فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستگیری عامل مرتبط با شبکه معاند سعودی اینترنشنال در قرچک توسط سازمان اطلاعات سپاه
#امام_زمان
#ایذه
#شهید_امنیت
معاون دادستان مشهد در محل واقعه امشب در این شهر: قاتل در همین مکان اعدام خواهد شد👌
🔹رحمانی معاون دادستان استان خراسان رضوی با حضور در میان مردم تجمع کننده در محل جنایت امشب اعلام کرد: عامل این جنایت در همین مکان در ملا عام اعدام خواهد شد
#امام_زمان
#ایذه
#شهید_امنیت
#داستان
✳️مراد، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستایی ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ.
✳️ ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
✳️ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: «ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!»
✳️ مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است.
✳️ ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: «برای چه از حال رفتی؟»
مراد گفت: «فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!»
✳️ مراد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ.
🔶 ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ.
🔶 قانون زندگی٬ قانون باورهاست
🔶 بزرگان زاده نمیشوند٬ ساخته میشوند
🍁🍂🍁🍂
آنچه خداوند به تو بدهد پایانی ندارد
و آنچه بنده اش با منت میدهد دوامی ندارد!
همیشه به دنبال خدا باشیم نه خلق خدا...
یادم باشد حتی اگر تنهاترین تنها شوم
باز هم خدا هست
#یاد_خدا_آرام_بخش_دلهاست.
سردار #شهید کاظمی:
#خیانت این نیست، یک چیزی بخرید پولشو را ندهید .
این یک نوعشه خیانت این است که در جایگاهی قرار بگیریم که جای نباشه.
#درس_اخلاق
یکروز گریه کردند، علتش را که پرسیدیم، گفتند: من کاری برای خودم نکردهام و دستانم خالی است. آنگاه داستان آیةاللهالعظمی #بروجردی رحمةاللهعلیه را نقل کردند که اواخر عمر خیلی #گریه میکردند. یک نفر که جرأت کرده و سؤال از گریه ایشان کرد، فرمودند: من یک جو برای اسلام خدمت نکردهام!
امروز ۲۲ آبانماه، مصادف است با سیزدهمین سال رحلت عالم انقلابی ابوالشهید *مرحوم مغفور حضرت آیت الله حاج #شیخ_احمد_زاهد نجفی(ره)* پدر شهید والامقام هادی زاهد.
✅ آیت الله سید علی آقا #قاضی در یکی از نامههایش چنین مینگارد:
☘ حضرت آقا! تمام این خرابی ها که از جمله است وسواس و عدم طمأنینه، از #غفلت است؛ و غفلت کمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهیه است و مراتب دیگر دارد که به آنها إن شاء الله نمی رسید و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیل ماندن در دنیا؛ پس اگر می خواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید دائماً در فکر مرگ و استعداد #لقاء_الله تعالی باشید و این است جوهر گرانبها و مفتاح سعادت دنیا و آخرت؛ پس فکر و ملاحظه نمائید چه چیز شما را از او مانع و مشغول می کند.
✍️آیت الله آقا مجتبی #تهرانی :
شفّاف ميگويم: براي اينکه در زمان #غيبت امام زمان ارواحنا له فداه ، يک سري شبهات در شما اثر نکند، دستور اين است. هر روز بگوييد:
«يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»
دو سه ثانيه هم بيشتر طول نميکشد. لذا اين را هر روز بخوانيد تا دلتان به #امام_زمان(صلوات الله علیه) قرص شود.
#علامه_طباطبایی:
خوب است که انسان یک سال #فکر کند ، یک سال اندیشه و #تدبر کند ، بعد یک ساعت حرف بزند..
#پيامبر_اکرم (صلی الله عليه و آله) :
مَن سَرَّهُ أن يُمَدَّ لَهُ فِي عُمرِهِ و يُزادَ في رِزقِهِ فَليَبَرَّ والِدَيهِ ؛
هركه خوش دارد عمرش دراز و روزى اش بسيار شود ، به پدر ومادرش نيكى كند.
