eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 برگر مرغ مواد لازم ۶ عدد سینه مرغ ۳ عدد نان برگر ۶ عدد مواد مزه دار کردن 👇 شیر ۱ و نیم پیمانه نصف لیمو سس تند ۲ قاشق غ خ تخم مرغ ۱ عدد نمک ۱ قاشق مربا خوری فلفل سیاه ۱ قاشق مربا خوری مواد روکش 👇 ارد گندم یا سفید ۴ پیمانه نمک ۲ قاشق چ خ فلفل سیاه ،فلفل قرمز ،پودر آویش ،پودر پاپریکا ،پودر سیر( از هر کدوم ۱ قاشق چ خ ) مواد سس برگر👇 سس مایونز ۲ قاشق غ خ سس کچاب ۱ قاشق غ خ سس خردل ۱ قاشق غ خ نصف لیمو خیار شور ۲ عدد رنده شده .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩‍🍳👩‍🍳 موادلازم: سیب زمینی: ۵ تا ۶ عدد متوسط، تخم مرغ: ۳ عدد، گوشت چرخکرده: ۲۰۰ گرم، پیاز: ۱ عدد،آرد سوخاری: ۳ تا ۵ ق غ، جعفری خورد شده: ۳ تا ۴ ق غ، رب: ۱ ق غ، نمک، فلفل ، زردچوبه: به میزان لازم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#عبور_از_لذتهای_پست 38 🌺یه لباسِ قشنگی رو دادن خدمت امیرالمومنین علیه السلام 🔰حضرت دیدن این لباس خ
39 " تنیس بازی کردن با خدا! " ✴️ خداوند متعال همیشه با بنده هاش کار میکنه 🔰مدام داره بهت " تمرین " میده مثل یه مربی خیلی عالی تنیسِ روی میز ✅👨 ➖داری بازی میکنی ، یه دفعه توپ رو میندازه سمت چپ👈⚪️ ➖بعد میندازه سمت راستِ زندگیت⚪️👉 بعد یه موقع میبینی ده بار پشتِ سرِ هم میندازه سمت راست!☺️ 🔴میفهمی که اون گوشه زندگیت ایراد داری تلاش میکنی و خودت رو توی اون نقطه قوی میکنی😌💪 🔸🍃🌸🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
☀️ #دختران_آفتاب ☀️ 🔸قسمت٣٧ براي همين هم خيلي از همين مردهاي پر مدعا از اين زن حساب مي‌برن و با اح
☀️ ☀️ 🔸قسمت٣٨ - براي اين كه من او را به خانه مادرش روانه كرده ام. كار نمي كرد و حتي به جمع آوري شيره درخت هم كه از سبك ترين كارهاست تمايل نشان نمي داد. نه قادر بود درختي را اره كنه، نه مي‌تونست چوب ببره و نه بلد بود برنج بپزه، من هم بيرونش كردم. موقع آن رسيده كه مردها هم خودشان گليمشان را از آب بيرون بكشند. زمانه عوض شده است. دروغ مي‌گم؟ راحله چند لحظه صبر كرد. احتمالاً مي‌خواست واكنش بچه‌ها را ببيند. مي‌خواست مطمئن شود كه توجه بچه‌ها را به اندازه كافي جلب كرده است. عاطفه راست نشسته بود و با لبخندي روي لب، هاج و واج مانده بود. فهيمه ديگر به جلد كتاب نگاه نمي كرد، حواسش به خود راحله بود. سميه پيشاني اش را در هم كشيده بود. فاطمه هم خونسرد و بي تفاوت بود. احتمالاً راحله همه اين‌ها را ديد. اما فكر مي‌كنم نديد كه قلب آويزان به زنجير طلايي ثريا ديگر تكان نمي خورد و نديد كه ثريا با نگاهي برنده و خشن به آن قلب خيره شده است. نگاهي كه دل مرا لرزاند. شايد اگر راحله آن نگاه را ديده بود، ديگر نمي خواند. ولي آن نگاه چند لحظه بيشتر دوام نياورد. راحله هم نديد و گفت: - اوريانا فالاچي بعد از اين كه توضيح مي‌ده هيچ مردي توي اون جنگل زندگي نمي كرده و هر مردي حق داشته فقط وقتي زنش بهش اجازه بده، براي چند روز بياد و برگرده، اين طوري ادامه مي‌ده: مُسن ترين زن‌ها كه به گفته جميله نود و دو سال از عمرش مي‌گذشت و نبيره هم داشت، در وسط نشسته و بقيه در اطرافش حلقه زده بودند. اولين سوال را چنين مطرح كردم:  - مي‌خوام بدونم در اين منطقه زن‌ها چگونه حكومت مي‌كنن؟ « حوا » يكي از زنان به من خيره شد و گفت:  - چه طور؟ مگه توي اروپا زنان حكومت نمي كنن؟ - خير، در اروپا مردان حكومت مي‌كنن. - نمي فهمم! چنين توضيح دادم:  - منظورم اينه كه در اروپا خانواده توسط مرد رهبري مي‌شه و مرد نام خانوادگي خود رو به زن و فرزندش مي‌ده. - يعني به جاي اين كه زن نام خانوادگي خود را به مرد بده، مرد چنين كاري مي‌كنه و زن هنگام تولد فرزند از نام خانوادگي مادر استفاده نمي كنه؟ - البته. - آه ولي قطعاً مَرده كه از زن اطاعت مي‌كنه، اين طور نيست؟ - خير، معمولاً چنين نيست. اين زنه كه از مرد اطاعت مي‌كنه. كاظم خان مشغول ترجمه بود و به اين جا كه رسيد شليك خنده مادر سالارها فضا را پر كرد. انگار خنده دارترين لطيفه سال را برايشان تعريف كرده باشم. يكي شكمش را گرفته بود، ديگري محكم بر زانوان خود مي‌كوفت و مُسن ترين زن نيز به شدت مي‌خنديد و دندان‌هاي كرم خورده اش را كاملاً نمايان مي‌ساخت. دست آخر بازوانش را رو به بالا برد و به نظر مي‌رسيد كه مي‌خواد بگويد: «ساكت. مثل اين كه در اين جا سوء تفاهمي وجود دارد!» مُسن ترين مادر سالارها سرش را به  طرف من خم كرد و پرسيد:  - نزد شما چه كسي به خواستگاري مرد مي‌رود؟ عاطفه خواندن راحله را قطع كرد:  - چي؟! چي شد؟! بار ديگه اين سوال رو بخون! راحله گفت:  - هيچي ظاهراً اون جاها رسمه كه زن مي‌ره به خواستگاري مرد! عاطفه با تعجب كوبيد روي شانه‌هاي سميه و خنديد:  - مي‌بيني آبجي؟ مي‌بيني عجب ماهيه؟ سميه و فاطمه به لبخند اكتفا كردند. عاطفه گفت:  - من كه رفتم تو نخ يه سفر مالزي. بايد داداشم رو ببرم اون جا تحويل يكي از اين زن‌ها بدم. ديگر از آن نگاه برنده ثريا خبري نبود. جايش را به پوزخندي عصبي داده بود كه مرا بيشتر نگران مي‌كرد. عاطفه كه ساكت شد، راحله ادامه داد:  از كاظم خواستم برايش شرح دهد در اروپا معمولاً مرد است كه زن را خواستگاري مي‌كند و اگر عكس اين موضوع روي بده، مردم عقيده دارن كه زمانه عوض شده و فساد دنيا را فراگرفته است. « حوا » پرسيد:  - پس زن نمي تونه مردش رو انتخاب كنه؟ - معمولاً خير. - و اگه زني مردي رو در جنگل تصاحب كنه؟ - معمولاً در اروپا مردان زنان رو در جنگل تصاحب مي‌كنن. زنان يكي پس از ديگري به يكديگر خيره شدند و آن وقت همه با هم نگاه پرسشگرشان را متوجه من ساختند. احساس كردم مرا ديوانه پنداشته اند. يكي از زنان پرسيد:  - پس اين زنه كه پس از ازدواج بايد در خانه مرد زندگي كنه؟ - البته! باز هم زنان يكي پس از ديگري به يكديگر نگاه كردند و بعد متوجه من شدند. يكي از آن‌ها پرسيد... ادامه دارد....     •┈┈••✾•☀️•✾••┈┈• رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
☀️ #دختران_آفتاب ☀️ 🔸قسمت٣٨ - براي اين كه من او را به خانه مادرش روانه كرده ام. كار نمي كرد و حتي
