eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Joze10.mp3
3.9M
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ‎‎‌‌‎‌‎ا✨🍃🍂🌺 ا🍃🍂🌺 ا🍂🌺 ا🌺 📖 تلاوت روزانه یک جزء از قرآن کریم به صورت تحدیر (تندخوانی) 🌟 جزء دهم قرآن کریم 🌟 👤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20200504-WA0006.mp3
6.12M
صلی الله علیک یا ام‌المومنین یا خدیجة الکبری (سلام الله علیها) عرض تسلیت شهادت حضرت خدیجه سلام الله علیها... 😭😭😭
‍ ‍ 🌸سحر دهم..... این بار، تو قلم را در دستان من، بچرخان... ناتوان ترین سرانگشتان، همان هايي اند که بی اذن تو می نگارند و بی نام تو، تکرار می شوند! دستان خالی من کجا، و تکرار مکرر نام تو، کجا! دلبر رعناقد من؛ نیمه شب، بدون تو، یعنی سکــوت... نیمه شب، بدون تو، یعنی هیــــچ... نیمه شب، بدون تو، یعنی تمـــام... من... هر سحـــر، با تـــو "آغاز" می شوم. قلم را در دستان من بچرخان، همان قدر که ده سحر است، کام سرانگشتان مرا، به لذت عاشقی ات، سیراب کرده ای! قلم را در دستان من بچرخان. تا طعم دهمین بوسه های عاشق کش تو را نیز، برای همه کاغذهای زمین، ملموس کند. می دانی دلبرم...؟ سجاده ام، بال در می آورد، وقتی که سحرهای رمضان، عطر تو، در خانه مان، می پیچد! آنقدر که حتی قلمم، جان می گيرد، و نجواهای بی جان مرا، به گوش تو می رساند! سجاده ام، بال در می آورد، وقتی تو، سفره‌دار ضیافتش هستی.... چرا که هیـچ نقطه کوچکی را، از ادراک این ضیافت خالی نمی گذاری... قلم را در دستان من بچرخان... میخواهم؛ تو را با قلمم فریاد کنم! یا اللــهُ....یا اللــهُ... یا اللــهُ.. 🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در یک قابلمه شکر قهوه ای را می ریزیم. نشاسته ذرت و کمی نمک به آن اضافه می کنیم. در یک ظرف شیر و چهار عدد زرده تخم مرغ را اضافه کرده و کاملا مخلوط می کنیم. مخلوط شیر و تخم مرغ را به قابلمه اضافه کرده و روی حرارت می گذاریم. با حرارت متوسط تا زمانی پختن آن را ادامه می دهیم که پودینگ غلیظ شود. از روی اجاق برداشته و به آن کره را اضافه می کنیم، در ظرف های مورد نظر ریخته و با سلیقه خود آن را تزیین کنید
‌ مواد لازم:👇 شیر نصف پیمانه شکر یک چهارم پیمانه روغن جامد یا کره یک‌چهارم پیمانه تخم مرغ کوچک یک عدد آرد حدود سه پیمانه نمک یک پینچ پودر مخمر یک قاشق مرباخوری+یک پنجم پیمانه آب گرم+یک قاشق مرباخوری شکر زردچوبه یک قاشق چایخوری روغن سرخ کردنی برای سرخ کردن نان مقدار لازم 👈بهتره از ارد نان فانتزی استفاده کنید 👈من سری اول که اردک درست کردم برای سرخ کردنش روغن زیاد میریختم و باعث میشد نون زیادی چرب بشه که دوست نداشتم، ولی به تجربه متوجه شدم که باید روغن خیلی کم بریزیم، شما هم از این تجربه ی من استفاده کنید و نون اردک رو با بهترین کیفیت درست کنید حالا اگر فکر میکنید که من دیگه خیلی کم روغن ریختم شما میتونید کمی بیشتر بریزید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩‍🍳 خب برای این سوخاری به سر رون مرغ نیاز داریم، اول سر رون مرغ رو تو فیلم مشخصه، برش