eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ۞وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ‏ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ‏ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ۞ ﴿ و از رحـــــــمت خــــــــــدا نومید نباشید، زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خــــــــــدا نا امید نمى‌‏شود﴾ [ یوسف ۸۷] ↯بدون شرح کامل ..... ♡↻فقط بگو خدایا شکرت که هستی ....فقط با خدا اعتماد کن ....وبه حکمت خدا شک نکن .....هیچ کار خدا بی حکمت نیست .... ❤️⇦قبول داریدباخدا به آنچه که میخواهیم میرسیم .....؟ کمی دیر میشه .....ولی حتما" میشه ....شک نکنید ..... ♡بالاترین میزان اعتماد به نفس ...... یعنی عشق ، واعتماد به خدا .....☝️ باایمان واقعی به خداوند، درهای ، عشق، رحمت ، صفا ، وزیبایی ، رو روی زندگیت باز کن ...‌. ✔خدایا شکرت .... ♥خدایا دوستت دارم ..... درپناه امن خدا باشید .... ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌♡••࿐ متبرک به نگاه مهربان خدا زندگیتون بی غم ✨
دین‌دار آن است که در کشاکش بَلا دین‌دار بماند، وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم چه بسیارند اهلِ دین! ✍🏻شهید آوینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محفلی با علماء(۹۱) معجزه و تشرف امام زمان - علامه حلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 📚 داستان کوتاه تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر شام رفتند، تا بار بخرند و به شهر خود برگردند. مرد ثروتمند برای غلام خود در راه که به کارونسرایی می‌رفتند، مبلغ کمی پول می‌داد تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کارونسرا رفته و بهترین غذاها را سرو می‌کرد. غلام جز نان و ماست و یا پنیر، چیزی نمی‌توانست در راه بخرد و بخورد. چون به شهر شام رسیدند، بار حاضر نبود، پس تاجر و غلام‌اش به کارونسرا رفتند تا استراحت کنند. غلام فرصتی یافت در کارونسرا کارگری کند و ده سکه طلا مزد گرفت. بار تاجر از راه رسید و بار را بستند و به قونیه برگشتند. در مسیر راه، راهزنان بار تاجر را به یغما بردند و هرچه در جیب تاجر بود از او گرفتند اما گمان نمی‌کردند، غلام سکه‌ای داشته باشد، پس او را تفتیش نکردند و سکه دست غلام ماند. با التماس زیاد، ترحم کرده اسب‌ها را رها کردند تا تاجر و غلام در بیابان از گرسنگی نمیرند. یک هفته در راه بودند، به کارونسرا رسیدند غلام برای ارباب خود غذای گرم خرید و خود نان و پنیر خورد. تاجر پرسید: «تو چرا غذای گرم نمی‌خوری؟» غلام گفت: «من غلام هستم به خوردن تکه نانی با پنیر عادت دارم و شکم من از من می‌پذیرد اما تو تاجری و عادت نداری، شکم تو نافرمان است و نمی‌پذیرد.» تاجر به یاد بدی‌های خود و محبت غلام افتاد و گفت: «غذای گرم را بردار، به من از "عفو و معرفت و قناعت و بخشندگی خودت هدیه کن" که بهترین هدیه تو به من است.» من کنون فهمیدم که؛ "سخاوت به میزان ثروت و پول بستگی ندارد،" مال بزرگ نمی‌خواهد بلکه قلب بزرگی می‌خواهد. "آنانکه غنی هستند نمی‌بخشند آنانکه در خود احساس غنی‌بودن می‌کنند، می بخشند."👌 "من غنی بودم ولی در خود احساس غنی بودن نمی‌کردم و تو فقیری ولی احساس غنی بودن میکنی." 🍁🍂🍁🍂