#رزق_و_روزی
#عمر_طولانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پوره_سیب_زمینی_پنیری
سیب زمینی ۶عدد متوسط
خامه صبحانه ۲۵۰گرم
شیر یک لیوان دسته دار
کره ۲۵گرم
پنیر پیتزا ۲۰۰گرم
نمک و فلفل سیاه به مقدار لازم
روغن زیتون به مقدار لازم
ابتدا سیب زمینی رو میزاریم آب پز بشه کمی هم نمک اضافه میکنیم تا خوب بپزه بعد پوستشو جدا میکنیم بعد از الک رد میکنیم تا کاملا سیب زمینی ها یکدست بشن بعد شیر و کره رو اضافه میکنیم وبعد خامه رو اضافه میکنیم وخوب مخلوط میکنیم در آخرمواد روی حرارت خیلی کم که پنیر آب بشه میزاریم و پنیرو کم کم اضافه میکنیم وخوب هم میزنیم تا گشدار بشه اگه احساس کردید پنیرش کم هست می تونید دوباره اضافه کنید دقت داشته باشید مرتب هم بزنید وگرنا خوب کش نمیاد ودر آخر هم نمک و فلفل اضافه میکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#لازانیا_سوخاری😍😍
لازانیا
سس ماکارانی
پنیرخامه ای
پَنیر موتزارلا ورقه ای
پودر سوخاری
آرد سفید
تخم مرغ
۱. ورقه های لازانیا رو بذار رویِ تخته یِ کار و دو قاشُقِ چایخوری پَنیر خامه ای روش بزن۲. حالا ۱قاشُقِ غَذاخوری سُسِ ماکارانی رو بزن رویِ پنیر خامه ای و یه وَرَق پَنیر موتزارلا رویِ سُسِ ماکارانی قرار بده۳. حالا وقتشه که رولِش کنی و به مدّت نیم ساعَت داخلِ فریزر قرارِش بدی۴. بَعد از نیم ساعَت که از فریزر درشون آوردی، ابتدا لازانیا رو بزن داخلِ آردِ سفید، بَعد تُخمِ مُرغ و بَعد پودرِ سوخاری ۵. یک بار دیگه لازانیا رو بزن داخلِ تُخمِ مرغ و پودرِ سوخاری و داخلِ روغنی که از قَبل داغ شده، سُرخشون کن.
سُسِ ماکارانی
ایندا پیاز هارو نگینی خُرد کن و با کمی روغَن تَفت بده، بعد از اینکه پیازها کمی طَلایی شدن، گوشت چَرخ شده رو به همراهِ نَمَک، فِلفِل سیاه، فِلفِل قِرمز و پودرِ آویشَن بهش اضافه کن و تَفت بده، حالا رُبِ گوجه فَرنگی رو اضافه کن و تَفت بده و دیگه تمومه کار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کباب بادمجان 😍
موادی که لازم داری تا برای ۴ نفر درستش کنی :
۳۰۰ گرم گوشت چرخ کرده ترکیب گوساله و گوسفندی کمی پرچرب
۱۰۰ کرم پیاز آب گرفته
بک عدد فلفل کاپی شیرین
بادمجان قلمی ۳ تا ۴ عدد
پیاز چه ۸۰ گرم
رب گوجه ۲ قاشق غذاخوری
شکر یک قاشق غذاخوری
سرکه ۲ قاشق غذاخوری
نمک
سماق
فلفل قرمز به میزان لازم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این آش اسفناج بی نهایت خوشمزس مواد خاصی هم نیاز نداره
مواد لازم
لوبیا:نصف پیمانه
عدس:نصف پیمانه
برنج: نصف پیمانه
عصاره قلم گاو:به مقدار لازم( من مکعبی برش زدم سه تا استفاده کردم)
اسنفاج:۵۰۰ گرم
کشک:یک بسته
نمک زردچوبه فلفل سیاه و قرمز:به مقدار لازم( این آش اگر یه مقدار خیلی کم تند باشه خیلییی خوشمزه تر میشه )
پیاز داغ سیرداغ و نعنا داغ :به مقدار دلخواه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥واکنش یک دختر بچه ۳ ساله به محض دیدن عکس رهبر معظم انقلا: عشقم!
پروانه های وصال
#اهداف_دنیایی_مبارزه_با_هوای_نفس 21 💎 "شهید چمران" خیلی اهلِ مبارزه با هوای نفس بودن برای همین از
#اهداف_دنیایی_مبارزه_با_هوای_نفس 22
🔹ما خیلی تعجب کرده بودیم!!!
-- گفتیم این چه وقت گل دیدن بود؟!
