خاطره اوباما از #امام_خمینی (ره)
۱۷ سالم بود که تصویر مردی با چشمانی نافذ به مانند پیامبر در تلویزیونهای دنیا منتشر شد؛ نام او خمینی بود. من ۳۰ سال پس از او رئیس جمهور شدم اما فهمیدم مهمترین چالشهای دوره ریاستم ریشه در #انقلاب او دارد.
کتاب سرزمین موعود
نویسنده: باراک اوباما
#امام_خمینی: ولایت فقیه برای شما هدیه الهی است #لبیک_یا_خامنه_ای✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی حجاب نباشد زنها باید دنبال مردها راه بیفتند!
دیدگاهی متفاوت به مقولهی حجاب از زبان #دکتر_ازغدی
این ۷۲ ثانیه را همه، به ویژه دختران جوان باید ببینند و بشنوند. توجیهی ساده اما دقیق از لسان #استاد_ازغدی در بحث ضرورت عقلی #حجاب
46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 حمله تلویزیون سازمان #منافقین به آقای تحلیلگر و گزارش جنجالی درباره احسان کرمی و رضا پهلوی
🎥 تلویزیون رسمی گروهک منافقین بخشی از برنامه اخیر خود را به آقای تحلیلگر اختصاص داده و نکاتی را به همین بهانه با اپوزیسیون مطرح کرده است. شاید خوب باشد ضمن مرور همین بخش از برنامه به آنالیز آنچه گفته اند درباره #رضا_پهلوی و #احسان_کرمی بپردازیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری | بنده بدون تعطیل برای شما جوانها #دعا میکنم
🌹حضرت #امام_خامنه_ای
(مدّظلّه العالی)
🔹بنده برای جوانها به طور مرتّب، بدون تعطیل، یعنی هر شبانهروزی لااقل، یک مرتبه دعا میکنم؛ برای شما جوانها و برای همهی جوانهای کشور دعا میکنم که خداوند کمکشان کند، خدا هدایتشان کند، خدا سعادتمندشان کند، خدا مشکلاتشان را برطرف کند.
📜 گزارش استهلال ماه #شعبان المعظم ۱۴۴۴ ه.ق
🌙بنابراین #ماه_رجب ۳۰ روزه بوده و غرّهی #ماه_شعبان ۱۴۴۴ روز چهارشنبه ۳ اسفندماه خواهد بود.
🔍 بخوانید👇
https://khl.ink/f/52057
🌠☫﷽☫🌠
🔴 ارزش دلار در زندگی اقتصادی باید شکسته شود
🔰 مقام معظم رهبری:«اگر مسئولان و مردم بتوانند اقتصاد مقاومتی را به معنای واقعی محقق و کشور را از جادوی مالی و پولی دشمن خلاص کنند و ارزش و آقایی دلار را در زندگی اقتصادی بشکنند، کشورهای دیگر را نیز نجات دادهاند و برای آنها الگو خواهند شد. ۹۵/۶/۲۸
👈 رهبری نفرمودند مسئولان، بلکه در کنار مسئولان، مردم را نیز مخاطب قرار دادند.
👈 برای شکسته شدن ارزش دلار در زندگی اقتصادی ما نیاز به دو بال داریم، یکی تدابیر مسئولان و دیگری همراهی مردم
✍️ سید احمد رضوی
👈 البته بغیر از #دلار در حوزه های دیگر اقتصادی مانند خودرو و #مسکن نیز قاعده همین هست، مسئولان و مردم باید در کنار هم قرار بگیرند #لبیک_یا_خامنه_ای
#جرعهای_از_معرفت
💠آیت الله مجتهدی تهرانی رحمة الله
🔸ماها کار خوب زیاد انجام میدهیم ثواب هم زیاد است ولی ثواب دان سوراخ است ، یعنی فلان عمل را به خوبی به جا میاوریم ، ودر عوض به ما ثواب هم میدهند ، ولی عمل حرام دیگری را انجام میدهیم ، مثلا غیبت میکنیم و ثواب هم می ریزد و ازبین میرود....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یکی زنگ زد منوتو شلنگ گرفت روشون😂
آخرم تماسش رو قطع کردن 😁
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دومورد رو دقت داشته باشیم و رعایت کنیم کارمون خیلی درسته
استاد رفیعی
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «باید بتونی تشخیص بدی»
👤 استاد #عالی
🔸 چرا مردم امام علی را رها کردند و سمت معاویه رفتند؟
🔺 لازمه تربیت شیعه برای ظهور
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شبکهای که دستور به قتل، خونریزی و براندازی در ایران میداد حال به اذعان خودش به دلیل خطر امنیتی به واشنگتن فراری شده است!!!
