فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غرب پیشرفته نیست!
⭕️ غرب حتی در تأمین لذتهای مادی و غریزی هم شکست خورده
⭕️ یکی از علل نارضایتیها در جامعۀ ما، توهّم پیشرفته بودن غرب است
🔰 #استاد_پناهیان
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه فوق العاده آیت الله بهجت به جوانی که میگفت: خستهام نماز نمیخونم
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
.
🍃حلوای گل سرخ🍃
➖مواد لازم:
🔰آرد ۶۰۰ گرم
🔰روغن جامد ۴۰۰ گرم
🔰پودر گل سرخ یک لیوان سر خالی
🔰گردو یا بادام پودر شده یک لیوان سر خالی
🔰پودر شکر ۳٫۵ لیوان
🔰عسل ۱۰۰ گرم
🔰گلاب نصف لیوان
🔰پودر هل نصف قاشق چایخوری
🔰پودر پسته به میزان لازم
🍮🍮طرزز تهیه:🍮🍮
برای تهیه حلوای گل سرخ در ابتدا گل سرخ را حتماً پودر کنید. روغن را در یک قابلمه مناسب بریزید و روی حرارت بگذارید. آرد را به روغن اضافه و سرخ کنید و مرتب به هم بزنید تا نسوزد و بوی خامی آن گرفته شود، ولی دقت کنید خیلی رنگ آن تیره نشود. حرارت را خاموش کرده و پودر گل سرخ و عسل و پودر شکر و پودر بادام یا گردو، هل و گلاب را به آن اضافه کنید و خوب مخلوط کرده تا خمیری لطیف نسبتاً منسجمی حاصل شود. حتی میتوانید داخل غذاساز مخلوط کنید. سپس خمیر را روی یک سطح صاف، به وسیله وردنه به قطر دو سانتیمتر، باز کرده و با یک قالب شکیل، آن را قالب زده و در ظرف مورد نظر بچینید و روی آن را با پودر پسته و پودر گل سرخ تزیین نمایید.
👨🍳 .
🍲سوپ عدس 🍲
✅معتدل سمت سرد، مفید برای تقویت عمومی، تقویت بینایی است.✅
🔹مواد لازم🔹
🔰گوجه فرنگی : دو عدد بزرگ
🔰نمک، زردچوبه، فلفل، زنجبیل : به میزان لازم
🔰عدس : دو پیمانه
🔰جعفری خرد شده : دو پیمانه
🔰سیب زمینی : یک عدد متوسط
🔰آبغوره یا آب نارنج : در صورت تمایل
📝روش تهیه🍜🍜🍜🍜
🍲برای تهیه سوپ عدس ابتدا عدس را از قبل خیس می کنیم. سیب زمینی را به برش های یک سانتی و گوجه را به صورت نگینی خرد می کنیم. عدس را به همراه مقداری آب، سیب زمینی جعفری، نمک، فلفل، زردچوبه و زنجبیل با حرارت ملایم می پزیم. در صورت تمایل می توان از چاشنی آبغوره یا آب نارنج استفاده کرد.
👨🍳
.
🍸شربت عسل بیدمشک نعنا🍵
🍃مزاج گرم و تر🍃
☑️مفید برای تقویت قلب ، معده و گوارش ، آرام بخش ، ضد نفخ ، ضد ترشی معده☑️
🌈مواد لازم
🔰آب : یک لیوان
🔰عسل : یک قاشق غذاخوری
🔰عرق بیدمشک : دو قاشق غذاخوری
🔰عرق نعناع : یک قاشق غذاخوری
📝روش تهیه📝
برای تهیه عسل بیدمشک نعنا ابتدا عسل را در کمی آب ولرم حل کرده، سپس عرق بیدمشک، نعناع و یک لیوان آب و عسل را با هم مخلوط میکنیم.
.
🍘شیرینی گردو و شکلات🍘
🍬مواد لازم
🍫کره 100 گرم
🍫پودر شکر 1/3 پیمانه
🍫تخم مرغ 1 عدد
🍫آرد 1 پیمانه
🍫گردو خرد شده 1 پیمانه
🍫شکلات خرد شده 1 پیمانه
🍫وانیل 1/4 ق چ
🍫پودر کاکائو 1 ق س
🍫نمک 1 پنسه
🧈کره ی به دمای محیط رسیده را با پودر شکر مخلوط کرده با همزن 3_4 دقیقه میزنیم. بعد تخممرغ و وانیل را اضافه کرده یک دقیقه ی دیگر با همزن میزنیم.
