eitaa logo
پروانه های وصال
9.7هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
27هزار ویدیو
3.2هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥟 شنيسل یکی از سریع ترین،خوشمزه ترین و راحت ترین غذاهایی هست که میشه درست کرد... درست کردنش قلق خاصی نداره فقط چندتا نکته کوچولو داره تا یه شنیتسل عالی و بدون نقص داشته باشید😃 🔅مرغ تون رو ٢-٣ ساعت قبل با پياز و پودر سير و زعفرون مزه دار كنيد 🔅 مرغ رو بصورت نازك برش بزنيد 🔅توى تخم مرغ حتما ادويه بزنيد 🔮 💡 🎀
4.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیب زمینی شکم پر به این خوشمزگی دیده بودین؟ حتما این خوشمزه رو امتحان کنید،خا؟😋👌 میتونی داخلش رو با قارچ و کالباس و... هم پر کنی🤤🤌❤️ مواد لازم برای سیب زمینی شکم پر: سیب زمینی: ۶ عدد سینه مرغ: ۲ عدد پیاز: ۱ عدد فلفل دلمه سبز،زرد،قرمز: ۱/۲ هرکدام نخود فرنگی پخته: ۱/۲ پیمانه هویج: نصف یک هویج نمک و فلفل: به مقدار لازم پاپریکا: ۱ ق چایخوری پودر سیر: ۱ ق چایخوری فلفل قرمز: ۱/۲ ق چایخوری لیمو: ۱/۲ یک لیمو طرز تهیه سیبزمینی شکم پر اول سیب زمینی های خام رو به شکل ویدیو خالی کنید، و در در روغن سرخ کنید و کمی نمک بزنید مرغ رو مکعبی برش بزنید و کمی تفت بدید و بعد پیاز و مابقی سبزیجات رو بهش اضافه کنید هرجا نیاز بود مقدار کمی اب اضافه کنید و مواد رو بپزید تا تمام سبزیجات نرم و پخته بشن ادویه هارو اضافه کنید و حتما بچشید تا میزارن نمک و فلفل تنظیم بشه👌 مواد که اماده شد در داخل سیبزمینی ها بریزید، پنیر پیتزا بریزید و ۲۰ دقیقه در فر بزارید، میتونید توی تابه هم اینکار رو انجام بدید، برای اینکه کف سیبزمینی نسوزه مقداری رب رو با اب رقیق کنید و کف تابه بریزید و بعد سیب زمینی هارو بچینید
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند ایده در مورد تخم مرغ و ایده های مناسب برای صبحانه ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✅فرزندان، میهمانان زندگی‌ات هستند ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺗﺮﺑﯿﺖ‌ﮐﺮﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻦ! ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ می‌گذاری. ﺣﺎﻟﺶ ﺭﺍ می‌پرسی. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﺍول ﺳﺮﺍﻍ ﮐﯿﻒ ﻭ ﻧﻤﺮﺍﺕ ﺍﻭ نمی‌روی. ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﻉ ﻏﺬﺍ ﻧﻈﺮﺵ ﺭﺍ می‌پرسی. ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺸﻮﺭﺕ می‌کنی. ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﺕ ﺩﻋﻮﺍ نمی‌کنی. ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﻮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺮﺩﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﯾﮑﯽ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺁﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ. ﮐﺎﻓﯽﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ، ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ‌ﺁﻓﺮﯾﻨﺪ، ﻧﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺎﻟﮑﯿﺖ. 💕❤️💕❤️
✨﷽✨ 🔴سرمنشأ مشکلات بشر ✍️تمام گرفتاری بشر از نقطه‌ای آغاز شد که نفهمید کیست و کجای عالم ایستاده! دنیا را یک‌ کُره گِرد دید، وسط کهکشانی بزرگ که ‌می‌تواند در آن بخورد و بیاشامد، تفریح کند، ازدواج کند، علم بیاموزد، و.. نفهمید او یک زن یا یک مرد نیست، نفهمید زمین فقط یک کُره گِرد نیست، بلکه خانه‌ای است شبیه رحم‌ِ مادر،‌ که او را احاطه کرده برای مدتی معلوم، تا بتواند روح انسانی او را به تکامل برساند. چونان جنینی که در رحم مادر مراتبی را از نطفه تا انسانی کامل طی می‌کند، و در پایان چهل‌هفتگی، زمانی که آماده استفاده از نعمت‌ها و امکانات دنیا شد، به دنیا متولد می‌گردد. انسان از همانجا به هر الگوی عجیب و غریبی که رسید، دلش را به او داد و به سمت ناکجاآباد رفت؛ که یادش نماند، می‌تواند شبیه خدا جاودانه باشد، و در آرامش و نشاطی دائم غرق شود، و برای رسیدن به چنین تکاملی نیاز به یک مربی کارآزموده دارد که خود این مسیر را طی کرده باشد. 💕🧡💕🧡
