#امام_زمانم♥
سلام بر تو
ای مولایۍڪہهرڪس تو را یافت
بہ تمام خیر و خوبۍ ها رسیده.
سلام بر تو
و بر روزۍڪہ با آمدنت،
زمین از خیر و خوبۍ لبریز خواهد شد.
❣اللهم-عجل-لولیک-الفرج❣
•••
🌱حدیث روز
💎 توصیہاۍ از امام صادق(ع) درباره ڪربلا
🔻امام صادق عليهالسلام:
زُورُوا كَرْبَـلا وَ لا تَقْطَـعُوهُ فَإِنَّ خَيْرَ أَوْلادِ اْلأَنْبياءِ ضَمِنَتْهُ ...
🚩 كربلا را زيارت كنيد و اين كار ادامه دهيد، چراكه #كربلا بهترين فرزندان پيامبران را در آغوش خويش گرفـته است.
📚 كامل الزيارات، ص ۲۶۹
💕💛💕💛
#کلام_علما
💠 آیتالله بهجت(ره) : انسان در دنیا[نهایتا] به ده درصد خواستههای خود میرسد. کمتر کسی پیدا میشود که زندگی بر وفق مراد او باشد. هرگونه عیش و نوش دنیا با هزار تلخی و نیش همراه است. اگر کسی دنیا را اینگونه پذیرفت و شناخت ، در برابر ناگواریها و بدیهای همسر و همسایه و… کمتر ناراحت میشود ؛ زیرا از دنیا بیش از اینکه خانه بلاست ، انتظار نخواهد داشت.
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۰۲
💕💜💕💜
که چی بشود؟
که چی بشود این همه میدویم و اینهمه پیرهن هم را میکشیم تا خودمان جلو بزنیم و اینهمه ادای بینقص بودن و اقتدار در میآوریم و اینهمه داشتهها و نداشتههامان را به رخ هم میکشیم و اینهمه رقابت میکنیم و حسادت میکنیم و نفرت میورزیم؟
اینهمه دنیا را جدی گرفتهایم که چی بشود؟
که چی بشود اینهمه حرص میخوریم و اینهمه روی مسائل بیهوده، وقت صرف میکنیم و اینهمه تک تاسهای یک تا پنجمان را زمین میاندازیم و حسرت میخوریم که چرا جفتشش نیاوردهایم و حسرت میخوریم که چرا و حسرت میخوریم که چرا و حسرت میخوریم.... که چی بشود؟
گاهی وا بدهیم و بپذیریم تا پنج بیشتر نداریم و یک تاس،
بپذیریم که حرص خوردن ما چیزی را عوض نمیکند،
بپذیریم که جهان ناعادلانه تقسیم شده و همین است که هست، اما میشود دلخوش بود به نسیم و سبزه و آسمان و پرواز کبوترها و رفت.
آخرش که رفتن است و جا گذاشتن است و نبردن، آخرش که حال درون مهم است و اینکه گرهش نزدهباشی به هیچ چیز،
من میگویم بگذار دلخوش به همین مقدار باشیم، بگذار هرکدام کنجی به چیزی چنگ بزنیم برای لذت بردن و داشتهای را در آغوش بگیریم و به نداشتهها فکر نکنیم.
بگذار هرکدام دلخوش به مقدارِ خودمان باشیم
که اگر نشد، که اگر قسمتمان برنده شدن نبود، که اگر دویدیم و به بهار نرسیدیم، زمستان را هم نباختهباشیم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💕💚💕💚
پروانه های وصال
#عبور_از_لذتهای_پست 11 💎 " رنج گذراست ... "🔷 ↪️ در جلسات قبل عرض کردیم، مخالفت با دوست داشتنی ه
#عبور_از_لذتهای_پست 12
🔹 در ابتدا باید "درکِ صحیحی از رنج" پیدا کنیم
⭕️ وگرنه "روشِ درستِ برخورد با رنج" رو نمیتونیم متوجه بشیم
و سعی میکنیم از رنج فرار کنیم!
⛔️⛔️⛔️
🔰 اولین چیزی که ما باید در مورد
" رنج " بدونیم اینه که :
👈 رنج ها " گذرا " هستن ؛
🔔 هر موقع رنجی بهتون رسید، اولین چیزی که به ذهنتون میرسه این باشه که
⬅️ این رنج هم تموم میشه😊💖
🌺 بعد از یه مدت که اون رنج رو کشیدی
بالاخره تموم خواهد شد.....