آرد، پودر کاکائو و نمک را الک کرده با لیسک هم میزنیم.
در پایان شکلات و گردو را هم مخلوط میکنیم و با اسکوپ بستنی کوچک و یا به کمک دو قاشق مربا خوری در سینی کاغذ روغنی انداخته با کمی فاصله قرار میدهیم و در فر از قبل گرم شده میگذاریم.
دمای 180 درجه به مدت 10_ 12 دقیقه میذاریم شیرینی پخته بشه.
👨🍳
#حرف_حساب👌
اگه بعضی وقتا
حالِ قرآن خوندن نداری
وضو بگیر قرآن رو لمس کن
یکدفعه بیدارت میکند!
#حاجاسماعیلدولابی(ره) 🌱
❄️🌨☃🌨❄️
پروانه های وصال
#ملاقات_با_خدا 51 🔷 شما همین الان هم اگه به خاطر یه موضوعی حسرت بخورید واقعاً جسمتون آب میشه. گوشت
#ملاقات_با_خدا 52
💖 ایمان میاد و به تو میگه : تو بزرگترین خواسته ات اینه، بیا و خواسته های کوچولوت رو براش فدا کن....👌
🌷 ایمان میاد و یه همچین خبری به ما میده.
🌱 بعد که تسلیم شدیم میگیم خدایا باشه ! حالا کدوم یکی از خواستنی هامون رو قربانی کنیم؟؟
👆👈اینجا میرسیم به نقطه آغاز دینداری
✨💞
🌍 کسی که به این مرحله برسه ، قطعاً از #غفلت نجات پیدا کرده و اگه در همین مسیر ، #تلاش و کوشش کنه ، حتماً به #سعادت دنیا و آخرت دست پیدا میکنه.🌺🌈
🌹خدایا به حق امیرالمومنین علی علیه السلام قبل از اینکه در عالمِ قبر بیدار بشیم و حسرت زندگی عاشقانه با خودت رو بخوریم،
ما رو بیدار بگردان......
🎗
پروانه های وصال
طاها زیر لب گفت :بازم خودت نخواستی ..باشه .. داخل ماشین که نشست عباسی گفت :چیزی شده ؟؟مهندس !!.....
محکمی به در خورد ...نفس واسه ثانیه ای ایستاد ... عرق سردی روی پیشونیش نشسته بود
...شماره
طاها روگرفت ......جواب نداد ...زیر لب با صدای لرزون گفت :خدایا خواهش میکنم جواب بده
...لعنتی جواب
بده .....بعد از ده تا بوق صدای عصبی طاها روشنید که گفت :هان ......
در همون لحظه دوباره ضربه ای به در خورد ..از ترس جیغی کشید وتند تند گفت :طاها جون م بیا
خونه ...یک
مرده سیاه پوش تو خونه است ..طاها دارم از ترس سکته میکنم ..جون سپیده پاشو بیا که دوباره
ضربه ای به
در اتاق خورد ومیز چوبی هم تکانی خورد .....
طاهاگفت :باشه االن میام ..برو یک جای امن ..برو سریع ...آمدم ....بهت گفتم نرو ....لعنتی ....
سپیده گوشی رو قطع کرد ..طاها حتی تو این وضعیت هم دست از سرکوفت زدن برنداشته بود
....دستش رو
گذاشت جلوی دهنش تا صداش بیرون نره ...که این بار با ضربه محکمی که خورد به در میز بیشتر
رفت عقب
..مثل بیدی میلرزید ....رفت داخل روشویی ودر رو بست ....