🔶 علیاصغر رمضان پور، مدیر شبکه سعودی اینترنشنال میگوید که به دلایل امنیتی مجبور به تعطیلی دفتر در لندن شدهاند.
❌ این رسانه سعودی که ماهها برای اغتشاشات و خونریزی در ایران فراخوان میداد و معترضان را به اعمال خشونت علیه نیروهای امنیتی دعوت میکرد بابت آنچه "ارزیابی دلایل امنیتی" نامید از ترک مزدورخانه خود در لندن و عزیمت به واشنگتن خبر داد!!
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش#شکلات_مغزدار 😍😋
بدون قالب درست میشه فقط با ٣ قلم مواد اصلی، تازه برای عید نوروز هم گزینه خوبیه😍
✅مواد لازم:
خرما بدون هسته و بدون پوست یک لیوان سر پر
کره بادوم زمینی ٢ قاشق غذاخوری
بادوم زمینی مقداری
شکلات تخته ای صد گرم
🌸
✅ طرز تهیه:
هسته خرما رو جدا کنید اگه پوست ضخیمی داره جدا کنید بعد با میکسر میکس کنید بعد کره بادوم زمینی اضافه کنید مجدد میکس کنید، بعد از خمیری شدن کمی از خمیر رو بردارید وسطش بادوم بذارید و گرد کنید
❌ اگر کره بادوم زمینی ندارید ترکیب ارده و شیره هم میتونید بزنید.
❌ اگر میکسر ندارید با پشت قاشق هم میتونید له کنید.
❌ شکلاتو روی بخار آب کتری ذوب کنید بعد یک قاشق غذاخوری روغن اضافه کنید بعد بادوم خرد شده هم بزنیدُ توپک ها رو داخلش بغلتونید.
با تشکر از همکار محترممون شیما رسولزاده🌹
#کیک_لوف_شکلاتی
کره 200 گرم
شکر قهوه ای 180 گرم
عصاره وانیل 2 ق چ
نمک 1/4 ق چ
تخم مرغ 3 عدد
شیر 10 ق غ
آرد 200 گرم
بیکینگ پودر 1و1/2 ق چ
پودر کاکائو 60 گرم
شکلات چیپسی 50 گرم
شکلات تخته ای 100 گرم
در کاسه ای کره و شکر قهوه ای و نمک را با هم زن بزنید تا کرمی و پوک شود. وانیل و تخم مرغ ها را یکی یکی اضافه کنید و هم بزنید شیر را اضافه کنید. در کاسه ای جدا آرد و بیکینگ پودر و پودر کاکائو را الک کرده به بقیه مواد اضافه کنید و به آرامی مخلوط کنید در آخر شکلات چیپسی را اضافه کنید. قالب لوف را چرب کرده آرد بپاشید مواد را در قالب ریخته به مدت 60 دقیقه در فر از قبل گرم شده با دمای 175 درجه سانتیگراد بپزید. شکلات تخته ای را روی حرارت بخار آب ذوب کنید و روی کیک خنک شده بریزید.
اشتباهات پخت #پیتزا 🤔
مواد پیتزا با قطر زیاد!
