eitaa logo
پروانه های وصال
7.6هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
19.7هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
سپیده :نه نمیشه .....چرا جواب نداری؟؟ ...بگو کسی چی گفته؟؟؟ ............. طاها درحالی که بلند میشدگفت :بهتر به این چیزای مزخرف فکر نکنی ...پاشوبرو ارایشت روپاک کن وبخواب ............. سپیده سریع بلند شدوگفت :کجاداری میری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ طاها :میام توبرواستراحت کن ................ سپیده بالحن تندی گفت :ساعت رونگاه کردی ؟؟؟..ساعت از 21شب هم گذشته بعدداری من رو تو این خونه بزرگ ...تو این شهرغریب ول میکنی میری .......... طاها درحالی سعی میکرد صداش باالترنره گفت :خودم میدونم که نباید توخونه تنها بمونی ...خودم هوای همه چیز رودارم ......برواستراحت کن ......بارآخرتم بود این طورحرف زدی .........دفعه بعدی لحن من هم تغییر خواهد کرد ....خیلی خوب رفتار کردم حسابی لوس شدی ..........درضمن خونه پدرشما همین بغل نیست که بخوام ببرمت .......بعد درحالی که دستاش رومشت کرده بود گفت :برگشتم نمیخوام حرفی درباره ی این موضوع بشنوم ............... باخارج شدن طاها ازخونه ....سپیده هم بلند شد رفت داخل اتاق این اولین مرتبه بود که طاها این طورحرف زده بود ....دوماه بود که ازدواج کرده بودن وبه خاطر شغل طاها به شیراز آمده بودن .....همین طورکه لباس هاش روعوض میکرد ویک لباس خواب راحت میپوشید اشکاشم روون بود ..............به ساعت کنار پاتختی نگاه کرددید از 1نصفه شب هم گذشته ...از این دست به اون دست میشد ....خواب واسه یک لحظه هم به چشمانش نیومده بود .....زیر لب فقط زمزمه کرد خدا اتفاقی نیفته براش ....کاش این بحث رو میزاشتیم واسه فردا .......از استرس بلند شد به قدم زدن .....درحالی که ازاین خونه ی ویالی وحشت داشت از پله هارفت پایین و راهی آشپزخونه شد .........از شدت ترسی که داشت زیر لب بسم اهلل میگفت ومیرفت جلو ....دستش روگذاشت روی دیوار تا به کلید چراغ برسه ......مچ دستش محکم گرفته شد ......جیغی کشید وبلند گفت :طاهاااااااااااااا........ طاها خندید وگفت :بله جوجو ................ سپیده از ترس همون جای که ایستاده بود سرخورد وکنار مبل های سلطنتی قهوای رنگ نشست ............. طاها این جوری دیدش گفت :هنوزم که ترسویی .......بعد بالحن خنده داری گفت :اوخ ....اوخ ... سپیده لبخند ماتی زد کوسن مبل پرت کرد طرفش وگفت :بمیری بااین شوخی های خرکیت داشتم سکته میکردم .......... طاها بامزه ابروی داد باال وگفت :بیشوهر میشی هااااااا .........بلندشوکوچولو بروبخواب ............ سپیده درحالی که بلند میشد گفت :چرا اکثر مردا عالقه دارن این لقب کوچولو رو به خانوما بدن ؟؟؟؟.......... طاها لبخندی زدنگاهش کرد وگفت :خیلی ساده است .....چون خانوما داری روح لطیف وظرافت تن هستن ............ سپیده :باالخره اون روز میرسه که یک دل سیربزنمت ....... طاها غش غش خندید وگفت :اوی .......اوی ...چه دل پری داری .....حاال توبگو چرا اکثر خانوما عالقه دارن شوهرزنی کنند ؟؟/.... سپیده لبخند شیطنت باری زد وگفت :چون باید مردا رو ادب کرد ....پررو ...خشن .... طاها بغلش کرد وگفت :اون بحث تموم شده است ............بروبخواب ........... ۴