🔹🌷🔹
مستند صوتی شنود1658683527760.mp3
16.66M
🔉#مستند_صوتی_شنود
🔰 نیروی امنیتی که #زندگی_پس_از_زندگی را درک کرد
📣 جلسه دوازدهم
🔷 یک مدیر منطقهای و میانی که برایش #حکم_زنا نوشتند، با این که زنا نکرده بود.
🔷 آنقدر وحشت کردم و حرص خوردم از دست آن مسئول که آمدم بگویم.
🔷 #حقوق_نجومی
#شنود
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍ
وَآلِ مُحَمدوَعَجِّل فَرَجَهُم
➖➖➖➖➖➖➖➖
👥💬🗣 رسانه باشید و این #صوت را از #خیمه_گاه_ولایت به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید.
✨﷽✨
#انواع_عبادت
✍️ در سخنان امامان هدایت صلوات الله علیهم ، با بیان های گوناگون، انواع عبادت تشریح شده است :امیر اهل ایمان حضرت امام المتقین علی بن ابی طالب (صلوات الله و سلامه علیه) : گروهى به هواى پاداش خدا را عبادت کردند، و این عبادتِ سوداگران است؛ دسته اى از روى ترس خدا را عبادت کردند، و این عبادت بردگان است؛ و گروهى براى سپاسگزارى خدا را عبادت کردند، و این عبادت آزادگان است.
📚 نهج البلاغة، حکمت 237
🔅 حضرت امام سجاد (صلوات الله علیه) :
خوش ندارم که خدا را عبادت کنم و از آن هدفى نداشته باشم جز [رسیدن به] پاداش او؛ زیرا در این صورت مانند برده طمع کارم که اگر به چیزى چشم داشته باشد کار مى کند و گرنه کار نمى کند. همچنین خوش ندارم خدا را فقط به سبب ترس از کیفر او عبادت کنم؛ چه در این حال همچون بنده نابکارى خواهم بود که اگر نترسد، کار نمى کند. عرض شد: پس، براى چه خدا را عبادت مى کنى؟ فرمود: زیرا او به سبب الطاف و نعمتهایش به من، سزاوار عبادت است.
📚 بحار الأنوار، ج 70، ص 210، ح 33.
🔅 حضرت امام صادق (صلوات الله علیه) :
مردم در عبادت خداوند عزّ و جلّ بر سه گروهند:
یک گروه او را به هواى پاداشش عبادت مى کند، که این عبادت آزمندان است و آن طمع باشد. گروهى دیگر او را از ترس دوزخ عبادت مى کنند، که این عبادت بردگان است و آن ترس باشد. امّا من خداوند عزّ و جلّ را به خاطر عشق و محبّت به او عبادت مى کنم و این عبادت کریمان است و آن مایه امن و امان باشد؛ به دلیل این سخن خداوند عزّ و جلّ که: «و آنان از ترس و هراس آن روز در امانند» [*]و نیز به دلیل این سخن خداوند عزّ و جلّ که: «بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است»[**]
بنابر این ، هرکه خدا را دوست بدارد خداوند عزّ و جلّ نیز او را دوست دارد و هر که خداوند عزّ و جلّ دوستش بدارد از وحشت روز قیامت در امان است.
* النمل، آیه 89. **آل عمران، آیه 31.
📚 الخصال، ص 188، ح 259.
💕💖💕💖
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴کم کردن #وحشت قبر🌴
🍁ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ #ﺣﺎﺋﺮﻱ ﻭ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺍﻣﺎﻡ #ﺭﺿﺎ
ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺷﻴﺦ ﻣﺮﺗﻀﺎﻱ ﺣﺎﺋﺮﻱ ﻳﺰﺩﻱ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻣﺎﻡ #ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺑﻮﺩ ﻣﻲﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺎ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻡ #ﺭﺿﺎ ﺧﻠﺎﺻﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﻲﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﻲﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﺭ #ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺫﺧﻴﺮﻩ ﺍﻱ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺫﺧﻴﺮﺓ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺍﺳﺖ.
ﺣﺪﻭﺩ #ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺑﺎ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ #ﻣﺮﻋﺸﻲ ﻧﺠﻔﻲ ﻗﺮﺍﺭﻱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ، ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﻛﻨﺪ.
ﺁﻗﺎﻱ #ﺣﺎﺋﺮﻱ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻣﻲﺷﻮﺩ. ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺮﻋﺸﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻲﺑﻴﻨﺪ ﻭ ﻣﻲﭘﺮﺳﺪ: ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟ ﺁﻗﺎﻱ ﺣﺎﺋﺮﻱ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: ﻭﻗﺘﻲ ﻣُﺮﺩﻡ، ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﺆﺍﻝ ﺁﻣﺪﻧﺪ. ﺧﻴﻠﻲ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ. ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ #ﺻﺪﺍﻳﻲ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻣﻲﮔﻔﺖ: ﻧﺘﺮﺱ ﻧﺘﺮﺱ. ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺻﺪﺍ ﺧﻮﻑ ﻣﻦ ﻛﻢ ﺷﺪ. ﺑﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺻﺪﺍ، ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﺮﺱ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻛﻠﻲ ﺯﺍﺋﻞ ﺷﺪ.
ﺻﺎﺣﺐ ﺻﺪﺍ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ #ﺯﻳﺒﺎ ﻭ #ﻧﻮﺭﺍﻧﻲ ﺑﻮﺩ، ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﺮﺳﻴﺪﻱ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﻧﺘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ. ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺘﻴﺪ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﺑﺎﺯﺩﻳﺪ #ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ، ﺷﺼﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﻣﻲﺁﻳﻢ. ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﺍﻣﺎﻡ #ﺭﺿﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ #ﺑﺮﺯﺥ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻟﻢ ﺷﺪ.
منبع:
از احتضار تا عالم قبر ، حجت الاسلام مسعود عالی
💕🧡💕🧡
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
#مرغ _تکه_شده 8 تکه
▪️3 حبه سیر رنده شده یا پودر سیر
▪️زعفران دم کرده
▪️نمک. فلفل. روغن زیتون یا روغن مایع 2قاشق
▪️پیاز نازک خرد شده
▪️آبلیمو 3 قاشق
طرز تهیه‼️
✅مرغ را به کلیه مواد آغشته کرده وبرای مدت 5 تا 6 ساعت باید در یخچال بمونه تا مواد به خورد مرغ بره ومزه دار بشه.بعد تکه های مرغ را به سیخ می کشیم و در فرروی جوجه گردان تنظیم میکنیم وبرای مدت 1 ساعت کباب می کنیم.البته متونیدادویه مخصوص بریان را از بیرون تهیه کنید.لازم می دونم که هنگام کباب شدن روغن مرغ در سینی می چکه با یک فرچه روغن را به مرغ در حال کباب بزنید.بسیار خوشمزه می شه.نوش جون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فینگرفود #اسنگ
مواد لازم برای سس:
گوجه، ریحون، فلفل تند، پیازچه، روغن زیتون و نمک و فلفل سیاه رو خوب با هم مخلوط کنید و در حدی که یکم آبش جمع بشه روی حرارت بزارید.
دور نان تست رو بگیرید و با وردنه یا گوشت کوب خوب له کنید و یه ورق پنیر گودا رو بینش بزارید و رولش کنید و کمی کره آب شده بهش بزنید و واسه ۶،۷ دقیقه توی فر ۲۰۰ درجه قرارش بدید.
#ترشی_مخلوط 😋
1 عدد گل کلم، 1 کیلو هویج، 1 کیلو خیار، 200 گرم موسیر، 200 گرم لوبیا سبز، 1 عدد کلم برگ، 1 بسته تمبر هندی، 1 سبزی ترشی
1 فلفل دلمه ای، 0.5 کیلو سیر، 1 کیلو بادمجان، 2 شاخه کرفس
ادویه ترشی به مقدار لازم
نمک به مقدار لازم ، سرکه به مقدار لازم
🔸همه مواد را بشویید و وقتی آبشان کاملاٌ رفت ، خرد کنید. سیر و فلفل دلمه را چرخ کنید. موسیر را 12 ساعت خیس کنید، سپس بگذارید خشک شود. بادمجان ریز ترشی را با سرکه بجوشانید، سپس آبکش کنید تا آبش خوب برود. آنگاه خرد کنید .
تمبر را در سرکه حل واز صافی رد کنید . همه مواد را باید بگذارید کاملا آبشان برود . در ظروف ترجیحاٌ شیشه ای مواد را لایه لایه همراه با نمک وادویه بریزید و از سرکه پر کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ذرت_مکزیکی
🔷مواد لازم
🔹ذرت کنسروی یک قوطی
🔹قارچ ورقه شده به اندازه ای که دوست دارید
🔹پنیر پیتزا یک لیوان
🔹آویشن و فلفل سیاه و نمک
🔹سس هزار جزیره نیم لیوان
🔹کره 50گرمی
♨️طرز تهیه
ابتدا کره رو بندازید تو تابه تا آب بشه. بعد قارچ ورقه شده رو اضافه کنیدودرش رو بگذارید تا کمی بپزه حدود 5دقیقه. بعددر تابه رو بردارید تا آب اضافیش کشیده بشه. حالا ذرت ها رو بریزید ودر تابه رو ببندید تا کمی ذرت ها نرم بشن. بعد آویشن ونمک و فلفل سیاه رو بریزید وهم بزنید. حالا نوبت پنیر هست که اضافه کنید خوب هم بزنید. بعد از روی شعله برمیداریم و میذاریم کمی از داغی بیفته و سس رو بهش اضافه میکنیم (میتونید از سس سفید هم استفاده کنید)
با چیپس محشررررر میشه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 شدیدترین قصاص مربوط به کدام دسته از خطاهای انسان است؟
▪️این قسمت:
مرداب : چگونه دریا شدی؟
چشمه: گذشتم...
▫️تجربهگر : آقای محمود شاهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایتی عجیب از سنگینی حق الناس در ترازوی …
▪️این قسمت:
مرداب : چگونه دریا شدی؟
چشمه: گذشتم...
▫️تجربهگر : آقای محمود شاهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیئت دهه نودیها...
جدیدترین سروده حاج ابوذر روحی با مضمونی از حضور دهه نودی ها در زیارت اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️هم اکنون؛ کاظمین
🔹ابراز محبت یکی از کسبه های کاظمین به زوار ایرانی
.
پروانه های وصال
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_هفتم #بخش_دوم سریع رفتم از تو
#بسم_رب_الحسین
رمان: #از_نجف_تا_کربلا
نویسنده: #رضوان_میم
#قسمت_هشتم
رسیدیم مهران.فردا از مرز رد میشیم و میریم به سوی نجف.مستقر شدیم توی یک حسینه.الان خستگی هممون در رفته.هم من.هم زینب و هم نرگس.
گلی رو دیدم اما توی حال خودشه.از دیروز توی اتوبوس دیگه ندیدمش.می زارم یه ذره فکر کنه. سه تایی دور هم جمع شده بودیم داشتیم صحبت می کردیم.
-وای رضوان نشستی این گوشه هی کتاب می خونی.کتاب خوره داری مگه خواهر؟
در حالی که به نرگس لبخند میزدم گفتم:
—خب کار دیگه ای که فعلا نداریم تا فردا.اگه همینجوری بی کار بشینم دق می کنم از شوق
بعد از گفتن این حرف یاد این شعر افتادم:
مزه عشق به این خوف و رجا هاست رفیق
عشق سرگرمی اش ازار و تسلاست رفیق
قیمت یک دم از آن وصل چشیدن یک عمر
گریه و بغض و تب و آه و تمناست رفیق
نشدم راهی این چشمه که سیراب شوم
تشنگی ناب ترین لذت دنیاست رفیق.
-هی گفتی.ما هم همین حال رو داریم.
در همین میان زینب گفت:
-پاشید.بلند شید تنبل ها یک سری بریم بیرون ببینیم چه خبره.این ور و اون ور سخنرانی و موکبی چیزی هست یا نه
با پیشنهاد زینب موافقت کردیم آماده شدیم.بیست دقیقه ای بیرون چرخیدیم تا یک حسینیه پیدا کردیم.سخنرانی داشت. ما هم رفتیم توی قسمت خانوم هاش نشستیم.
بعد از خوردن چای و شیرینی سخنرانی شروع شد.
چیز زیادی یادم نیست از سخنرانی اما این رو خوب یادمه.
((در قبایل عرب همواره جنگ بود، اما مکه زمین حرام بود و چهار ماه رجب ذی القعده ذی الحجه و محرم زمان حرام یعنی که در آن جنگ حرام است.دو قبیله که با هم میجنگیدند تا وارد ماه حرام می شدند جنگ را موقتا تعطیل می کردند اما برای آنکه اعلام کنند که در حال جنگند و این آرامش از سازش نیست و ماه حرام رسیده است و چون بگذرد و جنگ ادامه خواهر یافت سنت بود که بر قبه خیمه فرمانده قبیله پرچم سرخی برمی افراشتند تا دوستان،دشمنان و مردم،همه بدانند که:جنگ پایان نیافته است.))
امروز را نوشتم:آن ها که به کربلا می روند می بینند که جنگ با پیروزی یزید پایان گرفته و بر صحنه جنگ ارامش مرگ سایه افکنده.
