8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 نقطه پایان تعلقات دنیا!
🔺این قسمت: سعید
🔹تجربه گر این قسمت سعید خانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کنسرو_گوجه_فرنگی
۸_نکته خیلی مهم ، سالم و نو بودن در شیشه ها است که وقتی محکم بسته شد وکیوم میشود و مانع از ورود هوا به داخل شیشه میشود و اینکه شیشه ها کاملاً استریل و تمیز باشند5⃣
نوش جان👩🏻🍳
#فرنی_با_نشاسته_ذرت
مواد لازم برای ۴ تا ۶ گیلاسی:
آرد شیرینی پزی 2 قاشق سوپخوری
شکر یک دوم پیمانه
نشاسته ذرت 4 قاشق سوپخوری
پودر هل 1 قاشق چایخوری
خامه صبحانه 200 گرم
تخم مرغ 1 عدد
شیر 3 لیوان
گلاب یک دوم پیمانه
زعفران دمکرده غلیظ 1 قاشق سوپخوری
طرز تهیه:
آرد و نشاسته با هم الک کنید و در قابلمه مناسبی بریزید سپس شیر را تدریجا اضافه کرده و با همزن دستی هم بزنید تا آرد گلوله نشود. تخم مرغ را در کاسه ای جدا گانه شکسته و با چنگال هم بزنید تا از حالت لخته ای خارج شود و سپس به مواد داخل قابلمه اضافه کنید. شکر،پودر هل ،زعفران دمکرده و گلاب را هم اضافه کرده و همه مواد را با همزن دستی خوب مخلوط کنید تا یکدست شود. قابلمه را روی حرارت ملایم برده و دائم هم بزنید تا مواد پخته و غلیظ شود و به غلظت ماست برسد. قابلمه را از روی حرارت برداشته و کمی هم بزنید تا از داغی بیافتد سپس خامه را اضافه کرده و سریع هم بزنید تا یکدست شود. فرنی آماده را در گیلاسی یا لیوان مخصوص دسر تقسیم کنید و با پسته یا گردو به دلخواه تزیین کنید. بعد از اینکه به دمای محیط رسیدند در یخچال بگذارید تا کاملا خنک شوند سپس سرو کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاستاصدفی بزرگ یاجامبوشلز
این مدل پاستا خیلی خوبه چون به جای اینکه روش چیزی بریزید و بخورید داخلش رو میشه پر کرد و بصورت فینگر فود سرو کرد
من داخل پاستاها رو با پنیر گوشت چرخ کرده پر کردم البته از ادویه مختلف استفاده کردم مثل کاری، جوز هندی و ...
بیشتر هدف من اینه که بهتون ایده بدم تا برای درست کردن غذا یکم کمتر فکر کنید 🤗
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پای_سیب_زمینی
اول از همه بگم که سایز قالب من،دایرش 17 سانت هستش.
مواد لازم :
سیب زمینی 3 عدد متوسط
ترکیب مخلوط سبزیجات هویج و نخود فرنگی و ذرت خورد شده با هم 100 گرم
پنیر پیتزا 90 گرم
کره حدود 50 گرم
نمک فلفل قرمز و سیاه و آویشن و کمی زردچوبه
جعفری تازه خورد شده نصف لیوان
طرز تهیه :
اول از همه سیب زمینی هارو با یکم آب بزارین بپزه،پوستشو جدا کنین،رنده کنین کره اضافه کنین و هم بزنین تا آب بشه،جعفری و نمک و فلفل و آویشن و زردچوبه رو اضافه کنین و هم بزنین ، قالب کمربندی رو چرب کنین و مواد سیب زمینی بریزین داخلش و با قاشق روشو کاملا صاف کنین،حالا مواد سبزیجاتمون رو که از قبل بخارپز کردیم میریزیم روش با کمی جعفری تازه و روی سبزیجات رو پر از پنیر میکنیم،فر رو از قبل ده دقیقه گرم میکنیم و بعد با دمای 180 درجه ، 18 دقیقه بزارین بپزه،وقتی پخت بزارین یکم سرد شه و بعد آهسته از قالب جدا کنین و به راحتی سرو کنین.
