eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️رسالت فاطمی که بر دوش بانوان انقلابی است ❌️ خواهران بزرگوار این ویدئو رو دست به دست کرده و به دیگر بانوان ارسال بفرمایید ❌️ صحبت های مهم و شنیدنی 🎥حاج_مهدی_رسولی پیرامون موضوع و کار فرهنگی ۱۴۴۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی حاج قاسم گفت جمهوری اسلامی حرم است... 🎤روایت فرمانده وقت توپخانه از جلسه‌ی سخنرانی ماندگار شهیدسلیمانی در شرایط بحرانی جنگ سوریه 🌷بازنشر به‌مناسبت روز جمهوری اسلامی ایران 🖼مطلب مرتبط: https://khl.ink/f/51662 سرباز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 علت واجب شدن 🔵 امام علی علیه السلام فرمودند: 🌕 خداوند روزه را واجب کرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید. 📚 نهج البلاغه حکمت ۲۵۲ 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ✘ وقتایی که به خدا پشت می‌کنی، خدا با یکی از اسماش بیشتر میاد سراغت! از همون اسم استفاده کن و دور بزن و برگرد!
واکنش مهناز افشار به ویدئوی منتشر شده در مجازی که اقایی در مواجه با دوتا زن کشف حجاب سطل ماست خالی میکنه روی سر زنها پ.ن پ.ن دوحالت داره این فیلم وقتی مسئولین تعلل میکنن یک عده از مردم ممکنه خودشون اینجوری وارد عمل بشن این امکانم هست کلا خبرسازی عمدی بوده تا مسئولین خطر کشف حجاب هارو جدی نگیرن باید منتظر یک حادثه مهسا امینی دیگه باشیم از طرف دشمنان کمین کرده به کام دشمنان به اسم انقلابیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماست رو ریخت رو کله بی حجابا 😳😮 مگه بارها هشدار ندادیم کار به اینجا میرسه ؟! این کار بد نتیجه ترک فعل و عافیت طلبی مسئولینی هست که مدتهاست با بهانه جلوگیری از تنش ، قانون شرع و کشور رو اعمال نمیکنن. همینو میخواستین؟! نگفتیم از ترس مرگ خودکشی نکنید ؟ تحویل بگیرید!!
۱ شب قـ✨ـدر؛ فقط شب مناجات نیست! شب بــرنامه نوشــ📖ـتنه! این روزها وقت فکره، تا یه برنامه عالی برای یکسال آینده مون بچینیم یه برنامه آمـاده امضـ✍ــا!
4_5884206947590209775.mp3
6.19M
تقدیرات قسمت اول استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حس انتقام قیاس زندگی چه بلایی بر سر روح در برزخ می آورد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت خانم ژاپنی تازه مسلمان شده از زندگی ایران و ژاپن 😁😁😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍢 😋 ▫️گوشت چرخ کرده ۱کیلو ▫️پیاز دو عدد ▫️سیر۶ حبه، پیازچه خرد شده و گشنیز خرد شده هر کدام دو قاشق غذا خوری ▫️فلفل دلمه ایی و گوجه خرد نگینی دو عدد ،نمک، فلفل قرمز، پودر زیره، کاری، فلفل سیاه 🔸من ابتدا گوشت رو سه چرخه کردم بعد پیاز و سیر رو با خرد کن خرد کردم اگه کمی آب داشت آبش رو گرفتم بعد به گوشت اضافه کردم و ورز دادم بعد گشنیز و پیازچه و فلفل دلمه ایی و گوجه رو اضافه کردم و بازم ورز دادم بعد ادویه ها رو اضافه کردم و به مدت پنج دقیقه حسابی گوشت رو ورز دادم تا مواد یک دست بشه گذاشتم داخل یخچال به مدت یکساعت تا استراحت کنه و مواد کباب خوب خودشو بگیره ♦️مواد حتما باید خنک باشه تا از سیخ نیوفته ، وقتی سیخ کباب رو روی باربیکیو میزارید بلافاصله از این رو به اون رو کنید تا کباب خودش رو رو شعله بگیره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرما_قالبی😍😋 با این مقدار مواد حدود ۱۰۰ عدد خرمای قالبی داریم. 