eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کرپ😍😍 آرد یک پیمانه،،،تخم مرغ یک عدد،،،شیر یک و نیم پیمانه،،،کره بیست گرم ذوب شده،،،نمک و فلفل ب مقدار کافی ابتدا تخم مرغ و ادویه ها رو داخل ظرف ریخته کمی هم می‌زنیم تا تخم مرغ از لختگی در بیاد.شیر و کره ذوب شده رو اضافه میکنیم و در آخر آرد رو اضافه کرده و هم می‌زنیم تا مواد کرپ یکدست بشه. داخل تابه نچسب که داغ شد، خیلییییی کم چرب کنیذ، با فرچه فقط چرب کنید،از مواد با ملاقه میریزیم و به اندازه یک لایه نازک و تابه رو میچرخونیم تا مواد به کف تابه برسه. وقتی یک طرف کرپ خودشو گرفت بر میگردونیم تا طرف دیگه هم آماده بشه. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ ✍از بزرگمردی پرسیدم : بهترین چیزی که میشه از دنیا برداشت چیه ؟ کمی فکر کرد و گفت : دست ؛ با تعجب گفتم :چی؟ دست ؟!! گفت بله ، اگر از دنیا دست برداریم کار بزرگی انجام دادیم که کوچکترین پاداشش رضوان خداونده و ادامه داد که : امام صادق علیه السلام فرمودند:  «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة» "عشق به دنیا ریشهٔ هر گناه است" 📚اصول کافى، جلد ٢، حدیث ٨ 💕❤️💕❤️
⚫️ یک دقیقه 💥 وقتی ، ما را به صدا نمی‌کنند. و درباره ما میگویند: کجاست؟ 💥 و بعد از دادن میگویند: کجاست؟ 💥و بعد از میگویند: میت کجاست؟ 🔰 همه و که در داشتیم بعد از فراموش ميشه. مدير ، مهندس ، مسؤول ، دکتر، بازرس... 🔰 پس و باشیم...نه و ... پس به چی مینازید؟؟؟؟؟!!!!!!! 👈عارفی گفت: آنچه ازسر گذشت؛ شد سرگذشت!!! حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!! تا که خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!!!!!!! بر در خانه نوشتند؛ ..‌😔😔 «» 💕💙💕💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دشواری های زندگی جدید دختری که مرگ موقت را تجربه کرد ▪️این قسمت: تاریک و روشن ▫️تجربه‌گر : خانم فاطمه نعمت الهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠اعمال نیک و بد در برزخ چگونه متجسم می شوند؟ ▪️این قسمت: تاریک و روشن ▫️تجربه‌گر : خانم فاطمه نعمت الهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب با قاطعیت می‌گویم تمدن‌غربی رو به زوال است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#عبور_از_لذتهای_پست 14 🔵 گاهی با نفسِ خودت گفتگو کن بهش بگو که: اینقدر نترس...!! این رنج تموم می
15 🔴 توجیهاتِ نفس 🔴 ➖ رنج ها انواعِ مختلفی دارن : گاهی به دلیل " ترکِ لذت " هستن 🔹مثلاً اینکه یه بچه بخواد از لذت های شهر بازی دل بکنه،طبیعتاً سخته و رنج داره ؛ 🔹یا اینکه آدم بخواد از نگاهِ حرام چشم پوشی کنه!! 🔸گاهی هم واقعاً درد و رنجی هست مثل زمانی که یه نفر دستش میشکنه و از درد ناله میکنه 🔺ما باید مشکلِ خودمون رو با "هر دو نوع رنج" حل کنیم و تکلیف خودمون رو با رنج مشخص کنیم ✔️ برای همین باید یه شجاعتی داشته باشیم تا بتونیم به خوبی واردِ میدانِ مبارزه با هوای نفس بشیم!!
