eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
26.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ دشمن رو باید از دور دید.... 💥 کلیپ ویژه استاد پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانشگاه سبزوار !!! میخواستن پسرا وارد سلف دخترابشن دختر چادری ها نزاشتن با شعار زن آزاده منم🤛 هیز تویی🤛 هرزه تویی سطح نازل خواسته های یک مثلا دانشجو!!! | |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | ‌ 🍃🌹🍃 🔻 از همه فوتبالیستهای زمان خودش خوشتیپ تر بود و کشته مرده زیاد داشت اما نه احلام ها دایرکتی ازش دارند و نه در تور امثال کاملیا انتخابی فرد ها اسیر شد و نه تحت تاثیر جوسازی ها قرار گرفت! 🔺پس با همه انتقاداتی که ممکن است داشته باشه دلیلی نداره به کشورش خیانت کنه و بلندگوی دشمن بشه. |
⚫️ انتقام از مردم 🔔 رفراندوم در ترکیه برای قانونی کردن حجاب؟!! درست در روزهایی که زنان ایران را وادار میکنند حجاب از سرشان بردارند، دولت ترکیه درحال برگزاری رفراندوم برای قانونی کردن حجاب است! حجاب تا سال 2013 در ترکیه ممنوع بود و حالا با گسترش حجاب، دختران و زنان مسلمان میخواهند حجاب در مراکز دولتی قانونی و رسمی شود.. | |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️طاقت نداری نبین⛔️ هر چه کردم برای این کلیپ متنی بنویسم نشد... آن دوست راست می گفت باید فقط با شنیدنش بمیریم، دیدنش که.... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محفلی با علماء(۶۸) 🎬 گله کرد و گفت: «یا صاحب‌الزمان شما هم به فکر ما نیستید...» 🎤 حجت‌الاسلام والمسلمین عالی .
🌷درسی بسیار زیبا از ... طرف داشت غیبت میکرد بهش گفت: شونه هاتو دیدی؟ گفت: مگه چی شده؟ گفت: یه کوله باری از گناهان اون بنده خدا رو شونه های توئه......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🫔🫔 مواد لازم 2 عدد سینه مرغ کوچک پیاز خرد شده 2 حبه سیر فلفل سیاه، ادویه ، نمک 1/2 فلفل دلمه ای قرمز، به مکعب های کوچک خرد شده 1/2 قاشق دلمه اب فلفل سبز خرد شده 1 فنجان کنسرو ذرت ..
ترفند اشپزی 🍆برای اینکه پوست بادمجان های کبابی مون بدون دردسر کنده بشه بعدکباب شدن تو یه نایلون بندازیدچنددقیقه بمونه بعد براحتی پوستشون کنده میشه بدون اینکه گوشت بادمجون آسیب ببینه.. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و مجلسی فقط اینجوری😋👌 کلم قرمز 🥙 سرکه 🥙 هویج 🥙 بادمجان 🥙 ادویه ترشی 🥙 تره 🥙 فلفل دلمه ای رنگی🥙 فلفل تند 🥙 هرکدام به میزان لازم آب و نمک و سرکه را کمی می جوشانیم. برگ های کلم را به آرامی جدا کرده و در آب و نمک و سرکه ریخته، می جوشانیم تا نرم شوند. برا بستن دلمه ها سبزی تره را یک دقیقه داخل آب جوش می گذاریم تا شکنندگیش از بین برود، بعد مثل روبان دور دلمه ها می پیچیم. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوکو گردو مواد لازم گردو نیم کوب (خیلی له نشه) ۱۵۰ گرم برگ سیر ،گشنیز،پیازچه خرد شده ۴ قاشق غذاخوری (اگر ندارین یک پیاز بزرگ رو رنده کنید آب اضافیش بره کافیه خشکش نکنید به همراه ۲ حبه سیر متوسط رنده کنید ) نمک،فلفل سیاه، زردچوبه روغن برای سرخ کردن ✅از تابه ی کوچک نچسب استفاده کنید ✅طعم گردو باید بیشتر از سبزیحاتش حس بشه ✅این کوکو خوشمزه کنار فسنجون، مرغ شکم پر ، یا سایر خورشتها خیلی خوشمزه میشه 🥰✅✅✅من که فقط دوست دارم مثل یه تیکه کیک خالی بخورمش😁😅😅 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠جایگاه روزه نزد خدا کجاست؟ ▪️این قسمت : عطش ▫️تجربه‌گر : آقای هاشم فراهانی ارته گلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 عاقبت کار دست خداست! 🔻 چرا بعضی‌ها با وجود تلاش زیاد به نتیجه نمی‌رسند؟ 🔻و بعضی‌ها بدون تلاش به نتیجه می‌رسند؟
✅لعنت بر «حسرت تان برای یک زندگی معمولی» که باعث شدید تا امروز زندگی ده ها نفر به پایان برسد. لعنت بر «بوسیدن به وقت ترسیدن» تان که باعث شدید تا امروز ده ها کودک جنازه پدرشان را ببوسند. لعنت بر شعار زن، زندگی، آزادی تان که پشت آن جز مرگ انسان ها و ویرانی یک کشور هیچ چیز دیگری نیست... 🍁🍂🍁🍂
✨﷽✨ 🌼ويژگى زمان ظهور امام زمان عليه السلام‏ ✍ روزى كه حكومت عدل جهانى برپا شود، يك وجب كوير بر روى زمين نخواهد ماند: «يَجْعَل لَّكُمْ جَنتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهرًا» تمام كويرها باغ مى شود و نهر آب هم در آن جارى مى شود. در آن روز جمعيت هم به اندازه امروز نيست، چون قبل از آمدن ايشان، ستمگران دنيا به جان هم مى افتند و دو سوم جمعيت كره زمين به دست خود مردم زمين نابود مى شوند. و يك سوم جمعيت مى ماند، كه آنها هم طولى نمى كشد كه تسليم ايشان مى شوند. در روايات آمده است كه تنها جنگى كه با امام زمان عليه السلام مى شود، از طرف سه قوم يهود، لاييك و اعراب است كه هم زمان با ظهور حضرت، براى نابودى ايشان دست به دست هم مى دهند. اولين دولتى هم كه وارد جنگ با ايشان مى شود، وهابيّت است. بعد هم اسرائيل، بعد هم لاييك. ولى همگى به هلاكت مى رسند. وقتى شرّ آنها از زمين كنده مى شود، آن وقت جهان رو به گلستان شدن مى رود. مسيحيان واقعى عالم هم با ايشان نمى جنگند، چون مسيحى ها عيسى عليه السلام را مى بينند كه در نماز به امام عليه السلام اقتدا مى كند. در معيشت مادى، هر كاسبى به مشترى التماس مى كند. همه جا نعمت و بركت به وفور يافت مى شود. اين ها از بركت ايمان و عدالت است. اگر دولت ها حاضر شوند كه اين عدالت را امتحان كنند، آن وقت مى بينند كه كشور چگونه متحوّل مى شود. چنان امنيّت برقرار مى شود كه امام باقر عليه السلام مى فرمايند: اگر زنى، شترى را كه يك طرفش طلا و طرف ديگر آن را نقره بار كرده است، از بازار بغداد تا شام برود، يك چشم نامحرمى به او دوخته نمى شود، يا دستى به بار شتر او دست دراز نخواهد شد.«الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمنَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ» 📚 برگرفته از کتاب آثار مثبت عمل اثر استاد حسین انصاریان 🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹 🍁🍂🍁🍂🍁