Ya_hoo 1001: سپیده ازش جدا شد ..درحالی که بطرف آشپزخونه میرفت گفت :روح سرگردان شب باز کجا میخوای بری ؟؟؟... طاها درحالی که خمیازه ای میکشید وپیراهن طوسی رنگ رودرمیاورد گفت :باید یک نقشه ساختمانی روتموم کنم ...صبحم جلسه دارم زودتر میرم .....بعد بالحنی که توش خنده بود گفت :باز نترسی ...این بارخودتو اوخ کنی ...... سپیده لبخندی زد سرش روباال گرفت وگفت :خدا برسون اون روزی که یک دل سیر بزنمش .... طاها جلوش ایستاد وگفت :بیا بزن خدای نکرده فردا که تنهایی یک بالی سرت نیاد ناکام از زدن من بیمیری ....البته خدا اون روز نیاره ..عمرم بره از پیشم ............. سپیده :اون زبون رونداشتی میخواستی چیکار کنی ؟؟؟ طاها پیشونیش روبوسید وگفت :خیلی دوست دارم ......برو بخواب ............ سپیده لبخندی زد داخل اشپزخونه شد .......سریع قهوه جوش روگذاشت وقهوه ای رو واسه طاها آماده کرد......... داشت فنجون قهوه روبرمیداشت که سر طاها از پشت آمد کنار صورتش وگفت :جوجه اردک زشتم !! چیکارمیکنی؟؟؟....این جوجه زشت االن باید خوابیده باشه ....... سپیده باعجزگفت :خدااااااااا...... طاها خندید گفت :چیه از لقب جدیدت ناراحت شدی ....خیلی خاصه ....جوجه اردک زشت ...بعد نگاهش کرد بالحن خنده داری گفت :اوخیییی........... سپیده با آرنج زد توشکمش گفت :زهرمار اوخی ......مرض جوجه اردک زشت ...بی تربیت ..... طاها غش غش خندید گفت :االن شما بعد از گفتن زهرمار ومرض باتربیتی ومنی که فقط گفتم جوجه اردک زشت زشت بی تربیتم ....... سپیده لبش رو گاز گرفت گفت :ببخشید .... طاها:لبخندی زد گفت :خدا..فرشته آفریده ...بیابرواردک زشتم ...االن باز یک نشتی میندازی ..... سپیده اخم کردگفت :باشه میرم ...بعد دست به کمر جلوش ایستاد بالحن جدی گفت :باورکن دیگه حوصلحه ندارم ...این که تو بخوای بعد از هر مهمونی .... طاها بازوش رو گرفت وگفت :برو بخواب ....بحث نکن ...شروع نکن ....خسته ...به اندازه کافی هستم .... سپیده نگاهش کرد دید خسته گی توچشماش موج میزنه ...مطمئن بود سردردهم داره ...آخه بعد دوماه زندگی کامل اخالق ورفتار طاها رومی دونست .....دستاش رو گذاشت رو شقیقه های طاها و با انگشت های همیشه یخش ماساژداد ..... طاها نفسش رو پوف کرد توصورت سپیده وگفت :آی قربون دستت .....یک قرص مسکن بده ..بروبخواب ...زبونم مودرآوردبس گفتم برو بخواب ....... سپیده حرفی نزد نگاه کرد به قهوه جوش ..دید آماده شده...رفت سمت گاز ....طاهاهم بدون حرفی به اتاق کارش رفت .. سپیده ....فنجون روبرداشت ...قهوه روریخت همراه بایک قرص گذاشت داخل سینی برد داخل اتاق کار طاها ....... سپیده آرام داخل اتاق شد .....سینی قهوه روگذاشت روی میز وآرام ترگفت :طاها ...خوابیدی؟؟ ۵
Ya_hoo 1001: طاها بدون این که چشم باز کنه وسرش رو از روی عقب صندلی برداره ..دست سپیده رو گرفت وروی پاش نشوند.... سپیده :چرا نمیری استراحت کنی ...یعنی کشیدن اون نقشه ها اینقدر مهمه ،؟؟؟ طاها :اوهوم ....مهمه ...... سپیده :خب پس بکش زودتر تا بتونی استراحت کنی ؟......... طاها دستاش رو دورش گرفت وگفت :سپیده .....حالم خوب نیست .... سپیده نگران گفت :چی شدی ....جاییت درد میکنه ؟؟؟.... طاها چشم بسته سرش رو تیکون داد وگفت :آره ..... سپیده نگران چرخید سمتش وگفت :کجات ؟؟؟ طاها قلبش رو نشوند داد ..... سپیده اخم کرد مشت زد روی سینش ...وگفت ..خیلی مسخره ای ....لوس ..خیلی ترسیدم ....این هندی بازیا چیه .... طاها خندید موهای سپیده رو بوسید گفت :جوجه اردکم جدی گفتم ..