طاها
گوشیش که زنگ خورد اول نمی خواست جواب بده اما چون دید دوباره زنگ خورده ...جواب داد
...با خبری که
شنیده بود ..سریع کاله سفید ایمنی که باالی سرش گذاشته بود تا آوار باالی سرش نریزه رو
برداشت وپرت کرد
۱۶
پروانه های وصال
محکمی به در خورد ...نفس واسه ثانیه ای ایستاد ... عرق سردی روی پیشونیش نشسته بود ...شماره طاها روگر
سمت دستگاه های ساختمانی ودر برابر نگاه های تعجبی ..مدیر زیر ساخت ومهندس عباسی
سریع دور
شد وسوار ماشین شد ...با سرعت سر سام آوری میروند ....نگران بود حسابی .....انقدر تند میرفت
واز لای
ماشین ها سبقت میگرفت که پلیس هم دنبالش افتاد ...اما پلیس هاهم به گرد پاش نمی رسیدن
...چون
برای طاها الان مهم سپیده اش بود ....
چند برا پلیس برایش تذکر داد اما ...بدون هیچ توجه ای رانندگی میکرد ...
سریع از ماشین پیاده شد وکلید انداخت وارد خونه شد ...پلیسی هم که دنبالش بود ایستاد وروبه
طاها گت :آقا شما .........
بدون توجه به حرفای پلیسه با حالت دو داخل خانه شد .....پلیسه هم همچنان دنبالش ...وارد خانه
که شد
بلند گفت :سپیده عزیزم کجای ؟؟......
که متوجه مردی سیاه پوشی شد که به تندی رفت سمت در پشتی خونه .......سریع دنبالش دوید
وگفت :
صبرکن عوضی کثافت ....
اما سرعت مرد سیاه پوش بیشتر بود وبه تندی رفت ......
طاها هم که حسابی نگران سپیده بود با حالت دو رفت بالا وگفت:خانوم کجای ؟؟؟
تک تک اتاق ها و سرک کشید ...به اتاق مطالعه که رسید قفل بود ....محکم در زد وگفت :سپیده
..خانومی
..منم بازکن درو ..طاهام ......
در باز شد وسپیده که دیگر توانی برای ایستادن نداشت سرخورد وافتاد روی پارکت های قهوه ای
۱۷
پروانه های وصال
سمت دستگاه های ساختمانی ودر برابر نگاه های تعجبی ..مدیر زیر ساخت ومهندس عباسی سریع دور شد وسوار ما
طاهاکنارش نشست وگفت :خانومم ..باز کن چشماتو .....نگاهش رفت سمت پلیسی که دم راه پله
ها
ایستاده بود کمی بلند گفت :زنگ بزنید آمبوالنس ...لطفا .....
پلیسه هم سری تکان داد ورفت .....
آروم تر گفت :سپیده جان ....چشماتو بازکن خانومی ....
بلند شد واز پارچ آب کنار گلدان هارو برداشت ودستش رو خیس کرد وآب دستش رو پاشید به
صورت سپیده ...
طاها یواش گفت :خوبی ؟؟....چی شده بود ؟.....
سپیده یواش..درحالی که صداش هنوز میلرزید گفت :نمی دونم کی بود....طاها اگه ......
طاها یواش تر گفت :هیش ..بهش فکر نکن ..خدا رو شکر که بهتری .....
بفلش کرد ببردش سمت تخت ....که سپیده تند گفت :میخوای بری ؟؟....
طاها لبخندی زد وگفت :نه خانومم ..خونه هستم ...فعال باید برم پایین ....استراحت کن ..وبه این
اتفاق فکر نکن .......
در اتاق رو بست ..که پلیسه گفت :میخواهید گزارش بدید ..تا رسیدگی کنند ...پیزی کم کسر
نشده ؟
طاها به طرف مبل ها رفت وگفت :نه فکر نمی کنم ...االن که دقیق نمی دونم .....
که پلیسه در جواب گفت :خب من باید به خاطر خالف های که انجام دادید جریمه بنوسیم .....
طاها در دل خندید ...."خوبه میدونه وضعیت چی بوده .."
اول بخاطر سبقت در بزرگ راه /لای کشیدن بین ماشین ها وبا خالف عوض کردن الین هاتون
/نبستن کمربند /سرعت بالای 211/
در آخر هم یک قبض جریمه دویست هزار تومانی رو گذاشت روی میز ورفت ....
طاها باخنده قبض رو برداشت ورفت بالا ......