بزنید تا گوشتا جدا بشه، بعد یه برش از کنار بزنید و با دست گوشتارو به سمت پایین بکشید، بعد بچینیدش توی یه کاسه و مزدارش کنید، برای مزه دار کردنش هشت تا رون مرغ 3 حبه سیر خورد شده یک قاشق غذاخوری سس سویا یک قاشق غذاخوری روغن کنجد یک قاشق غذاخوری سس مگی یک قاشق ادویه مرغ یک قاشق چایخوری سس چیلی سیری نمک به اندازه دلخواه همه رو بریزید روی‌ گوشتا و کاملا مخلوطش کنید و بذارید کمی بمونه تا به خورد مرغا بره،بعد مرغارو دونه به دونه بزنید توی آرد و بعد توی تخمرغ هم زده و بعد توی آرد سوخاری تا همه جای گوشت رو بپوشونه، بعد توی روغن داغ سرخش کنید و بذارید توی صافی روغنش بره و با سس نوش جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍫🍬 بیسکوییت پتی بور ۱ بسته ( شکلاتی استفاده کردم ) شکلات صبحانه یا نوتلا ۴ تا ۵ ق غ مغزیجات ۱/۳ لیوان ( به دلخواه ) شکلات چیپسی ۱/۳ لیوان ( به دلخواه ) شکلات تخته ای ۱۰۰ تا ۱۵۰ گرم نون قیفی ۲۵ عدد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکلات خرمایی 😍😋 خرماهای شسته شده رو از وسط باز کنید هسته هاشو دربیارید. مغز گردو بذارید با خلال دندون ببندید و فیکس کنید داخل شکلات سفید ذوب شده ببرید و اجازه بدید شکلات ببنده. با شکلات شیری ذوب شده هم تزیین کنید. این شکلات خرماییا عالیه واسه پذیرایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚بر سر دوراهی منفعت و اخلاق شخصی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می‌برد. کفاش نگاهی به کفش کرده می‌گوید: این کفش سه کوک می‌خواهد و اجرت هر کوک ده تومان می‌شود که در مجموع خرج کفش می‌شود سی تومان... مشتری قبول می‌کند پول را می‌دهد و می‌رود تا ساعتی دیگر برگردد و کفش تعمیر شده را تحویل بگیرد... کفاش دست به کار می‌شود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت کوک سوم و تمام ... اما با یک نگاه عمیق در‌ می‌یابد اگر چه کار تمام است ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر می‌شود و کفش کفشتر خواهد شد... از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمی‌شود طلب اضافه کند و از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزد... او میان نفع و اخلاق و میان دل و قاعده توافق مانده است... یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست... اگر کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده. اما اگر بزند به انسانیت تعظیم کرده... اگر کوک چهارم را نزند روی خط توافق و قانون جلو رفته اما اگر بزند صدای عشق او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد... دنیا پر از فرصت کوک چهارم است و من و تو کفاش‌های دو دل... 🌸🌺🌸