☀️ ☀️ 🔸قسمت٣٩ يكي از آن‌ها پرسيد: - اگر زني خرج مردش رو تقبل نكنه، مرد مي‌تونه درخواست طلاق بده؟ باز هم صداي عاطفه، مجال خواندن را از راحله گرفت:  - به افتخار تمام زن‌هاي مادر سالار دنيا يه كف مرتب بزنين! و بعد خودش به تنهايي كف زد. نگاه نگران من به دنبال ثريا مي‌گشت كه يكهو ثريا بلند شد. همان موقع يادم افتاد كه چرا از آن نگاه خشن ترسيده بودم. اگر چه كه ديگر خبري از آن نگاه نبود. نگاه آرام تر شده بود. فقط همان پوزخند عصبي بود! - بس كنين اين مسخره بازي‌ها رو! نكنه شماها هم واقعاً مي‌خواين مث اون آشغال‌ها بشين؟ نگاهي به همه كرد و بعد زير لب گفت:  - من كه اصلاً حالو حوصله اش رو ندارم. به سرعت بيرون رفت. خواستم بلند شوم و دنبالش بروم فاطمه به من اشاره كرد كه بمانم و خودش رفت. راحله كله اش را تكان داد؛ يعني « چي شده؟ »، عاطفه شانه اش را بالا انداخت ؛ يعني « نمي دانم، ولش كن! ». فهيمه انگار هنوز حواسش توي كتاب بود كه گفت:  - عجب داستاني بود ها! بعد از آن عاطفه گفت:  - حالا قضيه مادر سالارها چي چي هست؟! راحله نفس عميقي كشيد. پشت چشمي نازك كرد و گفت:  - بعضي دانشمندها يا مردم شناس‌هايي مثل « لويس مورگان» معتقدند كه ريشه مادر سالاري به ماقبل تاريخ مي‌رسه. اون موقع‌هايي كه مردها و زن‌ها زندگي آزادي داشتن و خويشاوندي رو از طريق مادر مشخص مي‌كردن. « هرودوت» هم مي‌گه كه ملل آسياي صغير به شيوه مادرسالاري زندگي مي‌كردن؛ يعني اين طوري كه وقتي مردها به دنبال شكار يا جنگ مي‌رفتن، زن‌ها قدرت رو در دست مي‌گرفتن و تو مزارع به عنوان ارباب محسوب مي‌شدن. چون فاصله بين قدرت اقتصادي و قدرت اجتماعي كوتاهه، راحت مي‌شه از يكي به اون يكي ديگه رسيد. فهيمه پرسيد:  - و هنوز هستن؟ - هستن، ولي تعدادشون خيلي كم شده؛ مثل كولي ها. هستن ولي كم. الان مادرسالارها تو بعضي نقاط مثل ژاپن، استراليا، ساحل طلايي، ساحل عاج، شمال رودزيا و برخي جاهاي هندوستان زندگي مي‌كنن. ديدين كه روش زندگيشون هم يكي از قديمي ترين روش‌هاي زندگيه! اون‌ها مالك زمين خودشونن. زمين رو هم فقط براي دخترشون ارث مي‌گذارن. با مرد ازدواج مي كنن، ولي از نام خانوادگي اون مرد استفاده نمي كنن. روي بچه هاشون هم فاميل خودشون رو مي‌گذارن. حتي بعد از ازدواج هم شوهرشون رو مي‌فرستن خونه مادرهاشون. در نتيجه بچه‌ها هم فقط از مادرشون حرف شنوي دارن. با آمدن فاطمه و ثريا، راحله ساكت شد. نگاهش روي تك تك صورت بچه‌ها دور زد. معلوم بود واكنش بچه‌ها خيلي برايش اهميت دارد. من كمي كنار كشيدم تا جا براي فاطمه باز شود. ثريا هم رفت كنار ساكش و خودش را با آن مشغول كرد. عاطفه همان طور كه آرنجش را گذاشته بود روي زانويش و سرش را كجكي تكيه داده بود كف دست چپش، گفت:  - حالا بعد از همه اين حرف ها، كه چي؟ سوال كوتاه بود و ساده. ولي راحله خيلي تعجب كرد:  - يعني چي؟ چه طور نمي فهمين. اين چيزي كه من براتون خوندم قصه نبود! يه تجربه بود كه حتي توي همين زمان ما هم زن‌هايي هستن كه زير دست مردها نيستن. فقط كافيه خودشون رو از زير سلطه مردها بكشن بيرون. فاطمه گفت:  - و در عوض خودشون روي سر مردها مسلّط بشن؛ يعني، يه تبعيض جنسي ديگه. منتها اين دفعه به نفع زن ها. با خودم فكر كردم كه شايد مادرم هم مي‌خواست همين كار را بكند. يعني خودش را از زير سلطه بابا بيرون بكشد. پس چرا هيچ وقت من يكي بايد از اين كار او خوشم بيايد! من گفتم:  - ولي خنده‌ها و واكنش‌هاي بچه‌ها نشون داد كه اين تجربه مسخره اي بوده، حتي براي زن ها! راحله با عجله گفت: ادامه دارد....     •┈┈••✾•☀️•✾••┈┈• رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