🌈خرما بدون هسته و شیره ۷۵۰ گرم 🌈کنجد تفت داده شده نصف پیمانه 🌈پودر نارگیل یا گردو ۳ قاشق پر 🌈پودر بيسکوئيت یا آرد تفت داده شده نصف پیمانه 🌈پودر زنجفیل و پودر هل نصف قاشق چ 🌈ارده ۲ الی ۳ قاشق 🌈کره ذوب شده (برای اینکه دستتون چرب کنید)۲۵ گرم ☀️بهتره که خرما بدون شیره باشه تا انسجام خوبی داشته باشه من از خرمای کبکاب استفاده کردم.خرمای رطب نمیشه چون نرم هست.میتونید به جای چرخ کردن خرما اون رو بکوبید فقط قبلش حتما با یه مقدار کم آب بذارید بجوشه و نرم بشه.کنجد رو حتما روی حرارت کم تفت بدین تا رنگش قهوه ای روشن بشه و بوی خامیش گرفته بشه مواظب باشین نسوزه تا تلخ نشه.حین مخلوط کردن دستتون رو مدام با کره ی ذوب شده چرب کنید .قالب های سلیکونی نیاز به چرب کردن نداره.در آخر یک ربع بذارین داخل فریزر بعد به راحتی از قالب جدا کنید.من از بيسکوئيت پتی بور کاکائویی استفاده کردم میتونید از آرد تفت داده شده هم استفاده کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😋 ماست سان ماس رامک ... ۱/۲ پیمانه تخم‌مرغ ... ۱ عدد آرد ... ۲ پیمانه کره ... ۱/۴ پیمانه مواد میانی: پنیرخامه‌ای رامک ... ۱/۳ پیمانه کره ... به میزان دلخواه پیازچه ... به میزان دلخواه قارچ ... ۱/۲ پیمانه جعفری خرد شده ... ۱ ق غ نمک/ پودر سیر/ فلفل قرمز/ فلفل سیاه ... به میزان دلخواه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فوق العاده خوشمزه😋😋 شکلات آوردم براتون مغز دار، خوشمزه، پرطرفدار دیگه چی از این بهتر حتما ویدئو رو سیو کن که برای عید درستش کنی😍 مواد لازم شکلات نارگیلی پودر نارگیل 2پیمانه شیر عسلی 4ق غ شکلات تخته ای شیرینی 150گرم روغن 1ق غ پودر پسته برای تزیین مواد لازم شکلات شونیز بیسکوئیت پتی بور شکلاتی 1بسته شکلات صبحانه 3ق غ مغز فندق برای وسط شکلات به میزان لازم شکلات تخته ای شیرین 150گرم مغز فندق خرد شده 1/3پیمانه روغن 1ق غ مواد لازم شکلات پشمکی پشمک وانیلی 250گرم شکلات تخته ای تلخ 150 گرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم. بیرون بیمارستان غُلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند. چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند. وارد حیاط بیمارستان که شدیم، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند. بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید. پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا له شود. آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود. ما بالاخره نفهمیدیم بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار؟ ... 🌸🌺🌸