۱۸
پروانه های وصال
طاهاکنارش نشست وگفت :خانومم ..باز کن چشماتو .....نگاهش رفت سمت پلیسی که دم راه پله ها ایستاده بود
:
داخل اتاق که شد..دید سپیده نیست .....بلند گفت :سپید ..کجایی ؟؟.....
سپیده از داخل روشویی بیرون آمد وگفت :اسم من سپیده است ..متوجه شدی .....
طاها خندید وگفت :بخاطر یک ه آخر ....باز که تند وتیذ شدی .....
سپیده :نه اصال این طو نیست ....اصال درسته رفتارم ....بعدفت سمت کمد لباس هاش که طاها
گفت :باز کجاداری میری ؟؟......
سپیده :به تو مربوط نیست ...
طاها :میدونی چیه اصال نمیشه باتو درست حرف زد ....حرفی رو که با داد به سرت بزنند روبیشتر
میفهمی .......
سپیده اخم کرد وگفت :مهم این بود که بیای ..تا این یارو بره ...برو به کارت برس ..حضورت مهم
نیست ........
طاها روی تخت نشست وگفت :کجا میری ؟؟......
سپیده :برات مهمه که کجا میرم ...زمانی که میومدم ..انگار مهم نبود ..فقط گفتی زود تر برم .....
طاها کمی صداش رو بلند کرد وگفت :مثل آدم جواب بده ...داری رواعصابم راه میری .......
طاها رفت سمتش وگفت :چطوری آمده بود داخل خونه ؟؟.....
سپیده بالحن قبلی گفت :نمی دونم حضرت والا ..داخل خونه که شدم ..متوجه حضورش شدم .....
طاها در دل خدا رو شکر کرد که اتفاقی برایش نیفتاده .....روی تخت نشست وگفت :کجاداری
میری ؟؟...آخرین باری هست که یک چیز رو دارم دوبار تکرار میکنم ......
سپیده ...شال دیگری سرش کرد وگفت :میرم بیرون ....
طاها باصدای بلند گفت :کور نیستم دارم میبینم که داری بیرون میری ....کدوم قبرستون داری
میری ؟؟.....
سپیده لبش رو گزید وگفت :بازار ....
طاها دستش رو گرفت کشید سمت خودش که چون سپیده تعادل نداشت ..افتاد رو پاهای طاها
...با لحن آروم وخشنی گفت :بلند می شی لباس هات روعوض میکنی ...بعد
خودم میبرمت ...چی لازم داری ؟؟...یکم هم به وضع خونه برس ..مامانم داره عصر میاد ..البته
کاراهای خونه که با نهال هست ...تو فقط غذارو درست کن ....بحث اضافی کنی باعث میشه کم
کم اون
روی دیگه ام رو رویت کنی .....نمی خوام بی احترامی کنم ...مواظب حرف زدنت باش .....
سپیده :لباس هام روکه عوض نمی کنم ....نهال غذارو هم درست میکنه .....اینم بهت ربط داره چی
میخوام بگیرم؟؟؟ .....
طاها "آها داشته باش .......
بلند شد ..کت سورمه ای خوش دوختش رو روی تخت انداخت ...رفت سمت در اتاق ..در رو قفل
کرد ....کلید روبرداشت ...رفت سمت روشویی وصداش رو بلند کرد وگفت :بلندشو برو ؟؟......
سپیده با اخم نگاه کردبه در قفل شده .....دردل گفت :حالت رومیگیرم .....اون از گیر دادنش ..از
شک کردنش ....
که طاها در حالی که صورتش رو با حوله خشک میکرد آمد بیرون وبا پوزخند گفت :پاشو برو دیگه
؟؟....
سپیده :بده ....کلید رو بده ....
طاها روی تخت دراز کشید وگفت :حرف نزن ..میخوام بخوابم .......
سپیده کنارش نشست وگفت :انقدر حرف میزنم که نتونی بخوابی .....
طاها با اخم نگاهش کرد وگفت :ببین ..من وتو.....بازم تنها ....اتاق ....روتخت .....برای خودت بد
میشه ها ........
سپیده قرمز شد از حرص ..البته هنوزم خجالت میکشید .....
بامزه پتو روکشید بالا سر طاها وگفت :تو بهتره ..همون بخوابی .....کلید وبده .....