☀️ #دختران_آفتاب ☀️ 🔸قسمت٣٩ يكي از آن‌ها پرسيد: - اگر زني خرج مردش رو تقبل نكنه، مرد مي‌تونه درخو
☀️ ☀️ 🔸قسمت٤٠ راحله با عجله گفت:  - ديدين! نظريات و حرف‌هاي خانم «فالاچي» هم به همون اندازه براي اون زن‌ها خنده دار و مسخره بود. يعني احساس ما موقع برخورد با نظر مخالفمون بستگي زيادي به طرز تفكرمون داره و البته طرز تفكر ما هم بيشتر تحت تاثير حرف‌هايي است كه در طول عمرمون بهمون تلقين شده! البته من نمي خواستم نوع زندگي اون‌ها رو تاييد كنم يا بگم كه ما هم مثل اون‌ها زندگي كنيم... فهيمه نگذاشت راحله ادامه بدهد. حرف هايش را قطع كرد:  - نه بابا! اصلاً اين چه بحثيه كه ما داريم مي‌كنيم. من مي‌گم كه قضيه اقوام و دوران مادرسالاري نه در طول تاريخ هيچ وقت اون قدر گستردگي و دوام داشته كه بشه از اون به عنوان يه قاعده در تاريخ نام برد و نه در زندگي امروز ممكنه. اين چيزي هم كه راحله خواند يه استثناست. قواعد اجتماعي هم كه هيچ وقت بر پايه استثناها وضع نمي شن. با اشاره دست و صدايي خفه از فاطمه پرسيدم كه قضيه ناراحتي ثريا چه بود؟ فاطمه چشمكي زد و اشاره كرد كه صبر كن! راحله براي فهيمه پشت چشمي نازك كرد و گفت:  - نخير! من طور ديگه اي مي‌بينم. مي‌دونين كه اين زن‌ها توي جنگل زندگي مي‌كردن. در نتيجه به هيچ يك از رسانه‌هاي امروزي مثل تلويزيون و روزنامه، دسترسي نداشتن. بنابراين، از تاثير كليشه‌هايي كه نظام‌هاي حكومتي مردسالار بر زن دارن، در امان موندن. در نتيجه تونستند واقعاً خودشون باشن، نه اون چيزي كه جامعه و  اطرافيان و مردها از اون‌ها مي‌خوان. سميه نگاه تندي به فاطمه كرد. بعد كمي مِن مِن كرد و بالاخره گفت:  - خب چرا اين طوري فكر نكنيم كه چون اين زن‌ها فقط از دخترهاشون نگهداري مي‌كنن، در نتيجه عقايدشون رو هم به دخترهاشون منتقل مي‌كنن. پس اين دخترها در طول رشدشون هيچ دسترسي به محيط اطرافشون ندارن و فقط تحت تاثير تلقينات مادرشون هستن. پس اون‌ها كه از اصل خودشون دور افتادن نه بقيه! فهيمه با عجله وارد بحث شد:  - اصلاً يه چيز ديگه! چرا در طول تاريخ زن‌ها تحت تاثير اين تلقين قرار گرفتن؟ چرا از يه زمان يا مكان محدود كه بگذريم؛ اين تلقين روي مردها نشده؟ راحله دست هايش را از هم باز كرد:  - چون كه مردها قلدرتر از زن‌ها هستن! فهيمه لبخند پيروزمندانه اي زد:  - پس تو هم معتقدي كه زن و مرد مساوي نيستند! راحله دستپاچه شد! مرتب با دست هايش بازي مي‌كرد انگار چيزي را در هوا به هم مي‌زد:  - براي اين كه من هم... من هم يكي از محصولات همين تلقين هام ديگه! مي‌دونين كه من هم با همين كليشه‌ها رشد كردم كه مردها قوي تر از زن هان. اين همه سال طول كشيده تا اين فكر تو مغز من رسوخ كرده، حالا يك شبه كه خارج نمي شه. عاطفه در عرض چند لحظه شد يك رُبات. دستش را با حركات خشك به سمت سينه اش برد. با انگشت خودش را نشان داد و مثل رُبات تكرار كرد:  - من نمي توانم...! نمي توانم بچه دار بشوم...!  