8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سمبوسه_پنيري
خوردين تا حالا ؟🥳🥳🥳🥳😋
اگه از اين ويديو خوشتون اومد با دوستاتون به اشتراك بزاريد كه منم انرژي بيشتري براي ويديوهاي اموزشي بگيرم 😍❤️
.
مواد لازم براي ١٠ عدد سمبوسه:
سيب زميني ٤ عدد درشت
جعفري و گشنيز خرد شده ١ پيمانه
پياز ٢ عدد متوسط
پنير پيتزا ١ پيمانه
نان لواش ٥ عدد
نمك ١ قاشق غ
فلفل قرمز و سياه هر كدام ١ ق چ
اويشن ١ ق چ
فلفل تازه به دلخواه
.
نكته :
شما ميتونيد براي رژيمي شدنش پنير داخلش نريزيد و هنگام پخت فقط روي دو طرف نان رو با روغن زيتون كمي چرب كنيد و با شعله كم بزاريد نان برشته
🍳🥘🍲🥗🍿🍕🌭🧀🥐
✨﷽✨
🌼احادیثی گهربار در مورد غدیر خم
✍رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ولايت على بن ابيطالب(علیه السلام) ولايت خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پيروى كردن او واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدايند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است.
📚 امالى صدوق ص32
امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل كرد كه فرمودند: شيطان دشمن خدا چهار بار ناله كرد: روزى كه مورد لعن خدا واقع شد و روزى كه به زمين هبوط كرد و روزى كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث شد و روز عيد غدير.
📚قرب الاسناد ص10
پيامبر اكرم(ص) فرمودند: خداوند مى فرمايد: ولايت على بن ابيطالب دژ محكم من است، پس هر كس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.
📚جامع الاخبار ص52ح7.
رسول خدا(ص) فرمودند:اى على من شهر علمم و تو درب آن هستى، به شهر جز از راه درب آن وارد نشوند. ... تو پيشواى امت من و جانشين من در اين شهرى، كسى كه اطاعت تو كند سعادتمند است، و كسى كه تو را نافرمانى كند، بدبخت است، و دوستدار تو سود برده و دشمن تو زيان كرده است.
📚جامع الاخبار: 52، ح 9
امام صادق(ع) فرمودند: سنگهاى زيربناى اسلام سه چيز است:نماز، زكات و ولايت كه هيچ يك از آنهابدون ديگرى درست نمىشود.
📚 كافى: 2، ص 18
امام صادق(ع) فرمودند:اى حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب(ع) با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدير) نتوانست حق خود را بگيرد، در حالى كه شخص با دو شاهد حق خود را مى گيرد.
📚بحار الانوار: 37، 140
💕❤️💕❤️
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_سی_و_یکم_اینک_شوکران۱ صبح
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_سی_و_دوم_اینک_شوکران۱
تمام مدت بیهوشی👳 ذکر می گفت. قسمتی از کبد و روده و معدش رو برداشته بودن.😑 تا چند روز قدغن بود کسی بیاد ملاقاتش. اما زخمش عفونت کرد. تا دو هفته نمی تونست چیزی بخوره. 😨 یواش یواش مایعات🍹 می خورد. منوچهر باید شیمی درمانی می شد.😷 از آزمایش💉 مغز استخوان، پیش رفت سرطان رو میسنجن و بر اساس اون شیمی درمانی می کنن...
دکتر شفاییان متخصص خونه که دکتر میری برای مداوای منوچهر معرفیش ✉️کرد. روز آزمایش نمی دونم دردی😤 که من کشیدم بدتر بود یا دردی که منوچهر کشید....😥
دلم میسوزه.😓 میگم ای کاش یه بار داد😫 می زد. صدای نالش بلند می شد. دردش رو بیرون می ریخت. همین صبوری و سکوت ها😤، پرستارها و دکترها رو عاشق کرده بود.
هرکاری از دستشون بر میومد دریغ نمی کردن...
تا جواب آزمایش🔬 آماده شه، منوچهر رو مرخص کردن.
روزایی که از بیمارستان🏥 میومدیم، روزای خوش زندگیم بود. همه از روحیم تعجب😳 می کردن. نمی تونستم جلوی خنده هام☺️ رو بگیرم. با جمشید زیر بغلش رو گرفتیم تا دم آسانسور. گفت میخوام خودم راه برم.
جمشید رفت جلوي منوچهر، رسول سمت راستش، برادر دیگرش، بهروز، سمت چپش و من پشت سرش که اگر خواست بیفته نگهش داریم. سه تا ماشین🚗 اومده بودن دنبالمون. دم خونه🏡 جلوی پای منوچهر گوسفند🐐 کشتن. مادرش شربت🍷 می داد.
علی و هدی خونه رو مرتب کرده بودن. از دم در تا پای تخت🛏 منوچهر شاخه های گل🌹🌷 چیده بودن و یه گلدون پر از گل💐 گذاشته بودن بالای تختش...
