eitaa logo
پروانه های وصال
9.6هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
27.1هزار ویدیو
3.2هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ آیت الله بهاءالدینی (ره) : از (علیه السلام) روایت است که روزی را زیاد میکند. 📖 راه وصال ص ۶۹ اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج یا ادرکنا 🥀
🔹 (حفظه الله): «درس امام رضا علیه‌السلام به همه‌ی ما این است که ای مسلمان! از مبارزه خسته نشو. نخواب چون دشمن همیشه بیدار است و در شکلهای مختلف و در لباسها و نقابهای گوناگون و با آرایشهای رنگارنگ ظاهر میشود؛ چشم تیزی داشته باشید، دشمن را بشناسید و راه مبارزه‌ی با دشمن را بلد بشوید و مثل علی بن موسی الرضا از اول تا آخر مبارزه را ادامه بدهید.» 🗓 ۶۳/۹/۳ (علیه السلام)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ابتدا یک کیلو شکر و دولیوان آب را روی شعله کم بزارید تا جوش بیاد و حدود پنج دقیقه بجوشه حال انجیر ها رو با چنگال سوراخ کرده داخل ظرف بریزید سر قابلمه رو بزارید حدود یک ساعت بجوشه حالا دوقاشق آبلیمو ی تازه اضافه کنید برای تست اینکه مربا آماده شده یانه آب مربا رو روی بشقاب بریزید تا سرد بشه اگه حالت عسلی و غلیظ بود مربای شما آماده ست. . واما نکات مهم👇 1: مقدار انجیر برابر شکر استفاده بشه 2:اگرانجیرشمارسیده ونرم هست مدت پخت کمتربایدباشه که له نشه 3:اگرانجیرشماسفت هست یک لیوان آب بیشتربریزیدکه خوب پخته بشه 4:برای عطرمرباازدارچین هل وگلاب هم میتونیداستفاده کنید. 5:برای خوشرنگترشدن مربازعفران هم میشه اضافه کرد .
برشهای 🍋 ✳️برای سالاد و تزئین کنار غذا و چاشنی و ترشی استفاده میشه😋 لیموها رو برش می‌زنیم، توی سنگ نمک آسیاب شده میذاریم و توی شیشه می‌چینیم. روش کمی آب جوشیده میریزیم و کمی روغن زیتون روی شیشه میریزیم که هوا به لیموها نرسه و کپک نزنه. بعد از ۲۰ روز آماده میشه. ┅✿❀🍃🌷🍃❀✿┅
5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رنگ خوراکی خانگی👌🏼 این پست رو همین الان سیو کن چون مطمعنم به کارت میاد👌🏼😍 دیگه هیچ نیازی به رنگ خوراکی های بیرون و فروشگاه ها ندارین😍😍 به‌راحتی و‌به روش خونگی رنگ خوراکی داشته باشید🙏🏼
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوجه کباب تابه ای حالا بریم سراغ جوجه کباب برای 2تا 3 نفر سینه مرغ یک عدد پیاز 1 عدد زعفران به میزان لازم نمک و فلفل به میزان لازم ماست یا سس مایونز 1 تا2 ق غ سیر یک حبه روغن زیتون 1 تا 2 ق غ آب نصف عدد لیمو ترش سینه مرغ رو تکه تکه کردم و مکعبی خرد کردم. برای مرینیت کردن : داخل گوشت مرغ ، زعفران، نمک ، فلفل ، پیاز خرد شده،ماست یا سس مایونز (به خاطر سفت و خشک نشدن جوجه )، سیر رنده شده ، روغن زیتون ، ریختم یخچال چند ساعتی بمونه ، حالا اگه وقت داشتید و زود جنبیدید از شب قبل باشه بهتره . بعد جوجه ها رو به سیخ کشیدم . داخل تابه یه کوچولو روغن ریختم و روی حرارت ملایم و رو به کم پختم. گوجه ها رو هم جدا به سیخ فلزی کشیدم و همون روی گاز کبابش کردم☺️😜 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلم سفر می خواهد سفر به جایی ناشناخته که حتی گوشی هم آنتن ندهد سرزمینی به دور از آدم ها! نه بخاطر این کرونا و مشکلات هر روز ما ، بخاطر دوری از آدم ها گاهی اوقات نمی توانم درک کنم رفتارشان را گاهی اوقات خسته می شوم از زندگی کردن؛ فقط می خواهم تنها باشم بروم به جایی که هیچ کس نباشد؛ خودم و خودم ، تنهای تنها تا کمی فکر کنم و بتوانم خودم را پیدا کنم چیز های زیادی از این دنیا دیده ام و نیاز دارم تا آنها را درک کنم این آدم ها همان آدم های بچگی ام‌ نیستند! این دنیا طعم خوش کتاب های مدرسه را ندارد پس باید بروم به جایی دور از این دنیا شاید کمی آرام شدم این روز ها حال خوبی ندارم و شاید بهتر باشد بگویم حال خوبی نداریم! ✍ 🍁🍂🍁🍂
✨﷽✨ یک جعبه کفش👞 ✍زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز... پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند . وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود. پیرزن گفت :هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود پ از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟پس اینها از کجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت : آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام 🍁🍂🍁🍂
✨﷽✨ 📚همیشه یک راه حل دیگر هم وجود دارد ✍روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد. دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: ... اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود. این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت! سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد. دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود. در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است.... و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. 🍁🍂🍁🍂