مستند صوتی شنود1659101597548.mp3
18.29M
🔈 🔰 نیروی امنیتی که زندگی پس از زندگی را درک کرد. 📣جلسه پانزدهم 🔷 از بچگی عاشق این بودم که فرشته‌ها را ببینم. دوست داشتم شیاطین را نیز ببینم. فهمیدم که نباید با شیطان صحبت می کردم 🔷 سه واقعه از آینده دیدم. همه کشورها تسلیم آمریکا بودند به غیر از چندتا. پیمان صلحی که به نفع اسرائیل بود. خبر عجیبی که مطابق با رویای من بود 🔷 پیمان صلحی که به نفع اسرائیل بود. حجم عظیمی از آب که حیوانات را با خود آورد. آب رودخانه به آسمان رفت وحیوانات پخش در خانه ها شدند. مریضی حیوانات به انسان ها سرایت کرد. چرخه طبیعت، بهم ریخت. 🔷 دیدم جنگی در ایران روی می داد. مردم کاملا بی خیال نسبت به جنگ. هیچ کس به حرفم گوش نمی داد. افرادی که احمقانه دلسوزی می کردند. 🔷 عاقبت آن چهار نفر. هر کدام از واقعه ها بطنی داشت. عالم میکروب‌ها. ویروس‌های حیوانی، که در انسان‌ها جواب می‌دهد. 🔷 چه طور فهمیدم که همسرم از دنیا میرود. انقطاعی که نشان از مرگ داشت. ⏰ مدت زمان:۴۴:۴۵ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمدوَعَجِّل فَرَجَهُم ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این صوت را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❖✨ ﷽ ✨❖ ✦•• فواید دائم الوضو بودن ••✦ ❶☜ رزق و روزیت فراوان مےگردد از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد... ❷☜ امام صادق (علیه السلام) فرمودند : كسى كه وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک كند، یك حسنه براى او نوشته مى شود و كسى كه وضو بگیرد و صبر كند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود... ❸☜ عمرت زیاد می شود رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید.... ❹☜ خواب با وضو، عبادت است رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود.... ❺☜ مرگ با وضو، شهادت است رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود... ❻☜ در قیامت نورانی می شوی پیامبر خدا می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه‌ ی امّت‌ها در حالی محشور می‌کند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانی‌های نورانی‌ دارند... 📙 منابع: مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج۱ ص۳۵۶ بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۲، باب۵ بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۳، باب۵ وسایل الشیعه: ج۱، ص ۲۹۷ ثواب الاعمال، شیخ صدوق 💕❤️💕❤️
پروانه های وصال
‍ #بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_شانزدهم درحسینیه مستقر شدیم.من
رمان: نویسنده : چهارتایی توی خیابون های کربلا دنبال شلوغی میرفتیم تا به حرم امام حسین برسیم.هرجا تابلو حرم امام حسین بود اون طرف میرفتیم. خیلی شلوغ بود. زینب:وای بچه ها.من مردم از بس راه رفتیم.گشنمه بریم یه چیزی بگیریم بخوریم. نرگس:برای اولین بار یه حرف درست تو زندگیت زدی زینب. پس رفتیم توی موکب ها تا یه چیزی برای خوردن پیدا کنیم.من و گلی و زینب نشستیم و نرگس رفت غذا بیاره. چند تا خانوم عرب هم اون جا نشسته بودن و داشتن کفش های خانوم های زائر رو تمیز می کردن. زینب که عربیش خوب بود شروع کرد صحبت کردن با اون خانوما. یکیشون اسمشون رباب بود اون یکی فاطمه.زیاد یادم نمیاد چی میگفتن فقط یادمه که گلی به زینب گفت: زینب جان بپرس ببین اینا چرا اینجوری با عشق از ما پذیرایی می کنن؟ وقتی زینب این سوال رو از فاطمه پرسید اشک تو چشمای فاطمه جمع شد و به عربی گفت: موقعی که امام حسین و اهل بیتش اومدن پذیرایی نکردیم.حالا بذارین از زائراشون پذیرایی کنیم. همین موقع ها بود که نرگس با انبوهی از خوراکی های رنگارنگ اومد.توی سینی بزرگ چیده بود.هر کی از دور میدید فکر می کرد برای یه هیئت داره غدا میبره.😁 زینب:وای عاشقتم نرگس.من از اول می گفتم این نرگس دختر اهل حالیه.😳 نرگس:انقدر گفتی گشنمه گشنمه.آبروم رفت با این سینی.هرکی میدید یه لبخند ملیح تحویلم میداد.حتما با خوشون می گفتن:این دختره بیچاره قحطی زده سومالیه. خلاصه با خنده و شادی غذاهای سلف سرویس رو خوردیم.توی سینی فلافل و قیمه نجفی و باقالا و چایی بود که با کمال تعجب چهارنفری همه رو خوردیم😊 امیدوارم لذت برده باشید کپی بدون ذکر نام نویسنده مجاز نیست @banoooo_mim👈🏻👈🏻👈🏻 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده :#رضوان_میم #قسمت_هفدهم چهارتایی توی خیابون های کر
رمان: نویسنده: بخش اول خیلی عجیب بود.ما میخواستیم بریم حرم امام حسین یعنی تابلو های حرم امام حسین رو هم دنبال کرده بودیم. اما یهو دیدیم روبه روی حرم حضرت عباسیم.همین موقع که اومدیم از هم بپرسیم چرا سر از اینجا دراوردیم یکی از موکب های ایرانی یه مداحی گذاشت که جواب همه سوال هامون بود. هیچ وقت یادم نمیره اون مداحی رو به رو حرم عباس... وقتی مداح خوند:اذن دخول حرم تو با ابلفضله... دست عطا و کرم تو با ابلفضله حالمون خیلی عجیب بود.خیلی. فهمیدیم یه چیزی رو.برای رفتن به حرم سردار باید اجازه سقا صادر بشه... پس رفتیم برای اذن دخول حرم سردار از سقای‌ حرم. بعد از این که با بدبختی هفت خان رستم گشت و تفتیش رو گذروندیم رسیدیم توی حرم. حرم حضرت عباس... حرم امید بچه های حسین.‌‌‌.. زبان من قاصره نمی تونم چیزی بگم. من از عباس بگم؟ شما خودتون میفهمین. من بگم آب... من بگم نگاه بچه ها..‌. من به همه گفته ام شما باب الحوائج هستی عباس... امیدوام لذت برده باشید کپی بدون ذکر نام نویسنده مجازنیست @banoooo_mim👈🏻👈🏻👈🏻 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_آخر بخش اول خیلی عجیب بود.ما می
رمان: نویسنده: قسمت آخر بخش دوم توصیف حرم سقا از من بر نمیاد.فقط میتونم بگم احساس امنیت میکردم.امنیتی که عمو عباس برای سکینه داشت.برای رقیه بی قرار... حالا هم این سینه بی قرار من را عمو عباس تسلا داد.کاش آن روز های سخت کنار رباب بود.کنار گهواره اش.... اصلا کاش پیش حسین اندکی می ماند.تا تسلا باشد برای کمر خم شده اش.مگر حسین چگونه می تواند،تک و تنها و بی یاور مدافع خیام باشد؟ تا عباس بود،کسی نگاه چپ به خیام نمی کرد چه برسد به اینکه شمری آید و گوشواره ای کنده شود و دامنی آتش گرفته... حسین نبود.عباس هم.زینب چه می کرد تنها. پیش عمو عباس بودن را دوست داشتم... با هزار سختی از لابه لای جمعیت بیرون آمدیم و در بهترین دوراهی جهان قرار گرفتیم.پشت سر عباس و پیش رو حسین.جمعیت زیاد بود و ما همدیگر را گم کرده بودیم. چه میشد من هم خودم را میان این زائر ها گم میکردم و دیگر برگشتی در راه نبود.اما من اشتباه می کردم.من پیش حسین پیدا میشدم... من چه جوری برگردم از این بهشت.با چه دلی؟ وقتی برگشتم به اون کربلا نرفته ها میگم: بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو امیدوارم لذت برده باشید کپی بدون ذکر نام نویسنده مجاز نیست. @banoooo_mim👈🏻👈🏻👈🏻 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم قسمت آخر بخش دوم توصیف حرم سقا از من
