eitaa logo
پروانه های وصال
9.4هزار دنبال‌کننده
33.1هزار عکس
27.6هزار ویدیو
3.2هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴سردار حسن‌زاده: شنود کردیم و فهمیدیم آمریکا می‌خواهد مردم را به خیابان بکشاند 🔹فرمانده سپاه تهران: دو هفته پیش در یکی از شنودها یکی از افرادی که سِمتی هم در آمریکا دارد، عنوان کرد که در آمریکا به این جمع‌بندی رسیدند که فشار حداکثری نمی‌تواند آن‌ها را مقابل ایران به پیروزی برساند؛ از این روی تنها راه این است که به بهانه فشار اقتصادی، مردم را به خیابان‌ها بکشانیم و به واسطه آن شاید بتوانیم به پیروزی برسیم؛ لذا دیدید که در این‌حادثه اخیر علی‌رغم اینکه همه متأثر شدند، اما دشمنان به همین بهانه، عده‌ای را به خیابان‌ها آوردند و خسارت‌هایی را به بار آوردند. بهانه است اصل نظام اسلامی و نشانه است 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دفاع جانانه از زنان ایرانــــی در برنامـــــــــــــــــه من و تو 👌 ⭕️ ببینید چقدر در این گفتگو شلوغ میکنن تا حقایق مربوط به زنان ایرانی شنیده نشه کشور
1.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❎ هشدار و پیش‌بینی رهبر معظم انقلاب اسلامی در ۱۴ خرداد ۱۴۰۱ در مورد برنامه‌ریزی اعتراضات و اغتشاشات توسط دشمن👆👆👆 مهسا_امینی بهانه است اصل نظام اسلامی نشانه است 🥀
کوفته یک کیلو گوشت مخلوط گوسفند و گوساله با سه عدد پیاز متوسط رنده شده و آبش گرفته بانمک کمی فلفل و زرد چوبه مخلوط کرد یه دسته سبزی تازه (نعنا٬ ریحون ،پیازچه )توی دستم با چاقو خرد کردم به مواد اضافه کرد دوتا تخم مرغ هم زد یه لیوان لپه که تقریبا نیم پز شده بود به همراه یه لیوان برنج خیس خرده با گوشت کوب له کرد به مواد اضافه و مثل خمیر ورز داد بعد ۶، ۷ بار ب داشت و به ظرف کوبید بعد هم دستش خیس کرد و تو دستش گرد کرد این مواد حدود ۱۲ کوفته برای ۱۲ نفر بود. سه تا پیاز رنده کردیم با کره تفت داده نمک ز دچوبه و دو قاشق سوپ خوری رب اضافه کردم تفت داده وآب اضافه کردم وقتی جوش اومد کوفته هارو داخل آب درحال جوش آرام گذاشت و سیب زمینی پوست کنده و گوجه اضافه کردیم و حدود دوساعت زمان داد تا بپزه
من ۳ تا سفیده تخم مرغ رو اول با همزن دستی زدم تاا از حالت لختگی در بیاد کمی روش کف سفید دربیاد بعد ۲۴۰ گرم شکر بهش اضافه کردم حدودا ۵ دقیقه زدم تا کش اومدبعد بهش ۱۵۰ گرم پودر نارگیل اضافه کردم خوب مخلوط کردم گذاشتمش رو بخار اب حدودا ۳ دقیقه نه در حدی که مواد داغ بشه در حدی که شکرم اب بشه اما نکته اینجاست که شکر باید دانه ریز باشه تا زود حل بشه پس تا ۳ دقیقه در حد اب شدن شکر هم میزنیم رو بخار اب بعد میزاریم کنار و نصف پیمونه روغن مایع اضافه میکنیم. خوب هم میزنیم یکدست میشهکف سینی فر رو کاغذ روغنی میزاریم با قیف مواد رو میریزیم با فاصله و تو فر از قبل داغ شده دما ۱۶۰ و تایمشم ۲۰ دقیقه در حد طلایی شدن روی شیرینی شیرینی تو فر پف میکنه در میاریم پفش میخوابه یکم پس این طبیعیه میزاریم سرد بشه و از سینی بر میداریمش چون خورد میشه