اما باید ببینند که بر قبه آرامگاه حسین پرچم سرخی در اهتزاز است.
بگذار این سال های حرام بگذرد...
🌸 پايان قسمت هشتم
#از_نجف_تا_کربلا 🌸
امیدوارم لذت برده باشید🌷
کپی بدون ذکر نام نویسنده مجاز نیست.
@banoooo_mim👈🏻👈🏻👈🏻
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_هشتم رسیدیم مهران.فردا از مرز
#بسم_رب_الحسین
رمان: #از_نجف_تا_کربلا
نویسنده: #رضوان_میم
#قسمت_نهم
بارون شدت گرفت.جوراب و چادرم خیس خیس شده بود.اشک های صورتم زیر بارون دیگه معلوم نبود.همین جوری راه می رفتم.کاری هم نداشتم پاهام داره روی این سنگ های سرد یخ میزنه.مبهوت بودم.توی باورم نمی گنجید و نمی دونستم چرا دارم گریه می کنم.
من...اربعین...حرم مولا...ایوان نجف...
دستم رو می مالم به در و دیوار حرم.بوی بابا میده.بوی همون بابایی که تابوت مادرم رو کنار گهواره محسن ساخت و سوخت...
چقدر این بو برای دختر یتیمش آرامش بخشه...
بوی همون بابایی که خودش و بچه هاش توی تاریکی شب،غریبانه مادر رو خاک کرد وسوخت...
بوی همون بابایی که شاهد دیوار و در بود...
آره بابام خیلی چیز هارو دید و دید و دید...
بوی همون بابا...
همونی که فاتح خیبر بود...
بوی بابای زینب رو می داد.بوی بابای حسن رو می داد.بوی بابای ام کلثوم رو می داد.بوی بابای عباس رو می داد.بابام خیلی خوش بو بود.اما...
اما به غیر از همه این عطر های مدهوش کننده...
حرم بابام بوی سیب رو می دادم...
همه جای حرم بابام بوی سیب پیچیده بود.
دیگه پاهام از سرما هیچ حسی نداشت.همون جا زیر بارون وسط صحن نشستم.دور و اطراف رو که نگاه کردم فقط من حالم این نبود.صداها توی گوشم میپیچه.
اینجا کجاس؟مگه میشه قشنگ تر از اینجا؟اینجا خود بهشته...
هر گوشه ایوون یه دسته سینه زن.
گوشه به گوشه حرم دسته دسته شده بود.
از یک طرف صدا میومد:امیری حسین....
از طرف دیگه نجوای :علوی میمیرم مرتضوی میمیرم انتقام حرم زینب و من میگیرم...
صدا ها توی هم قاطی می شد و نوای قشنگی رو می ساخت.
هرجا سرت رو برمی گردوندی سینه زنی بود.انگار دوباره محرم شده.انگار نه انگار چهل روز می گذره.چهل روز.
چهل رو می گذره از بی بابا شدن سکینه.چهل روز عین برق و باد گذشت از کتک خوردن رقیه.چهل روز گذشت از نیومدن عمو.چهل روز گذشته.چهل روز از رفتن اصغر چهل روز از نبودن اکبر....
نه چهل روز نمی گذرد...
اصلا از آن روز به بعد مگر زمان توان حرکت دارد؟
مگر می شود؟
حسین نباشد و چهل رو بگذرد؟
چیزی برای نوشتن نداشتم جز این:
باخبران غمت بی خبر از عالمند
🌸 پايان قسمت نهم
#از_نجف_تا_کربلا 🌸
امیدوارم لذت برده باشید🌷
کپی بدون ذکر نام نویسنده مجاز نیست
@banoooo_mim👈👈👈
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_نهم بارون شدت گرفت.جوراب و چادر
#بسم_رب_الحسین
رمان: #از_نجف_تا_کربلا
نویسنده: #رضوان_میم
#قسمت_دهم
توی اون شلوغی هم خنده ام گرفته بود هم گریه ام.همه جارو گشتیم پیداش نکردیم .
کفش های هممون گم شده بود.کجا؟دم در ورودی حرم امام علی.خنده دار بود واقعا.
سه تا دختر داشتن لابه لای اون همه زائر دنبال کفش هاشون می گشتن.
همون موقع نرگس یک چیزی گفت که دیگه نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم.
-وای خدا.ببین چه وضعی شد ها.ولی خودمونیم.خوش به حال سهراب.که شعر کفش هایم کوی او را همه بی اختیار در حرم امیر المومنین زمزمه می کنند.