طاها تا دید قرمز شده ..خندید وحرفی نزد .....
سپیده دوباه تکونش داد وگفت :طاها کلید رو بده میخوام برم ....بازار وبعدهم آرایشگاه ....بده
...بده ....
بابالشت زد روصورت طاها وگفت :نخواب ..بده ...بده .....
طاها بااخم بالشت روگرفت.....که سپیده مظلوم گفت :خب بده دیگه .....
طاها خندید وگفت :آخه جوجه ..چرا بحث درست میکنی ..که آخر خودت کم بیاری ....سرم به
شدت درد میکنه ....دیشب کم خوابیدم ..نمی خوام برات باز اتفاقی بیفته ...یکم
استراحت کنم ..خودم میبرمت ....پاشو به کارای که داری االن برس ...
گوشی طاها زنگ خورد ..خم شد از روی پاتختی برداشت ...وتماس رو وصل کرد .....
صدای مادرش پیچید که گفت :سالم طاها جان ..خوبی مادر ؟؟...سپیده خوبه ؟......
طاها در جواب گفت :سالم .مادر من ..آره خداروشکر خوبیم ..کی میرسید ؟؟....
با کمی مکث گفت :فعال که راه افتادیم ..پدرت روهم که میشناسی .مورچه ای میاد ...آروم ...
طاها خندید که صدای پدرش رو شنید که گفت :چی خانوم جان اعتراض داری ؟؟..میرسیم دیگه
...
طاها :انشاالله به سالمتی برسید ..ما منتظریم ..کاری نیست ؟؟..
مادرش نگار درجوابش گفت :نه قربونت ..سالم برسونی فعال ....
طاها تماس رو که قطع کرد ..صاف سر جاش نشست وبه سپیده نگاه کرد وگفت :خانوم ...
سپیده با اخم گفت :بله ...
طاها خندید وگفت :چه تهاجمی ؟؟...ببین ....برو بشین اصل قضیه رو بنویس ..ببین کی بیشتر
تقصیر کار بود
..من یا تو ...من کج خلقی کردم یاتو ..من تغییر رفتار دادم یاتو ..اگر سهم من از بد بودن بیشتر
بود ..هرکاربگی
۱۹
🔴بیدار شوید
▪️ روزی مردی به دربار کریمخان زند میرود و ناله و فریاد سر میدهد. کریمخان علت را جویا میشود، مرد با درشتی میگوید: دزد همه اموالم را برده است!
کریم خان میپرسد: وقتی اموالت به سرقت رفت کجا بودی؟!
مرد میگوید: خواب بودم!
کریمخان میگوید: خب چرا خوابیدی که اموالت را ببرند؟
مرد میگوید: من خواب بودم، چون فکر میکردم تو بیداری! کریمخان سکوت میکند و سپس دستور میدهد خسارتش را از خزانه جبران کنند و در پایان میگوید: این مرد راست گفت! ما باید بیدار باشیم...
➡️ آهای مسئولین محترم فضای مجازی کشور! آیا بیدار هستید؟ حیا و عفت و پاکدامنی جوانان این مرز و بوم را دزدیدند…
این اغتشاشات به خاطر خواب عمیق شماست. این اغتشاشات همان لگد دشمن است بیدار شوید.
❄️🌨☃🌨❄️
29.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فضیلت نماز شب و شب زنده داری سحر و آثار و برکات آن
اثرات بیداری قبل و بعد اذان صبح
🎙 عارف بزرگ آیت الله یثربی "ره"
🌸 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌸
#ماه_رجب 🌙🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫بار الها
❄️تنهاکوچه ای
💫که بن بست نيست
❄️کوچه يادتوست
💫ازتو خالصانه ميخواهم
❄️که دوستان
💫خوبم وهيچ انسانی
❄️درکوچه پس کوچه هاي
💫زندگی اسيروگرفتار
❄️هيچ بن بستی نگردند
شب همه عزیزان بخیر💫❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»
🌷 آرامش یعنی؛
✨قایق زندگیتان را،
🌷دست کسی بسپارید که،
✨صاحب ساحل آرامش است...
🌷 امروز از خدای مهربان ...
✨قشنگترین، آرامشبخشترین و
🌷شادترین آخر هفته رابرایتان آرزومندم