پ ن : بچه ها بجای سبزیجات بکار رفته توی این غذا میشه از مرغ ریش ریش شده و یا گوشت چرخ شده ی سرخ شده با پیاز و فلفل دلمه استفاده کرد که دقت کنین قبلش باید بپزین و بعد اضافه کنین
پروانه های وصال
درس دوم #احساس_نیاز_به_خدا 💢 مهم ترین خصوصیت انسان اینه که خیلی زود طغیان میکنه. 🔴 اصلا لازم نیست
درس سوم
#احساس_نیاز_به_خدا
⛔️ طغیان یه حسیه که خیلی زود سراغ آدم میاد. همین که آدم یه ذره وضعیت اقتصادیش خوب میشه حس طغیانش برانگیخته میشه...❌
حتما تجربه کردید
⭕️مثلا آدم یه لباس شیک و نو میخره و جلوی یه تعداد آدم نسبتا فقیر راه میره!
چه حسی پیدا میکنه؟!
🚘 یا وقتی که یه ماشین شاسی بلند سوار میشه...
اون حس طغیان خیلی واضح پیش میاد.
🚨 طغیان با علم هم پیش میاد. خیلی وقتا طرف یه مدرک دکترا میگیره دیگه بقیه رو آدم حساب نمیکنه!!!
بابا چه خبرته؟!
خیال کردی کی هستی؟😒
چیه؟ طغیان کردی؟!
یا طرف روحانی میشه یه جمعیتی پای منبرش میان
بعد دیگه کسی رو حساب نمیکنه! 😒
⭕️ طغیان حتی با "تحمل مظلومیت" هم به وجود میاد!!!
💢 طرف بهش ظلم شده شروع میکنه به فحش دادن؟
چیه چه خبرته؟ 😒
💢 بهم ظلم کرده! حقشه فحش بدم😤
🔷 خب باشه! ظلم کرده خدا مجازاتش میکنه. تو چرا طغیان کردی؟
یا خیلی راحت پشت سر رقیبش غیبت میکنه. تا بهش میگی
میگه جلوی روش هم میگم!😤😠
حواست هست طغیان کردی....؟ پررو شدی مقابل خدا...
و بدتر و ناراحت کننده تر از همه اینه که
⭕️آدم با انجام کار خوب هم طغیان میکنه...
دیگه اینو کجای دلم بذارم؟!😐
چهار رکعت نماز بیشتر از بقیه میخونه دیگه فکر میکنه فقط این بنده خداست!
⛔️ دو روز آدم خوبی میشه بعد میبینی غرق در عجب و تکبره!
خب عزیز من داری اشتباه میری
این ره که میروی به ناکجاآباد است....
⚠️ بیشتر مراقب طغیانمون باشیم.☺️
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_بیست_و_هفتم_اینک_شوکران۱ م
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_بیست_و_هشتم_اینک_شوکران۱
درس خوندن📚 رو هم شروع کرد. ثبت نام✍ کرده بود هر سه ماه، درس یه سال رو بخونه📖 و امتحان📝 بده. از اول راهنمایی شروع کرد. با هیچ درسی مشکل نداشت الا دیکته....!📒
《کتاب فارسی را باز کرد📖 و چهار پنج صفحه ورق امتحانی پر دیکته گفت. منوچهر در بد خطی قهار بود!😕
گفت:حالا فکر کن درس خوانده ای. با این خط بدی که داری معلم ها نمی توانند ورقه ات را صحیح کنند!🙃
گفت: یاد می گیرند...!😉
این را مطمئن بود. چون خودش یاد گرفته بود نامه های✉️ او را بخواند «وقت» را «فقط» بخواند و «موش» را «مشت» و هزار کلمه ی ديگر که خودش میتوانست بخواند و فرشته....!!!😳
غلط ها را شمرد، شصت و هشت غلط...!
گفت:رفوزه ای!😠
منوچهر همان طور که ورق ها📑 را زیر و رو می کرد و غلط ها را نگاه می کرد، گفت: آن قدر می خوانم تا قبول شوم.
این را هم می دانست منوچهر آن قدر کله شق بود که هر تصمیمی می گرفت به پاش می ماند...》
صبحا☀️ از ساعت چهار و نیم می رفت پارك🏞تا هفت درس📓می خوند. از اون ور می رفت پادگان و بعد پیش نادر. کتاب و دفترش📚 رو هم می برد تا موقع بی کاری بخونه...
امتحان که داد دیکته شد نوزده و نیم.😍 کیف🤗 می کرد از درس خوندن...! اما دکترا اجازه ندادن ادامه بده...
امتحان سال دوم رو می داد و چند درس سال سوم رو خونده بود که سر دردهای🤕 شدید گرفت. از درد
خون دماغ👃 میشد و از گوشش👂 خون می زد. به خاطر ترکش هایی که توی سرش داشت و ضربه هایی که خورده بود، نباید به اعصابش فشار می آورد...
بعضی از دوستاش می گفتن (چرا درس می خونی؟ ما برات مدرك جور می کنیم. اگه بخوای می فرستیمت دانشگاه)
این حرفا براش سنگین میومد.😤 می گفت: دلم میخواد یاد بگیرم. باید یه چیزی توی مخم باشه که برم دانشگاه. مدرك الکی به چه دردی میخوره؟😶
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
❣
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_بیست_و_هشتم_اینک_شوکران۱ در
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_بیست_و_نهم_اینک_شوکران۱
بعد از جنگ💣 و فوت امام😔 زندگی ما آدمای جنگ وارد مرحله ی جدیدی شد. نه کسی ما رو می شناخت و نه ما کسی رو می شناختیم. انگار برای اين جور زندگی کردن ساخته نشده بودیم...😟
خیلی چیزا عوض شد...
منوچهر می گفت: "کسی که تا دیروز باهاش توی یه کاسه آبگوشت🍲 میخوردیم، حالا که میخوایم بریم توی اتاقش، باید از منشی و نماینده و دفتر دارش وقت قبلی بگیریم..."🏷
بحث درجه هم مطرح شد. به هر کس بر اساس تحصیلات📚 و درصد جانبازی و مدت جبهه بودن درجه می دادن. منوچهر هیچ مدرکی رو رو نکرد. سرش رو انداخته بود پایین😔 و کار خودش رو می کرد، اما گاهی کاسه ی صبرش لبریز میشد...😤
حتی استعفا📝 داد فکه قبول نکردن...
سال شصت و نه، چهار ماه رفت منطقه. انقدر حالش خراب شد که خون بالا می آورد. با آمبولانس🚑
آوردنش تهران و بیمارستان🏥 بستری شد .
از سر تا پاش عکس گرفتن، چندبار آندوسکوپی کردن و از معده اش نمونه برداری کردن، اما نفهمیدن چشه...
یه هفته مرخص شده بود.
گفت: فرشته، دلم یه جوريه. احساس می کنم روده هام داره باد میکنه. 😦
دو سه تا توت سفید🍓 نوبرانه که جمشید آورده بود، خورده بود. نفس که می کشید، شکمش میومد جلو و بر نمیگشت. شده بود عین قلوه سنگ. زود رسوندیمش بیمارستان....
انسداد روده شده بود. دوباره از روده اش نمونه برداری کردن.💉 نمونه رو بردم آزمایشگاه🔬 تا برگردم منوچهر رو برده بودن بخش جراحی. دویدم برم بالا، یه دختر دانشجو سر راهم رو گرفت.
گفت: خانوم مدق اینا تشخیص سرطان دادن ولی غده رو پیدا نمیکنن. میخوان شکمش رو باز کنن و ببینن غده کجاست...
گفتم: مگه من میذارم..؟😭
منوچهر رو آماده کرده بودن ببرن اتاق عمل. 🛋
گفتم: دست بهش بزنید روزگارتون رو سیاه می کنم.😡
پنبه ی الکل رو برداشتم، سرم رو از دستش کشیدم و لباس هاش رو تنش کردم. زنگ زدم☎️ پدرم و گفتم بیاد دنبالمون...
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
❣
بامــــاهمـــراه باشــید🌹