من، من نمي توانم بچه‌ام را شير بدهم...! شير بدهم...! نمي توانم...! من نمي توانم...! راحله اخم كرد:  - تو نمي توني چند دقيقه درست و جدي حرف بزني؟ عاطفه هنوز هم رُبات بود. - چرا! چرا مي‌توانم...! ولي دارم با اين تلقين تاريخي كه، زن را وادار كرده بچه به دنيا بياورد، يا بچه اش را شير بدهد، مبارزه مي‌كنم...! تلقين! تلقين! بچه‌ها خنديدند. راحله عصباني شد. به فاطمه نگاه كرد. فاطمه شانه هايش را بالا انداخت؛ يعني « من بي تقصيرم، اگه مي‌توني خودت جوابش رو بده»، راحله جوابي نداشت به جز اين كه بگويد:  - اين چه وضعشه؟ چرا ما نمي تونيم دو كلمه منطقي و درست و حسابي حرف بزنيم؛ فيلم كه بازي نمي كنيم. عاطفه هنوز هم قصد نداشت از جلد رُبات بيرون بيايد:  - خيلي هم مطمئن نباش...! راحله خواست چيزي بگويد، فهيمه خنده اش را قطع كرد و گفت:  - اصلاً يه چيز ديگه راحله جون، اگه در تمام طول تاريخ هميشه اين زن‌ها بودن كه به قول تو تحت تاثير اين تلقينات بودن، حتماً يه چيزي، يه ضعفي توي وجود اون‌ها بوده كه به اين واقعيت تن بِدَن و قبول كنن كه با مردها مساوي نيستن. راحله سرش را تكان داد:  - من ديگه حرفي براي گفتن ندارم. عاطفه زير لب گفت:  - اوه! چه دل نازك؟! فاطمه گفت:  - پس بذار تا من بگم. تلقين و اين بحث‌ها منتقيه! حرف عاطفه اگر چه شوخي بود ولي نشان از يه واقعيت داشت كه تفاوت‌هايي در وجود زن‌ها و مردها هست كه هيچ ربطي  به تلقين نداره. حالا اين كه مرز و حدود اين تفاوت‌ها تا كجاست قابل بحثه؟ قبول؟ غير از راحله همه سرشان را تكان دادند. عاطفه زبانش را براي راحله درآورد و نوك دماغش را نشان داد. راحله رويش را از او برگرداند. فاطمه رو به فهيمه كرد: - يه چيز ديگه هم هست... ادامه دارد....     •┈┈••✾•☀️•✾••┈┈• رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
☀️ #دختران_آفتاب ☀️ 🔸قسمت٤٠ راحله با عجله گفت:  - ديدين! نظريات و حرف‌هاي خانم «فالاچي» هم به هم
☀️ ☀️ 🔸قسمت٤١ - يه چيز ديگه هم هست. وقتي ما از انسان، فقط به عنوان «انسان» صحبت مي‌كنيم، يا تو ذهنمون به مفهوم «انسان» فكر مي‌كنيم، فرق مي‌كنه كه اين انسان زن باشه يا مرد؟ كسي حرفي نزد. فهيمه كه ديد فاطمه رويش به اوست، مجبور شد خودش جواب بدهد: - نه! فاطمه ادامه داد:  - در حالي كه وقتي به «حيوان» فكر مي‌كنيم، مي‌دانيم كه به «انسان» فكر نمي كنيم؛ چون «حيوان» با «انسان» فرق داره. پس زن و مرد در انسانيت خودشون تفاوتي با همديگه ندارن و هيچ كدوم، هيچ برتري نسبت به اون يكي ندارن، بلكه تفاوتشون در فروعه؛ مثل جنسيت و بعضي تفاوت‌ هاي بدني و روحي. راحله ديگر اخمش باز شد. نگاه تشكر آميزي به فاطمه كرد و گفت:  - حالا با اين وجود هنوز هم لازمه كه ما به زور خودمون رو به جايگاه پايين ترمون در خلقت راضي كنيم؟ وقتي كه نقصي نداريم، چرا بي خودي وجودش رو توجيه مي‌كنيم؟ اين را خطاب به سميه در حالي كه به نظر مي‌رسيد خودش هم از سوالش نامطمئن است، گفت:  - يعني ما هم مي‌تونيم به كمالاتي كه پيامبر و ائمه يا بقيه عرفا رسيدن، برسيم؟ - بذار من جوابت رو بدم. فاطمه بود كه به جاي راحله جواب سميه را داد: - ببين سميه جون! درسته در خلقت، هر موجودي جايگاه خاص خودش رو داره و عدالت براي همه رعايت شده؛ مثلاً اين كه به قول تو به سنگ به خاطر سنگ شدنش ظلم نشده. يا به حيوان هم همين طوره. ولي آيا سنگ و حيوان هيچ درك و شعوري از حالات و كمالات انساني و آدم‌ها دارند؟ سميه فكري كرد و گفت:  - نه! فاطمه ادامه داد:  - ما زن‌ها كمالات انساني رو درك مي‌كنيم. ما مي‌فهميم كه عرفاي ما به چه مراحلي رسيدن. يا اين كه قسمتي از مقامات پيامبر و ائمه را درك مي‌كنيم. اون چيزي رو هم كه درك نمي كنيم. ربطي به زن بودنمون نداره؛ چون مردها هم نمي تونن درك كنن. ولي من مي‌خوام بگم كه اگر ما كمالاتي رو درك كنيم، اما نتونيم به اون كمالات برسيم، اون وقته كه به ما ظلم شده و چنين صفتي هم از خدا دوره پس ما هم مي‌تونيم به آن مقاماتي كه از عرفا و پيامبران و ائمه سراغ داريم دست پيدا كنيم، هر چند امام يا پيامبر نباشيم. پس راه كمال براي هر دو گروه بازه و هر كس به اندازه استعداد خاص خودش اين راه رو طي مي‌كنه و اون چيزي كه مورد تمايز و اختلافه، وظايفي است كه مربوط به ساختمان بدن انسانه و بر اساس ويژگي‌هاي جسمي طرفين توزيع شده. پس اون چيزي كه موجب تفاوتشون شده، نقشي در كمال نداره. سميه چند لحظه اي چيزي نگفت. فقط انگشتش را گزيد و به سقف خيره شد. انگار بالاخره تصميمش را گرفت:  - از اين بحث‌هاي استدلالي كه بگذريم، در قرآن و روايات چي؟ اون‌ها چي مي‌گن؟ راحله هول زده خودش را به ميان انداخت:  - حالا پاي قرآن و روايات رو براي چي مي‌كشين وسط؟ خودمون عقل داريم ديگه! فاطمه دستش را گرفت جلوي راحله:  - نه! صبر كن! راست مي‌گه. قرآن و روايات ائمه مهم ترين منبع فكري ما و اصل و اساس تفكرمون هستن. راحله ساكت شد. فاطمه به سمت سميه برگشت: - بله داريم. يه نمونه اش آيه اول سوره «نساء» ست. مي‌فرمايد كه ما مرد و زن را از يك «نوع» آفريديم؛ يعني مرد و زن داراي يك حقيقت اند. راحله با خوشحالي و اشتقياق، دستانش را به هم كوبيد:  - يعني اين كه قرآن هم به تساوي زن و مرد در تمام حقوق و وظايف، قائله! فاطمه با همان خونسردي قبلي، دستش را بلند كرد:  - نخير، زياد عجله نكن! صفحه بعد هم «للذكر حظُّ الانثيين» آمده. عاطفه لبخندي زد:  - لطفاً ترجمه بفرمايين! سميه بود كه ترجمه كرد:  - يعني ارث مردها دو برابر زن هاست. عاطفه دستش را بالا برد، مثل يك داور:  - يك به يك، نفع هر دو طرف. اين آيه به اون آيه در شد. فاطمه كمي دلخور شد. اين را از چروك پيشاني اش فهميدم:  - نه! راجع به قرآن اين طوري صحبت نكن! آيه‌هاي قرآن همديگر رو نقض نمي كنن. هر كدومشون يه گوشه اي از حقيقت رو روشن مي‌كنن. اگه خواستيم نظر قرآن رو راجع به زن بفهميم، بايد تمام اون آيات رو در نظر بگيريم. ادامه دارد....     •┈┈••✾•☀️•✾••┈┈• رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه بامــــاهمـــراه باشــید🌹
بر تو درود 🌸 ای که میلادت نقطـه عطف خلقـت اسـت!🌹 بر تو درود 🌸 که عشـق، خود را با نام تو تجلی داد و خلقت، 🌸 بی وجود تو معنایی نداشت؛🌹 🎊میلاد فرخنده پیامبر اکرم 🌸حضرت محمد (ص) و هفتــه وحــدت مبـارک🌹 🌸🍃