سالاد كلم كلم سفيد خيار فلفل سبز دلمه اي كنسرو ذرت نخود سبز پخته شده هويج سس ماست شامل: ماست ، سه ق غ سس خردل ، يك قاشق( ق غ) نصفي آبليمو ، دو ق غ سركه سفيد ، يك ق غ روغن زيتون ، دو ق غ عسل يا شكر ، نصف ق چ جعفري خرد شده نصف ق غ پودر سير نصف ق چ (اختياري) همه مواد رو خورد کرده ترکیب کنید و با سس سرو کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#عبور_از_لذتهای_پست 33 🔶 " ترکِ لذّت(لذت پست) "🔶 🔰رنجِ ترکِ لذت،اگر چه سخت هست اما وقتی واردش می
34 🔶 اونوقت میبینی که خدا ، از مامان ها هم مهربون تره💓 زندگیت میشه سراسر لذت!! 💙راه میری لذت میبری!! 💚غذا میخوری لذت میبری!! 💜سکوت میکنی لذت میبری!! 💛حرف میزنی لذت میبری!! ""همش میشه لذت....""😌 🌺💓🌹 حیفه که این همه لذت رو تجربه نکنی.... 💎وقتی خداوند به انسان نگاه کنه، تک تکِ لحظات زندگیش میشه لذت بردن ➖فقط ما باید خیلی مراقب باشیم که از " نگاهِ خدا " نیفتیم....😓
پروانه های وصال
☀️ #دختران_آفتاب ☀️ 🔸قسمت١٥ پس دور از چشمان مرد، شروع كرد به كتاب خوندن. همين وصال دوباره ناهيد و
☀️ ☀️ 🔸قسمت١٦ فقط شايد شدت و حدتش در مورد افراد مختلف و بنا به فرهنگ خانواده‌ها فرق داشته باشه. فهيمه ديگر حالا با هيجان بيشتري حرف مي‌زد. دماغش را خاراند و گفت:  - مثلاً كدوم يك از ما در ازدواجمون كاملاً آزاديم؟! بله. ممكنه بعضي از ما باشيم كه خانواده مون حق انتخاب رو هم كاملاً به دختر واگذار كنن تا از ميون خواستگارهاش، هر كسي رو خواست انتخاب كنه. ولي خود اين هم يعني محدوديت! يعني اين كه دختر بايد منتظر باشه تا شايد پسر ايده الش به خواستگاريش بياد وشايد هم نياد. عاطفه گفت:  - به قول قديمي‌ها گشنگي نكشيدي كه عاشقي يادت بره! تو هنوز فكر اين دماغ سوختگي رو نكردي كه ممكنه جايي بري خواستگاري و راهت ندهند! وگرنه هيچ وقت چنين آروزيي نمي كردي. - بله! ولي بقيه انتخاب‌ها چي؟ انتخاب شغل و تحصيلات؟ مثلاً بعضي از رشته‌ها ورودش براي دخترها ممنوعه، در بعضي ديگر هم فقط درصد خاصي از دخترها رو قبول مي‌كنن. ديگه انتخاب شغل كه صد پله بدتره. اولاً كه دخترها و زن‌ها رو به خيلي از مشاغل راه نمي دن. ثانياً حالا با هزار مكافات شغلي گيرآوردي، به خاطر مسائل بچه داري و اين حرف‌ها نمي توني خوب به كارت برسي و به همين دليل پيشرفت هم نمي توني بكني. يك لحظه جاي مامانم را پيش خودم خالي كردم. البته پيش من كه نه، ما خودمون سه نفر بوديم. شايد بهتر بود كه كنار راحله و فهيمه بنشيند. راحله كه انگار از صحبت‌هاي فهيمه نيرو گرفته بود، گفت:  - البته اينها چيزهاييه كه گاهي به چشممون مي خوره. ممكنه بعضي وقتها اعتراض كوچكي هم بهشون بكنيم. بگذاريم كه از روي اجبار قبولشون كرديم و گذشتيم، چون راه چاره اي هم نداريم. ولي مسائلي هست، محدوديت‌هايي هست كه به چشم نمي آد. ما هم اصلاً بهش توجه نمي كنيم، چه برسد به اعتراض! مثلاً اينكه دخترها حق ندارند توي كوچه و خيابان بدوند، حتي اگه مهمترين كار دنيا رو داشته باشن يا ديرشون شده باشه. چرا؟ چون مردم فكر مي‌كنن عجب دختر بي حياييه! حتي حق نداريم تو خيابون همديگه رو با اسم كوچك صدا بزنيم يا بخنديم. وضع بعضی هامون در مورد رفت و آمد كردن به خانه اقوام و دوست هامون كه ديگه نگفتنيه! هزار دنگ و فنگ داره. حالا پسرها هم چنين محدوديت ‌هايي دارند؟ سميه با لحن طعنه آميز گفت:  - فكر مي‌كنم چيزي داريم به نام حياي زنانه يا دخترانه! فهيمه عينكش را كه پايين آمده بود، بالاتر گذاشت و گفت:  - پس فشارها و محدوديت ‌هايي كه بقيه برامون ايجاد مي‌كنن چي؟ عاطفه ديگر مهلت نداد كه فهيمه چيزي بگويد، ناله اي كرد و گفت:  - آي قربون اون دهنت برم فهيمه جون كه گل گفتي، فدات بشم. زدي توي خال! مدينه گفتي و كردي كبابم. آقا! من يكي طرف فهيمه ام! چون می فهمم داره چي مي‌گه. راحله زير لب زمزمه كرد:  - چه عجب! ولي عاطفه نشنيده گرفت. شايد وقت جواب دادن به او را نداشت. - آقا ما تو خونه يه داداش داريم، بابامون رو درآورده. انگار شكم آسمون سوراخ شده و آقا از اونجا اجلال نزول كرده اند توي خونه ما. ما كه حق هيچ كاري نداريم، هيچ جا هم نبايد بريم، به جاي خود. آقا هم در همه امورشون آزادن، به جاي خود. اصلاً انگار من و آبجي ‌ام هم كلفت اونيم. يه ذره بچه، يه سال هم از من كوچيكتره، اما چپ مي‌ره و راست ميآد، دستور مي‌ده. كي جرات داره كه خرده فرمايشات آقا رو انجام نده، اون وقت خربيار و باقالي باركن! اصلاً انگار نه انگار كه ما هم آدمي، چيزي هستيم. فاطمه گفت:  - فكر مي‌كني تقصير كيه؟ سميه تك انگشتش را از لاي دندان هايش در آورد وگفت:  - تقصير خودمونه. وقتي كه خود ما زنها، خودمون رو دست كم مي‌گيريم و به خودمون ظلم مي‌كنيم، ديگه چه توقعي از بقيه است؟ عاطفه دوكف دستش را بهم كوبيد:  - درست شد! همين يه قلم رو كم داشتيم. عالم و آدم كه تو سرمون مي‌زنن، فقط همينمون مونده بود كه خودمون هم بزنيم توي سر خودمون. دهانم را باز كردم چيزي بگويم، ولي زود پشيمان شدم. اما فاطمه ديد. - از اول تا حالا اين دورو بري‌ ها حرف زدن و نظراتشون رو گفتن، جز خانم عطوفت و شاهرخي. بد نيست فعلاً نظر مريم خانم رو بشنويم و بعد هم نظر ثريا خانم رو. كمي مكث كردم. صورتم داغ شد. فكر كنم خيلي سرخ شده بودم. از زير چشم نگاهي به ثريا كردم. خواستم ببينم او در چه حالي ست؟ هيچ! اصلاً انگار نه انگار كه چيزي شنيده يا مي‌خواهد بگويد. شايد اصلاً پيشنهاد فاطمه را نشنيده بود! مگه كره؟ لبم را گزيدم و بالاخره به حرف آمدم. - خب! منم فكر مي‌كنم كه بچه‌ها راست مي‌گن. يعني... يعني اين كه فكر مي‌كنم خود ما زن‌ها هم همديگه رو قبول نداريم. يعني... يعني اين كه خودمون هم به خودمون اعتماد نداريم. چه طوري بگم؟! يعني فكر مي‌كنم دكتر هم اگر بخوايم بريم، دوست داريم پيش دكتري بريم  كه مرد باشه.  ادامه دارد....     •┈┈••✾•☀️•✾••┈┈• رمان های عاشقانه مذهبی