مثل دفعه های قبل شوخی نبود .... سپیده باز نگران گفت :خب پاشو بریم دکتر .... طاها لبخندی زد ..دیگه نمیخواست از این بیشتر نگران باشه سپیده ....یواش سرش رو برد کنار گوش سپیده وگفت :دکترقلبمون همین جاست ...کجا بریم ..یار این جاست ... سپیده مشتی حواله اش کرد وگفت :آخر که سکته دادی منو با این هندی بازیات خیالت راحت بعدشم یکی دیگرو بدبخت میکنی وهو میاری سرم ...... طاها خندید گفت :اوه ..اوه ....پس تا جاهای خوب خوبشم که پیش رفتی .....جانم یک خانوم دیگه .... سپیده :ناراحت نمیشم ...تنوع طلبی دیگه ....برو بگیر ..... طاها :ممنون که اجازاش رو دادی .................. سپیده حرصش گرفته بود گفت :شب بخیر..... طاها یک چشمش رو باز کرد وگفت :شب بخیر جوجه اردک زشتم ............ سپیده :من فردا میرم ...خونه ی ...سودابه .... طاها :باشه برو .... سپیده از این سردی کالمش دلخور ومتعجب گفت :چرا نمیگی چی شده ؟؟؟....خیلی تغییر کردی .... طاها :چه تغییری کردم؟؟ ...... سپیده بغض کرده بود گفت :هیچی ....شب بخیر ....بعد به سرعت رفت داخل اتاق خواب وخودشو پرت کرد تو تخت .... طاها هم سرش روروی نقشه هاش گرفت ....... سپیده چشم باز کرددید اذان وگفتن ....روی تخت نشست وکش وقوسی به کمرش داد .....به طرف راست تخت که نگاه کرددید هنوز طاها نیومده .....خمیازه ای کشید وداخل اتاق کار طاها رفت ..... دیدسرش روی نقشه هاشه وبادقت تمام داره کارش روانجام میده ....بدون حرفی رفت داخل روشویی ووضوگرفت سجاده روکه پهن کرد ....چادرش روسرش کرد ...که دستای طاها از پشت دورش حلقه شد وگفت :چراتادم دراتاق آمدی وداخل نیومدی ؟؟؟خیلی دلخوری ؟؟؟.....آره نازنینم .... سپیده بدون حرف برگشت ونگاهش کرد ...به چشمای سبز روشن طاها ... طاها سرسپیده روگذاشت روی سینه اش وگفت :چه نگاهی داری سپیده خانوم ....ازاوناست که دل آدم به آتیش کشیده میشه سپیده خندیدوگفت :چقدرم دل تو به آتیش کشیده شد ......نابود شدی ..... طاها خندید وگفت :چرا خدا هرچی معصومیت داشته روبه توداده؟؟....آدم میخواد یکم سر به سرت بذاره نمیشه ...این چشمای معصوم نمیزاره ..... سپیده خندید وگفت :این حرفا بهت نمیخوره ........................ طاها خندید وگونه سپیده روبوسید وگفت :دروغ نگو دیگه ..از من دیودوسر نساز کوچولو ..... سپیده :اجازه میدین نماز روبخونیم ؟؟؟ طاها خندید وگفت :باشه ..فقط بدون من امروز کالتا آخر امشب نمیتونم بیام خونه ....................... سپیده "برام مهم نیست " سپیده :باشه ......بعد ایستاد به نماز ...................... نماز رو که سالم داد تصمیم گرفت بره بازار وتا شب واسه خودش خوش باشه ....... رفت داخل آشپزخونه وسماور روروشن کرد ودوتا تخم مرغ هم گذاشت تا آب پز بشه ....که حس کرد از پشت سرش کسی با سرعت رد شد .........برگشت وبا دقت نگاه کرد ولی کسی رو داخل سالن ندید.......... فکر کرد خیاالتی شده ...سرش رو به طرفین تکون داد ومشغول ریز کردن گوجه شد ................. برگشت دید طاها با کت شلوار سورمه ای رنگه وکرواتی که دورگردنش آزاده ایستاده وداره چای میخوره .....رفت مقابلش ایستاد ومشغول بستن کروات سورمه ای ومشکی رنگ شد .....یقه پیراهن مشکیش رو داد بالا تا کروات روببنده ۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون جواهر زیر چادر دور باش از دیده ها … میشود پامالِ مردم سنـگ ارزان بیشتر … .