آیت الله سیستانی حفظه الله: ✅دو دعا را بنده هیچگاه در نمازشب ترک نمیکنم ، ✔️1. دعا به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ، ✔️2. دعا به شخص آیت الله خامنه ای،حفظه الله 🌸التماس دعای فرج ان شاءالله🌸 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر کجا هستید✨ آسمون دل تـون💫 ازغم وغصه خالی✨ شبتــون به زيبايی رویاهاتون✨🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼آغاز سخن يـــــاد خدا بايد کرد 🍁خود را بہ اميد او رها بايد کرد 🌼ای باتـــــو شروع کارها زيباتر 🍁آغاز سخن تو را صدا بايد کرد 🌼پروردگارا 🍁با اولین قدمهایم 🌼برجاده های صبح نامت را 🍁عاشقانہ زمزمہ میکنم 🌼کولہ بارتمنایم خالی وموج 🍁سخاوت تو جاری... 🌼 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ 🌼 🌼🍂
🌹چهارشنبه ۲۰ مهر ماه 🌹معطر به عطر خوش صلوات ‌          🌹اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي                🌹مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد                        🌹وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🌹🍃🌹🍃🌹
سـ🍁ـلام روزتون پراز خیر و برکت 🍁 🗓 امروز  چهارشنبه ☀️  ٢٠   مهر   ١۴٠١   ه. ش   🌙 ١۵   ربیع الاول     ١۴۴۴  ه.ق 🌲  ١٢     اکتبر   ٢٠٢٢    ميلادی 🌸🍃
دعای امروز 🌷❤️🌷 خدایا 🙏 انـدیشـه ای خلاق ، دیـده ای بینـا ، گـوشـی شنـوا ، زبـانـی شـاكـر ، ذهـن آرام ، قلبـی متـواضـع ، روحـی بيـدار ، دست هـایی بخشنـده ، پـاهـایی استـوار در راهـت ! تنـی سـالـم و سينـه ای پـر از عشـق و دلـدادگـی و سبـد سبـد روزی حلال و بركـت و فـراوانـی به همه ما عطا فـرمـا....🙏 آمين یا حَیُّ یا قَیّوم 🙏 ای زنده، ای پاینده🙏 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁ســلام 💛دوستان مهربانم 🍁صبح چهارشنبه تون 💛پراز آواز خوش زندگی 🍁روزتون پربار و 💛لحظاتون شیرین 🍁براتون روزی آرام 💛ولی پرشور و نشاط 🍁و پر از سلامتی آرزو میکنم چهارشنبه تون شاد و زیبا💛🍁 🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁هر صبح 🧡هدیه خداست 🍁امـروز آرزو میکنم 🧡در پناه لطف بیکران 🍁حضرت عشق ، سلامت باشید 🍁 صبح زیباتون بخیر 🧡 چهارشنبه تون بی نظیر 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🍁🍂 ✨خداوندا.... 🍁مرا از اسراف بازدار، ✨و روزیم را از تلف شدن نگاه دار، 🍁و دارائیم را به وسیله برکت دادن افزون کن، ✨و مرا در انفاق از آن مال در امور خیر 🍁به راه هدایت رهبری فرما. ✨بارخدایا... 🍁مرا از سختی و رنج به دست آوردن ✨روزی کفایت کن، 🍁و روزیم را از جایی که گمان نمی‌برم ✨به من عنایت فرما، 🍁تا در راه به‌دست آوردن روزی ✨ از بندگیت باز نمانم، 🍁و سنگینی وبال آن را به دوش نکشم. آمین...🙏 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸محمـد(ص) زينـت نـام جهــان اسـت 🌺 🌸چہ خوشبوتر از آن انـدر دهــان اسـت 🌺 🌸نزائيدہ کسی همچون محمد(ص) 🌺 🌸که نور روی وی رنگين کمان است🌺 🌸پیشاپیش میلاد پیامبر اکرم (ص) مبارک باد 💐🎊 🌸🍃