همین حرف باعث شد من و زینب پقی بزنیم زیر خنده.همه آدم های اطرافمون برگشتن طرف ما.
ماهم سعی کردیم جمع و جور کنیم یکم خودمون رو.
—کاری نمی تونیم بکنیم بچه ها باید همین جوری برگردیم.حسینه همین نزدیکه.مجبوریم بریم.
هردو نفر با نظر من موافقت کردند و راه افتادیم.
راه افتادن همانا و آخ و اوخ ها همانا.
از همین تریبون باید خدمت مسئولین عراق عرض کنم که آسفالت کوچه هاشون رو بدون میخ و سقلمه و پونز و همه وسایل جعبه ابزار،درست کنن که پای کفش گم شده ها این جوری داغون نشه.بگذریم که بالاخره بعد از کلی آبرو ریزی رسیدیم حسینه.با خنده وارد حسینه که شدم اولین چیزی که توجه ام رو به خودش جلب کرد گلی و یکی از بچه ها بود.
صداشون رفته بود بالا.با نرگس و زینب رفتیم سمتشون.
گلی داشت داد می زد و می گفت:
-تو چی فکر کردی؟هان؟من امام زمان رو نمیشناسم؟حتما شما ها میشناسید که انقدر ادعاتون میشه.
این حرف رو که گلی زد رفتم طرف دختری که بهش تذکر داده بود و کشیدمش کنار.
-بسه.بسه.من باهاش صحبت می کنم شما برو.
کم کم دور و بر خلوت شد و من موندم و گلی و زینب و نرگس.
نه من حال خوبی داشتم نه گلی.شونه هاش رو گرفتم و نشوندمش.موهاش همه بیرون ریخته بود و وضع درستی نداشت.زینب و نرگس هم همراه ما نشستن.
-کجا داشتی میرفتی؟
—به تو ربطی نداره.
-گلی کجا میرفتی.
بعد از مکثی آروم گفت:
-حرم.
—اینجوری؟؟؟
-وا مگه چشه؟
-پس بزار بهت بگم.حرم کی می خواستی بری؟حرم علی؟حرم امیرالمومنین؟اینجوری؟با این موهای بیرون ریخته؟با این صورت آرایش کرده؟کجا داری میری گلی؟
داری میری حرم همون که خانوم هجده سالش پشت در سوخت اما چادرش از سرش نیوفتاد؟آره؟
میری زیارت همسر کسی که زنش رو گذاشت توی تابوت تا بدنش معلوم نشه؟
می دونی بدنی براش نمونده بود دیگه؟می دونستی جای سالم توی بدنش نداشت دیگه؟این ها رو می دونستی؟می دونستی محسن نداشت؟
هق هق گریه می کردم و بلند بلند حرف میزدم.زینب و نرگس هم چادر هاشون رو کشیده بودن روی صورتشون و گریه می کردم.نمی خواستم براش روضه بخونم.
اما نشد...
بلی می دونست چه بلایی سر مادر اومد... سر پدر....
شهادت مادرم افسانه نبود.تا لحظه آخر زندگیم هم تا جون دارم میگم...
گلی حال بهتر از ما نداشت.باید می گفتم.آره مادرم مظلوم بود.
-گلی داری میری زیارت بابای کسی که دیگه پیر شده بود اما عاشورا گفت یزید ای وای به تو که گردی صورت منو دیدن.آره بابای زینب.می دونی یا نه؟
ببین پاشو برو.بلند شو.
و در همین حال بازوش رو گرفتم و بلندش کردم.با دستم در حسینه رو بهش نشون دادم و گفتم:
-می تونی بری.ولی بدون حضرت زهرا از نابینا هم رو می گرفت.همون حضرت زهرایی که تا ناکجا آباد پشت مولاش ایستاد.تا کجا؟تا همون جایی که محسنش رو از دست داد.به خاطر علی.حالا تو از چی می گذری به خاطر علی؟حالا برو ببینم روت میشه اینجوری بری پیش مولا یا نه؟
چی بنویسم؟
چشم هات رو فدا کردی؟فدای سر مادر برادر.
برای دفاع از ناموست؟
پس هیچی بهتر که نیستی و نمی بینی.
چی رو؟
هیچی هیچی
🌸 پايان قسمت دهم
#از_نجف_تا_کربلا 🌸
امیدوارم لذت برده باشید🌷
کپی بدون ذکر نام نویسنده مجاز نیست.
@banoooo_mim👈👈👈
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