➖شهید چمران گفتن حیف نبود از کنار این گل بی تفاوت رد بشیم?!☑️
🔶ببخشید این آدم از شهوترانی به اینجا رسیده؟
یا از مبارزه با هوای نفس⁉️
🌷شهید مطهری میفرمودن:
✨بعضی ها هیچوقت لذت سپیده دم رو درک نمیکنن....!
🔴⭕️🔴
♨️حضرت امام(ره) وقتی یه نوزادی رو می آوردن براشون
تا توی گوشش اذان بگن
یه حالتِ پر نشاط و لذّت بخشی رو پیدا میکردن💞
➖ از امام(ره) میپرسیدن که آقا شما چرا با دیدن نوزاد به وجد میاید؟⁉️
✨فرموده بودن : آخه این نوزاد تازه از عالمِ ملکوت اومده....
بوی خوشِ اونجا رو میده.....
🔹🔹🌺🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍎جمعه را باید
🍃کمی متفاوت بود ؛
🍎کمی با لبخند
🍃کمی با محبت
🍎کمی با گذشت
🍃کمی با مهـربانی
🍎کمی با صمیمیت و
🍃کمی با دیدار از عزیزانمان...
🍎کم کم شیرین میشود
آدینـه بـه کامتـون عزیـزان❤️
..🌷🍃
پروانه های وصال
#دست_وپا_چلفتی ❤قسمت پانزدهم . داشتم دیوارای خونه رو رنگ میزدم که یادم اومد مینا رنگ زرد دوست داره.
#دست_وپا_چلفتی ☹️
قسمت شانزهم❤️
👈از زبان مجید 👉
.
خیلی خوشحال بودم از اینکه این ایام میتونستم هر روز مینا رو ببینم..
شاید یه جورایی این روزا برآورده شدن دعاهام بود
حس میکردم یه فرصت بزرگی جلوم قرار گرفته برای نشون دادن حسم به مینا..
شب تا صبح داشتم فکر میکردم فردا چیکار کنم و چی بگم که بیشتر به چشم مینا بیام..
تا صبح پلک رو هم نزاشتم و دل دل میکردم صبح بشه و زودتر بریم کمک خاله اینا..
بعد از اذان چشامو بستم نفهمیدم چقدر شد که پاشدم و دیدم ساعت 8 صبحه...
رفتن بیرون دیدم هنوز مامانم خوابیده 😕
حوصله ی دوباره خوابیدن نداشتم..
رفتم 5 تا نون خریدم و چند کیلو حلیم که ببریم پیش خانه و همونجا صبحونه بخوریم..😊
اخه خاله به مامانم گفته بود فردا زودتر بیاین که کارتموم بشه..
.
اروم در و باز کردم و رفتم تو خونه که مامانم بیدار نشه که دیدم توی آشپزخونست و داره چایی گرم میکنه.
-اااا تو بیرون بودی؟! فک کردم تو اتاقت خوابیدی
-نه رفتم نون خریدم 😊
-حالا چرا اینقدر زیاد 😯
-برا خاله اینام هست دیگه ☺
-دستت درد نکنه...حلیمم خریدی که😆
-اره مامان...نمیشد دست خالی بریم که 😅حالا شما هم برو اماده شو که بریم همونجا صبحونه بخوریم 😊
-تو صبحونتو بخور 😕
-چرا؟؟ میریم همونجا دیگه😯
-نه...نمیشه..امروز تنها میرم
-چرا اخه مامان.چی شده مگه ؟😕
-خاله گفت مینا میخواد گردگیری کنه سختشه با چادر...بعد تو هم بین خانما بیای اخه چیکار کنی اخه؟
-خود مینا اینو گفته؟!😔
-نمیدونم ولی خالت به من اینطوری گفت،🙁
-باشه مامان...شما برو...حلیمم ببر من همین نون و پنیر میخورم..
.
مامان رفت و من موندم و آرزوهایی که داشت رو سرم اوار میشد
حرفهایی که مثل رسوب تو گلوم مونده بود و نمیشد قورتش داد
نگاهم به نون روی سفره افتاد..
چقدر دنیا عجیبه...
وقت خریدن این نون چه حسی داشتم الان چه حسی 😔😔
.
یه دقیقه تمام اتفاق ها مثل برق از ذهنم گذشت...
داداش گفتناش
بی محلیاش...
جوابای یه کلمه ایش 😕
ولی چرا منو دوست نداره؟!
شاید چون شغل ندارم 😞اخه من تازه دانشجو هستم 😕
شاید چون مستقل نیستم...