رمان: نویسنده: قسمت آخر بخش آخر تموم کردن این داستان کار من نیست.شروعش هم نبود.شروعش با دعوت بود و پایانش.... بزاریم آخر داستان رضوان سادات ما باز بمونه‌.یعنی چی باز بمونه؟ توی بین الحرمین بهترین جای دنیا... چه جوری آدم دلش میاد تموم بشه این لحظات.لحظات با حسین بودن.لحظاتی که کنار پسر فاطمه میگذره انقدر قشنگه که حتی توی داستان نمیشه تصور کرد که برگشتی هم درکار باشه چه برسه به وداع با حسین...کاری که زینب کرد و کمرش خم شد.وداع با حسین بن علی کار من نیست... هممون از بچگی با بوی سیب بزرگ شدیم. مادرهامون یاد دادن وقتی می خوری زمین بلند شو بگو یاعلی.وقتی کمرت درد میکنه پهلوت رو بگیر بگو یا زهرا. ولی وقتی همه جونت درد میکنه کسی جز حسین به دادت نمیرسه... ما از بچگی با این خانواده بزرگ شدیم.حب و عشق این خانواده تو قلب ما جا خوش کرده.بعضی ها هم مثل گلی داستان ما...توبه نامه گلی هارو خود حسین امضا می کنه گناهاکاریم...درست... ولی مگه حرم برای گناهکار جا نداره؟ آخر قصه ما دست خود امام زمان. رضوان سادات هم بمونه تو بهترین دوراهی دنیا. براتون آرزو میکنم هیچ وقت تو دوراهی نمونین جز دوراهی بین الحرمین... که ندونی حرم سقای بی دست بری یا سردار بی سر... و من الله توفیق رضوان میم ۹۵/۱/۲۰ نجف اشرف رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم قسمت آخر بخش آخر تموم کردن این داستان
🌸🌺🌼🍃 🌺🌻🌸 🌼🌸 🍃 ❇️❇️بسم رب المهدی❇️❇️ مصاحبه با🖊نويسنده ي رمان ازنجف تا كربلا: سلام علیـکم لطفاًخودتونو معرفي بفرماييد: _سلام علیکم. رضوان میم هستم البته نام مستعارم هست😊 🖊رمان چندمتون هست؟ _رمان های کوتاه زیاد نوشتم ولی رمانی که پخش شد این بود که اولین رمانم بود و همه حس هایی که توی رمان توصیف شده برگرفته از احساس خودم بود. 🖊انگيزتون از نگارش اين رمان چي بوده؟ _انگیزم چیزی جز عشق به امام حسین نبود و توی تمام داستان سعی داشتم که احساسی که بیشترمون به امام حسین داریم رو روایت کنم.❤️ 🖊سخني بااعضاي كانال وكسانيكه اظهار نظر كردن درباره ي رمان؟ _ممنون هستم از اینکه رمانم رو تحمل کردین و مطالعه نمودید.از نظرات و انتقادات ارزشمندتون متشکرم.امیدوارم که رمانم رو دوست داشته باشین و اون حس خوبی رو که سعی کرده بودم بهتون القا کنم رو کرده باشم😊 و اینکه خیلی دوستتون دارم و درحال حاضر نجف هستم و وقتی به حرم آقا رسیدم حتما خواننده های رمان و این کانال رو یاد می کنم. 🖊نكته يا حرف آخر؟ _به نیت و امید اینکه همه ما رضوان سادات های آقا باشیم و سرنوشت ما هم با خود سردار‌... همتون رو دعا میکنم. این هم جمله آخر من باشه.رضوان ما دلشکسته بود و توی زندگی این یه اصله... آخره آخره همه سرنوشت ها،دلشکسته رو خود خدا سرنوشت میسازه... و من الله توفیق یاعلی مدد
جلسه ششم سخنرانی استاد انصاریان.mp3
27.2M
🔍 🎤 سخنرانی 👈 استاد حسین انصاریان 🌙 دهه دوم صفر 1444 ◾️جلسه ششم 📆 21 شهریور 1401 🏢 مهدیه سیرجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵دقیقه از ۲۴ساعت زندگیت و بده به من و کلیپ و ببین، ضرر کردی بیا به من
🌷 • نان‌سنگڪ‌گرفتہ‌بودیم‌🥖 • ومےآمدیم‌طرف‌خوابگاه.🛏 • چندتا‌سنگ‌بہ‌نانها‌چسبیده‌بود. • مصطفے‌ڪندشان‌و‌برگشت‌سمت‌نانوایـے.🚶🏻 • مےگفت:بچہ‌ڪہ‌بودم، • یہ‌بار‌نون‌سنگک‌خریدم، • سنگ‌هاش‌رو‌خوب‌جدا‌نڪرده‌بودم؛☹️ • بهش‌چسبیده‌بود. خونہ‌ڪہ‌رسیدم، • بابام‌سنگ‌ها‌رو‌جداڪرد‌داد‌دستم، • گفت‌برو‌بده‌بہ‌شاطر. 🌱 • نونواها‌بابت‌اینا‌پول‌میدن ♥️ 💕❤️💕❤️