پروانه های وصال
#عبور_از_لذتهای_پست 9 ☢ چرا این همه در مورد رنج صحبت کردیم؟ برای اینکه گیرِ اصلی آدم ها👈 رنج هست ؛
10 🔔 البته علاوه بر اینکه ما نباید از رنج بترسیم باید "سراغِ برخی رنج ها" هم بریم؛🚶 (خیییلی مهم👆) 🔸🌺◽️ 💠 شما دیگه میدونید این رنج اینقدر مهم هست که اگه دنبالش نری ایمان رو هم بهت نمیدن....🚫 ⭕️ این عامل هست که اگه ازش بترسی،دیگه نمیتونی از عقلت اطاعت کنی.... ✅🔹➖☄💖
خیمه‌گاه ولایت / بخش دهممستند صوتی شنود1658423824810.mp3
زمان: حجم: 17.25M
🔉 🔰 نیروی امنیتی که را درک کرد 📣 جلسه دهم 🔷 همسر فرشید چگونه به فساد کشیده شد. در ذهن همسرش چه گذشت؟ دختر 12 ساله او بعدها به کجا کشیده شد؟ 🔷 من حس میکنم دارم برای رضای خدا کار اطلاعاتی میکنم، اما... 🔷 کارهای ما باید پیوست خدایی داشته باشد. 🔷 به من نشان دادند که چرا برگشتم. ولی آرزو داشتم بروم. از داخل شهر رفتن متنفر بودم. 🔷 مردم آزادانه می‌گردند و حق الناس به گردنشان است. خیلی از حساب و کتاب‌ها شیطانی است. از حق الناس نمی‌شود به حساب خودمان اضافه کنیم. 🔷 من بدون اینکه قصدی داشته باشم سر دخترم داد زدم و....! اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمدوَعَجِّل فَرَجَهُم ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید.
پروانه های وصال
‍ بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_دوم با بغض شروع کردم به نوشتن امر
رمان: نویسنده: امروز را این چنین نوشتم که: دلم یک اربعین حرف دارد با تو حسینم... به همه گفتم اربعین حرم هستم.این تن بمیرد آبرویم را نبر آقا... هرچی سعی می کنم خوابم نمیبره از ذوق.تازه امشب فهمیدم((شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد)). یک لحظه آرزو کردم کبوتر بودم.پر میزدم و پر میزدم و پر میزدم.سریع تر از آنکه فکرش را بکنم میرسیدم نجف. همین جوری به سقف زل زدم و فکر می کنم.یک دفعه یاد حال زینب افتادم که امروز چه جوری شده بود.وقتی با نرگس رفتیم اتاق مدیریت گفتن باید خود زینب بیاد.گفتیم حالش خوب نیست آقا.همون لحظه سه نفر اومدن تو برای ثبت نام.پس یا من باید ثبت نام می کردم تنها میرفتم که این کمال نامردی بود یا باید میرفتیم زینب رو می اوردیم.با خودم فکر کردم خونه نرگس اینا که زیاد دور نیست میرم میارمش. خلاصه از نرگس خداحافظی کردم و بهش گفتم: -زود میام نرگس بهم گفت: —ببین رضوان،..تو رو امام حسین زود بیا. توی دلم هی خالی می شد برای همین معطل نکردم و زود راه افتادم.انقدر تند راه میرفتم که چند بار محکم خوردم به مردم پیاده رو.تو حال و هوای خودم بودم که برای سومین بار خودم به یک پیرزنه.همه وسایل هاش ریخت.سه تا پلاستیک پر از میوه داشته که بیشترش ریخته بود.اومدم یه معذرت خواهی بکنم و سریع تر برم.گفتم: -مادر جون ببخشید من باید برم عجله دارم. —برو مادر خودم یه کاریش می کنم. یک قدم نرفته بودم.یک لحظه صداشو شنیدم که آروم گفت:یاحسین. برگشتم نگاش کردم دیدم دستاشو گذاشته رو زانو هاش تا بتونه دولا بشه و میوه ها رو برداره.همین جوری خشکم زد.من برای چه کاری داشتم می رفتم؟ سریع برگشتم و هرچی میوه بود برداشتم ریختم تو پلاستیکش.پلاستیک هارو دادم دستش و لبخند زدم و گفتم: -بیا مادر جون این هم میوه هات فقط باید بشوریشون.شرمنده دیگه. لبخند زد بهم و کیسه هارو گرفت. اومدم برم که گفت: —دختر جون،امام حسین عاقبت بخیرت کنه. دیگه نتونستم بایستم و نگاهش کنم و بهش بگم: -دعا کن مادر جون.دعا کن.عاقبت من با خود خود حسینه. یادم نیست دیروز چی نوشتم.ولی شاید نوشتم:تا بال و پر شکسته نباشی اجازه پرواز نخواهی داشت... خوشا به حال دل شکستگان.. 🌸 پايان قسمت سوم 🌸 امیدوارم لذت برده باشید🌷 کپی بدون ذکر نام نویسنده مجاز نیست. @banoooo_mim رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