{🍓 } 🔖همیشه باید محاسبه و مراقبه کنید. یکی از علائم بیداری این است: مثلا امشب از نماز شب خواب ماندی، اگر روز بعد بی‌خیال بودی و توجه نکردی، معلوم می‌شود داری! 💥ولی اگر نه، غصه‌ات گرفت و یک غمی سراغت آمد که چه شد از مناجات با پروردگارم محروم شدم، معلوم است که بیدار هستی. 💡اگر انسان از بیدار باشد، این محرومیت‌ها خیلی برایش سنگین است. می‌نشیند حساب می‌کند که چرا نماز شبم قضا شد؟ دلیلش چیست؟ علت دارد ، این کم‌توفیقی است.💥✋🏻 🕯استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 🎤آیت اللّه ناصری(رحمت الله علیه) ✨ندای ملائکه در ماه رجب 🌸 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها🌸 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️در زندگی 💫هیچ چیز قیمتی تر و مهم تر ❄️از این نیست 💫که قلباً در آرامش باشیم ❄️الهی همیشه 💫قلبتون پر ازآرامش باشه ❄️امیدوارم اون اتفاق 💫قشنگ که منتظرشید ❄️براتون بیفته ،یه خبر خوش 💫یه دلخوشی بزرگ شبتون سرشار از آرامش☃️💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سـ❄️ـلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 🗓 امروز  یکشنبه ☀️  ٩   بهمن   ١۴٠١   ه. ش   🌙 ٧   رجب   ١۴۴۴  ه.ق 🌲  ٢٩    ژانویه   ٢٠٢٣    ميلادی ✦✦✺❄️☃️❄️☃️❄️☃️✺✦✦
ـ•‌‌┈┈❈≽🍃🌸🍃≼ِ❈┈┈•            ـ🌸🌱🌸 ༅༅࿐ 🌸 با توکل به نام زیبایت یاالله 🌸روزمان را با نام زیبای تو ✨آغاز می کنیم، 🌸هر قدم، با تو ... ✨و به مدد تو گام بر می داریم 🌸تا در هر لحظه از زندگی ✨راهنما و دستگیرمان باشی.. 🌸 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ ✨ الهی به امید لطف و کرم تو •‌‌┈┈❈≽🍃🌸🍃≼ِ❈┈┈•            🌸🌱🌸 ༅༅࿐
دعای امروز 🌷❤️🌷 پروردگارا🙏 تو را به بزرگیت قسم هیچکس را در ساحل طوفانی زندگیش تنها مگذار خدای مهربانم🤲 تمنا دارم امروز دستهای خالی خود و دوستان و عزیزانم را که به سوی آسمان رحمتت بلند شده تا 🤲 از شاخسار درخت سبز دعا سیب سرخ🍎 استجابت بچینیم خالی برنگردانی 🙏 آمیـــن یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام 🙏 ای صاحب جلال و بزرگواری 🙏
‍ 🍃🌷یکشنبه ۹ دیماهتون پر برکت و معطر به ذکر شریف صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ(ص) و خاندان پاک و مطهرش 🌷🍃 🌷🍃اللّهُمَّ ❄️🍃🌷صَلِّ 🌷🍃❄️🍃عَلَی ❄️🍃🌷🍃❄️مُحَمَّدٍ 🌷🍃❄️🍃🌷🍃وَ آل ❄️🍃🌷🍃❄️🍃🌷مُحَمَّد ٍ🌷🍃❄️🍃🌷🍃❄️🍃وَ عَجِّلْ ❄️🍃🌷🍃❄️🍃🌷🍃❄️فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی..🙏 ◍⃟⚘خدایا آنگونه زنده‌ام بدار ◍⃟⚘ڪه نشکند دلی از زنده ‌بودنم ◍⃟⚘و آنگونه بمیرانم ◍⃟⚘ڪه کسی به وجد نیاید از نبودنم... ◍⃟⚘خداوندا تو را ستایش می‌کنم ◍⃟⚘زیرا وقتی در تنگنا بودم ◍⃟⚘و تو را طلبیدم فریاد برآوردم ◍⃟⚘و از تو کمک خواستم تو به دادم رسیدی ◍⃟⚘خدایا رحمت و محبت تو دائمی است ◍⃟⚘آنانی که به تو امیدوارند ◍⃟⚘هرگز سرافکنده نخواهند شد ◍⃟⚘خداوندا راه خود را به من نشان بده ، ◍⃟⚘راستی خود را به من تعلیم بده ◍⃟⚘و مرا هدایت فرما ، ◍⃟⚘زیرا تو تنها مدد کننده من هستی ◍⃟⚘و من همیشه به تو امیدوارم. آمین یاذَالجَلال و الاِکرام 🙏 ای صاحب جلال و بزرگواری 🙏 ◍⃟⚘ ◍⃟⚘ ◍⃟⚘ ◍⃟⚘ ◍⃟⚘ ◍⃟⚘ ◍⃟⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸࿐჻ᭂ 🌸ـ࿐჻ᭂ مهربانی ساده است 🌸ـ࿐჻ᭂ ساده‌تر از آنچه فکرش را بکنی... 🌸ـ࿐჻ᭂ کافی است به چشم‌هایت 🌸ـ࿐჻ᭂ بیاموزی که چشم "آیینه روح" است 🌸ـ࿐჻ᭂ ڪافی است به دلت 🌸ـ࿐჻ᭂ یادآوری کنی همیشه دل‌هایی هستند، 🌸ـ࿐჻ᭂ ڪه درد امانشان را بریده 🌸ـ࿐჻ᭂ و احتیاج به همدلی دارند… 🌸ـ࿐჻ᭂ مهربانی ساده است 🌸ـ࿐჻ᭂ کافی است به گوش‌هایت 🌸ـ࿐჻ᭂ یاد دهی که می‌توانند 🌸ـ࿐჻ᭂسنگ صبور باشند.... 𖡹┄┅┄┅┄┅🌷🌿🌸࿐჻ᭂ 𖡹┄┅┄┅┄┅🌷🌿🌸࿐჻ᭂ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘ـ༅࿐⚘ـ༅࿐ ⚘ـ༅࿐ هیچوقت تو دایره راحتی خودت نمون ⚘ـ༅࿐ هر روز به دنبال یک چالش جدید باش ⚘ـ༅࿐ هر روزبه دنبال یاد گرفتن ⚘ـ༅࿐ یه مهارت تازه باش ⚘ـ༅࿐ هر روز بخواه یڪمی بهتر باشی ⚘ـ༅࿐ ڪمی بهتر از دیروز باشی ⚘ـ༅࿐ زندگی ارزششو داره ، ⚘ـ༅࿐ تو فقط یه بار به دنیا میایی. ⚘ـ༅࿐ ارزشمندترین دارایی هاے شما ⚘ـ༅࿐ فقط زمان شماست ! ⚘ـ༅࿐ با وقتتان همانند پول برخورد ڪنید ⚘ـ༅࿐ اما یادتان باشد ⚘ـ༅࿐ تفاوت زمان با پول این است ڪه ⚘ـ༅࿐ آن را نمی شود پس انداز کرد. ⚘༅࿐⚘ـ༅࿐⚘ـ༅࿐⚘ـ༅࿐
‍ سلام❄️ ❄️یك صبح دل انگيز ☕️يك صبح آرام ❄️يك صبح لطيف ☕️يك صبح پراز آرزو ❄️یك صبح پراز شادی ☕️يك صبح پر از موفقيت ❄️يك صبح پراز اميد به فردا ☕️يك صبح پراز محبت ❄️برای شما آرزو میکنم ❄️صبح یکشنبه تون پُر از خبرهای خوب ☕  ❄️
🍃🌷هوای یکدیگر راداشته باشیم دل نشکنیم قضاوت نکنیم به غم کسی نخندیم آی آدمها...... دنیا دو روز است هوای دل ها راداشته باشیم🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 نامه سرگشاده امیرحسین ثابتی به 🔹 باسمه تعالی 🔹 جناب آقای مهندس ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی 🔹 چند روز پس از آنکه رهبر معظم انقلاب تاکید کردند: «دستگاهها و عناصر فرهنگی-تبلیغی باید کاملاً مراقب باشند که حرف خدا در هیچ شرایطی زمین نماند و در این زمینه نباید از جنجال و هوچی گری و اتهامات ترسید» در حاشیه یکی از سفرهایتان اتفاقی رخ داد که منجر به انتقادات درستی از شما شد ولی در پاسخ به انتقادات گفتید: «دیگر نمی‌شود، آنقدر سختگیری کرد و من به آن آقایی که اشکال می‌گیرد و رفتارها و برخوردهای تند می‌کند می‌گویم که اگر تحریک می‌شود، نگاه نکند.» 