جواب آزمایش که اومد،📃 دکتر گفت: باید زودتر شیمی درمانی شه. با هر نسخه ی دکتر کمرم می لرزید که اگه داروها گیر نیان چی؟...😞
دنبال بعضی داروها💊 باید توی ناصرخسرو می گشتیم صف های چند ساعته ی هلال احمر و سیزده آبان و داروخونه های🏚 تخصصی که چیزی نبود.
دوستای منوچهر پروندش📋 رو بیرون کشیدن و کارت🏷 جانبازی منوچهر رو از بنیاد گرفتن. اما این کارا طول کشید...
برای خرج💰 دوا و دکتر منوچهر خونمون🏡 رو فروختیم و اجاره نشین شدیم.
منوچهر ماهی سه روز شیمی درمانی می شد. داروها رو که می زدن💉 گر می گرفت...😨
می گفت: انگار من رو کردن توی کوره بدنم داغ میشه...😡
تا چند روز حالت تهوع🤑 داشت. ده روز دهان و حلقش👅 زخم می شد. آب💧 دهانش رو به سختی قورت می داد و به خاطر شیمی درمانی موهاش ریخت....😶
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_سی_و_دوم_اینک_شوکران۱ تمام
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_سی_و_سوم_اینک_شوکران۱
《منوچهر چشمهاش رو روی هم گذاشت😞 و فرشته موهای سرش رو با تیغ زد. صبح که برده بودش حمام،🛀 موهاش تکه تکه می ریخت. موهای زیری که مانده بود توی سرش فرو می رفت و اذیتش می کرد. گفت:با تیغ بزندشان. حتی ریشهایش را که تنک
شده بود.
یک زیر حرف میزد. گاهی وقت ها حرف زدن سخت است اما سکوت سنگین تر😤 و تلخ تر. آینه را برداشت و جلو ی منوچهر ایستاد...
( خیلی خوش تیپ شده ای😌. عین یول براینر. خودت را ببین.)
منوچهر همانطور که چشمهایش را بسته بود، به
صورت و چانه اش دست کشید و روی تخت دراز کشید.》
منوچهر رو با خودم مقایسه می کردم. روزایی که به شوخی😜 دستم رو می بردم لای موهاش و از سر بدجنسی میکشیدمشون.😱 و حالا که دیگه مژه هاش هم ریخته بود به چشم من فرق نداشت.
منوچهر بود، کنارمون بود، نفس می کشید..
همه ی زندگیم شده بود منوچهر💖 و مراقبت از ازش انقدر که یادم رفته بود اسم علی و هدی رو مدرسه 🏣 بنویسم...
علی کلاس اول راهنمایی می رفت و هدی اول دبستان...
جام کنار تختش بود شبا همون جا می خوابیدم، پای تخت....🛏
یه شب از ( یا حسین ) گفتنش بیدار شدم...
خواب دیده بود....
خیس عرق شده بود.😓 خواب دیده بود چل چراغ محل رو بلند کرده.
"چل چراغ سنگین بود. استخونونام می شکست. صدای شکستنشون رو می شنیدم. همه ی دندونام ریخت توی دهنم..."😦
آشفته بود.😵 خوابش رو برای یکی از دوستاش که اومده بود ملاقاتش تعریف کرد.
برگشت گفت: "تعبیرش اینه که شما از
راهتون برگشتید. پشت کردید به اعتقاداتتون"☹️
اون روزا خیلیا به ما ایراد می گرفتن. حتی تهمت می زدن.😒 چون ریشای منوچهر به خاطر شیمی درمانی ریخته بود😷 و من برای این که بتونم زیر بغلش رو بگیرم و راه بره، چادر رو میذاشتم کنار.😣
نمی تونستم ببینم این طوری زجر بکشه.
تلفن☎️ زدم به کسی که تعبیر خواب می دونست.
خواب رو که شنید دگرگون شد. به شهادت🌹 تعبیرش کرد، شهادتی که سختی های زيادی داره.....😱
حالا ما خوشحال😃 بودیم منوچهر خوب شده. سر حال بود. 😊بعدظهرا می رفت بیرون قدم میزد.🚶 روزای اول پشت سرش راه می افتادم. دورادور مراقب بودم زمین نخوره. میدونستم حساسه.
می گفت: "از توجهت لذت😍 می برم تا وقتی که ببینم
توی نگاهت☺️ ترحم نیست."
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_سی_و_سوم_اینک_شوکران۱ 《منو
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_سی_و_چهارم_اینک_شوکران۱
نذاشته بودیم بفهمه شیمی درمانی🤒 میشه. گفته بودیم پروتئین درمانیه اما فهمید....🤔
رفته بود سینما،🖥 فیلم📽 از کرخه تا راین رو دیده بود. غروب🌒 که اومد دل خور😠 بود. باور نمی کرد بهش دروغ گفته باشم. خودش رو سرزنش می کرد که (حتما جوری رفتار کردم که ترسو😨 به نظر اومدم)
《اما سرطان یعنی مرگ. چیزی که دوست نداشت منوچهر بهش فکر🤔 کند. دیده بود حسرت خوردنش😞 را از شهید نشدن و حالا اگر می دانست سرطان دارد.....
نمی خواست غصه😔 بخورد. منوچهر چقدر برایش از زیبایی مرگ می گفت...
می گفت (خدا دوستم دارد که مرگ را نشانم داده و فرصت داده تا آن روز بیشتر تسبیحش🙏 کنم و نماز بخوانم.)
فرشته محو😮 حرفهای او شده بود. منوچهر زد روی پایش و گفت: مرثیه خوانی بس است. حالا بقیه ی راه را با هم می رویم ببینیم تو پُر روتری یا من ...!》😎
و من دعا🙏 می کردم. به گمونم اصرار من بود که از جنگ برگشت. گمون می کردم فنا ناپذیره. تا دم مرگ میره و برمی گرده..
هر روز صبح نفس راحت می کشیدم که یه شب دیگه گذشت.😌 ولی از شب بعدش وحشت داشتم😱 به خصوص از وقتی خونریزی معدش باعث شد گاه به گاه فشارش پایین بیاد و اورژانسی بستری شه🛌 و چند واحد خون بهش بزنن...💉
خونریزی ها به خاطر تومور بزرگی بود که روی شریان اثنی عشر در اومده بود و نمیتونستن برش دارن...😬
اینا رو دکتر شفاییان می گفت. دلم می خواست آنقدر گریه کنم😭 تا خفه شم...😤
دکتر می گفت: "هر چی دلت می خواد گریه کن،😢 ولی جلوی منوچهر باید بخندی😃... مثل سابق...باید آنقدر قوی💪 باشه که بتونه مبارزه کنه... ما هم با شیمی درمانی💊 و رادیو تراپی🔬 شاید بتونیم کاری بکنیم "
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_سی_و_چهارم_اینک_شوکران۱ نذ
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_سی_و_پنجم_اینک_شوکران۱
می دیدم منوچهر چطور آب میشه...😭
از اثر کورتن ها ورم کرده بود، اما دو سه هفته که رادیوتراپی💉 کرده بود آنقدر سبک شده بود که می تونستم به تنهایی بلندش کنم.😞 حاضر نبودم ثانیه ای از کنارش جم بخورم. می خواستم از همه ی فرصت ها استفاده کنم. دورش بگردم....💁
می ترسیدم از فردا که نباشه، غصه😥 بخورم چرا لیوان آب🍸 رو زودتر دستش ندادم...
چرا از نگاهش نفهمیدم درد😤 داره...
هرچی سختی بود با یه نگاه☺️ می رفت.
همین که جلوی همه بر می گشت می گفت: «یک موی فرشته رو به دنیا نمیدم تا آخر عمر نوکرش هستم ».😘 خستگیام رو می برد...😌
می دیدم محکم پشتم ایستاده.💁♂ هیچ وقت با منوچهر بودن برام عادت نشد....
گاهی یادمون می رفت چه شرایطی داریم...😄
بدترین روزا رو با هم خوش بودیم...😃
از خنده و شوخی اتاق رو میذاشتیم روی سرمون...😜
《یک جوك😛 گفت از همان سفارشی ها که روزی سه بار برایش می گفت...
منوچهر مثلا اخم هایش را کرد توی هم😠 و جلوی خنده اش را گرفت...
فرشته گفت: این جور وقتها چقدر قیافه ات کریه میشود...!😣
و منوچهر پقی خندید.😝
(خانوم من، چرا گیر می دهید به مردم؟☹️ خوب نیست این حرف ها!)😳
بارها شنیده بود.....
برای اینکه نشان دهد درس های اخلاقش را خوب یاد گرفته، گفت (یک آدم خوب...) اما نتوانست ادامه دهد. به نظرش بیمزه شد...!😶
گفت: تو که مال هیچ جا نیستی. حتی نمیتوانی ادعا کنی یک مدق خالص هستی. از خون همه ی هم ولایتی هات بهت زده اند....!!!😯
و منوچهر گفت: عوضش یک ایرانی🇮🇷 خالصم !》😎
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🕊✨️
#فراوانی_روزی
✍️ #حضرت_رسول_اکرم (صلی الله علیه و آله) :
✅ بدانید هیچ چیزی #مؤمن را به خدا نزدیک نمی کند، مگر آنکه :
⇦ نماز شب ،
⇦ تسبیح و تهلیل گفتن ،
⇦ استغفار و گریه های نیمه شب ،⇦ خواندن قرآن تا طلوع فجر ،
⇦ متصل نمودن #نماز شب به نماز صبح،
پس هر که چنین باشد ، او را بشارت می دهم به فراوانی روزی که بدون رنج و زحمت و زور بازو به دستش آید .
#💕❤️💕❤️
🌼🍀
فرخنده میلاد
هفتمین #شمسولایتوامامت
#هفتمین_وارث_غدیر
#موسیبنجعفر علیهالسلام را
به پیشگاه
#حضرتولیعصر عجلاللهتعالیفرجه
وهمهشیعیانشان
تبریک عرض مینماییم
🌸🍃