🧀بیشتر از ۶ نوع مواد برای پیتزا انتخاب نکنید. چون فقط یک لایه باید مواد بریزید و آن یک لایه هم باید به ضخامت ۱ سانتی متر باشد. مهم نیست که روی خمیر کاملا از مواد پوشیده شود چون قرار است که روی مواد پنیر پیتزای رنده شده بریزید. در نهایت قبل از اینکه شروع به خوردن پیتزا کنید سبزیجات تازه روی آن بریزید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#توپکهای_سیبزمینی با مغز پنیر
مواد لازم
2-3 تا سیب زمینی
مقداری جعفری ریز خرد
نمک، فلفل سیاه و قرمز
پنیر پیتزا یا کاشار نگینی و درشت خرد شده
برای سرخ کردن:
2 تا تخم مرغ
1 پیمانه آرد
1 پیمانه آرد سوخاری
روغن مایع
-توپکهای آماده شده رو اول داخل آرد و بعد داخل آرد سوخاری کنین و 25-30 دقیقه بزارین یخچال و در روغن داغ سرخ کنین و بعد روی کاغذ روغنی یا دستمال بزارین تا روغن اضافیشون بره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲خواب شگف انگیز و عجیب دختر چهارساله
🌷 #عارف بالله شیخ محمد بهاری:
غرض اصلی از خلقت، حاصل نخواهد شد جز اینکه #معرفت و #محبت میان عبد و مولا باشد. تحصیل تقوا محتاج به چند چیز است که چاره ندارد از آنها.
🔹یکی پرهیز از معاصی است. باید معاصی را تفصیلا یاد بگیرد و هر یک را در مقام خود ترک نماید. از جمله معاصی، ترک واجبات است؛ پس باید واجبات خود را هم به مقدار توان و ابتلا به آنها یاد گرفته و عمل نماید و این واضح است که با معصیتکاری اسباب محبت و معرفت نخواهد شد.
📚 کتاب قلهنشینان معرفت، ص ۸۳
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
پروانه های وصال
#ولایت 7 بخشش خطای ولایتمداران 🌹 در روایات هست که اگه یه نفر "هزار سال" عبادت کنه؛ به طوری که روزه
#ولایت 8
🌺 یه #عبد خیلی خوب در زمان پیغمبر (ص) ، #سلمان_فارسی هست.
🔷 از امام صادق (ع) سؤال شد که چرا اینقدر شما از سلمان فارسی تعریف میکنید؟چرا اینقدر از سلمان یاد میکنید؟
🙄
🌷 حضرت فرمود: نگویید سلمان فارسی، بلکه بگویید سلمان محمدی...❣️
بعد فرمودند: میدانید من چرا اینقدر از سلمان فارسی حرف میزنم؟
-- گفتند: نه!
🌹 فرمود: به این دلیل که سلمان فارسی 3 خصلت داشت:
❤️ اولین خصلت او این بود که «هوای امیرالمؤمنین(ع) را بر هوای خودش ترجیح میداد».
👈 یعنی سلمان در مبارزه با هوای نفس به این مرحله رسیده بود که علاوه بر اینکه دستورات خدا را بر هوای نفس خودش غلبه میداد،
✅💗 یکی از "دستورات ویژه خدا" که #ولایتمداری است را طوری انجام میداد که هوای دل امیرالمؤمنین(ع) را بر هوای خودش ترجیح میداد...
🔸امالی شیخ طوسی، ص ۱۳۳
🏵
پروانه های وصال
مثل یک چیزی که!!؟؟..مثل قانونی که نانوشته بود!! ..هوای تنهایی میزد به دلم ...این که دوست نداشتم نه
غش غش خندید وگفت :سفارشی بود اخه ..این ارسن دیونه ام کرده تو که جوابش رو نمیدی یا
زنگ میزنه به من یا مامان ..این اخری گفت لپت رو جوری بوس کنم از طرفش که سنجدت که
الهی خودم قربونش برم هم حس کنه ...
با لنگ کفش عروسکیم زدم تو سرش که خندید وگفت :گرچه اگر خودش حضور داشت که دیگه
واویال داشت ..لپ که اضی نمی شد ..لپ لب میشد ...
خندم گرفته ...اما اخم کردم وگفتم :بی حیا ...
کاله سی یو شرتش رو کشید تو صورتش وگفت :بابا باحیا ...
