♥️﷽ ✨ #یڪ_داستان_یڪ_پند ✨
❣پـیرمـردۍ با پـسر و عـروس و نوه اش زندگے میڪرد...
او دستانـش می لرزید و چـشمانش خـوب نمیدید و به سختے می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شڪست...
پـسر و عـروس از این ڪثیف ڪاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ ڪاری بڪنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد...
💔آنها یڪ میز ڪوچڪ در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایۍ آنـجا غذا بخورد. بعد از این ڪه یڪ بـشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شڪست دیگر مجبور بود غذایش را در ڪاسه چوبی بخورد، هروقت هم خـانواده او را سرزنش میڪردند پدر بزرگ فقط اشڪ میریخت و هیچ نمیگفت...
💢یڪ روز عصر قبل از شـام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد ڪه داشت با چند تڪه چوب بازی میڪرد. پدر روبه او ڪرد و گفت: پسرم دارے چی درست میڪنی؟ پـسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان ڪاسه های چوبی درست میڪنم ڪه وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!
•••یادمان بماند ڪه:
"زمین گرد است..."•••
🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کالباس_خوشمزه😍داخل لیوان🤗
موادلازم:
500 گرم فیل مرغ + یک عددتخم مرغ + 2 قاشق غذاخوری نشاسته + 350 میلی لیتر شیر + نمک و ادویه جات(جوز هندی-هل-اویشن_پودر سیر-فلفل سیاه-تخم گشنیز)
#آشپزی
°〰🌮〰🍲〰🥧〰🍝〰🍾〰°
رول تخم مرغ و فلفل دلمه ای چگونه تهیه میشود؟😋😍
🥚2 /1 فلفلدلمهای قرمز
🥚2 /1 فلفلدلمهای سبز
🥚3 عدد تخممرغ
🥚1 قاشق سوپخوری آب
🥚2 عدد نان ترتیلا
🥚به میزان لازم نمک و فلفل
🥚به میزان لازم روغن مایع
🌯طرز تهیه
ابتدا فلفلدلمهایها را بشویید، سپس آنها را نگینی خرد کنید. در یک تابه مقداری روغن بریزید و آن را روی حرارت قرار دهید تا داغ شود.
حالا تکههای فلفل را داخل تابه سرخ کنید تا نرم شوند. فلفلهای سرخشده را داخل یک ظرف بریزید و کنار بگذارید.
در یک کاسه دیگر تخممرغها را با آب خوب هم بزنید تا با هم مخلوط شوند. مقداری نمک و فلفل هم بریزید. یک تابه نچسب را روی حرارت قرار دهید تا داغ شود.
سپس مخلوط تخممرغ را داخل تابه بریزید. مخلوط را داخل تابه هم نزنید. صبر کنید تا تخممرغ بپزد.
سپس آن را از داخل تابه درآورید، داخل یک بشقاب قرار دهید و سپس آن را از وسط نصف کنید.
تکههای تخممرغ را روی نانهای ترتیلا قرار دهید، سپس تکههای فلفل سرخشده را روی آنها بچینید. حالا نانها را بهآرامی لوله کنید.
رول تخم مرغ و فلفل دلمه ای را با خلالدندان سفت کنید.
به کمک یک چاقوی تیز به تکههای کوچک برش دهید.
#آشپزی
°〰🌮〰🍲〰🥧〰🍝〰🍾〰°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مواد لازم پاپ کیک یلدایی🍉💚❤
کیک پودر شده ۲ پیمانه🍰
شکلات تخته ای ۱۰۰ گرم🍫
خامه صبحانه نصف بسته🍚
پنیر خامه ای یک بسته🧀
سیخ یا نی به تعداد لازم📍
شکلات چیبسی به مقدار لازم🍫
رنگ خوراکی
┄
#آشپزی
°〰🌮〰🍲〰🥧〰🍝〰🍾〰°
ته انداز بال داریم اوووفی نااا
بال رو 6ساعت داخل مواد خوابوندم و بعد کف قابلمه روغن ریختم و بال هارو مرتب و قشنگ چیدم بعد 3پیمانه برنج ابکش شده رو روی بالها ریختم و با پشت قاشق روی برنجو صاف کردم و اجازه دادم تا خوب سرخ بشه و برنج دم بکشه؛بال هارو خوش نمک و فلفلی کنیدتا حسابییییی بهتون بچسببببه....
#آشپزی
°〰🌮〰🍲〰🥧〰🍝〰🍾〰°
🌠☫﷽☫🌠
اقتصادمون رو اصلاحاتیها نابود کردند
فرهنگمون رو سلبریتیها به فنا دادند
فقط یه امنیت برامون مونده که همین دو گروه میخوان با مشارکت همدیگه اون رو هم از بین ببرند!
زهی خیال باطل 😒😒
#فاطمیه نماد ولایتمداری
نماد #لبیک_یا_خامنه_ای
نماد #زن_عفت_افتخار
🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️حمله صریح برنامه شبکه سه به اروپا!