📚آیا زمستان سختی در پیش است؟ سرخپوستان از رئيس جديد پرسیدند: آيا زمستان سختی در پيش است؟ رئيس جوان که نمی‌دانست چه جوابی بدهد گفت: برای احتياط برويد هيزم تهيه کنيد. سپس با سازمان هواشناسی تماس گرفت: آقا امسال زمستان سردی در پيش است؟ پاسخ شنید: اين‌طور به نظر می‌آید. پس رئيس دستور داد که بيشتر هيزم جمع کنند و بعد يک بار ديگر به سازمان هواشناسی زنگ زد: شما نظر قبلی‌تان را تأييد می کنيد؟ و پاسخ شنید: صد در صد. رئيس دستور داد که همه‌ی سرخپوستان، تمام توانشان را برای جمع‌آوری هيزم بيشتر به کار ببرند. سپس دوباره به سازمان هواشناسی زنگ زد: آقا شما مطمئنيد که امسال زمستان سردی در پيش است؟ پاسخ شنید: بگذار اين‌طور بگویم؛ سردترين زمستان در تاريخ معاصر. رئيس پرسید: از کجا می‌دانيد؟ پاسخ شنید: چون سرخپوست‌ها دارند دیوانه‌وار هيزم جمع می‌کنند! برخی وقتها ما خودمان مسبب وقايع اطرافمان هستيم. 🌸🌸🌺🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تلاوت زیبای قرآن یک نوجوان در مترو 🔹️و هر كس از ياد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قيامت نابينا محشور مى‌كنيم
31.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سخنان جنجالی دکتر عباسی پیش به سوی پورنوتوپیا با ژُوئی سانس اسرار پشت پرده انقلاب‌های !!!🔞 ⚠️چه شد که دختران و پسران ما به این حد از تمایل به بی حجابی و برهنگی رسیدند . دیدن این فیلم برای افراد زیر ۱۵ سال توصیه نمی شود!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از بهترین موضوعاتی که در مطرح شد درباره‌ی "حق‌الناس آبرویی" بود، داشتم به این فکر میکردم چقدر توی فضای مجازی راحت تهمت میزنیم و آبرو میبریم... کاش بیشتر مراقب حرفامون توی این فضا باشیم اعظم سادات سیدمومنی🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تغییر روایتی شنیدنی از تغییر مسیر پس از تجربه نزدیک به مرگ 🔸 این قسمت : مهتاب شبی.... تجربه‌گر: خانم فاطمه سجادی اهل افغانستان
رفراندوم مجازی مردم ایران در شبکه‌های اجتماعی 🔹در آستانه ۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی کاربران فضای مجازی با انتشار محتواهای مختلف از خاطرات و دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، در همه شبکه های اجتماعی داخلی و خارجی، این کلید واژه را به داغ ترین موضوع روز ایران و جهان تبدیل کردند. 🔹هشتگ آری در اینستاگرام با بیش از ۵۰ هزار عکس و فیلم از داغ‌ترین موضوعات شد و بر اساس گزارش پایشگر جهانی تالک واکر در توییتر داغ‌ترین هشتگ جهان است. 🔹این هشتگ در روبیکا و ایتا نیز از داغ‌ترین موضوعات حال‌حاضر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 شیخ جعفر : بعضی وقت ها ما این قدر عقب هستیم که می‌آید و می‌گذرد اما ما متوجه نمی‌شویم. احیا می‌گیریم، می‌گیریم، افطار می‌کنیم، سحری می‌خوریم؛ اما فیض ماه رمضان را درک نمی‌کنیم. باید به ماه رمضان رسید.‌ ‌
🌷 آیت‌الله : رشته‌ی کارها در و به هم پیوسته است. اگر در طاعت گام اول برداشته شود، به دنبال آن توفیق برداشتنِ گام بعدی طاعت به انسان دست می‌دهد، و اگر در معصیت باشد گام دوم هم زمینه‌ی معصیت خواهد بود! 📚 در محضر بهجت، ج٣، ص١۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨روزه نمی‌گیری؟ نگیر اما ادب رو در مقابل خدا رعایت کن! ⛔️برای خدا گردنکشی نکن، روزه خواریتو علنی نکن! 🔥با خدا میخوای در بیفتی؟!