عبرت از گذشته! شخصى محضر امام زين العابدين رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود. امام عليه السلام فرمود: بيچاره فرزند آدم هرروز گرفتار سه مصيبت است كه از هيچكدام از آنها پند و عبرت نمى گيرد. اگر عبرت بگيرد دنيا و مشكلات آن برايش آسان مى شود. 🌱مصيبت اول اينكه ، هر روز از عمرش كاسته مى شود. اگر زيان در اموال وى پيش بيايد غمگين مى گردد، با اينكه سرمايه ممكن است بار ديگر باز گردد ولى عمر قابل برگشت نيست . 🌱دوم : هر روز، روزى خود را مى خورد، اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس ‍ بدهد و اگر حرام باشد بايد بر آن كيفر ببيند. سپس فرمود: 🌱سومى مهمتر از اين است . گفته شد، آن چيست ؟ امام فرمود: هر روز را كه به پايان مى رساند يك قدم به آخرت نزديك شده اما نمى داند به سوى بهشت مى رود يا به طرف جهنم . آنگاه فرمود: طولانى ترين روز عمر آدم ، روزى است كه از مادر متولد مى شود. دانشمندان گفته اند اين سخن را كسى پيش از امام سجاد عليه السلام نگفته است. 📗داستان های بحارالانوار 🍁🍂🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#عبور_از_لذتهای_پست 54 💗محبت امیرالمومنین علیه السلام افراط نداره... ➖چقدر میتونی دوستش داشته باشی
55 🔶 یکی از چیزهایی که دوست داشتنِ اهل بیت علیهم السلام رو ساده کرده 👈 مظلومیتی هست که اون بزرگواران تحمل کردن!! 🌸اهل بیت علیهم السلام برای این مظلومیت، خودشون رو خرج کردن ✔️برای پاک شدنِ ما خیلی هزینه شده توسط اهل بیت علیهم السلام!! 🔰 هر کسی اهل بیت علیهم السلام رو دوست داشته باشه تزکیه میشه ✨وَ ما خَصَّنا بِهِ من ولایتکُم طیباً لِخَلقِنا وَ طَهارَتَاََ لِاَنفُسِنا وَ تَزکیَهَ لَنا...✨ ➖ای اهل بیت پیامبر، ما با ولایتِ شما پاک و تزکیه میشیم✔️ 📚مفاتیح الجنان/ زیارت جامعه کبیره
پروانه های وصال
☀️ #دختران_آفتاب ☀️ 🔸قسمت٨٨ چون زن و مرد مكمل همديگه اند و در حقيقت هر كدومشون بعد از ازدواج با
☀️ ☀️ 🔶فصل بيست و نهم 🔸قسمت٨٩ عاطفه كه داشت چادرش را آويزان مي كرد، دستانش را يكهو عقب كشيد. چادر افتاد روي زمين و عاطفه برگشت طرف ما. - يه بار ديگه بگو ببينم چي گفتي فاطمه! - گفتم كه امروز يه آقا پسري اومده درحسينيه و سراغ تو روگرفته. سرايدار هم گفته كه خبرنداره. بعد هم آقاي پارسا گفته. عاطفه اما باور نمي كرد: - شوخي مي‌كني فاطمه! شوخي، شوخي! با منم شوخي! من نمي فهميدم كه عاطفه چرا اين قدر تعجب كرده. ولي فاطمه انكار كرد. - نه عاطفه جون، من راجع به هر چي با كسي شوخي كنم، راجع به چنين چيزهايي شوخي نمي كنم. موقعي كه آقاي پارسا به من گفتن، مريم هم بود. من گفتم: - تو يعني! اين قدر از برادرت مي‌ترسي عاطفه؟! با عصبانيت دستش را تكان داد. - برو ببينم بابا، دادشم كجا بود؟ - خودت ديروز گفتي كه دادشت اين جاست! خودت گفتي آدرس اين جا رو پيدا كرده. - تو هم دلت خوشه‌ها بابا! اون‌ها همه اش فيلم بود! يخ كردم. عاطفه چه مي‌گويد؟ «فيلم بود! يعني چي؟ ». فاطمه مشكوك شد: - مريم چي مي‌گه؟ عاطفه! ولي عاطفه در عين حالي كه كلافه به نظر مي‌رسيد، نتوانست جلوي خنده اش را هم بگيرد. - چيزي نيست فاطمه جون! واقعيت اينه كه ما ديروز صبح به هر كي گفتيم با من بياد تا بريم بلوز بخريم، كسي تحويلمون نگرفت. فقط مونده بود مريم. اگه اون رو هم از دست مي‌دادم، ديگه تموم بود. منم گفتم يه طوري دلش روبه رحم بيارم كه دلش به حال من بسوزه وحتما با من بياد. براي همين هم بهش گفتم كه آقا داشم اومده مشهد ومن مي‌ترسم تنها برم خريد؛ اگه اون من رو تنها ببينه، بعدا ًكه برگردم اصفهان، دعوايم مي‌كنه. ظاهراً هم نقشم روخوب بازي كردم. چون مريم هم باور كرد. فقط چون مانتوش خشك نشده بود، تيرم به هدف نخورد. - پس دروغ گفتي! - نه بابا، دروغ چيه، فيلم بازي كردم. البته مامانم آدرس اينجا رو از من گرفت و به من گفت كه ممكنه مسعود بياد مشهد، ولي لحنش بيشتر به شوخي مي‌برد تا جدي. منم ديروز صبح از پنجره يكي رو ديدم كه شبيه او بود، ولي خودش نبود. همون موقع به نظرم رسيد خوبه يه همچين نقشي رو براي مريم بازي كنم كه از دادشم مي‌ترسم. ثريا برای اطمينان پرسيد: پس نمي ترسي؟ عاطفه با انگشت سبابه اش به خودش اشاره كرد: - من؟! ترس!؟ اونم از مسعود. بابا يه حرفايي مي‌زني ها! مگه من دختر بچه‌ام كه از مسعود بترسم. فهيمه پرسيد: پس بالاخره اون پسره برادرت نبود، نه؟ - عاطفه دوباره به تته پته افتاد: - نه فهيمه جون خدا نكنه! زبونت رو گاز بگير. ثريا شانه هايش را بالا انداخت: - پس حتما دوست پسرت بوده! عاطفه در حاليكه بالاخره خونسردي را به دست آورده بود، خودش را انداخت كنار ما. - نه ثريا جون! ما دختر شهرستاني هستيم. نه از اين شانس‌ها داريم. نه كسي تحويلمون ميگيره! - دم خروس رو ببينيم يا قسم حضرت عباس رو باور كنيم؟! پس اين شازده كه اومده دنبالت كي بوده؟ (نكنه مراديه؟ ) اين جمله ي كوتاه از دهان سميه پريد و عواقب زيادي را به دنبال آورد ثريا نگاه خيره اي به عاطفه كرد و نگاهي به سميه، و بعد مثل يك ترقه از جا پريد: - صبر كن! صبر كنين ببينم چي شد؟ آقاي مرادي كي باشن؟ عاطفه شد مثل لبو سرخ ولي تلخ! هيچ وقت فكر نكرده بودم كه عاطفه هم ميتواند سرخ بشود. عاطفه نگاه تندي به ثريا كرد و بعد زير لب گفت: - خدا از بهشت نجاتت بده سميه كه گند زدي رفت! سميه با تاسفي مصنوعي زد به گونه هايش. - اخ اصلا يادم نبود كه به بقيه چيزي نگفتي. - ديگه بيشتر از اين گندش رو درنيار سميه. ديگه حتي فهيمه هم كه معمولا در اين قضايا دوزاري اش كج بود، فهميد كه وضعيت قرمز است. با نگاهي گيج و مستاصل بچه‌ها را به نوبت نگاه ميكرد. انگار از كسي كمك ميخواست تا او را هم در جريان قرار دهند. اولين كسي كه اقدام كرد، ثريا بود. دو دستش را به سمت عاطفه و سميه دراز كرد. در حالي كه كف دستهايش به سمت بيرون بود. انگار ميخواست دو نفر را از هم جدا كند. - صبر كنين خانمها، آرامشتون رو حفظ كنين. هيجان زده نشين. كه براي فشارتون خوب نيست. الان همه ي مسائل روشن ميشه. همه چيز به ترتيب. اول عاطفه خانم! شما بفرمايين اين آقاي مرادي كي باشن؟! عاطفه در حالي كه به مرور داشت خودش را كنترل ميكرد و از سرخي چهره اش هم كم مي‌شد، نفس عميقي كشيد، سرش را تكان داد و گفت: - نمي دونم! راحله پوزخندي زد. ثريا با نگاه متعجبي حرف عاطفه را تاييد كرد. - همين طوره! نمي دونين...! همين درسته! پس ما هم ميريم سراغ سميه خانم! برگشت به طرف سميه: - شما بفرمايين سميه خانم! اون چي بوده كه عاطفه خانم به ما نگفتن؟ - فكر ميكنم نه من مجبور باشم كه از مسائل خصوصي دوستم چيزي به شما بگم و نه به شما ربطي داشته باشه كه از همه چيز و همه كس خبر داشته باشين. ادامه دارد.... •┈┈••✾•☀️•✾••┈┈• رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