📚سر و کیسه کردن این ضرب‌المثل که در زبان عامیانه "سرکیسه کردن" گفته می‌شود، کنایه از این است که همه موجودی و دارایی کسی را از او گرفته‌اند. در روزگار گذشته که وسایل نظافت و آرایش تا این اندازه وجود نداشت، کیسه‌کشی و سر‌تراشی در حمام‌های عمومی انجام می‌شد. یعنی دلاک حمام نخست سر حمام کننده را می‌تراشید، او را کیسه می‌کشید و سپس صابون می‌زد تا همه موهای اضافی و چرک‌های بدن او به کلی زدوده شود و شستشوی کامل انجام بگیرد. از این رو سر و کیسه کردن (یعنی اصلاح کردن موی سر و کیسه کشیدن بدن) نزد مردم شستشوی کامل به شمار می‌رفت و هر کس این دو کار را با هم انجام می‌داد، آن چنان پاک می‌شد که به گمان خودش مدت‌ها نیاز به نظافت دوباره نداشت. امروزه اگر چه عمل "سر و کیسه کردن" دیگر مورد استعمال ندارد، ولی معنی استعاره‌ای آن باقی مانده است و در مورد کسی به کار می‌رود که دیگری چیزی برای او باقی نگذاشته‌اند. هر چند سر کیسه‌ی این طایفه مُهر است کردیم "سر و کیسه" ولی اهل جهان را عبدالغنی بیگ قبول 🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شگفتی های حجاااااب مدیونید اگه این فیلم رو ببینید و منتشر نکنید. روز قیامت جلوی تک تکتون رو می‌گیرم
پروانه های وصال
#ولایت 46 ✅ آدمی که #سالم باشه وقتی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میرسه میگه: آقا شما چ
47 🔷 از ابن عباس پرسیدن زمان پیامبر رو چطور میشناختید؟ 🔰 گفت: توسط محبت یا بغض به علی ابن ابی طالب علیه السلام....👌 🌼 چرا اهل بیت انقدر تاکید میکنن برای اینکه مردم رو به سمت خودشون بکشونن؟ اینکه آدم مدام توسل کنه و زیارت بره و...؟ 🕌❓❓🤔 👈 برای اینکه کار رو برامون آسون کنن💞 دیگه رنجی نمیمونه.... در بلا هم میچشم لذّات او ماتِ اویم، ماتِ اویم، ماتِ او...... 🌺 امام صادق علیه السلام فرمودن «حتی یه نفر از شهدای کربلا دردِ زخم هم احساس نکرد...» ✅ ولایت زندگی انسان رو آسون میکنه..... شهدای کربلا پرواز میکردن و میرفتن💖🕊 🌷
میزنم سبزه گره تاگره ای واگردد سالمان سال ظهور گل زهراگردد میزنم سبزه گره نیتم اینست خدا یوسف گمشده ی ارض وسما برگردد میزنم سبزه گره سبز شود دست دعا وانکه رفتست زدستم به دعا برگردد غیبت یارسفرکرده بلایی ست عظیم عاشقان سبزه ببندید بلا برگردد.. 💖 اللهم عجل لولیک الفرج💖
پروانه های وصال
با لحن مسخره ای گفت: شبنم: من همونی شدم که خواستم و توام همون کثافتی هستی که بودی... من: آره، تو ف
*فصل هفتم* عصر همون روز با مصطفی رفتیم آژانس تا اون انصراف بده و من بجاش اسم بنویسم... توی راه گریه کرد و گفت: لیاقتم بیشتر بوده که آقا منو جای اون دعوت کرده.. تا رسیدن به مقصد بی قرار بود و منم دلم سنگ... اصال دلم نمیخواست کنار بکشم.. میخواستم به هر قیمتی شده برم و از نزدیک ببینم این حسین کیست...!!! وقتی رسیدیم متوجه شدیم کاروان یه نفر کنسلی داشته و حاال بدون اینکه مصطفی انصراف بده باهم هم سفر میشدیم.. احمد آقا میگفت این یعنی چراغ سبز آقا، وقتی اینجوری دعوتت کرده...!!! * بلند گفتم: من: یه دقیقه آروم بگیرید ببینین چی میخوام بگم... صدای نزدیک به فریادم بچه ها رو مجبور کرد سکوت کنن... صدامو صاف کردم و گفتم: من: نگفتم بیاین اینجا که مثل همیشه الواتی کنین... این یه گود بای پارتیه... چشای همشون گرد شد و منتظر ادامه ی حرفم موندن... من: دیگه فرصتم برای زندگی کمه... دکتر تشخیص داده یه توده توی سرم و همین روزا باید برم پیش اموات... جمعتون کردم اینجا تا ازتون حاللیت بطلبم... بی توجه به نگاه های مبهوتشون ادامه دادم من: هرچند که آزاری بهتون نرسوندم و با دخترام به میل خودشون رفتار کردم، اما بازم دلم میخاد اگه رفتنیم ازم کینه ای نداشته باشین... معلوم نیست چقدر زنده بمونم، اما همین روزاس که خبر مرگ هامون برسه...البته اگه هامون کس و کاری داشته باشه که بخوان خبر مرگشو بدن یا براش پرده بزنن و گریه کنن...!!! بدون خواست خودم با کسی آشنا شدم که یه دکتر خوب بهم معرفی کرده... اسمش حسینه، همون امام حسین معروف... همون کسی که ماها چیز زیادی درموردش نمیدونیم... دکتر جوابم کرده منم میخام آخرین راهو برم، در خونه ی حسین... حتی اگه جوابی نگیرم مهم نیست، این همه اینجوری زندگی کردم یه مدت کوتاهم روش زندگیمو تغییر میدم... به هر حال برای من که آدم تنوع طلبی هستم تجربه ی جالب و جدیدی میتونه باشه...!!! سیگاری گوشه ی لبم گذاشتم و روشن کردم، دودشو فوت کردم و گفتم: من: حرفم تمومه میتونین برین... با بغض سنگینم رفتم توی اتاق... نمیدونم چقدر گذشت که در باز شد... شیما اومد و نشست لبه ی تخت باالی سرم... دستش رفت توی موهام و گفت شیما: چرا به من نگفتی هامون؟؟؟ بی توجه به سئوال و لحن دلخورش گفتم: من: بچه ها رفتن؟؟ بینیشو باال کشید و اشکشو پاک کرد... شیما: آره... من: پس تو چرا موندی؟؟؟؟ شیما: امشب میخام... پتو رو روی سرم کشیدم و حرفشو قطع کردم من: توأم برو، لطفا برای همیشه... شیما: اما من... داد زدم: شیما زودتر ازینا تاریخ مصرفت گذشته بود... پس برو... سرمو از باالی پتو بوسید گفت: شیما: حق با توئه میرم ولی مطمئنم که خوب میشی، تو گفتی لطفا برو برای همیشه، قبول کردم. منم میگم لطفا قوی باش و خوب شو، لطفا توام قبول کن... صدای پاشنه های کفش و بسته شدن در اتاق راحتم کرد و با خیال ناراحتم به خواب رفتم.... *فصل هشتم* نور عجیبی میدیدم... هیچ نوری اون درخشش و روشنایی اون نور رو نداشت.... تو یه صحرای خشک و بی آب لب تشنه نشسته بودم و از گرما هالک بودم... باز همون سر درد لعنتی داشت طاقتمو میگرفت... این توده ی بدخیم منو وادار کرده بود تا آخرین روزهای زندگیمو با نفرت بگذرونم.... نور لحظه به لحظه بهم نزدیک تر میشد... دستی روی سرم حس کردم و آب شدم زیر سنگینیه یک نگاه... یه صدای محکم و مهربون که از وسط نور به گوشم میخورد... نسبت به ما بی شناختی... خواست خداست و دعای مادرت، شیر پاک ... نگاهت کردیم، اراده کردیم دعوتت کردیم... قبل از اومدنت شفاتو دادیم... یه بار سالم دادی، جواب سالم واجب بود، دادیم.... با معرفت و شناخت کامل، ایمان بیار و بیا.... بیا، بیا، بیا.... از خواب پریدم... دیوونه شده بودم... به خودم میلرزیدم و گریه میکردم... نمیدونستم باید چیکار کنم... نگاه خدا و دعای مادرم... شیر پاکی که بهم داده... تأثیرش از لقمه ی حروم پدرم بیشتر بوده...؟؟؟!! مادرم... خیلی کوچیک بودم که از دستش دادم... یه مادر خیلی با خدا که همیشه دعاش این بود... عاقبت بخیر شی پسرم... یه مادر خیلی با خدا که زیر دست پدر بی دینم از دنیا رفت...!!! و پدرپولداری که با مجازات مادرم رفت و اموالشو گذاشت برای هامون هدایت... تک فرزند و کوچک خاندان هدایت که اموال بی پایانشون به من رسیده بود و اگر تا آخر عمرم میخوردم و میخوابیدم بازم تموم نمیشد....!!!! و حاال اگه من بچه ای نمیاوردم نسلشون در حال انقراض بود... من چی دیده بودم؟؟؟ اون کی بود؟؟؟ من کی بودم؟؟؟ وای خدا داشتم دیوونه میشدم....!!! ۱۰