پروانه های وصال
#ولایت 45 ✅ همۀ رنج هایی که از اول بحث تا اینجا گفتیم تا به نقطۀ نهایی یعنی #ولایت میرسه برطرف میشه
46 ✅ آدمی که باشه وقتی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میرسه میگه: آقا شما چقدر خوبید! 😌😍 من تا حالا شما رو نمیشناختم. برای همین بی دین بودم..... 😢😓 من حاضرم جونمم براتون بدم...😇❤️ من فکر میکردم دینداری سخته... وقتی شما اومدید کارم راحت تر شد...😊 🌹 " امام تسهیل کنندۀ عبودیّت هست" 💖 " تسهیل کنندۀ مبارزه با هوای نفسه" ⭕️ برای همین از این نقطه به بعد دشمنی با دشمنان خدا شروع میشه..... 🌺
پروانه های وصال
دستی به موهای بابلیس شدش کشید و با ناز گفت: شیما: چطوره؟؟؟ خوب شده؟؟؟ نگاهش کردم... هر روز رنگ و
همینطور که پیشونیمو ماساژ میدادم و سعی میکردم به ذهنم فشار بیارم گفتم: به جا نیاوردم...!!! صدای مرد مسن و مهربون خیلی برام آشنا بود اما... مرد: احمدم پسرم، تو هیئت... پریدم وسط حرفش و گفتم: من: آهان بله... یاد همون شبی که رفتم هیئت افتادم، همون شبی که به لباس قرمزم چپ چپ نگاه کردن اما وقتی حال یکی از عزادارا بد شد تونستم با علم پزشکی که خییلی کم ازش استفاده می کردم، به دادش برسم...!!!! منظورم از کم استفاده کردن این بود که مدام توی بیمارستان و مطب نبودم، یعنی اصال مطبی نداشتم... مطب نداشتم چون دوست نداشتم...!!! چون احتیاجی به پولش و معطلیشو پر کردن وقتم نداشتم... روزی چند ساعت به بیمارستان های محروم میرفتم تا چند تا عمل انجام بدم و از اینکه کسی رو به زندگی برگردوندم لبخند بزنم، همین.... اون شب شمارمو همین احمدآقا گرفت و گفت اگه کسی نیازمند بود واسه عمل شمارمو میده بهش تا باهام تماس بگیره... من: شرمنده نشناختم... احمد آقا: خواهش میکنم، خوبی؟ کجایی نیومدی دیگه دکتر... من: جای ما اون جا نیست احمد آقا... انگار لیاقت ندارم دیدی ک... نذاشت ادامه بدم و گفت: احمد: لیاقت داشتی ک دعوت شدیمصطفی و بچه ها شاید تو نگاه اول زود قضاوت کردن تو بزرگی کن و به دل نگیر بابا... هیئت ساعت هشت شروع میشه... عاشورا تموم شد اما تازه اول ماجراس... اول اسارت بی بی زینب و بچه های یتیم کاروان... تازه دلشون غم داره... واسه همدردی بیا... ما که کسی نیستیم... آقای صاحب عزا منتظرته... خدا نگهدارت... نذاشت حرف بزنم و قطع کرد... *** شیما کاله حوله لباسیو روی سرم حرکت داد و گفت: شیما: سرتو خشک کن درد نگیره عزیزم، همینطوری خیس میذاری بعد میگی سرم درد میکنه... بوسه ای روی موهام زد و گفت: شیما: میخوام کدبانو شم، شام چی میخوری بپزم برات آقا؟؟؟ خیره به صفحه ی خاموش گوشی گفتم: من: شام نمیخوام، میخوام برم هیئت...!!! روی پام نشست و همینطور که بوسه ای به پیشونیم میزد گفتشیما: هیئت؟؟؟!!! تو از کی تا حاال هیئت برو شدی؟؟؟ شونه باال انداختم و گفتم: من: نمیدونم..!!! حاال که شدم... میای بریم؟؟؟ پوزخندی زد و گفت شیما: من بیام هیئت؟؟؟ همون تو میری کافیه...!!! بلند شدم و گفتم: من: پس به سالمت، من میخوام برم بیرون توأم برو... *فصل پنجم* من: سالم احمد آقا... احمد آقا دست از چای ریختن برداشت و شیر سماور بزرگی که کنارش بود و بست، با لبخند نگاهم کرد و گفت: احمد: به به سالم آقا هامون، خوش اومدی... من: ممنون، چیکار میکنین؟ احمد آقا: دارم چای یه رنگ میکنم راحت باشیم واسه ریختنش... من: میخوایین من چای بریزم؟؟ احمد: نه بابا، تو برو بشین داخل روضه گوش کن... ۷