📚 روزی بهلول در خیابان به دنبال چیزی میگشت رهگذران گفتند: بهلول بدنبال چه میگردی؟ گفت: به دنبال کلید خانه گفتند: کلید را دقیقا کجا گم کرده ای؟ گفت: در خانه! گفتند: پس چرا در خیابان بدنبال آن میگردی؟ گفت: آخر درون خانه بسیار تاریک است و چیزی نمی بینم! گفتند: نادان یعنی نمیدانی آن کلید را هرگز در خیابان نخواهی یافت؟ گفت: پس چرا همه شما کلید تمام مشکلاتتان را در خارج از خود جستجو میکنید و خود را نادان نمیدانید؟ شاه کلید، درون ماست منتهی درون ما تاریک است و بدنبال آن در خارج از خود میگردیم در واقع چنگ انداختن به دنیای بیرون نوعی اتلاف وقت و هدر دادن انرژی است ... 🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 (ره): اگر من جای علمای قدیم بودم، الان شما را به چوب می‌بستم! 🎙خاطره استاد عابدینی از اوایل دوران ⁉️ اگر به روایات داریم، پس چرا در عمل تعلّل می‌کنیم؟ ┄┅═══❉☀️❉═══┅┄ 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 یک غذای کودک فوق العاده ، کلوچه موز و گردو: ❄️آیا فرزند شما جزو کودکانی است که به دنبال کیک های محلی و کلوچه های خوشمزه در فروشگاه ها می رود؟ اگر چنین است، شما می توانید کیک های سالم را در خانه در کمترین وقت ممکن برای او تهیه کنید. برای تهیه کلوچه وکیک، گردو، موز له شده، جو دو سر سریع پخت، آرد ساده، اسانس وانیل، مقداری شکر و اندکی کره آب شده را با هم ترکیب کرده و آن ها را در اندازه های کوچک، به شکل کیک های یک نفره بپزید. همچنین، برای جذب بیشتر کودکتان شما می توانید با کمک کره بادام زمینی (البته باید احتمال آلرژی کودک خود به بادام زمینی را بررسی کنید) و یا نوتلا، آن ها را تزیین کنید. 👨‍🍳
🥗سالاد پاستا و تن ماهی، غذای کودک مقوی مواد لازم برای تهیه این غذا 🧀پاستای پخته شده 1 پیمانه 🧀تن ماهی 95 گرم 🧀کلم بروکلی خرد شده 1 پیمانه 🧀جعفری خرد شده 1 قاشق غذاخوری 🧀آبلیمو 2 قاشق چایخوری 🧀روغن زیتون 1 قاشق چایخوری طرز تهیه سالاد پاستا و تن ماهی: 🍜پاستای پخته شده را با تن ماهی در ظرفی بریزید. کلم بروکلی و جعفری را نیز اضافه کنید. در آخر جعفری، آبلیمو و روغن زیتون را به مواد اضافه کنید. مخلوط را با قاشق هم بزنید. غذای کودک شما آماده است. میتوانید آن را دو قسمت کنید. یک قسمت را همان موقع برای وعده غذایی کودکتان سرو کنید و قسمت دیگر را نیز میتوانید حداکثر تا دو روز در یخچال، برای وعده های بعد نگهداری کنید. 👨‍🍳
🍲سوپ ساده و فوری گیاهی و حبوبات مواد لازم برای سوپ حبوبات 🍽عدس و لوبیا ۱ قاشق غذا خوری 🍽گوشت چرخ کرده گوسفند ۱ قاشق غذاخوری 🍽پیاز چهارم یک پیاز 🍽برنج ۱ قاشق غذاخوری 🍽سبزی(جعفری، شوید، گشنیز ریز شده) قاشق غذاخوری 🍽کره نصف قاشق غذا خوری 🥒عدس و لوبیا را که قبلاً خیس گذاشته اید و چند بار آب آن را عوض کرده اید با گوشت و پیاز کاملاً بپزید. بعد برنج و سبزی را اضافه کنید تا برنج لعاب بیندازد. در انتها کره را هم اضافه کنید. در صورت تمایل می توانید مقداری ماست نیز به غذا اضافه کنید. 👨‍🍳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#اهداف_دنیایی_مبارزه_با_هوای_نفس 31 🔴متاسفانه ما با مبارزه با نفس نکردنمون خودمون رو ضعیف کردیم بر
32 🔷یکی از شخصیت ها رفته بودن خدمت آیت الله بهجت(ره)، تعریف میکردن: ➖وقتی با آقا صحبت کردم دیدم چه جزییات دقیقی از گذشته های دور یادشون میاد 💭⏳✅ این حافظه قوی چطور به دست میاد؟ ✔️طبیعتاً از "مبارزه با هوای نفس های فراوان" هست البته "با آداب و آیینی که دین به ما معرفی میکنه"....👌 🔹🔹🔶🔹 🔰مبارزه با هوای نفس ، آدم رو قوی میکنه ؛ آدم اگه قوی بشه بیشتر لذّت میبره از دنیا 💯 ⛔️ اگه میخوای به برسی اینقدر فرزندِ مادر نباش!! یه ذرّه تلاش کنیم که اینقدر برای زندگی کردن ضعیف نباشیم! 🌹امیرالمومنین علیه السلام میفرماید : ✨اهلِ ایمان و تقوا در دنیا بیشتر از هرزه ها لذت میبرن....✨ 📖فرازی از دعای کمیل ✅🔷💕➖🌱🌷
پروانه های وصال
#دست_وپا_چلفتی ❤قسمت چهل و پنجم . -خب همه تیما باید با. سرپرستشون برن...منم باید با سرپرستم برم دیگه
❤قسمت چهل و ششم . -شما همیشه اینقدر زود جا میزنید؟؟ -درک نمیکنید حالم رو... -چطوردرک نمیکنم...مگه من کمتر از شما زحمت کشیدم؟ منم مثل شما بی خوابی کشیدم و الانم ناراحتم ولی این فقط یه بازی بود...مثل بقیه زندگیمون...همه زندگیه یه بازیه...یه بار باخت...یه بار برد... توی این مسابقه همه تیم ها زحمت کشیده بودن و امروز فقط یه تیم برنده میشد... هیچکس هم با ما قرارداد امضا نکرده بود که اون تیم برنده ماییم... ما کارمون تا قبل شکست تلاش بود و دعا ولی الان کارمون هرچی باشه قطعا حسرت خوردن نیست... با حسرت خوردن و لعنت فرستادن به شانسمون و این و اون نه تنها اون مسابقه بر نمیگرده و دوباره برگزار نمیشه بلکه روحیه ما برای بازی بعدی زندگی هم نابود میشه... . چون اون بازی تموم شده ولی بازی های زندگی که تموم نشده...نمیگم به شکستها فکر نباید کرد...چرا...باید حتی ریز شد و ریختش رو میز تا علتش پیدا بشه ولی نباید بایه شکست بازی رو بهم زد که😕 . انتظارتون هم از خدا این نباشه که همه چیز رو نقدا باهاتون حساب کنه... درسته ما نماز خونیم و مذهبی هستیم ولی ما داریم به حرف خدا گوش میدیم ولی قرار نیست ما هم هرچی میگیم خدا به حرفمون گوش بده و چون مذهبی هستیم فقط خواسته های ما برآورده بشه... این ماییم که به این نماز و عبادت نیاز داریم نه خدا به نماز ما که حالا بخوایم سرش منتی بزاریم... . . حرف های زینب خیلی رو من تاثیر گذاشت و من رو به فکر فرو برد... برام جالب بود که یه دختر تو سن و سال من همچین اعتقاد و ایمان محکمی داره و پای ارمان هاش محکم وایساده... برام جالب بود که یه دختر که معمولا دخترا معروفن به احساسی بودن اینقدر جلوی مشکلات محکم وایساده.... . از خودم شرمنده شدم که چقدر ناشکر بودم... . چند ماهیب گذشت و رابطه من و زینب با وجود کمرنگ شدن ولی ادامه داشت. . ته دلم به زینب علاقه داشتم و بهش فکر میکردم ولی از بیانش بهش میترسیدم... چون نمیخواستم دوباره اون قضایایی که از دستش خلاص شدم دوباره برام پیش بیاد.. . ولی یه جورایی زینب داشت اصلا مینا رو از ذهنم بیرون میبرد و دلیلش این بود که زینب من و تغییراتم رو میدید ولی مینا نمیدید😞 زینب حرفام رو میشنید ولی مینا نمیشنید😞 زینب بهم توجه داشت ولی مینا نداشت😕 از زینب برای مامانم تعرف کرده بودم که چه دختر خوب و با احساسیه...راستش بعد قضیه مینا با مامانم تو این مسائل راحت شر شده بودم و راحت حرفام رو میزدم... . تا اینکه یه روز زینب بهم پیام داد و با گریه گفت:😭 . . . رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❤قسمت چهل و ششم . -شما همیشه اینقدر زود جا میزنید؟؟ -درک نمیکنید حالم رو... -چطوردرک نمیکنم...مگه من
❤قسمت چهل و هفتم . تا اینکه یه روز زینب بهم پیام داد و با گریه گفت: -سلام😭 -سلام...چی شده؟ چرا شکلک گریه؟ -اقای مهدوی برام دعا کنین...برام دعا کنین که خدا کمکم کنه...دعا کنین که خدا یه راه نجاتی بهم نشون بده و اون چیزی پیش بیاد که خیر و صلاحمه😞 -چی شده خانم اصغری؟ من دارم نگران میشم 😦 -ببخشید شما رو هم ناراحت کردم 😢برام دعا کنین😞 -بگید شاید بتونم کمکی کنم -راستش عموم زنگ زده به بابام و گفت که قرار بیان خواستگاریم برای پسر عموم 😭😭 -خب پس چرا ناراحتین؟ -اخه هیچ علاقه ای بین ما نیست 😞 -مطمئنید...شاید پسر عموتون یکی مثل من باشه در برابر مینا..نزارید یه مجید دیگه له بشه 😔شاید واقعا از ته دل دوستتون داره ولی خجالت میکشه بیان کنه...مثل من بی عرضه 😞 -نههه اقا مجید..قضیه ما کاملا فرق داره...پسرعموم خودش به من گفته سالهاست از دختر دیگه ای خوشش میاد ولی نمیتونه به خانوادش بگه...میترسه از پدرش.. . -خب چی شده حالا یهویی میخوان بیان خواستگاری شما؟ -نمیدونم والا...عموم میگه این دوتا جوون مجردن تو خانواده و هم خونن و خوبه که بهم برسن 😞 -خب همینجوری که نمیشه...پدر شما چیزی نمیگن؟😕 چرا...میگه خودت مختاری ولی چه کسی بهتر از پسرعموت... از طرفی عموم برادر بزرگه و بابام میگه حداقل یه دلیل قانع کننده بیار برای رد کردنش😥برام دعا کنید...😞 . (تو دلم لعنت فرستادم به این شانسم..به اینکه به هرچیزی فکر میکنم خدا ازم میگیردش... قطعا ماجرای زینب هم به خاطر اینکه که من بهش فکر کردم و اون گرفتار این ماجرا شده...وگرنه تا الان که خبری نبود از این قضایا 😢...اصلا این نحسی وجود منه...مجید دست و پا چلفتی بازم باختی😭😭 خوب شد به خود زینب چیزی نگفتم که الان اونم زندگیش برای من خراب بشه 😞 ولی یکهو یاد حرف خود زینب بعد از مسابقه افتادم که میگفت تو هر مسابقه ای تا اخرین نفس قبل از پایان مسابقه بجنگ و دعا و تلاش کن برای پیروزی ولی بعد مسابقه نتیجه هر چیزی شد دیگه حسرت نخور.... یادم افتاد که میگفت همه زندگی ما یک مسابقه هست.) . . چند روز بعد به زینب پیام دادم.. -سلام...خوبید خانم اصغری؟ چه خبرا؟ -سلام...ممنونم 😭😭هیچی..گرفتاری پشت گرفتاری😭😭 . -چی شده؟ -وسط این گرفتاری نمیدونم کی از کجا پیداش شده زنگ زده خونمون که فردا بعد از ظهری بیان خواستگاری زنونه و اشنایی اولیه.. . -خب حالا چرا ناراحتید؟ -خب اخه شاید مجبور بشم بین دونفر ادم یکی رو انتخاب کنم در حالی که هیچ شناختی ندارم ازشون😔 . -ببخشید منو...😞 . . . رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❤قسمت چهل و هفتم . تا اینکه یه روز زینب بهم پیام داد و با گریه گفت: -سلام😭 -سلام...چی شده؟ چرا شکلک
❤قسمت چهل و هشتم . . . . -خب حالا چرا ناراحتید؟ -خب اخه شاید مجبور بشم بین دونفر ادم یکی رو انتخاب کنم در حالی که هیچ شناختی ندارم ازشون😔 . -ببخشید منو...😞 . -خواهش میکنم...شما که کاری نکردید...شما ببخشید که من با حرفام ناراحتتون کردم😞راستش نمیدونستم با کی صحبت کنم توی اون حال و به شما گفتم...اصلا اون لحظه تو حال خودم نبودم...بازم ببخشید... -اخه یه چیزی شده 😕 -چ چیزی؟ -نمیدونم چجوری بگم بهتون😕 -در مورد کلاس ها و دانشگاست؟ نکنه نمره امتحانا اومده؟😢نکنه باز یه بدبختی دیگه اضافه شده به بدبختیام 😢 -نه نه...اصلا صحبت اون نیست... -خب پس چی؟ استرس گرفتم...بگید دیگه 😕 -راستش...راستش اون خانمی که زنگ زد خونتون مامان من بود 😶 . بعد گفتن این حرف ضربانم یهو بالا رفت😧😧 صدای قلبم رو خودم میشنیدم... داشتم سکته میکردم... با خودم میگفتم یعنی حالا عکس العملش چیه 😕 از استرس داشتم قبض روح میشدم . چند دقیقه سکوت بود و پیامی بین ما رد و بدل نشد و تا اینکه زینب گفت: -یعنی چییی؟ من اصلا باورم نمیشه...مادر شما؟. 😦😦😦چرا اینقدر یهویی...چرا خودتون چیزی نگفتین؟ . با دیدن واکنش زینب و این پیامش یکم ته دلم قرص شد که حداقل عصبانی نیست و خب یکم جسورتر شدم تو حرف هام و گفتم: -تصمیمم که اصلا یهویی نبود ولی علت اینکه این کار یهویی شد این بود که خب نمیخواستم بهترین فرد حال حاضر زندگیم رو به همین راحتیا ببازم 😊 زینب خانم...راستش من خیلی از شما پیش مامانم تعریف کردما...مبادا فردا بایه دختر کم حوصله و گریان مواجه بشه 😅 . -چشم اقا مجید 😊 . با فرستادن این شکلک فهمیدم دل زینب هم به سمت منه... و میشد گفت اگه ازم خوشش نیاد حداقل بدش هم نمیاد... حداقل مثل مینا با چشم بسته و بدون اینکه حرفام رو بشنوه ردم نمیکنه... حداقل برای خانوادم احترام قائله... حداقل برام نقش بازی نمیکنه... حداقل اگه جوابش نه باشه دیگه با احساساتم بازی نمیکنه و منو ماه ها در انتظار نمیزاره... . راستیتش اولین بار بود که این حس رو تو زندگیم داشتم... حس اینکه یکی برات ارزش قائله حی اینکه یکی دوستت داره...😊 اولین بار بود که حس اینو داشتم که اوضاع داره اونجوری پیش میره که دلم میخواد... اما خدا کنه که واقعا همونطوری پیش بره که فکرش رو میکنم 😕 . . . رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خصوصیات انسان‌های نزدیک به امام زمان (عجل الله) 🎙 رهبر معظم انقلاب
یادتونه ؟ بچه که بودیم میگفتن دروغ بگی دماغت دراز میشها ! میگم خدایا :) کاش توام از همین حرفا میزدی میگفتی دروغ بگی دماغت دراز میشه به نامحرم نگاه کنی چشات چپ میشه و ... خدایا چرا شدی ستار العیوب ؟ :)) 🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅در روایتی از گرامی صلی الله علیه و آله داریم که فرمودن🔻 💢در بهشت اتاق هایی هست ؛ که از داخل اتاق بیرون مشخص است ؛ و از بیرون اتاق هم داخل اتاق مشخص است💯 🔻خداوند متعال این اتاق ها را برای چه کسانی آماده کرده اند❓ 1⃣برای کسانی که فقرا را طعام میدهند 2⃣با دیگران به نرمی سخن میگویند 3⃣شب ها موقعی که مردم در خوابند؛ نماز میخوانند. 🔸 نماز شب دق الباب خانه خداست هر کس در این در زدن "جدی تر" و "پیگیرتر" باشد امیدش به گشوده شدن این در و دیدن روی صاحب خانه و اکرام از سوی او بیشتر است .   📚الامالی طوسی ص529
🍁دستانم لایق 💫شکوفه های اجابت نیستند 🍁اما از آنجایی که 💫پروردگارم را 🍁رحمان و رحیم 💫میشناسم بهترینها را 🍁در این شب پاییزی 💫برایتان طلب میکنم شبتون بخیر 💫🍁 .🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سـ🍁ــلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 🗓 امروز  سه شنبه ☀️  ٨   آذر   ١۴٠١   ه. ش   🌙 ۴   جمادی الاول     ١۴۴۴  ه.ق 🌲  ٢٩     نوامبر   ٢٠٢٢    ميلادی 🌸🍃