مامان هم با سینی شیرینی وارد شد که پریدم سمت شیرینی که سارا گفت :مامان این تبعیدی از
اتاقش در امده چون نخورده است امکان داره خودشو با خوردنی ها خفه کنه بگیری جلوش رو
واگر نه ارسن ول وله میکنه ....
تیکه شیرینی رو قورت دادم وگفتم :دارم شیرینی میخورم ببینم کاری میکنی که زهر مارم بشه
..حاال ثانیه ثانیه اسمش رو بیار ...
مامان چشم ابرو امد براش که ساکت بشه ..منم خیره شدم به تلویزیونی که نمی دونست چی داره
پخش میکنه ..فقط خیره شدم که سارا یا مامان حرفی نزنند ...
یک شیرینی دیگه برداشتم که مامان گفت :موافقید سه تایی بریم کیش ...
سارا سریع گفت :وای عالیه ..کی بریم ...
بدنبود سه تایی بریم مطمئنا بدون حضورش کلی بهم خوش میگذشت ..منم موافقت کردم که
مامان گفت :پس برم با خاله اتون هماهنگ کنم ..
تااین رو شنیدم سریع با خروش گفتم :الزم نکرده اونا بیان ..داری به من وسارا میگی سه نفره
بریم ..بعد خاله اینا دیگه کین ؟..
سارا یواش گفت :سپیده خیلی بد حرف زدی ...
مامان نگاهم کرد وگفت :چشم تو ناراحت نشو خودمون میریم ..اما خب مجید پسرش که تو
آژانس هوا پیمایی که هست ..زنگ میزنم برامون بلیط بگیره چطوره ؟؟.
سارا با خوش حالی کوسن مبل رو پرت کرد تو هوا وگفت :عاشقتم مامان شهره ..
مامان که رفت سارا بازوم رو کشید عقب وگفت :خیلی پرخاش گر شدی ها گفته باشم که بدونی
یک بار دیگه بامامان یا من اینطوری حرف بزنی خودم میدونم وتو ...
از حرفش خندیدم وگفتم :باشه حرص نخور شیرت خشک میشه ...
خندید وگفت :اینو من باید به تو بگم فهمیدی ...
زدم تو بازوش وگفتم :اذیت نکن دیگه خیلی بدی ...
کلی مسخره بازی دراورد وخندونم واسه این که خوش حالم کنه ....خواهر گل خودم بود ...
تو اتاقم داشتم وسایلم رو جمع میکرد که هرچی گشتم جوراب ها وصندل های راحتیم رو پیدا نمی
کردم ..رفتم دم اتاقم کالفه دست کشیدم تو موهام وبه اتاق مامان که روبه روم بود خیره شدم
وگفتم :مـــامـــان ..
همزمان سارا هم گفت..زیاد اتفاق میفتاد که همزمان یک چیزی رو بگیم ..مامان خندون امد بیرون
وگفت :جونم چی میگید ...
اتاق سارا کنار اتاقم بود بهم نگاه کردیم که کی اول بگه ..مامان خندید وگفت :خوب بگید دیگه ...
همزمان گفتیم ..مامان این ...
مامان خنده اش بیشتر شد وگفت :سارا تو اول بگو ...
مثل بچه ها گفتم :اول من صداتون زدم ...
سارا گفت :نه من بودم ...
مامان دید فایده نداره رفت تو اتاق وگفت :هرزمان به نتیجه رسیدین خبر بدین باید کارام رو بکنم
...
داخل اتاق شدم ورفت سمت ساکی رو که داشت اماده میکردم ...خدا روشکر که بلیط هواپیما به
راحتی گیر امده بود ...
صدای زنگ گوشی بلند شد نگاهش کردم .ارسن بود ..جواب دادم :بله ..
با مکث گفت :سالم عرض شد ...این چه طرز جواب دادنه ...
برنس رو انداختم ته ساک وگفتم :اگر زنگ زدی که معلم اخالق بشی وعیب وایراد از طرز حرف
زدن من بگیری بهتر قطع کنی چون مثل تو بیکار نیستم ..اگر کار داری بگو ...
صدای کسی امد که گفت :اقای مهندس میشه بیایید ...یکی از کارگر ها پرت شده پایین ...