شایدم به خاطر اینکه قدم بلند نیست 😞
اره...شاید همینه..
اخه مینا تقریبا دختر قد بلندی بود...
تا حالا به این توجه نکرده بودم که من ازش بلندترم یا نه 😕
سریع رفتم سراغ هاردم و عکسهای عید پارسال که اومده بودن خونمون رو نگاه کردم ...
یه عکس کنار در پذیراییمون گرفته بودن...
روی عکس زوم کردم تا ببینم قد مینا تا کجای در و خودمم رفتم کنار همون در و دیدم تقریبا هم قد بودیم و من شاید چند سانتی بلندتر بودم ..
.
پس چرا دوستم نداره 😞
#ادامه_دارد
.
.
.نویسنده ✍🏻
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#دست_وپا_چلفتی ☹️ قسمت شانزهم❤️ 👈از زبان مجید 👉 . خیلی خوشحال بودم از اینکه این ایام میتونستم هر
#دست_وپا_چلفتی ☹️
❤قسمت هفدهم
👈از زبان مینا 👉
توی کلاسمون یه پسره هست که از همون روز اول نظرم رو جلب کرده🙄
نوع حرف زدنش...نوع لباس پوشیدنش...حرکاتش و خلاصه همه چیز😊
محسن پسری قد بلند و خوش استیله با موهایی همیشه مرتب و بالا زده و پیشونی بلند و ته ریش خیلی کوتاه
از اون پسرایی که میشه بهشون اعتماد و تکیه کرد☺
از بچه ها شنیده بودم محسن اول رفته سربازی و بعدش اومده دانشگاه و یه یه چهار سالی از ما بزرگتره
شاید به خاطر همینه که مرد شده 😊
توی کلاس همیشه با استادا شوخی میکرد و یه جورایی بزرگ کلاسمون بود
استادا هم معمولا باهاش خوب بودن
توی همین یک ماه اول دانشگاه فکر و ذکرم شده بود محسن و همش بهش فکر میکردم.
تو خونه..تو کلاس...تو راه دانشگاه...تو مهمونی
حتی روزهایی که کلاس نمیومد حوصله ی گوش دادن به درس نداشتم
.
حتی روزایی که با دوستام، شیوا و سحر بین کلاسها میرفتیم بوفه ی دانشگاه و اونا از دوست پسرهاشون حرف میزدن و میخندیدن من همیشه محسن تو ذهنم میومد که دارم همین شوخیا رو با اون میکنگ و برا خودم رویا بافی میکردم.
.
یه روز شیوا ازم پرسید
-مینا تو دوس پسر نداری؟😉
-چیی؟😦😮نه....😦بابام منو میکشه😵ما از اون خونواده هاش نیستیم ...
-فک کردی باباهای ما بفهمن به ما مدال طلا میدن؟😂😄
خب پس چرا دارین؟😕
-یعنی میخوای مثل عهد بوق ازدواج کنی؟ 😄
-نه ولی خب زیر نظر خانواده ها اشنا میشیم🙁
- زیر نظر خانواده ها اگه خوشت نیومد میتونی بزنی زیر همه چیز؟بعد مگه اونموقع چقدر وقت برا شناخت پسرا داری؟چجور میخوای بفهمی اصلا دوستت داره یا نه؟😶
-نمیدونم 😕
-پس بیخودی حرف نزن...اصن بگو ببینم تا حالا کسی عاشقت شده یا خودت عاشق کسی شدی؟
-نمیدونم...ولی پسرخالم یه کارایی میکنه انگار دوسم داره...🙁
-ااااا...بهت چیزی هم گفته؟ -نه حرفی نزده فقط حدس زدم😕
-خب حدسو ولش کن.پسرا اگه واقعا عاشق باشن همون اول میگن...حالا تو هم دوسش داری یا نه؟
-زیاد ازش خوشم نمیاد😕
-چرا؟😮
از اون پسرای مذهبی و سخت گیره...حس میکنم خیلی محدودم میکنه...شاید بیشتر از خانوادم..😑
-پس ولش کن...بهتر...فامیل چیه اخه...مگه خاله بازیه
-اوهوم...😕
-حالا به جز اون چی؟ -راستش...
-چی؟😮
یه نفر هست دوستش دارم😶😶
-ااااا...مبارکه ناقلا😉...حالا کی هست؟؟
-محسن 🙄
-همین محسن خودمون؟😮
-اره 😕
خب خودش چی؟اونم دوستت داره؟
-نمیدونم نظرشو...
-بابا تو هم که با هیشکی حرف نمیزنی😒ولی اصن نگران نباش خودم حلش میکنم 😉
-نه...نه...نمیخوام ابرو ریزی بشه.
-ابرو ریزی چیه جوری عاشقش میکنم فک کنه خودش عاشق شده 😂
نویسنده ✍🏻
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#دست_وپا_چلفتی ☹️ ❤قسمت هفدهم 👈از زبان مینا 👉 توی کلاسمون یه پسره هست که از همون روز اول نظرم رو
#دست_وپا_چلفتی ☹️
❤قسمت_هجدهم❤
.
.-نمیدونم نظرشو...
-تو هم که با هیشکی حرف نمیزنی 😒ولی اصن نگران نباش خودم برات حلش میکنم 😉
-نه...نه...نمیخوام ابرو ریزی بشه😨
-ابرو ریزی چیه جوری عاشقش میکنم فک کنه خودش عاشقت شده 😂
-نمیدونم چی بگم 😕
-هیچی نگو...فقط بشین و تماشا کن 😉خب بگو ببینم تو گوشیت چیا داری؟
-از چه نظر؟😨
برنامه های چت منظورمه😐
-هیچی..حوصله این برنامه ها رو ندارم...حس میکنم بیخودین...با کسی کار داشته باشم اس ام اس میدم یا زنگ میزنم😕
-خو همین کارا رو میکنی دیگه دختر 😐زاپیات رو روشن کن برات تل بفرستم و بعدش تو گروه یونی اددت کنم
-نه..ممنون..نمیخوام😶
-اقا محسن جونتم هستا تو گروه 😉😂
-ااااااا😨جدا؟کو باشه پس😕
-عکس پروفایلتم یه عکس خوب از خودت بزاریا..امل بازی در نیاری گل پل بزاری 😒
-نه عکس که نمیتونم بزارم...همه فامیلام هستن میبینن😕
-خب ببینن 😑
-نه.نمیشه اصن
-خب اخر شبا بزار بعد بیا تو گروه حرف بزن بعدش عوض کن صبحا 😐
-اخه ببینن چی 😞
-خب حالا نمیخواد عکس بزاری...بعدا یه کاریش میکنیم 😅من پروفایلم رو عکس دونفره کنار تو میزارم 😉تا منو داری غم نداری 😊
.
.
👈از زبان مجید 👉
.
این چند مدت خیلی گرفته بودم 😞
هیچ چیزی خوشحالم نمیکرد
حوصله دانشگاه و کلاساش هم نداشتم
وقتی یه زوج تو خیابون میدیدم با هم راه میرم آتیش میگرفتم 😞
نمیدونستم باید چیکار کنم؟
نمیدونستم عیب و ایرادم چیه که به چشم مینا نمیام 😞
.
کارم شده خوندن دعاهای حاجت و سریع الاجابه برای اینکه دل مینا به سمتم بیاد و دوستم داشته باشه😢
خدایا کمکم کن 🌷((دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت
عمريست كه عمرم همه در كار دعا رفت))🌷 تو همین حس و حال ها بودم که صدای پیام تلگرامم اومد😨
باز کردم دیدم نوشته mina khanom joined to telegram
داشتم از خوشحالی بال میاوردم☺
خدایا شکرت🙏
میدونستم از این به بعد راحت تر میتونم با مینا حرف بزنم.
رفتم براش نوشتم...
سلام دختر خاله😊خوش اومدین به تلگرام 🌺🌺
.
دیدم سریع انلاین شد و نوشت.
سلام...ممنونم داداش..
. 🌷((پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو😞
.
سعدی))🌷
.
نمیدونستم واقعا باید چیکار کنم 😞
اگه دوستم نداشت که کلا جوابم رو نمیداد.اونم اینقدر سریع
شاید اصن این داداش گفتناش از رو محبته.
مثلا الان اگه یه مرد غریبه بهش پیام بده دیگه داداش نمیگه که 😕
.
این فکر و خیال ها تو سرم رژه میرفتن.
.
به قول یه بزرگی
.
((انتظار سخت است
فراموش کردن هم سخت است
اما اینکه ندانی باید انتظار بکشی
یا فراموش کنی
از همه سخت تر است...!😞))
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