🔹مردم ایران خوب شما را میشناسند، پس دم از طرفداری از حقوق زنان نزنید.
#لبیک_یا_خامنه_ای نائب بر حق #امام_زمان #فاطمیه بهترین فرصت است تا از مظلومیت فرزند زهرا سیّدعلی زمان دفاع کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 نظر یه هوادار انگلیس، در مورد فرق امنیت زنان در یک کشور اسلامی با اروپا!
#ایام_فاطمیه را قدر بدانیم
#برای_ایران #جام_جهانی
واکنش سعید آقاخانی به یاوه گویی های شبکه سعودی اینترنشنال
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه و #ایام_فاطمیه تسلیت باد 🖤
46.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
" لیدر تنها " بازداشت شد / اعترافات زبل ترین آشوبگر تهران
در روزهای گذشته فیلم ها و تصاویری از یک آشوبگر منتشر شده که نشان میدهد او دلاورانه ، یک تنه خیابان را به آتش میکشد ، سپس یک تنه دوربین ها را مسدود میکند ، بعد یک تنه شیشه ی بانک ها را میشکند و در حالی که مردم با حیرت در حال نگاه کردن به اقدامات عجیب او هستند ، خیلی تاکید دارد که یک خروش مردمی در حال رخ دادن است. این فرد بازداشت شده ، اعترافات او قابل تامل تر است...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات با #تخریب_چی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زاکانی: بهخاطر یک شکلات دادن به رئیسجمهور به او حمله میکنند! این یعنی دیکتاتوری اقلیت
#ایران_قوی #فاطمیه و #ایام_فاطمیه تسلیت باد 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ استاد رحیم پور ازغدی به شبهه معروف دلم میخواد اینطوری باشم
#لبیک_یا_خامنه_ای #حجاب
#ایران مقتدر نشانه است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچکس نگفت تومدینه تو چه غمی داری🥀
دنبال حیدر میدویدی و خون از زخم سینت میریخت🥀
اجرک الله یا بقیةالله الاعظم
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروز شهادت شهید محراب استاد آیت الله دستغیب تسلیت باد🥀
#امام_زمان
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعترافات مهم دیشب امید دانا : تمام تلاشمو کردم اسلام رو در این حکومت ضعیف کنم :)
چه خوب گفتن فتنه ها چهره از خائینین بر میداره
مردک خائن هفت رنگ افتاب پرست
اتمام حجتی شد برای اون حزب اللهی ها که هنوز این مردک رو دارن دنبال میکنن
دیگه چطور بگه نقشه ش چی بوده تا توی حزب اللهی نادان بفهمی با چه موجود خائنی طرفی؟
#اانفالووووووو_امیدادانای_خائن
💢 سلبریتیهایی مثل علی دایی و ترانه علیدوستی با تحریک جوانانی مثل #محسن_شکاری اونها رو تبدیل به زامبی کردند، در حدی که محسن شکاری زمان قمهکشی فکر کرده بود تو بازیه و داره میره مرحله بعد
🔹 آقای قوه قضائیه، اگر زامبی سازان را محاکمه نکنی، زامبیهای مثل محسن شکاری تمام نمیشوند.
پروانه های وصال
#اهداف_دنیایی_مبارزه_با_هوای_نفس 43 ⭕️آدم توی هواپرستی ضعیف میشه.... 🔰اگه میشد انسان هایی می اومدن
#اهداف_دنیایی_مبارزه_با_هوای_نفس 44
💢توی آزمایش هایی که اخیراً انجام شده با استفاده از سنسورهایی نشون میدن که وقتی آدم دروغ میگه دچار #استرس میشه
⚠️❗️⚠️
📜 کافیه تمامِ احکامِ اسلامی رو شما لیست بکنید
☘توی همشون بدون استثناء خداوند متعال میخواد که "به آرامش برسی"💓
و توی این آرامش، اتفاقاتِ خوبِ بعدی صورت میگیره😌
پروانه های وصال
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــــــــــــق رمــــــــــان #طعم_سیبـ به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣ قسٺـ
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــــــق
رمـــــــان #طعم_سیبـ
به قلم⇦⇦ ❣#مریم_سرخه_ای❣
قسمت بیستـ و ششم:
#بخش اول:
راوی : زهرا❣
زهرا_مامان ...پس امیرحسین کی میاد!!!من دیرم شده!!
مامان_دختر چقدر عجله داری یکم صبر کن الان میاد توام با خیال راحت برو...
زنگ خونه به صدا در اومد دوویدم سمت در امیرحسین پشت در بود یه دونه زدم تو بازوش و گفتم:
-پس کجایی تو!!
بعد هم با عجله رو کردم به مامان و گفتم:
-مامان من دارم میرم کاری نداری؟
-نه عزیزم زود برگرد...
-چشم.
درو بستم کفش هامو پام کردم و با عجله رفتم بیرون...گوشیمو از جیبم درآوردم و شماره گرفتم بعد از پنج تا بوق گوشیو برداشت:
هانیه_چیه؟؟؟
من_سلام من تازه دارم راه میفتم ادرس دقیقو برام پیامک کن...
-تازه راه افتادی؟؟؟ای بابا.الان پیام میدم.خداحافظ...
رفتم سرکوچه و سوار تاکسی شدم بعد از چند دقیقه هانیه آدرس رو برام فرستاد.به نیم ساعت نکشید که رسیدم...ولی فضا پیچیده بود...نمیدونستم کدوم طرف باید برم یکم دورو بر خودم چرخیدم از این کوچه به اون کوچه...
خسته شدم نفس عمیقی کشیدم و تصمیم گرفتم اجبارا از یکی آدرسو بپرسم...خیابون خلوت بود یه آقایی روبه روی یکی از مغازه ها ایستاده بود رفتم طرفش و گفتم:
-آقا ببخشید...
برگشت...گوشیمو گرفتم سمتش و گفتم:
-آقا ببخشید این آدرسو میشناسین...؟
نزدیک تر شدو گفت:
-کدوم آدرس؟؟؟
یه لحظه قفل شدم صداش آشنا بود...
نفسمو حبس کردم...و بعد رها کردم با شماره ی نفس هام سرمو آوردم بالا...چشمام تو چشمای سیاهش گره خورد پلک نمیزدم اونم دیگه چیزی نمیگفت...یک دقیقه خیره به صورت هم بودیم...
بعد از یک دقیقه دستشو گذاشت روی قلبش...
یه قدم رفتم عقب...اشکم سرازیر شد...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
#مریم_سرخه_ای ❣
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــــــق رمـــــــان #طعم_سیبـ به قلم⇦⇦ ❣#مریم_سرخه_ای❣ قسمت بیستـ و ششم:
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــــق
رمان #طـــعم_سیبـ
به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣
قسمت بیست و ششم:
#بخش دوم:
نفس عمیقی کشید و من یک قدم دیگه رفتم عقب...
لال شده بودم...
سڪوت و شڪست و گفت:
-خودتی...
یه قدم دیگه رفتم عقب...زیر لب زمزمه کردم:
-ازتــــــ متنفرم...
سه قدم...چهار قدم...پنج قدم...بعد هم برگشتم سریع دوویدم...
پشت سرم اومد اونم می دووید...
با بغض صدا می زد:
-زهرا خانم...زهراخانم...خانم باقری...یه لحظه وایسین...خواهش میکنم...
وقتی دید اثر نداره...با صدای خسته گفت:
-زهرا...
موهای تنم سیخ شد...یاد وقتی افتادم که علی رو صدا می زدم و برنمی گشت مجبور شدم به اسم کوچیک صداش کنم...
ایستادم نفس عمیقی کشیدم اشک هامو پاک کردم برگشتم سمتش و گفتم:
-بعد از این همه مدت...الان گوش دادن به حرف های شما چه فایده ای داره...؟؟؟؟
علی_من این همه راه فقط به امید زندگی دوباره قبول کردم بیام تهران...
خندیدم و گفتم:
-زندگی دوباره؟؟؟خب خوش بگذره...
-فکرشم نمیکردم اینجا ببینمتون...
-من هم فکرشو نمیکردم که دوباره بخوایین با احساساتم بازی کنین...
-بازی کردن با احساست...این چه حرفیه که میزنین...
-چشم شما باید همسرتونو ببینه الان هم بیش از حد با من حرف بزنین ایشون ناراحت میشن...
-چی!!؟؟؟همسر؟؟؟؟؟؟
-خواهشا مزاحم زندگی من نشید...کنار همسرتون خوش باشید...
راهمو کج کردم و رفتم دووید اومد جلومو گرفت و گفت:
-کدوووم همسر زهرا خانم؟؟؟من اصلا ازدواج نکردم...
ابروهامو توهم فرو بردم و گفتم:
-ازدواج نکردین...؟؟؟
-نه من اصلا نمیفهمم چی میگین...
-ولی هانیه به من گفت شما ازدواج کردین اونم یک سال پیش...
چنگ زد توی موهاش...با حالت عصبی گفت:
-بیایین بریم یه جایی بشینیم من همه چیز رو توضیح بدم اینجا نمیشه حرف زد...
اخم کردم و گفتم:
-لطفا حد خودتونو نگه دارین...هرچی باشه شما با انتقام رفتین...
بعد هم راهمو کج کردم...
دوباره اومد سمتم...وگفت:
-زهرا خانم رنج و عذاب های شما رو من هم داشتم بیایین انکار نکنیم...این غرور من و شماست که اینهمه مدت باعث عذابمون شده...
ایستادم...
علی بغض کردو گفت:
-زهرا خانم...خواهش میکنم...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
#مریم_سرخه_ای ❣
دوستان نظراتتونوبگین😊🌸
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