هوفی کردم ..وقطع کردم گوشی رو پس سرکارش بود که زنگ زده بود ...
پروازمون واسه فردا عصر بود ...کالفه بازم دنبال وسایلم گشتم که مامان امد داخل وگفت :سپیده
...
برگشتم عقب وگفتم :بله ...
مکثی کرد وگفت :از دکتر شیال زند وقت ویزیت گرفتم که قبل از رفتن بری چکاپ کامل خیال
خودمون راحت باشه ...
مکثی کردم وگفتم :باشه کی میریم ؟؟..
به موبایلش نگاه کرد وگفت :عصر میریم که بعدش هم بریم خرید ...
وای مامان همون ادم قبل بود یعنی فکر میکردم که اینطوری نیست اما هست ..میگم نمیشه یک
ادم که اخالقش یک چیزایی خاص هست تغییر کنه ...
به گوشیم نگاه کردم بازم داشت زنگ میخورد ..سری تکون دادم وگفتم :خب برو به کارت برس
هی زنگ میزنی که چی بشه؟ ...
یهو با داد گفت :زنگ میزنم که حال تویی .....
مکثی کرد وگفت :با من درست برخورد کن ...خیلی عالقه داری رویی سگی منو همیشه ببینی ...
با پوزخند گفتم :خیلی وقته دیدم ..خب فرمایش ...
۶۶
پروانه های وصال
غش غش خندید وگفت :سفارشی بود اخه ..این ارسن دیونه ام کرده تو که جوابش رو نمیدی یا زنگ میزنه به من ی
با حرص گفت :من که تو رو میبینم!؟ ..این چه طرز حرف زدنه ؟..سپیده اعصابم خورد هست
توبدترش نکن ...
سریع گفتم :خب زنگ نزن که نه اعصاب من چیز مرغی شه نه خودت ..خداحافظ ...
زیر لب گفتم :باباتم بی اعصابه ها ...البته هرطوری که حرف زدم هم حقش بود ..
یهو سارا گفت :با سنجد حرف میزدی ..الهی من فداش بشم یعنی به دنیا بیاد چی میشه ..خودم
که کلی فحش یادش میدم ...پدرسوخته خدا کنه ازاین بانمک ها باشه ..ازاین نوزاد های که
لپاشون سفید وسرخه ..بعد کل دست ریزه میزشون تو دهنشونه ..وا ی چه عسلی بشه ...
خندیدم وگفتم :سارا بس کن ..تو رو باید به عنوان معلم اخالق بذارن تو مهد ..فحش هم شد
چیزی که تو یاد بدی؟ ...
خندید وگفت :ابجی ابراز عالقه من همراه با فحشه ..اگه دیدی یک زمانی بچه ات رو خیلی فحش
میدم بدون خیلی میمیرم براش ...
خندیدم وگفتم :منم گذاشتم برو....
فکر کردن به یک بچه تمام موها بدنم رو سیخ میکرد ...
رو تخت دراز کشیدم وبه اتاق شلوغ شده وبه ساک نیمه اماده ام نگاه کردم ...چیکار کنم باهات
ارسن ؟؟.چیکار ؟؟..یهو امدم که عضالتم وشل کنم وکششون بدم که یاد حرف ارسن افتادم که
گفته بود این کاررو نکنم ..بی خیال شدم ...
***
خیره شدم به ساحل وبه زاللی اب خلیج ..سارا ومامان رفته بودن دوربزنند ..من دقیقا چم شده بود
؟؟...باد گرمی میخورد تو صورتم ..کسل رفتم سمت هتل وبرای سارا هم پیام دادم که میرم داخل
خونه ..بازم دید نگاهم نسبت به همه چی کدر ومات بود ...اصال به قول سارا بی اعصاب شده بودم
...دکتره دیروز میگفت هفته های اول هستم هنوز ...کلی حرف دیگه ام زد که هیچیش یادم نیست
...چیزی رو که نخوای نه بهش توجه میکنی نه محل میدی ...
یکم دور خونه دور زدم وشروع کردم به پاستیل خوردن وروی کاناپه دراز کشید ویک اهنگ مالیم
هم گذاشتم ...هندزفری تو گوشام بود وبغضم رو فرو میدادم ...دستی رفت رو شکمم ...امدم چشم
باز کنم که کشیدم تو بغلش وکنار گوشم گفت :سالم به خانومم ...به بانوی خودم ...
چشم باز کردم وگفتم :سالم ..به من بانو نگو ...
با تعجب نگاهم کرد ..یک لبخند زد وگفت :چرا ؟؟...
بهانه گیر بودم ..با اخم گفتم :چون خوشم نمیاد حس میکنم 01سالمه ..
خندید وگفت :چه احوال پرسی توپی کردی ..نیومده شروع کردی ؟؟..دیروز از مامان ادرس گرفتم
ویک راست امدم پیشت ..خوبی ؟؟...
با بغضی که سعی میکردم نشونش ندم گفتم :به احول پرسی های شما !..مهمه ؟؟...
بازم خندید ونشوندم روپاش وگفت :خیلی نامردی هرروز زنگ میزدم به خودت جواب نمیدادی
ازمامان یا سارا حالت رو میپرسیدم ...مرسی گفتی خسته نباشی ..منم خوبم ..خسته راه هم نیستم
...
تیکه هاش روخوب گرفتم ولی حرفی نزدم ...خسته بودم ازهمه چی ؟؟..یک دختر همسن من االن
اینطوریه ؟؟..همین قدر خسته است اززندگی ؟؟..
سرمو گذاشتم رو شونه اش ...لبخند محوی زد ورو سرم روبوسید وگفت :چیکار میکردی ؟؟..چرا
بامامانت اینا نرفتی ؟؟..
نیاز شدم به توجه ومحبت ..هرکی ندونه انگار یک دختر بچه 0یا 8ساله شدم ..قبال توجه دونفر
روم بود بابام وارسن ..اما االن ؟؟..یک کدومشون که عزیزمه تو خاکه .دومی هم دریغ داره یا مثل
همیشه نیست ..متوجه هستم که خسته است ازاین رفتار ها ...درسته سخته اما بهتره که خسته
شه وراضی شه به جدایی ...
بیشتر رفتم توبغلش وگفتم :دیروز با مامان رفتم دکتر ...
دماغم رو بوسید وگفت :چرا صبر نکردی بیام ؟؟..
_واسه این که نبودی ومیخواستیم بیایم این جا ...
یکم رفت عقب وگفت :سپیده ؟؟..
نگاهش کردم وگفتم :هوم ؟؟..
دماغم رو کشید وگفت :بی تربیت ..بگو جانم ..
مشت زدم بهش وگفتم :باز تو معلم اخلاق شدی ؟/..
حرفی نزد وسرمو گذاشت رو شونه اش ...هردو ساکت بودیم ...خانه هم درسکوت بود ..چشمام
داشت گرم خواب میشد که گفت :چرا حرف نمیزنی ؟؟...چیزی شده ؟
خواب الود گفتم :هوم ...
نگاهم کرد وخندید وگفت :ساعت 21ظهره میخوای بخوابی ؟..نگاهش کن ..اینه اسستقبال
ازهمسرش بعد از این چند روز ...
خواب ازسرم پریده بود ..نیاز به یک پناه پر امنیت داشتم ...نگاهش کردم وگفتم :ارسن ...
پشت دستمو بوسید وگفت :بله ..جونم ...
نگاهش کردم وگفتم :میخوای بری بیرون ؟؟.
نگاهم کرد وگفت :نه چطور؟؟کار داری ؟؟...
با دلخوری گفتم :نه دیگه کاری هم میبود به مامان میگم ..تو که نیستی ..بعد نقشت چیه االن؟..من
دیروز با مامان باید میرفتم ..اصال چه کاری داشتی که واجب تر از من بود ؟؟..
ازتعجب دهنش وامونده بود ...یعنی خودمم موندم تو کار خودم ..چی میگم ؟؟..چی میخوام
؟؟..مطمئنا انتظار این کوتاه امدن رو با اخالق های که ازقبل میدونسته ..نداشته ...
۶۷