🔹 چندی قبل هم درباره مساله امر به معروف و نهی از منکر که یک فریضه دینی است سخنانی گفته بودید که جنجال به پا کرد و پیام آن برای قشر خاکستری جامعه مشخص بود. 🔹 اگر نیت شما از طرح این مباحث جنجالی این است تا مثلا با حفظ مرز گذاری با گفتمان حاکمیت و دولت سیزدهم، بعدا در انتخابات شرکت کنید و رای قشر به اصطلاح خاکستری را جمع کنید، دلسوزانه عرض می کنم که چنین اتفاقی نخواهد افتاد، چرا که این قشر از جامعه به جای شما و امثال شما به کسانی اعتماد می کنند که در "همه عرصه ها" گفتمان آنها را نمایندگی کنند و تا وقتی گزینه های اصلی باشند، به گزینه های فیک رای نخواهند داد. لذا این مدل حرفهای شما فقط بستر را برای کسانی فراهم می کند که وقتی در قدرت باشند همین یک وزارتخانه را هم به شما نمیدهند. 🔹 اگر هم واقعا نیت انتخاباتی ندارید و هدف تان از طرح این مباحث خیر است، توجه داشته باشید که  خیر دنیا و آخرت نه در جمع کردن لایک و آفرین گفتن های بخشی از جامعه به قیمت زمین ماندن دستورات دینی بلکه تلاش برای اقامه احکام شرع است. 🔹 این چند خط را بر حسب احساس دغدغه نوشتم؛ چون شما را فردی متشرع و با نیت خیر شناخته ام. و البته دایره امر به معروف و نهی از منکر نیز فقط و پوشش نیست؛ امر و نهی مسئولان بخش مهمی از این فریضه دینی است. 🔹 یک نفر از هشتاد و پنج میلیون نفر؛ امیرحسین ثابتی لبیک یاحسین است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️حمایت از موجودیت ؛ تغییر موضع وی در قبال صهیونیسم به چه معناست؟ 🔻دیروز : اسرائیلی ها سرزمین فلسطین را غصب کرده و بلعیده اند I 🔻امروز : حکومت اسرائیل و مردم فلسطین باید صلح کنند ✍🏻 را بهتر بشناسیم
🔺‏در مدرسه‌ای که سیدمیثم خامنه‌ای، فرزند درس می‌خواندند، معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد که مقوایی برای درس ریاضی تهیه کنند و این رسمی که در تصویر می‌بینید را روی آن ترسیم کنند و به مدرسه بیاورند 🔹ایّام جنگ بود و کمبود اقلام؛ مقوا هم به راحتی پیدا نمی‌شد لذا آقای خامنه‌ای، رئیس‌‌ جمهور وقت یک پاکت مقوایی که آن زمان به جای کیسه نایلونی برای خرید میوه و اقلام استفاده می‌شد را باز می‌کنند و برای انجام رسم به فرزندشان می‌دهند و این جمله را خطاب به معلم روی آن مقوا می‌نویسند: 🔹‏«آقای آموزگار محترم! مقوا نداشتیم، من به میثم و دیگر بچه‌ها گفته‌‌ام از این کاغذها که باید دور ریخته می‌شد استفاده کنند. لطفا مؤاخذه نکنید بلکه تشویق هم بفرمائید. سید علی خامنه‌ای» نائب بر حق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا