. 2️⃣ ثانیاً‌ این‌ تعصبات‌ و رسومات‌ جاهلی‌ که‌ از دیر باز در فرهنگ‌ جوامع‌ ما رواج‌ یافته‌ که‌ زن‌ را بعنوان‌ مظهر ضعف‌ و زبونی‌ یاد می‌کنند، باید زدوده‌ بشود زیرا خلاف‌ اسلام‌ است. 3️⃣ ثالثاً‌ اگر کسی‌ گمان‌ کند که‌ زن‌ نباید از علوم‌ و مسئولیت‌های‌ اجتماعی‌ که‌ خدمات‌ قابل‌ عرضه‌ای‌ به‌ جامعه‌ ارائه‌ می‌دهد استفاده‌ کند، از این‌ دیدگاه‌ صرف‌نظر کند زیرا در نگاه‌ اسلام، زن‌ در این‌ علوم‌ و معارف، همتای‌ مرد است‌ و باید به‌ جامعه‌ خدمت‌ کند مگر آنجا که‌ بطور استثناء وظیفه‌ مرد است. 4️⃣ رابعاً‌ جمله‌ ﴿عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ اختصاصی‌ به‌ مسائل‌ داخل‌ منزل‌ ندارد بلکه‌ در کل‌ جامعه‌ جاری‌ است. رفتار نیکو با زنان، چنانکه‌ شایسته‌ و درست‌ است. 5️⃣ خامساً‌ وضعیت‌ زن‌ در مقابل‌ مرد، غیر از وضعیت‌ زن‌ در مقابل‌ شوهر است، زن‌ در مقابل‌ شوهر تمکین‌ جنسی‌ می‌کند اما در مقابل‌ جامعه، فردی‌ از افراد جامعه‌ است‌ و وظیفه‌ ندارد از مردان‌ اطاعت‌ کند. 📚 برگرفته از کتاب زن در آئینه جلال و جمال/ آیت‌الله جوادی آملی ایران 💕💙💕💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مجری شبکه TGRT ترکیه: 📍ایرانی که از روسیه سلاح می‌خرید، امروز به صادر می‌کند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول پیازروتفت میدیم وگوشت چرخ کرده رواضافه میکنیم نمک.زردچوبه.رب.وفلفل رواضافه میکنیم (ذرت.فلفل دلمه.نخودفرنگی.قارچ.هویج.سیب زمینی یاهرچی که دوست داریدسلیقه ای)رواضافه کنیدوسرخ کنیدحالاماکارانی روازوسط نصف کنیدوقارچ روخوب بشوریدوپوستشوبگیریدوماکارانی هاروبزاریدداخلش وبریزیدداخل قابلمه ای که ابش بجوش اومده باکمی نمک وزردچوبه وکمی روغن مایع وقتی نرم شدن بااب سردابکش کنیدوکف قابلمه روغن ریخته برای ته دیگ ازسیب زمینی یانون استفاده کنیدبعدماکارانی روریخته روی اون بعد موادگوشتی تااخریامیتونیدمقداری گوشت چرخ کرده روباپیازرنده شده نمک وزردچوبه وفلفل خوب ورزبدیدوقلقلی کنیدوسرخ کنیدیه سس خوشمزه هم باگوجه پوره شده درست کنیدوباماکارانی دم کنید
🥙 😋 🔸۵۰۰گرم گوشت مرغ چرخ شده و رنده یک پیاز بزرگ و یک سیب زمینی متوسط به همراه یک عدد تخم مرغ و یک حبه سیر تازه و ادویه جات شامل نمک وزردچوبه وفلفل سیاه و آویشن وپاپریکا و گیجه بیبر (فلفل قرمز ترکیه ای)و در صورت دلخواه یکم پیازچه وجغفری خرد شده ویک ق غ آرد سفید یا نخودچی یا آرد سوخاری همه مواد رو باهم مخلوط کرده وگوشت رو کامل ورز میدیم تا همه مواد بخورد هم برن ومیزاریم یخچال نیم ساعت بمونه حالا مواد گوشتی رو بعد از استراحت به اندازه دلخواه تو دست شکل میدیم و تو روغن داغ با حرارت متوسط سرخ‌میکنیم و بعد از اتمام کتلت ها گوجه رو خرد میکنیم توهمون تابه به همراه فلفل دلمه ای میزاریم سرخ بشن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق شربت آب لیمو ولیمو ناد اینه شربت آب لیمو با اب ساده درست میشه لیموناد مخلوط آب ساده واب گاز دار اگر آب گاز دار در دسترس ندارید با همون آب ویخ ساده وبقیه مراحل پیش برید.میشه شربت آب لیموی خودمون خیلی هم گوراااا 😋 ابتدا شربتشو آماده کنید دوسوم آب رو بزارید رو گاز تا بجوش بیاد جوش که اومد یک لیوان شکر بریزید شعله رو کم کنید تا شکر کم کم حل بشه وشربت قوام بیاد یک دوم قاشق چایخوری نمک بزنید برای متعادل کردن اختیاریه دوست ندارید نزنید. یکبار امتحان کنید عااالیه زیاد نزنید که شربت شور بشه . شربت که قوام اومد بزارید یخچال تا سرد سرد بشه آب لیموی تازه رو بگیرید من به روش سنتی عمل کردم واسه عزیزانی که هیچ وسیله ای در دسترس ندارن قاشق بهترین وسیله س🙂 در لیوان مورد نظر نصف آب سرد نصف آب گاز دار چند تکه یخ ومقداری از شربت که درست کردیم واب لیموی تازه بریزید. هم بزنید خنک وگورار نووووش جان کنید برای تزیین میتونید از چند ورق لیمو وچند برگ نعنا استفاده کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘داستان کوتاه برگی از دفتر خاطرات جهان پهلوان تختی. در تهران آن سالها زورخانه زیاد بود، من از نوجوانی محو ضرب و زنگ مرشد و چرخ و شیرینکاری ورزشکارها بودم. به سرم افتاد بروم ورزش کنم. کسی جدی نگرفت. بخصوص در بچگی لقب غلام تنبل" در خانه داشتم و کسی فکر نمی کرد بین بچه زرنگهای تهرون و بزن بهادرها بتوانم ورزش کنم. بعد از زورخانه رفتم باشگاه کشتی. فوت و فن را یاد گرفتم. اما هرچه تمرین می کردم حریف یک نفر هم نمی شدم.شده بودم سنگ کشتی و هرکس هوس تمرین و خاک کردن داشت یقه مرا می گرفت و می کشید روی تشک. چند وقت که گذشت زمزمه ها شروع شد : غلام جون ببوس برو کنار، تو کشتی چیزی نمیشی ! تو ورزش به جایی نمی رسی. خودتو معطل نکن. آنقدر متلک شنیدم و تحقیرم کردند که اعتماد به نفسم پاک له شد. از شدت غم و غصه رفتم خوزستان. آنجا هم کشتی می گرفتم. وقتی بعد از یکسال به شهر خودم برگشتم، هفت کیلو وزن اضافه کرده بودم. تازه شده بودم ۷۶ کیلو. اما باز همان اوضاع بود. باهرکس سرشاخ می شدم مرا با یکی دو فن روی تشک پهن می کرد و باران متلک و تمسخر بر سر و رویم می بارید. دست برنداشتم. ساعت دوی بعدازظهر که همه تو خونه استراحت می کردند من در باشکاه تمرین می کردم. باورم نمی شد به جایی برسم ، فقط عزم کرده بودم یه کشتی گیر معمولی بشوم. عاقبت در مسابقات درون باشگاه چهارم شدم. تمریناتم شدیدتر شد. در مسابقه سطح شهر دوم شدم. یک مجله عکس بسیار کوچکی با چند سطر مطلب از من چاپ کرد. خدایا ؛ دیده شدم. آن مجله را هنوز دارم. برایم عزیزترین چیز دنیاست. حالا چند نفری تو خانی آباد سلامم می کردند و مرا جدی می گرفتند. سلام داش غلام ، آقا غلام سلام. هنوز از آنهمه تمسخر و تحقیر روحم زخمی بود. از مسابقه وحشت داشتم. وزنم بالا رفت و جدی تر تمرین کردم. مقام ها و مدال ها شروع شد. خواهرانم باور نمی کردند. از خنده ریسه می رفتند. غلام تنبل در آسیا دوم شده !! در المپیک مدال طلا بر گردنم آویخته شد. از همان روی سکو با خدا حرف زدم. خدایا ؛ تو به من قدرت دادی باران شکست و تحقیر را تحمل کنم. اگر ابنهمه مدال برای ملت ایران آورده ام بخاطر این بود که قدرت دادی پا پس نکشم. کی فکر می کرد من موفق بشوم ؟! فقط تو به من نیرو دادی ... تختی / ۱۳۴۴ ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شخصیٺِ ممتازِ 💚جهان اسٺ علــے 💫حاڪم بہ زمین‌و 💚آسمان اسٺ علـے 💫در روزِ غدیرخم 💚محمّد(ص) فرمود 💫مولاے ِچو من، 💚بہ ‌انس‌و جان ‌اسٺ علے 🎊پیشاپیش عید سعید غدیر خم مبارک 🌹 🌹 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸گلـی ازگلشن 💚طــه به جهان روکرده 🌸که جهـان را 💚زصفا جنّت رضوان کرده 🌸نور چشمان جواد است، 💚بُوَدْ نام علی 🌸که خدایش زشرف، 💚ناطق قرآن کرده 🎊پیشاپیش میلاد امام هادی (ع ) مبارک باد💐 🌸🍃
خدا داند که حیدر کل دین است میان خلق، او حَقّ‌ُالیقین است تمام عالم امکان بداند فقط است به استقبال 🌸🍃
💠امام رضا علیه‌السلام: کسی‌که را بزرگ بدارد، خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را می‌بخشد و اگر بمیرد(در مقام و جایگاه آخرت)، در زمره شهدا قرار می‌گیرد 📚اقبال الاعمال ج۱ بزرگ‌داشتنِ به چیست؟ شهرداری‌، نزدیک که میشه، می‌افتن به جون کوچه خیابون... از جدول‌های کنار خیابون گرفته، تا... فقط مونده درب خونه‌های مردم رو رنگ آمیزی و نظافت کنند خانواده‌ها میریزن تو بازارها... از کنار هر بازاری رد میشی، جای پارک نیست وهمچنین.... چرا این کارها رو برای نمی‌کنند و نمی‌کنیم؟ فقط ادعا داریم ادعامون هم گوش فلک رو کر کرده! هرکاری از دستمون برمیاد، که را بزرگ کنیم، انجام دهیم واِلا روزی حسرت خواهیم خورد 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃جهت شادی روح تمام مسافران آسمانی فاتحه ای قرائت کنیم🍃🌸 روحشان قرین رحمت الهی باد 🌸 🌸🍃
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_یازدهم_اینک_شوکران۱ زیاد می
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ اسفند و فروردین رو دوست دارم،چون همه چیز نو میشه. تو وجود منم تحول ایجاد میشه. توي خونه ي ما که کودتا میشد انگار...! ولی اون سال با اینکه اولین سالی بود که خونه ي خودم بودم هیچ کاري نکرده بودم.... مادر و خواهرام با مادر و خواهر منوچهر اومدن خونه ي ما و افتادیم به خونه تکونی... شب سال تحویل هر کسی می خواست منو ببره خونه ی خودش.... نرفتم، نذاشتم کسی هم بمونه.... سفره انداختم ونشستم کنار سفره قرآن خوندم و آلبوم عکس هامون رو نگاه کردم... همونجا کنار سفره خوابم برد ساعت سه و نیم بیدار شدم. یکی میزد به شیشه ي پنجره ي اتاق. رفتم دم در در رو که باز کردم یه عروسک پشمالو اومد توي صورتم! یه خرس سفید بود که بین دستهاش یه دسته گل بود... منوچهر اومده بود، اما با چه سر وضعی...... انقدر خاکی بود که صورت و موهاش زرد شده بود....یک راست چپوندمش توي حموم. منوچهر خیلی تمیز بود.توی این شیش ماه چند بار بیشتر حموم نکرده بود. یه ساعت سرش رو میشستم که خاك از لاي موهاش پاك شه... ! یک ساعت و نیم بعد از حموم اومد بیرون و نشستیم سر سفره. در کیفش رو باز کرد و سوغاتی هایی که برام آورده بود رو در آورد. یک عالم سنگ پیدا کرده بود به شکل هاي مختلف با سوهان و سمباده صافشون کرده بود و روشون شعر نوشته بود، یا اسم من و خودش رو کنده بود. چند تا نامه که نفرستاده بود هنوز توي ساکش بود. گفت: "وقتی نیستم بخون". حرفایی رو که روش نمی شد به خودم بگه، برام می نوشت، اما من همین که خودش رو میدیدم، بیشتر ذوق زده بودم. دلم نمیخواست از کنارش تکون بخورم حواسم نبود چه قدر خسته است، لااقل براش چایی درست کنم....! گفت: "برات چایی دم کنم؟" گفتم: "نه،چایی نم ی خورم". گفت: "من که می خورم". گفتم: "ولش کن حالا نشستیم " گفت: "دوتایی بریم درست کنیم؟" سماور رو روشن کردیم .دوتا نیمرو درست کردیم نشستیم پاي سفره تا سال تحویل ... مادرم زنگ زد گفت: "من باید زنگ بزنم عید رو تبریک بگم! " گفتم: "حوصله نداشتم.شما پیش شوهرتون هستید، خیالتون راحته" حالا منوچهر کنارم نشسته بود!! گوشی رو از دستم گرفت و با مادرم سلام واحوالپرسی کرد... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